حمایت از مطبوعات محلی و خالی بندی ها
( توجه : سر مقاله دو هفته نامه دنیز، شماره 7 مورخ 11/ 10/ 90 در باب وعده هایی که مسئولان استان آذربایجان غربی در حمایت از نشریات محلی داده اند به ویژه نشریات جدید الانتشار، مثل خیلی از وعده های دیگر ... و، تو خود حدیث مفصل بخوان از این سر مقـالک مجمل!...)
بی مقدمه برویم سر اصل مطب ... بلی، خیلی وقت است که قرار است بر اساس منویات فلان وزارت عظمی و تأکید بهمان حضرت وزیر دلسوز و فرهنگ پرور و بسیجی و فعال و مخلص و فرهیخته و حامی اهل فرهنگ و ... حمایت جدی از مطبوعات محلی بشود. خب، این قبیل حرفهای تقریباً مصلحتی را صدها – بلکه هزارها – بار از زبان همه مسئولان مسئول و غیر مسئول شنیده ایم و در مطبوعات و رسانه ها خوانده ایم و کاری هم نداریم که فلان وزیر محترم یا بهمان مسئول خالی بند این فرمایشات را جدی جدی گفته، یا برای پر کردن وقت مصاحبه اش فرموده، و یا برای خالی نبودن عریضه از دهنش بالاخره در رفته! و اصلاً منظور جدی نداشته ... و از این طرف بندگان خدا صاحبان مطبوعات محلی در طمع خام افتاده، این خالی بندیها را جدی گرفته اند و حالیشان نبوده که اگر حمایتی هم در کار بوده فقط در جهت تأمین اهدافی خاص و بیشتر در محدوده تهران و منحصر به طیفی ویژه بوده و نه در دیگر ولایات و ممالک محروسه ایران زمین. آن وقت بینوا مدیران مطبوعات محلی بر اساس همان وعده های سرکاری، هر روز باید به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استانشان بروند و دخیل ببندند که:« شما را به خدا، پس وعده های وزیر محترم و مدیر کل معظم و استاندار مکرم و معاونان و مباشران و مشاوران ایشان چه شد؟! آخر ما تازه به راه افتاده ایم، چرا حمایت نمی کنید، نشریه مان را 5 – 6 ماه است با هزار فلاکت مرتباً در آورده ایم، ولی هنوز شما علی رغم آن همه وعده ها، هنوز نمی پس نداده اید، لا اقل یک آگهی ده - پانزده هزار تومانی هم به ما حواله نکرده اید، آخر رئیس محترم دولت در حمایت از مطبوعات چنین فرموده، وزیرش چنان وعده ها داده، فلان مسئول در استان چنین رجزها خوانده، و در استانی مثلاً آذربایجان غربی با این همه پتانسیل و آگهی ادارات و نهادها و سازمانهای رسمی و نیمه رسمی، بفرمایید مطبوعات جدید الانتشار و حتی آن قدیمی ها چه خاکی بر سرشان کنند؟! این چه حمایتی است، چرا خالی بندی ها را تمام نمی کنید که مطبوعات محلی هم تکلیف خود را بدانند... »
در نهایت جوابی که تلویحاً یا تصریحاً شنیده است که: » هر کس زرنگ است برود نشریه اش را خودگردان اداره کند، اینجا کی به کیست! »عمو نه قویموسان، نه آختاریرسان!!« کدام حمایت، کدام آگهی، کدام تبلیغات؟! برو عمو، خدا روزیت را جای دیگری حوالت فرماید، ما ارشادی ها چه کاره ایم که شما مطبوعاتی های هیچ کاره ی پر توقع، از ما چشم داشت حمایت دارید؟ مگر ما ارث پدرتان را خورده ایم که دست ازسرمان بر نمی دارید؟ همین که مجوز انتشار از طرف وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شما جماعت شهرستانی صادر شد، بروید خدا را شکر کنید، و کلاهتان را به آسمان هفتم بیندازید! آخر این همه اداره و سازمان و شرکت و کارخانه و دلال بازی و پتانسیل های دیگر در استان! شما چرا یقه ما ارشادی ها را چسبیده اید و منتظر حمایتهای مفتکی هستید؟ آقاجان اگر عرضه ای دارید بروید با روابط عمومی ها و رؤسا و مدیر کل ها و کاندیداها و شرکتهای دولتی و غیره رابطه برقرار کنید و آگهی و تبلیغات جذب کنید و خلاصه سر خودتان را نگه دارید، مگر وزیر و استاندار و معاون و مشاور و مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی بی کارند که به کار حمایت از مطبوعات و اهل فرهنگ بپردازند؟! مسئولان محترم مخصوصاً در استانها و بالاخص در آستانه انتخابات هزار و یک گرفتاری دارند، شما مطبوعاتی ها چه قدر پر رو و پر توقع هستید! حالا این مسئولان عزیز و خدوم و مخلص و پرتلاش در مصاحبه ای یا دیدار با اهل مطبوعات و یا در روز خبرنگار – مثلاً - یک حرفی زده اند، خب، شما چرا جدی می گیرید!... وآنگهی ادارات آگهی خود را به ارشاد نمی دهند به هر نشریه ای که باب میلشان است می دهند و می گویند ما همه چیزمان را داده ایم دست بخش خصوصی، دیگر به مسئولین مربوط نیست که ما آگهی مان را به کدام نشریه سراسری یا محلی می دهیم ... اگر مسئولی یا معاونی نامه ای یا سفارشی به فلان مدیر کل و بهمان سازمان بنویسد که مثلاً آگهی هایتان را به فلان نشریه ی تازه تأسیس محلی بدهید، خطش را نمی خوانند و نامه اش نخوانده به سطل آشغال می ریزند! ... ارشاد هم بی کار نیست که برود خود را به خاطر حمایت از مطبوعات محلی یا اهل فرهنگ با ادارات دیگر درگیر کند«
با این حکایت اگر هم از رو نروی و به سنگینی هزار تن خجالتی و ریزش صدها لیتر آبرو!! به اداره مطبوعات زنگ بزنی، یا مراجعه حضوری داشته ای که « شما را به هر چه می پرستید، یک آگهی هم به ما بدهید« ... هزار بار قسم شرعی و حضرت عباسی می خورند که » والله نداریم، بالله نداریم، ادارات به ما آگهی نمی دهند ...»
