سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترین دانش آن است که هدایتت را تباه کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :72
بازدید دیروز :335
کل بازدید :2872152
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/1/30
5:19 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح

سفر هشتم  (2)

مصطفی قلیزاده علیار

در نارداران

دوست ادیب و دانشمندم جناب حاج مصطفی علی ­یف مایل ­اوغلو (فرزند شاعر معروف مرحوم حاج مایل) امروزه ازذخایر علمی و ادبی جمهوری آذربایجان و به حق فرزندی خلف برای پدرش است، ایشان علاوه بر زبان و ادبیات آذربایجان، با زبانهای فارسی و روسی و عربی نیز به خوبی آشنایی دارد، در شعبه نسخ خطی آکادمی علوم ملی آذربایجان در باکو به کار تحقیق بر روی آثار و کتب خطی ترکی با الفبای عربی و فارسی (شعر و ادب) مشغول است و تاکنون چندین کتاب ازآثار بزرگان را منتشر کرده است از جمله: دیوان هاشم بیگ ثاقب، دیوان حسین نادم نخجوانی و دیوان پدرش حاج مایل را. 

فردای روز ورودمان به باکو – یعنی روز 29 خرداد - دیدیم. همراه او عازم قصبه نارداران شدیم. حاج مصطفی گفت خواهر دوست شاعرمان حاج علمدار ماهر وفات کرده و الان در نارداران مجلس یادبود آن مرحومه با حضور خود حاج علمدار ماهر برپاست، بنابر این یک­راست به مجلس ترحیم رفتیم و فاتحه­ای خواندیم و تسلیت گفتیم. حاج علمدار از دیدن ما در مجلس فاتحه خوانی خواهرش خوشحال شد و آمد در کنار ما نشست. حاجی خیلی لاغر شده بود! از حاج مصطفی علتش را پرسیدم، معلوم شد یک عمل جراحی سنگین بر روی معده­اش انجام داده­اند و این لاغری نتیجه آن است.

  بعد از آن، بارگاه امام­زاده رحیمه خاتون – معروف به خواهر امام رضا (ع) – را زیارت کردیم که زیارتگاهی بسیار باشکوه است و قبرستان عمومی نارداران نیز در اطراف آن قرار دارد. قبر شاعر مرحوم حاج مایل و نیز قبر برادرش شادروان حاج علی ­اکرام – رهبر جنبش اسلامی و مؤسس حزب اسلامی آذربایجان – را هم در همان قبرستان زیارت کردیم. این چندمین بار بود که به همراه حاج مصطفی این قبرستان و امام­زاده را زیارت می ­کردم. ولی دوستانم اکبر حمیدی علیار و مجتبی قربانی اولین بار بود که به زیارت این مکان مقدسه می آمدند و البته برایشان جالب بود.

همچنین تربت دوست شهیدم، نویسنده و روزنامه نگار جوان مرحوم «کربلایی انتقام» را هم زیارت کردیم که در انفجارات تروریستی سال 2010 به همراه چند زائر دیگر در کربلا به شهادت رسید و تنها فرزند ذکور خانواده بود و آرزوهایی مقدس و آرمانی داشت و بیشتر در نشریه «اسلام حقیقتلری» قلم می زد و... یادش بخیر.

در خروجی قبرستان دوستم «حاج وقار محمداف» را دیدم. او نخجوانی­ الاصل است و بسیار باصفا. 17 سال پیش که من جوانتر بودم و در نخجوان به تدریس فارسی و معارف دینی و فعالیتهای فرهنگی و ادبی (اداره انجمن ادبی اهل بیت، بعد از تأسیس آن در سال 1375/ 1996) مشغول بودم، وقار خیلی جوانتر بود و در کلاسهای من شرکت می­کرد؛ بعدها از دانشگاه بین­المللی قزوین پذیرفته شد و به همراه تعدادی دانشجوی جوان دیگر به ایران آمد و بعدها سر از حوزه قم درآورد و ... امروز هم تصادفاً اینجا دیدمش! می گفت از روحانیون این منطقه است. البته عرقچین سفیدآخوندی مرسوم در بین روحانیون این دیار هم برسرش بود. همچنین در خروجی قبرستان حاج حسین فرزند مرحوم حاج علی ­اکرام را دیدیم.

در خانه حاج مایل شاعر مشهور آذربایجان

بعد به خانه پدری حاج مصطفی رفتیم یعنی منزل مرحوم حاج مایل در نارداران که روزگاری محل رفت و آمد شعرا و اهل ادب و محل برگزاری انجمن ادبی « مجمع الشعراء باکو» به مدیریت حاج مایل بوده است. مرحوم استاد «محمد عابد» شاعر معروف تبریزی نیز چند روزی در این خانه به همراه تعدادی از شاگردانش در اوایل فروپاشی شوروی، مهمان حاج مایل بوده­اند و مرحوم استاد خودش در تبریز از آن ایام بارها خاطراتی برای من نقل کرده بود و بارها و بارها یادی حسرت آلود از حاج مایل و ذکر خیری از وی ... که حاکی از تأثیرگذاری شخصیت و منش نیک حاج مایل بر روحیه و رفتار عابد بود.

