سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه راه جوید، دانا شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :208
بازدید دیروز :451
کل بازدید :2874265
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/2/5
8:48 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح
  تاریخی - فرهنگی
   

از جُنگ های مختلف

             اثر ذوقی شادروان حاج محمد نخجوانی

یازان: رضا همراز

"از جنگ های مختلف " عنوان دو ورق بزرگی است که به خط و ذوق مرحوم حاج محمد نخجوانی به صورت خطی و نشر نشده و ناشناخته اکنون در دسترسمان می باشد . زنده یاد نخجوانی بنا به سلیقه و ذوق خود ای بسا قرار بود که آنرا  به سیاق کتابی در آورد که اجل مهلت آن نداده یا اصلا منصرف شده  است . در این ورق اشعاری از شعرایی چون خواجه امیر بیگ تبریزی  ( هفت بیت )؛ حاجی اردبیلی ( یک بیت ) ؛ راغب اردبیلی ( یک بیت ) ؛ معروف تبریزی ( یک بیت ) ؛ نشاء تبریزی ( یک بیت ) ؛ زلالی هروی ( یک بیت ) ؛ صبوری تبریزی ( یک بیت ) ؛ بنائی هروی ( یک بیت ) ؛ ملا عبدالباقی تبریزی ( یک بیت ) ؛ شوقی تبریزی ( یک بیت ) ؛ ابو اسماعیل تبریزی (دو بیت ) ؛ طعمه هروی ( دو بیت ) ؛ صبوحی هروی ( یک بیت ) ؛ جوهری تبریزی ( پنج بیت ) ؛ حقیری تبریزی ( یک بیت ) ؛ عذری تبریزی ( یک بیت ) ؛ آصفی هروی ( یک بیت ) ؛ شاهدی هروی ( یک بیت ) ؛ غزالی هروی ( یک بیت ) ؛ طاهری هروی ( یک بیت ) ؛ جعفر تبریزی ( یک بیت ) ؛ خواری تبریزی ( یک بیت ) ؛ ملا مومن حسین نعمرزی ( دو بیت ) ؛ فسونی تبریزی ( دو بیت ) ؛ رجائی هروی ( هفت بیت ) ؛ میرزا محمد ایروانی متخلص به حجت ( یک بیت ) ؛ میرزا حریف ایروانی ( یک بیت ) ؛ آشوب ایروانی ( یک بیت ) ؛ دلیل ایروانی ( دو بیت ) ؛ پناهی هروی ( یک بیت ) ؛ نوای افشار ( یک بیت ) ؛ رضا قلی میرزا متخلص به مجنون مراغه ای ( شانزده بیت ) ؛ نظامی تبریزی ( یک بیت ) ثنای هروی ( یک بیت ) ؛ جامی اردبیلی ( یک بیت ) ؛ میرزا مینای افشار ( یک بیت ) ؛ محمد صالح بادکوبه ای ( یک بیت )

با این حساب در این به اصطلاح جنگ  ادبی که مولف گرانقدر به نام " از جنگ های مختلف " عنوان داده است در مجموع 72 بیت شعر که گاهی حتی به بیتی از اشعار آنها در تذکره ها نیز برخورد نمی کنیم  دیده می شوند که توسط 37 شاعر سروده شده اند . تک بیت های ارائه شده در این جنگ بیشتر به مکتب هندی ( سبک هندی ) می باشند که نشان از ذوق فاخر زنده نام نخجوانی حکایت می کند . در اینجا مشتاقم ابیاتی از این جنگ ناشناخته را تقدیم شما بزرگواران نمایم.

نشاء تبریزی :

تو را شیرین مرا فرهاد کردند

مرا رسوا ترا بدنام کردند .

 

  نظامی تبریزی :

دی که به خون من شدت ساعد نازنین تو

دست فشان که ریزدت خونم از آستین فرو .

 

نوای افشار :

 در قفس مرغ دلم را چه خوش افتاد اینجا

که نکرد از من و از حسرت من یاد اینجا .