من مرحوم حاج مایل را ندیده­ام اما در اصل دو نفر، احترام و ارادت این حقیر را نسبت به مرحوم حاج مایل برانگیختند، اول مرحوم استاد عابد بود، دوم مرحوم حاج علی ­اکرام در ایام گفتگوی مفصل ام با او در جریان تدوین خاطراتش در قم، سال 1384 که برخی از خاطراتش را در باره حاج مایل در کتاب «خاطرات حاج علی اکرام» (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385) آورده ام.

باری، کتابخانه حاج مایل را درطبقه دوم خانه­اش همانگونه که بوده، نگه داشته­اند با همان حال و هوای 20 – 30 سال پیش، که گنجینه­ای است گرانقدر با دهها جلد کتاب خطی به ویژه قرآن­های خطی به شیوه­ های گوناگون خوشنویسی ثلث و نسخ و ... در قطع ­های متفاوت. دواوین شعرای ترک­زبان، فارسی­زبان، لغت ­نامه­ ها، تواریخ، کتابهای چاپی قدیمی و .... یک جلد کتاب احکام فقهی خطی در قطع بسیار بزرگ (ظاهراً 50 در 80 سانتی متر) به زبان فارسی هم بود. برای همه ما جالب بود. همچنین دیوان خطی ترکی حکیم ملا محمد فضولی بغدادی که می­ گویند این نسخه بیش از چهار قرن عمر دارد. حاج مصطفی از ارائه برخی توضیحات لازم در باره این گنجینه کتاب و زحماتی که پدرش در جمع­آوری کتب و نگهداری آنها کشیده، دریغ نمی­کرد.

خانه و کتابخانه حاج مایل روزگاری به نوعی مرکز تبلیغات دینی و ترویج ادبیات شیعی بوده است. من در سفرهای پیشین نیز این خانه و کتابخانه را دیده بودم. شاگردان و ارادتمندان حاج مایل امروز هم در عرصه غزل و شعر عروضی آذربایجان فعالند. یکی جناب حاج علمدار، دیگری عارف بزونالی، آخوند حاج سلطان علیزاده و .... برخی دیگر هم رفته ­اند مثل مرحوم بابا پنهان شاعر معروف طنزپرداز و ...

نماز ظهر و عصر را در کتابخانه حاج مایل خواندیم و ناهار را هم مهمانِ خانه او شدیم به میزبانی حاج مصطفی و برادرش احمد. بعد از ظهر حاج مصطفی ما را برداشت و به بخش «شُوَلان» در نزدیکی باکو برد و مقبره سید علی (اَت­آقا) را زیارت کردیم که کاملاً به سبک بارگاههای امامزادگان ایرانی بود. سید علی آت­آقا در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 می زیسته و بدنش نرمی استخوان داشته است. عموم اهالی آذربایجان به این سید ارادت دارند، کرامتها برایش قایلند، به زیارتش می آیند و نذرها می­ دهند. حتی خانه مسکونی­ اش در باکوی قدیمی زیارتگاه و محل قربانی است.

دیدار با زلیم خان یعقوب

عصر همان روز به همراه نصرت علی­ یف (از فامیلهای اکبر حمیدی و عجیب علاقمند به ادبیات) و پسرش ائلشن طبق قرار قبلی – با هماهنگی اکبر حمیدی- به دیدار شاعر مشهور جناب زلیم­خان یعقوب رفتیم در محله رازین باکو. دیدار در خانه مجلل و بزرگ و زیبای شاعر و در محل کتابخانه­ اش انجام گرفت. او گرچه مریض ­الاحوال بود، در حیاط خانه­ اش با خوشرویی به استقبال ما آمد. شاعر 64 ساله این روزها به علت بیماری­اش کمتر دیده می­ شود، هر دو کلیه­ اش را برداشته اند و می­گفت ماه آینده (جولای) برای چندمین بار تحت عمل جراحی قرار خواهد گرفت.

زلیم خان یعقوب را همه اهل ادب می شناسند، شعر هجایی به ویژه به سبک شعر عاشیقهای آذربایجان را در 30 سال گذشته متحول کرد. خودش هم ساز عاشیقی را با استادی می نوازد. اشعارش در موضوعات وطن، طرز حیات، اخلاق، اجتماعیات و تاریخ است. شعر زیبایی را هم در موضوع کربلا و امام حسین (ع) سروده که چند سال پیش من در ارومیه به الفبای اصیل برگرداندم و در نشریه دعوت چاپ کردم.