 

معروف تبریزی :

وقت اجلم ناله به از رفتن جان است

از یار جدا میشوم این ناله از آن است .

 

میرزا مینای افشار :

مقام و مسکن مینا خرابات است و میخانه

فتاده مست لایعقل گهی اینجا و گاه آنجا .

 

راغب اردبیلی :

صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی

آن هم که جوابی ننویسند جواب است .

 

زلالی هروی :

چشمی که بود لایق دیدار ندارم

دارم گله از چشم خود از یار ندارم .

 

میرزا حریف ایروانی :

قصیده در مدح نائب السلطنه عباس میرزا گفته که مطلعش این است :

نوروز عجم آمد بگذشت سپتدار

بگذشت سه آذر و آمد سه آزار .

 

میرزا محمد ایروانی متخلص به حجت :

قصیده مفصلی در جواب قصیده فتحعلی خان صبا از زبان سردار ایروان نوشته مطلعش این است :

ای صبا آمد صبا از کوی تو بر این دیار

از شمیمش خاک ما شد غیرت مشک تتار .

 منبع: وبلاگ سیزین همراز (sizin hamraz)


91/2/13::: 1:0 ع
نظر()
  

هاشم بیگ ثاقـب دن ایکی غزل

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 (ثاقبین شکلی)

یازان:مصطفی قلیزاده علیار

هاشم بیگ ثاقب (1870- 1931) آذربایجانین گؤرکملی معارف پرور شاعرلریندن دیر. اونون دیوانی ایکی ایل بوندا اول باکو دا حؤرمتلی عالم، تدقیقاتچی دوستوم حاج مصطفی مایل اوغلونون علمی تشبثی ایله چاپ اولوبدور. حاج مصطفی بیر جلد منه گؤندردی و من او دیوانی حاقدا بیر تدقیقاتلی مقاله یازدیم و « ثاقب باکویی نین الهام منبع لرینه بیر باخیش» آدی آلتیندا تبریزده چاپ اولونان « سرخاب» روزنانه سینده و اورمیه ده چاپ اولان « آراز آذربایجان» هفته نامه سینده ( هر ایکی سینده 1390- جی ایل اردیبهست آییندا) چاپ اولدو. مقاله نین سونوندا ایکی غزل ده ثاقب دن گتیرمیشدیم. بئله لیکله ایلک دفعه اولاراق الله تعالی نین توفیقی ایله من ثاقبی ایراندا تانیتدیردیم و بیرینجی دفعه او باره ده مقاله یازیب، چاپ ائتدیم و شاعرین شعرلریندن و ال یازمازلاریندان دا نمونه گتیردیم. سونرالار بعضی لری همان شعر لر و ال یازمالاری اؤز کتابلاریندا گتیریدیلر و اصلی قایناغا هئچ بیر اشاره ده ائتمه دیلر!... الله انصاف وئرسین! .. هر حالدا، بورادا ثاقبین همان ایکی غزلینی گتیریرم:

1) غزل

هئچ بیلمدیم کیم ائتدی منی مبتلا سنا

نادیده ائیلدیم دل و جانی فدا سنا

بیر من اسیر اولمامیشام دام زلفووه

حیران اولوبدو گؤر نئجه شاه وگدا سنا

اغیار یئتدی وصلووه، قان ائتمه باغریمی

سیندیرما قلبیمی، اوتورور چوخ بها سنا

ای دل دولانما کویینه اول ماهپاره نون

پیوسته یوز وئرور غم و درد و بلا سنا

لعلوندن آلدی کام دل ای شوخ، هر یئـتـن

دل قانه دؤندی کیم، دئیه جک بی وفا سنا

ای قان اولان کؤنول، بو مَهَه اویما، ال گؤتور

اویموش رقـیبه، ائیلمه ییر اعـتنا سنا

گیسوی زلف یاره اسیر اولماغـین یئتـر

بخت قـرا اودور، دئیه بخت قرا سنا

دست تملق هئچ کسه آچما زمانه ده

گر کاسه – کاسه خون دل اولسا غذا سنا

حالیندان اولمادون گئنه آگاه ثاقبین

عشقون یولوندا اولدی عجب خاک پا سنا.