زلیم­خان یعقوب کتابهای متعددی از اشعارش را منتشر کرده و تمام اشعار خودش و اشعار مهم و زیبای همه شاعران آذربایجان– از قدیم و جدید- را از حفظ می خواند! برای همین به او «شاعر سینه ­دفتر» می­گویند. زبانی ساده و اشعاری بسیار پر احساس دارد و شعرهای زیادی از او را عاشیقهای آذربایجان در ایران و آذربایجان و ترکیه و گرجستان و داغستان با ساز و آواز می­خوانند. از این نظر او واقعاً یک شاعر مردمی است. یکی دو بیت از منظومه جدیدش با عنوان «شوشا شکسته­ سی» برای ما خواند که در باب اراضی اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان سروده. یادی از استاد شهریار هم کرد و اظهار ارادت؛ در باب آشنایی شهریار با موسیقی هم جملاتی گفت.

زلیم­خان چند دوره نماینده مجلس ملی آذربایجان بوده و در 50 سالگی ­اش جشن بزرگداشتی از سوی دولت و با حضور سه ساعته شخص رئیس جمهور حیدر علی­ یف برپا گردید که من در آن سالها – ظاهراً سال 1998 – در نخجوان بودم و برنامه­ اش را از پخش مستقیم تلویزیون باکو تماشا می­کردم.

این شاعر شناخته شده، کتاب منظوم «پیغمبر»ش را در موضوعات مربوط به زندگی و سیره و گفتار پیامبر اکرم (ص) سروده و خیلی زیبا در قطع وزیری چاپ کرده (2009) که به هر کدام از ما یک نسخه امضا کرد. کتاب ارزشمندی است و نشان می دهد که شاعر مطالعه ای گسترده در تاریخ حیات پیغمبر و نیز قرآن داشته که توانسته این اثر را بسراید.

زلیم­خان می گفت: «شاعر باید مردمی باشد و تربیت مردمی داشته باشد. شاعر نباید ادعا کند که من شاعرم، بلکه رفتار و کلام و اندیشه و دفتر و قلم او هستند که نشان می دهند او شاعر است.»

ادامه دارد

 منبع: دوهفته نامه دنیز، شماره 37 مورخ 92/5/30

 


92/6/9::: 10:8 ع
نظر()
  

پیغمبر (ص)

اکبر حمیدی علیار

بو ایلین خرداد آیی­ نین سون­ گونلرینده، عزیز دوستوم مصطفی قلیزاده علیار جنابلاری ایلا باکی ­سفریندن گتیردیگیمیز ارمغانلاردان بیری ده آذربایجانین قدرتلی شاعری زلیمخان یعقوبون «پیغمبر» (ص) کتابی اولموشدور کی شاعر آغیر خسته­لیگینه باخمایاراق بیزی آچیق قاباقلا قبول ائده­رک بیزه باغیشلامیشدی..

کتاب وزیری اؤلچوسونده، چوخ نفیس شکیلده، 320 صحیفه­ده، 18000 تیراژدا و 2009-نجو ایلده باکی «پئداقوگیکا» نشریاتی طرفیندن چاپ ائدیلمیشدیر.

کتابدا گلن شعرلرده شاعرین حسیاتی ایلا برابر عقلیاتی دا داخل­ دیر، بو معناده کی حؤرمتلی شاعر هر بیر شعرین مایاسینی باشدا گتیردیگی بیر قرآن آیه­سی و یا بیر حدیثدن آلمیش و اؤز شاعرلیک قدرتی و دویغوسویلا اونا قول- بوداق وئرمیشدیر. یازدیغی «پیغمبری نییه یازدیم» مقدمه­سینده اشاره ائدیر کی بو پوئمانی یاراتماغا دؤنه- دؤنه قرآن کریمی اوخویوب، نهج ­البلاغه ­نی اوخویوب، هوته ­نین غرب- شرق دیوانینی، پوشکین ­ین محمد درامینی، بونی­نین قرآنلا باغلی شعرلرینی، تولئستویون اسلاملا باغلی فکرلرینی، داستایئفسکی­ نین قرآنا مناسبتینی، انگلیسلی نئالا دونالد والس­ین ایکی جلدلیک «تانری ایلا صحبت» کتابینی، جواهر لعل نهرونون «دونیا تاریخینه بیر نظر» کتابیندا اسلام و پیغمبر حاقدا فکرلرینی، هانری ماسسئ ­نین اسلام اثرینی، رومی­نین مثنوی ­سینی، محمد عاکف ارسوی­ون "صفحات"ینی، محمد اقبال لاهوری ­نین شعرلرینی، حسین جاویدین "پیغمبر"ینی، نجیب فاضل قیساکوره­ک­ین "پیغمبر دایره­سی" کتابینی، سئزای قاراقوچون "خضر ایلا 40 ساعت" پوئماسینی، عبدالباقی گولپینارین "حضرت پیغمبر و اون ایکی امام"ینی، مصطفی عاصم کؤکسال­ین چوخ جلدلیک "اسلام تاریخی"نی و باشقا کتابلاری اوخویوب و اؤز افاده­سی ایله دئسک اله­ ییب و الکدن کئچیریب و سونسوز علم و فضیلت دریاسینا باش ووروب.

اونلار جلد لیریک و بدیعی اثرلرین صاحبی اولان زلیمخان، بیزیمله دانیشیقدا بویوردو کی منیم باشقا کتابلاریم بیریانا، آنجاق عؤمرومون بهره­سی بو پیغمبر کتابی­ دیر و من سیزه باشقا کتاب یوخ، عمرومون بهره­ سینی اتحاف ائدیرم.

بو کتابا گؤره آرتیق دانیشماق ایسته­میرم، ان شاءالله اوخوجولار بو کتابی الده ائدیب اؤزلری دیه­ر وئره­جکلر، آنجاق شاعرین یازدیغی جمله-جمله­سی و کلمه-کلمه­سی حیرتلندیریجی و دوشوندوروجو اولان مقدمه­ سینی چوخ اؤنملی دیر.

 منبع: دنیز نشریه سی، شماره 37، تاریخ نشر 30/5/92 - اورمیه


92/6/7::: 11:1 ع
نظر()
  

یاددان چیخیر قاراباغ؟  !

(یادداشتی بر آخرین سفرم به جمهوری آذربایجان)

از 28 خرداد تا سوم تیر ماه سال جاری به اتفاق دوستان عزیز آقایان اکبر حمیدی    علیار و مجتبی قربانی در سفر باکو بودم. ظاهراً این هشتمین سفرم به جمهوری آذربایجان بود و خیلی خوش گذشت. چرا که سفر دل و اندیشه و سیر آفاق و انفس بود. امامزاده «بی بی هیبت» و «نارداران» و مقبره دو شاعر بزرگ تاریخ آذربایجان «حاج سید عظیم شیروانی» و میرزا علی اکبر طاهرزاده «صابر» و بازدید از موزه خانگی صابر در شهرتاریخی و زیبای شماخی  و دیدار با دوستان شاعر و نویسنده و روزنامه نگار و فرهیخته و هنرمند و دیگر دوستان اهل معرفت و صمیمی از برنامه های این سفر به یادماندنی بود

اما همین جا بگویم که آذربایجان به ویژه پایتخت آن باکو - باکوی زیبا- در اثر توسعه و زیباسازی و ساخت و سازهای دو – سه سال اخیر به سبک دوبی، رفته رفته زیباتر و فریبنده تر می شود و شبهایش البته رؤیایی تر از روزهایش است. این خوب است و لازم. اما ترسم این است که از یاد رود قاراباغ!... آذری ها یک ترانه حسرت آلود حماسی و بی نظیر و افسونگر دارند که دو مصرعش این است: «عالم جنته دؤنسه/ یاددان چیخماز قاراباغ...» یعنی اگر عالم تماماً جنت هم باشد، باز هم زیبایی فسونکار و طبیعت زیبای بی نظیر قره باغ فراموش نمی شود.

امیدواریم زیبایی ساحرانه باکو، اشغال قره باغ را از یادها نبرد و ملت و دولت آذربایجان مسأله آزادی اراضی اشغال شده آذربایجان توسط ارامنه را از یاد نبرند و فراتر از شعار، در عمل کاری بکنند. اما گاهی بوی فراموشی به مشام می رسد!!

باری، دوستان ما در باکو بسیار لطفها در حق ما داشتند خدایشان خیر دهاد. در یادداشتهای آتی به آن اشاراتی خواهم داشت ان شاءالله تعالی.

مصطفی قلیزاده علیار

 

 

 


  

اینجا ترکیه است صدای جمهوری اسلامی ایر ان

یادداشت های سفر به ترکیه (بخش ششم و پایانی)

یکشنبه 28 آبان 91

بعد از صبحانه، همه ویلان بودیم در مهمانسرای پلیس. قرار بود آقای علی سعیدلو معاون بین المللی رئیس جمهور بیاید و بالاخره ایشان آمدند با یک لشکر در یمین و یسار از خبرنگار و عکاس و مترجم و الی آخر، همه از تهران. تعدادی آقا و خانم جوان؛ جز یکی – دو نفر میانسال.

یک کنفرانس خبری در سالن طبقه دوم مهمانسرا با حضور آقای سعیدلو و حسن ارسلان شهردار آغری برگزار  گردید اما ما که هیچ، حتی بسیاری از همسفران ما را هم – که از مسئولان رده بالای استان بودند، به داخل راه ندادند! مخصوص تهرانی ها بود...

دومین روز سمینار

 ساعتی بعد باز هم در ماشینی به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. روز دوم سمینار با حضور مقامات بالاتر و بیشتری در یک سالن دیگر و بزرگتری شروع شد از ساعت 12 به وقت ایران و 30/10 به وقت ترکیه. سعیدلو (معاون رئیس جمهور)، جلال زاده (استاندار آذربایجان غربی)، حسین پور (سفیر ایران)،آقایی (نماینده سلماس)، دکتر سید مؤید حسینی صدر (نماینده خوی در مجلس) و فرمانداران و دیگر مقامات ایرانی که دیروز هم بودند. از طرف ترکیه هم محمد تکین ارسلان استاندار آغری، حسن ارسلان (شهردار آغری) ییلماز وزیر صنایع،اکرم چلبی نماینده مجلس ترکیه و بیش از دویست نفر نفر دیگر  تقریباً...