 

     2) غزل

گؤردی عمرینده نه لذت او کی دونیا دوتدی؟

چکدی بوش زحمت بیجا، رهِ بیجا دوتدی

گؤردی باشدان آیاغا غصه و غمدور بو جهان

دئمه مجنون نه ایچون دامن لیلا دوتدی

نفسوون دوشمنی فرعون کیمی اولما ، حذر ائت

وئرمه دی دقت او، بیر دم اونی دریا دوتدی

رتبه سین ائیله دی کم، سؤیله دی « رَبی اَرنی»

باخ بو موسی یه، عجب گؤر نه تمنا دوتدی

دولانور گؤز قاباغیندا او پری چهره مدام

گؤرمه یور الده نچون بس یدِ بیضا دوتدی

کیشی عیسی کیمی اولسون گره ک، ای واعظ شهر

قاچدی بو خلقدن، افلاکده مأوا دوتدی

ای خلیله اودی گلزار ائله ین شیرین لب

داغ هجرین دل دیوانه ده مین جا دوتدی

عالمی ائیله دی بیر قان چان چاناغی اهل غرض

نه ایچون عالمی بس بیر بئله غوغا دوتدی؟

گؤسترور یول منه چوخسی:«بو یول ایله گئده سن!»

نچون ای دل، اؤزی ایمدی ره دونیا دوتدی؟!

باده کوثره بالمرّه دخی میل ائله مز

لبوون فکری ایلن کیم می ِ مینا دوتدی.

 


90/12/20::: 12:11 ص
نظر()
  

مردم از او راهنمایی می خواستند

(به یاد بهرام رجبی و حاج رزاق قهرمانی)

داور خالقی (عضو شورای اسلامی روستای علیار)

از زمانی که من خودم را شناختم و با آقای بهرام رجبی رفت و آمد داشتیم چون فامیل بودیم وی فردی بود آینده نگر و همیشه به پیشرفت فکر می کرد و گرایش و علاقه ذاتی زیادی به انجام امورصنعتی مثل برق و مکانیک و معماری گرایی داشت. از نظر اخلاقی انسانی مهربان و نوع دوست بود. وی در دوره جوانی و قبل از انقلاب اسلامی مدتی در تهران مشغول کار بود، موقع بازگشت به زادگاه خود علیار یک دستگاه موتور تولید برقی 12 لامپی برای خود آورده بود و استفاده می کرد. در آن زمان در منطقه ارسباران از شهرستان اهر و هادی شهر کنونی به این طرف اثری ازبرق در روستاها نبود. مدتی گذشت و مرحوم بهرام به اتفاق دوستان خود موتور برق بزرگی به علیار آورد و برق تمام  روستا را تأمین کرد.

در سال 1369 حدود چهار سال راننده درمانگاه علیار بود و خدمات فراوانی به اهالی ارائه داد. در سال 1377 به مدت چهارسال عضو شورای اسلامی روستای علیار بود. آقای بهرام فردی بود که واقعا از هرانگشتش هنری می بارید مکانیکی- نجاری- بنایی- آشپزی- بتون کاری- لوله کشی- شناخت گیاهان دارویی- سنگ تراشی- و... وی همیشه در کارهای خیر اهالی پیشقدم بود. بهرام رجبی با همکاری شادروان »غفار رزمی« و با مساعدت آقای «عبد الحسین عباس زاده« ( مسئول دهیاری علیار) به آبادانی و باز سازی قنوات و سرچشمه های روستا و حوضچه آبهای جوشان مناطق و مراتع همت گماشت. همچنین بازسازی سقف مسجد حاج احمد (یکی از چهار مسجد قدیمی علیار) به همت و تلاش مرحوم بهرام بود که چند سال پیش اتفاق افتاد و در آن امر خیر بسیاری از اهالی علیار مشارکت کردند که تازه درگذشته مرحوم حاج رزاق قهرمانی هم یکی از آنها بود.