مسئولان دو طرف حرفها زدند و مترجمان ترجمه ها کردند!... یکی از مترجمان خانمی بود با لباس قرطی و وضع آنچنانی ، البته بی هیچ بهره ای از موهبت جمال هیچ! اما الحق و الانصاف نمره ترجمه اش بیست بود هم به ترکی استانبولی و هم به فارسی با لهجه کاملاً ایرانی از جنس تهرانی اش! به آقازاده گفتم: حاجی، این علیا مخدره پرورده ولایت نیست، یا ایرانی است و یا سالها در ایران بوده و فارسی را در آنجا از سرچشمه یاد گرفته! گفت آری خیلی مسلط است و طلاقت لسان دارد. بعد توسط سرکار خانم اسمی کاشف به عمل آمد که بلی، ایشان ایرانی است و به فلان دلایل – مثلاً تحصیل به اینجا آمده و ماندگار شده و تابعیت گرفته و الان در فلان وزارت خانه سمت مترجمی دو طرفه دارد ... کذا قیل!

باری، شهردارآغری خوش آمد گفت و در فضایل شهر آغری چیزهایی تحویل جماعت حاضر داد و تأکید کرد که باید روابط مان را گسترش دهیم.

بعد از او وزیر صنایع ترکیه مطالبی گفت و انتقادات و پیشنهادات خود را خیلی ساده و شفاف بیان کرد.

کیهانفر رئیس اتاق بازرگانی ارومیه مطالبی به فارسی می گفت اما یک دفعه برگشت به انگلیسیدن که حسابی جماعت را کلافه کرد. البته شاید هم در چشم طرفهای مقابل بد نبود بالاخره می شد پز داد که رئیس اتاق بازرگانی ارومیه چنین فضایلی دارد: تاجر است و دانای سه زبان زنده دنیا: ترکی، فارسی و انگلیسی. شما هم اگر حریفی دارید، بیندازید توی گود!

سید مؤید حسینی صدر هم پشت تریبون قرار گرفت و افاضات فرمود که: مردم ما از اوضاع و امور جاری در مرزها چندان راضی نیستند هر چند مسئولان خیلی فعالند.... آمریکا و اروپا با هم متحد می شوند، چرا ملتهای مسلمان متحد نشوند؟ ( کف زدن حضار)

ایشان در آخر بیانات خویش به شیوه مرسوم همشهریانش، در مناقب و فضایل زادگاهش داد سخن داد و از شمس تبریزی و مولانا و دیگر سوژه های آشنا در ترکیه هم به نفع شهرستان خوی هزینه فرمود! انگار که در ترکیه هم وکیل مدافع حوزه انتخابیه اش می باشد! غافل از اینکه باید در آنجا نماینده تمام ایران باشد نه مبلغ زادگاهش.

این جناب با تأکید از حرفهایش نتیجه گیری کرد که: سمینار مشترک بعدی حتماً در شهرستان «خوی» باشد! ... یادم نیست که در اینجا هم جماعت کف زدند یا نه!

البته شهر خوی از شهرهای مهم و تاریخی ایران و دنیاست و چند شخصیت کاملاً بزرگ علمی و فرهنگی مثل شهید آیت الله میرزا ابراهیم خوئی (از فقهای بزرگ و مراجع در عهد مشروطه که مشروطه چی ها در حوالی سلماس به ضرب گلوله شهیدش کردند، رضوان الله علیه)، علامه میرزا حبیب الله خوئی ( یکی از بزرگ ترین شارحان و مفسران نهج البلاغه)، مرحوم استاد عباس زریاب خوئی، دکتر محمد امین ریاحی، و ... از این دیار برخاسته اند و در سطح ملی و گاه جهانی مطرح هستند و شخصیت علمی و دینی و جهانی بی نظیری مثل آیت الله العظمی خوئی مرجع تقلید بزرگ تشیع، فرزند این شهرستان بود. این ستارگان درخشان علم و اندیشه و انسانیت موجب می شوند که شهر خوی از فرط افتخار سر به آسمان بساید.

اکرم چلبی هم طی سخنانی بر رعایت حقوق همسایگی و حفظ مرزها تأکید داشت و استاندار آغری نیز گفت: ما در طی عصرها همسایه بوده ایم و همکاری صمیمانه و روابط برادرانه خوبی داشته ایم!!...

من در اینجا خنده ام گرفت و یواشکی به آقازاده گفتم: ایشان مثل اینکه ما را گرفته ها! لابد زمانی که سلطان سلیم عثمانی متجاوز، تبریز را ویران می کرد و لشکر وحشی او مثل گرگهای گرسنه به جان مردم بی دفاع افتاده بودند و همه چیز را به غارت می بردند، همسایه نبوده ایم! و لابد سایر تجاوزات خصمانه دولت عثمانی به خاک ایران در طول پنج قرن گذشته تا جنگ جهانی اول نیز همه از باب رعایت حقوق همسایگی بوده!... الان هم که در مقابل ایران لنگ می اندازند، به پر و بال همسایه بی دفاع خود سوریه بد بخت می پیچند و همان معامله را می کنند که صد سال پیش و دویست سال پیش با ما می کردند...

سخنران بعدی استاندار آذربایجان غربی جناب جلال زاده بود. او مثل همیشه حواسش جمع بود. ابتدا جنایت صهیونیستها در غزه را محکوم کرد که همین دیروز و امروز  خانه های مردم فلسطین در غزه را زیر بمب های ویرانگر گرفته اند و کشتار و ویرانی وحشیانه تازه ای را آغاز کرده اند.

خوب شد بالاخره صدای جمهوری اسلامی یک بار دیگر در ترکیه طنین انداخت.

جلال زاده تصریح کرد که این چهار نشست مرزی مشترک در دوره مسئولیت من و جناب سفیر ایران بوده و البته نمی توان تمام موانع و مشکلات را در یکی دو سمینار برطرف کرد، اما باید همت هر دو طرف بر این هدف استوار باشد.

استاندار از همه دست اندرکاران این سمینار و  بخش خصوصی و مهمان نوازی میزبانان و حتی از رسانه ها تشکر کرد (اینکه گفتم: حواسش جمع بود، یعنی همین!)

ییلماز وزیر صنایع ترکیه هم تشکر کرد و تبریک گفت حلول ماه محرم را!... و در ادامه، فضایل اهل بیت پیامبر (ص) را یاد آوری کرد، به روح همه شهیدان به ویژه شهیدان فلسطین درود فرستاد و تأکید کرد که ترکیه و ایران دو کشور بزرگ و تأثیرگذار در عرصه های سیاسی و اقتصادی منطقه هستند، اما متأسفانه تا حال نتوانسته ایم بهره لازم را از ظرفیتهای واقعی همدیگر ببریم.

ییلماز افزود: ترکیه شانزدهمین جایگاه اقتصادی دنیا را دارد و در اروپا اقتصاد ششم است، ایران هم موقعیت بسیار بزرگ اقتصادی در منطقه و دنیا دارد و شاید امسال به خاطر تحریم ها نتواند قدرت واقعی اقتصادی خود را نشان دهد! ولی ما می دانیم و دنیا هم می داند که ایران قدرت بزرگی است.

بدینگونه این جناب خیلی استادانه بحث تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران را به رخ ما کشید و حتی تأثیر آن را هم گفت!... و در آخر بر گسترش همکاری ها خیلی تأکید کرد.

سخنان سعیدلو

علی سعیدلو معاون رئیس جمهور ایران بر پشت تریبون قرار گرفت و یک مترجم هم که با خود آورده بود، روی سن رفت و حرفهای وی را جمله به جمله به ترکی ترجمه کرد و چه ترجمه ای! باری به هر حال... سعیدلو ابتدا یکی به نعل و یکی به میخ زد و از دامنه های باصفای کوه آغری (همان آرارات) و شهر آغری و خونگرمی میزبانان تعریف کرد و کمی تشکر از مسئولان دو طرف ... و بعد تبریک حلول ماه جدید قمری با تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع) و ...تا رسید به تقبیح کشتار ملت فلسطین توسط صهیونیست ها در غزه؛ و گفت: ما مسلمانان اگر متحد بودیم، دشمنان نمی توانستند هم کیشان ما را بکشند، اکنون دشمنان اسلام نمی توانند اتحاد دو ملت و دو دولت ایران و ترکیه را تحمل کنند و سعی دارند روابط ما را به هم بزنند، اما هم ملت دو کشور دوست و برادر ایران و ترکیه و هم رهبران آن دو، همواره خواهان اتحاد و دوستی هستند.

سعیدلو گفت: ایران قدرت 17 اقتصادی دنیاست، در تکنولوژی، فضانوردی فضا و موشک، فناوری هسته ای و نانو در منطقه بی رقیب است! ترکیه هم در منطقه اثرگذار و قدرتمند است، ما می توانیم از امکانات همدیگر بیش از پیش استفاده کنیم، حجم مبادلات دو کشور طی امسال ( 1391 / 2012)، 18 میلیارد دلار است که در سال آینده به 20 میلیارد می رسد.

جناب سعیدلو به بهره مندی از دیگر ظرفیتهای دو کشور در راستای نزدیکی و دوستی دو ملت هم اشاراتی کرد: برپایی نمایشگاههایی از توانمندی علمی و فناوری، همایش های دانشمندان، جشنواره های هنری و شعر و شاعری و مطبوعات و ...

در پایان همه مسئولان دو طرف روی سن جمع شدند و پروتکل ها امضا شد و عکس یادگاری و اهدای هدایا به همدیگر و ... و ما هم نشسته بودیم و برایشان کف می زدیم!... و قصه سمینار تمام شد.