 مرحوم بهرام رجبی اهتمام جدی به اقامه عزاداری حسینی داشت. همیشه چند روز مانده به محرم و ایام سوگواری امام حسین(ع) و یا ماه مبارک رمضان به فکر دعوت روحانی برای روستا و فعال کردن مساجد روستا می افتاد. وی محبت سرشاری به اهل بیت داشت و همیشه زودتر از همه در مراسم ها حاضر بود. حتی در چند ماه آخر عمرش که مریض الحال بود، در عزاداری امام حسین شرکت می کرد و نوحه می خواند. خود او هم اهل شعر و ادب بود. من به یاد ندارم که با کسی بگو مگو داشته باشد. همیشه مثل یک ریش سفید کاردان، مهربان و با تجربه راه درست را به مردم نشان می داد، او راهنمای مردم بود. وقتی ما اهالی علیار خبر وفات آن مرد خدا را شنیدیم،  سخت متأثر شدیم.

در باره مرحوم حاج رزاق قهرمانی باید عرض کنم که او با اینکه سالهای طولانی در ارومیه ساکن شده بود، اما از مشارکت در امور خیریه علیارهیچگاه باز نمی ماند. همچنین در آبادانی مساجد و روستا و رفاه اهالی همواره پیشگام بود.  

(منبع: دنیز، شماره 10، ویژه نامه –  مورخ 30 /11 /90)

 


  

تصویر حاج رضا صراف تبریزی (1271- 1325 هـ. ق) شاعر برجسته آذربایجان و نوحه سرای مشهور اهل بیت (ع)

بعدآ در باره شعر و زندگی این شاعر بزرگ توضیح خواهم داد. دیوان او را در سال 1383 در تبریز چاپ و منتشر کردم و مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت او در تبریز و باکو را در کتابی تحت عنوان « صراف سخن» به چاپ رسانده ام در همان سال در تبریز و باکو.


  

ماجرای دوم بهمن 57 در ارومیه

در خاطرات حاج حمید فاسونیه چی

اشاره

حاج حمید فاسونیه چی از مبارزان متدین قبل از انقلاب اسلامی و خود پدر شهید، برادر شهید و پدر بزرگ شهید و از شخصیت های سرشناس ارومیه است. خاطرات این مجاهد مسلمان مشتمل بر نکاتی بکر از تاریخ شفاهی معاصر ارومیه است که قرار است در آینده ای نزدیک به صورت کتابی منتشر گردد. بخشی از آن را که مربوط به حادثه دوم بهمن 57 در ارومیه است در اینجا می خوانیم

        روز دوم بهمن 1357 در ارومیه، از روزهای تاریخی این شهر به شمار می رود چرا که وقایع خونینی بین مردم و عوامل سفاک رژیم شاه درگرفت. حوادث روزهای گذشته در ایران و شهر ارومیه نشان داده بود که عناصر وابسته به شاه در ارتش و ساواک و شهربانی فقط به حفظ شاه و تاج و تخت و سلطنت او  می اندیشید و در این راه به هیچ احدی رحم نمی کنند و بی رحمانه مردم را در راهپیمایی ها به گلوله می بندند.

        ما در جلسه تصمیم گیری مدرسه محمدیه (الزهراء فعلی) با حضور حاج آقای حسنی، به این نتیجه رسیدیم که فردا دوم بهمن که تمام مردم ارومیه برای راهپیمایی سراسری به خیابان ها می آیند، احتمال سرکوبی راهپیمایان از سوی عوامل شهربانی بیشتر است. بنابراین ما مجاهدان مسلح انقلاب به فرماندهی آقای حسنی، باید برای مقابله با عوامل مسلح رژیم و حفظ امنیت و آرامش مردم، آمادگی کامل داشته باشیم.