یک چیز در این سالن آزار دهنده و خسته کننده بود و آن عکسی از آتاترک بود با ژستی خاص و سیگاری در لای انگشتانش، انگار که سیگار کشیدن را برای پیروانش تبلیغ می کند! جالب اینکه در راهروها و داخل همان دانشگاه سیگار کشیدن قدغن اعلام شده بود!

اخبار امروز سمینار به شکل خبر همراه با تصاویر در سایت های ایران و ترکیه منتشر گردید، حتی به همت جناب مهندس هادی مختاری پر، در سایت »دنیزنیوز« نیز هم!

حدود ساعت 3 بعد از ظهر به رستوران دیروزی در دانشگاه رفتیم و نماز خواندیم. در نمازخانه چند دقیقه ای فرصت پیش آمد که جناب استاندار در باره کاری که قرار بود ابراهیم آقازاده در باب مطبوعات استانی انجام دهد، به من یادآوری و تأکید کرد که حتماً پیگیری کند و به سرانجامی برساند. بعد ناهار خوردیم. بعد از ناهار سعیدلو و هیئت همراه برای بازدید از مرزها رفتند. ما هم به مهمانسرا برگشتیم ، ساعت 4 بود.

آخرین حال گیری

در لابی مهمانسرا نشستیم. صحبت مسئولان محترم این بود که این هیئت را به ارض روم ببرند و شب را در آنجا بمانیم و فردا گشتی در آن شهر دیدنی داشته باشیم  و بعد به وطن برگردیم. ما هم مشتاق بودیم و می گفتیم حالا که ما را همین طوری به روش »اجرکم عند الله!« به این سفر دعوت فرموده اند و توقعی در کار نیست، لااقل یک روز با اتوبوس استانداری و میزبانی ایشان یا کنسولگری ایران در ارض روم جاهای تازه ای را ببینیم، ولی معلوم شد نخیر، از این خیرات و خبرها نیست.

گفتیم بسیار خوب، لطف شما زیاد، حالا که نمی توانید سفر ارض روم را ترتیب دهید،خسته ایم، لااقل امشب را هم در همین مهمانسرا باشیم و فردا ببینیم این شهر آغری آخر چه رنگی است!...

اما خبر رسید که آب و برق مهمانسرا – هر دو همزمان – قطع شده! یعنی میزبان محترم خیلی محترمانه و کاربردی و عملی، عذرخواهی می کند که وقت شما همزمان با سمینار تمام شده و دیگر مهمان شهردار یا استاندار آغری نیستید و حتی برای قضای حاجت ضروری هم نمی توانید از امکانات داخل مهمانسرا استفاده کنید، بارتان را بردارید و خوش آمدید، اگر بمانید، باید خرج کنید ... ما کمی بخواهی نخواهی از این بی ادبی میزبان ناراحت و رنجیده خاطر شدیم. اما ترکها مثل ما ولخرج و اهل تعارف و رودر بایستی نیستند، اهل حساب و کتاب اند و در عمل نشان می دهند که حساب، حساب است و کاکا برادر. اگر اینگونه نبودند که نمی توانستند اقتصاد 16 دنیا باشند! نفت دارند؟ که ندارند، ذخایر طبیعی دیگری مثل مس و آهن و ... دارند که ندارند، پس چه دارند؟ هیچ، فقط مخ مدیریتی قوی و حسابگر دارند که در سایه آن اکنون برای خودشان در منطقه قدرتی محسوب می شوند...

القصه، کیف های خالی مان را برداشتیم و سوار اتوبوس شدیم و ساعت 4/30 الوداع آغری! ... و حرکت به سوی مرز بازرگان.

خاطرات خوب این سفر

قبل از حرکت در لابی مهمانسرا نشسته بودیم، مهمانسرا کتابخانه ای کوچک در لابی داشت، همه کتابها ترکی و با الفبای لاتین بود در موضوعات مختلف تاریخی و ادبی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی و ... که من در این دو روز در فرصتهای اندک ، کم با کتابها ور رفتم. دو کتاب خیلی توجه مرا جلب کرد: دیروز کتاب «زندگانی و خاطرات من» ( حیاتیم و حاطراتیم) نوشته دکتر رضا نور ( متولد 1294 قمری) از رجال دوره استقرار جمهوریت ترکیه و مردی ادیب و اهل قلم و فعال اجتماعی و انقلابی.  او کتاب را به زبان ترکی با الفبای اصیل عثمانی (همان الفبای ما) نوشته، اما بعدها با الفبای وارداتی لاتین چاپش کرده اند. بعضی از صفحات دست نوشته رضا نور را در لابلای برخی صفحات ضمیمه کرده بودند. از آنها عکس برداشتم. کتاب در چهار بخش و سه مجلد بود.