        در پی این تصمیم، هشت گروه هفت- هشت نفره مسلح از مجاهدان را آماده و همان شب قبل از اذان صبح در هشت نقطه حساس شهر مستقر کردیم. حاج آقای حسنی فرمانده گروه مستقر در پشت بام مسجد اعظم بود، من فرمانده گروه مستقر در پشت بام بازار بزرگ شهر، و ... در خیابان امام خمینی (پهلوی سابق)، در خیابان باکری فعلی و ... این گروه ها بر پشت بام ساختمان ها و مغازه ها استقرار یافتند. البته با صاحب ساختمان ها و مغازه ها صحبت کرده بودیم. یک گروه هم در پشت بام «بانک شهریار» واقع در چهارراه امام خمینی و عطایی فعلی قرار گرفته بودند که یکی از حساس ترین نقاط بود. گروهی در پشت بام «مسجد آقا علی اشرف» و ... بعضی از مجاهدان از جمله خود بنده آن شب نیت کردند و فردا روزه گرفتند تا اگر به فیض شهادت نایل آمدند، با دهان روزه باشند.

        تصمیم ما درست و به جا بود. زیرا فردا دوم بهمن که آفتاب دمید و کم کم همه جا روشن شد و مردم حدود ساعت 9 صبح از هر طرف به سوی خیابان امام خمینی سرازیر شدند، به ما خبر رسید که سرهنگ مهپور فرمانده جنایتکار شهربانی ارومیه، دستور حمله به مردم را صادر کرده و دسته ای از عوامل مسلح شهربانی از شهربانی مرکز در میدان ایالت (انقلاب) به سوی میدان مرکز (ولایت فقیه) حرکت کرده اند و قصد دارند با مردم مقابله و راهپیمایی را با سلاح گرم سرکوب کنند. البته ما افرادی در داخل شهربانی و ارتش داشتیم که به نوعی خبرها را به گوش حاج آقا حسنی و مجاهدان می رساندند.

        عوامل مسلح شهربانی به وسط های خیابان امام خمینی رسیده بودند که از طرف مجاهدان مسلح انقلاب در آن حوالی به طرفشان تیراندازی شد. تعدادی از مأموران مسلح شهربانی مجروح و دو نفرشان هم کشته شدند ... عقب نشستند و به طرف شهربانی برگشتند. وقتی سرهنگ مهپور رئیس شهربانی با شنیدن این خبر، با رئیس ساواک و فرمانده لشکر 64 ارومیه و سایر مراکز و مقامات وابسته به رژیم تماس گرفته، به این نتیجه رسیده بود که برای مقابله با مردم و مجاهدان و سرکوبی راهپیمایی آن روز، از تانک های ارتش استفاده کنند.

        یادم هست یک وقت دیدم از گروه مجاهدان مستقر در پشت بام بانک شهریار به ما صدا می زنند که سه دستگاه تانک از طرف میدان ایالت می آیند! ... من هم به طرف مسجد اعظم و گروه حاج آقا حسنی فریاد زدم و گفتم تانک ها می آیند... بدین ترتیب ما آماده جنگی تمام عیار و جانانه با عوامل رژیم شدیم، چون وقتی تانک ها می آمدند به میدان، دیگر کار سخت تر می شد و بایستی با تانک سوارها می جنگیدیم.

        همه آماده جنگ سخت بودیم، حاج آقا حسنی هم عمامه اش را برداشته و به زمین گذاشته بود که زیاد جلب توجه نکند. انبوه مردم هم رفته رفته بیشتر می شد، در خیابان امام، خیابان عطایی، باکری، اطراف مسجد اعظم و ... و چون متوجه می شدند که مجاهدان مسلح در پشت بام ها محافظ آن ها هستند، از خیابان فریاد می زدند که :

الله کُومکیز اولسون قارداشلار (خدا یارتان باد برادران!) خدا قوّت و ...