دومی رمان معروف «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی بود که در 836 صفحه توسط »ارگین آلتای« به ترکی ترجمه و توسط نویسنده معروف » اورحان پاموک« (برنده نوبل) ویراستاری شده بود. اورحان پاموک در باره زندگی و آثار تولستوی در مقدمه کتاب مطالبی خواندنی نوشته بود. جالب این که تیراژ چاپ اول این کتاب مشهور در سال 2002 یک هزار نسخه، چاپ دومش در همان سال 500 نسخه و چاپ سومش در سال بعد نیز 500 نسخه؛ مجموع سه چاپ در مدت دو سال، 2000 نسخه بوده است، یعنی با حساب و کتاب و کارشناسی جامعه مخاطبان و محاسبه گستره خواننده کتاب، آن را منتشر کرده اند. الکی و به صورت فله ای در تیراژ بالایی به جامعه نریخته اند که بعدها بماند و در کتابفروشی ها باد کند و یا کنار خیابانها خاک بخورد. ترکها در همه چیز حسابگرند و یکی از رموز پیشرفت شان هم همین است.

در آخرین نیم ساعت اقامت بلا تکلیف مان در مهمانسرای پلیس آغری حتی یک استکان چایی هم ندادند... من با این کتاب سرم را مشغول کردم و شاید دیدن این دو کتاب برای من از دیگر قیل و قالها خوش تر بود و لحظات شیرین و خاطرات به یاد ماندنی سفر  دو روزه هم دیدن این کتابها بود.

 

آرارات در تاریکی

ما از کنار شهر آغری گذشتیم و دو شب هم بر کرانه اش – خارج از بزرگ راه کمربندی اش – بیتوته کردیم. آن را خوب ندیدیم. مساجدش را که مناره هایش سر به آسمان کشیده اند و اغلب هم تازه تأسیس اند یا تعمیر، از همان راه گذر دیدیم. چه قدر آرزو می کردم در یکی از آنها مثل یک مسافر غریب، آرام می رفتم و نماز می خواندم! اما دریغ. این شهر خیلی مسجد دارد. برخی خانه ها تازه اند و آپارتمانی 4 – 5 طبقه ای، اما اغلب منازل کهنه و فرسوده و گاه مثل حلبی آبادها. اینها را از کنار شهر دیدیم البته.

بعد از غروب به شهر »دوغو بایزید« (بایزید شرقی) نزدیک مرز ایران رسیدیم. در رفتن هم شباهنگام از آن گذشته بودیم. همچنین به دامنه کوه سر به فلک کشیده آرارات رسیدیم که فقط بلندی بشکوه و هیبت شگفتی زایش کمی در تاریکی غروب به چشم می خورد آن هم به برکت برفی که بر سر و سینه اش داشت و به سفیدی می زد. حیف شد. این کوه را هم ندیدم. هم در رفتن در تاریکی از کنارش گذشتیم و هم در بازگشت. بی اختیار این شعر معروف ترکی از خاطرم گذشت:

افسوس کی یاریم گئجه گلدی گئجه گئتدی

هئچ بیلمدیم عمریم نئجه گلدی، نئجه گئتدی!

(افسوس که یارم شب آمد و شب هم رفت،

هیچ ندانستم که عمرم چسان گذشت)

دست اندرکاران محترم این سفر که ما اصحاب مطبوعات و رسانه را مثل عمله اجیر شده شب بردند و شب هم برگرداندند! لطفشان زیاد!

ساعت 30/6 به گمرک بازرگان رسیدیم و به خیر و سلامت و سبک بال گذشتیم چون چیزی دست و پا گیر نداشتیم!... نماز را در گمرک ایران خواندیم با چایی و پذیرایی مختصر رئیس گمرک جناب غلامی.

قورو – قورو قوربانیم اولوم!

شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.

 تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!

منبع: دو هفته نامه دنیز شماره 30 مورخ 20 اسفند 91 و سایت www.daniznews.ir

 


91/12/25::: 12:40 ع
نظر()
  

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} @font-face {font-family:Tahoma; panose-1:2 11 6 4 3 5 4 4 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} a:link, span.MsoHyperlink { mso-style-parent:""; color:blue; text-decoration:underline; text-underline:single;} a:visited, span.MsoHyperlinkFollowed { color:purple; text-decoration:underline; text-underline:single;} .MsoChpDefault { font-size:10.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} @page WordSection1 {size:612.0pt 792.0pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.WordSection1 {page:WordSection1;} -->

یادداشت های سفر به ترکیه (6 و پایانی)

آخرین و ششمین قسمت  یادداشت های سفر به ترکیه تحت عنوان « اینجا ترکیه است و صدای جمهوری اسلامی ایران»  به قلم مصطفی قلیزاده علیار در شماره 30 دو هفته نامه «دنیز» روز شنبه 20 اسفند 1391 منتشر شد. در اینجا فراز پایانی این نوشتار را که دارای پیامی خاص به بیان طنز  با استفاده از یک ضرب­المثل ترکی است، می خوانیم و متن کامل این یادداشت در سایت دنیزنیوز    (www.daniznews.ir) قابل مشاهده و مطالعه است:

قورو – قورو قوربانیم اولوم!

شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.

 تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!


  
<      1   2   3   4   5      >