        بعدها ما فهمیدیم که سرهنگ هوشنگی فرمانده گروه تانک لشکر 64 بدون هماهنگی با مسولان بالا دست، خودسرانه دستور حرکت تانک ها را داده بود تا مردم را سرکوب کنند و زیر بگیرند. تانک اول که جلوتر از دو تانک دیگر می آمد، افراد مسلح پیاده نظام دور تانک در حرکت بودند. مردم هم مجبور بودند از جلو تانک فرار کنند تا زیر آن نمانند و له نشوند! شخصی هم روی تانک پشت تیربار نشسته بود و آماده شلیک به طرف مردم بود... وقتی تانک نزدیک چهاراه امام و عطایی رسید، تیراندازی از طرف گروه های مجاهدان شروع شد و اولین گلوله به سر همان نظامی پشت تیربار نشسته بر روی تانک خورد و او افتاد و کشته شد. ما دیگر مجال ندادیم و اطراف تانک را گلوله باران کردیم. تانک درست در وسط چهارراه متوقف شد. تانک ناگهان پیچید تا برگردد. مجاهدان از پشت بام بانک شهریار به طرف بانک کوکتل مولوتوف انداختند که نزدیک زنجیر چرخ تانک افتاد و منفجر شد و در حرکت تانک اختلال ایجاد کرد. زنجیر سمت چپ تانک آسیب دید. در این حال لوله تانک به طرف گنبد مسجد اعظم بلند شد و لحظه ای بعد، گلوله توپ شلیک شد و به گنبد مسجد اصابت کرد! گنبد سوراخ شد و گلوله توپ از آن طرف گنبد در رفت! ... اگر به ستون مسجد یا مهره های گنبد اصابت می کرد، بی شک سقف مسجد بزرگ اعظم فرو می ریخت و صدها نفر زیر آوار می ماندند و تلف می شدند. مردم در خیابان های اطراف و داخل مسجد خیلی ترسیدند و صحنه ای وحشت آور پیش آمد.

        تانک از چهارراه عطایی به طرف خیابان باکری پیچید و از آنجا فرار کرد و رفت به داخل لشکر 64. از دو تانک دیگر هم البته خبری نشد، یعنی آن دو زود برگشته بودند.

        برخی از عوامل مسلح مثل افسران و سربازان به صورت هوایی به طرف مردم شلیک می کردند تا مردم را متفرق نمایند. یکی از آنان با تیر مجاهدان کشته شد و تفنگش حدود 20 متر آن طرف تر از جنازه اش پرت شد. یک نظامی دیگر به دنبال تفنگ دوید که تفنگ را بردارد و نگذارد به دست مردم یا مجاهدان بیفتد، اما پسرم »بهمن« او را هم از پشت زد و او هم کشته شد! یکی از انقلابیون از داخل تیمچه صدریه بازار به خیابان دوید و تفنگ را برداشت و برگشت و فردای آن روز البته تفنگ را آورد و در مدرسه محمدیه تحویل حاج آقای حسنی داد. نامش «مصطفی ثمین» بود.

        دوم بهمن 57 در ارومیه، روزی خونین بود و نیروهای مسلح رژیم شاه شکست سختی از مجاهدان انقلاب و مردم انقلابی خوردند به طوری که از آن پس تا روز پیروزی انقلاب در 22 بهمن، عوامل وابسته به رژیم شاه، هرگز جرأت نکردند با مردم مقابله کنند.

        البته تعدادی از مردم هم در آن روز به شهادت رسیدند، ازجمله شهید نادر زردویی، حسین اخشانی که معلم و بیمار بود که در حال تهیه دارو از داروخانه، مورد اصابت گلوله عوامل شهربانی قرار گرفت و شهید شد؛ محمدباقر لاله دوست و ...

        نکته ای را هم یادآورری کنم که از نظر تاریخی حائز اهمیت است و آن این است که فرمانده لشکر 64 ارومیه سرلشکر هومان آدم بدی نبود، خود اهل ارومیه بود و هرگز به کشتن مردم فرمان نداد. خیالمان از طرف او راحت بود. بعدها گفتند همسرش هم وقتی دیده بود تانک ها به طرف راهپیمایی حرکت می کنند، خود را جلو تانک ها انداخته و التماس می کرده که مبادا مردم را بترسانید و یا بکشید! ولی سرهنگ هوشنگی جنایتکار اعتنایی به او نکرده، دستور داده بود با تانک به جنگ مردم بروید.

 منبع: دو هفته نامه « دنیز» شماره 8 مورخ 28 دیماه 1390 - چاپ ارومیه

       

 


  
<   <<   6   7   8   9      >