خیلی خوب، در این آشفته بازار عدم حس مسئولیت متصدیان امور دولتی و فرهنگی، مطبوعات چاره ای ندارند جز اینکه کاسه گدایی بردارند و آبرو و عزت نفس خود را زیر پا بگذارند و به این سازمان و آن شرکت و اداره و سمساری و بازاری و دلالی و قصابی و قنادی و موبایل فروشی و مبل فروشی و موکت فروشی و لاستیک فروشی و « فلان چیز فروشی« ... رو بیندازند که: « بده به راه حضرت عباس، هر چه شما بفرمایید می نویسیم، هر طور شما بزنید، می رقصیم، هر چه شما خواستید...!»
خلاصه اینکه به برکت توجه مسئولان دلسوز و محترم سوار بر کار، راه مطبوعات محلی هم کم کم به سوی گدابازی و در نهایت آلودگی و دلالی و پورسانت بخشی و رشوه گیری و رشوه دهی مرسوم در غرب و جناح بازی معمول در تهران می رود. خدا به داد مطبوعات محلی برسد! البته راه های دیگری هم هست برای برون رفت از این غربت و بی کسی مطبوعات محلی ... که فعلاً بماند برای بعد، البته اگر »بعدی» در کار باشد. یا علی!
مدیر مسئول
صابر بزرگترین شاعر اجتماعی و مسلمان قفقاز- 3
(به مناسبت یکصدمین سال وفات میرزا علی اکبر طاهر زاده صابر)
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع:نشریه دنیز،شماره 7
- صلحطلبى و وحدت مسلمانان
صابر یک شاعر وحدتگرا و صلحطلب است. او انسانها را به صلح و صفا دعوت مىکند. در شعر بینالملل از اختلاف به وجود آمده میان ارامنه و مسلمانان سخت ناراحت است و این اختلاف را خلاف عقل و علم و دین مىداند. او مىگوید: ارامنه و مسلمانان در قفقاز سالهاست با صلح و صفا در کنار هم زندگى کردهاند. پس چرا باید صلح باصفا را به جنگ و ستیز مرگبار تبدیل کرد؟
صابر از تشتت افکار و عدم وحدت بین مسلمانان نیز ناراحت است. دعوت به وحدت، وحدت شیعه و سنى، وحدت متفکرین مسلمان، وحدت مستمندان و ثروتمندان، وحدت اقوام گوناگون قفقاز اساسىترین درد صابر است. شعر »تحسر« وى اوج وحدتگرایى یک شاعر است :
اولسایدى صفا زمره عرفان آراسیندا !
قالسایدى وفادن اثر اعیان آراسیندا،
دورسایدى صداقت بیگ ایله خان آراسیندا،
قالمازدى کرد ذرّهجه انسان آراسیندا
داعى به اخوت اولور ایکن بیزه قرآن،
امر ائیلر ایکن بیرلیگه پیغمبر ذىشان،
تاپمازسان ایکى متفق الرأى مسلمان،
قفقازدا اولان بیر نئچه میلیان آراسیندا .
دینمز عجبا معنى قرآنى بیلنلر؟
اسلامى بئله تفرقهده خوار گؤرنلر،
آیا اوخومازلار نه اوچون دینى بؤلنلر -
»کانوا شیعاً« رمزینى قرآن آراسیندا؟
آخر بو نه تفریق و تخلّفدور، اى امت؟ !
الدن گئدییور، دینلهمییور سیزمى، بو ملّت؟
تا کى بو تخلّف، بو تفرق، بو عداوت؟
بیر دین، بیر اسلام و بیر ایمان آراسیندا؟
اسلامیمیزى ائتمهلىییز بؤیلهمى احیا !
ایمانیمیزى قیلمالى ییز بؤیلهمى ایفا،
اسلام او دئییلمىکى، جگر گوشه زهرا -
باش وئردى یولوندا سوسوز آل قان آراسیندا؟
4- محبت اهل بیت و روح مذهبى صابر
صابر که شیعه بود و به قول خودش شیعه نابى که حقیقت پرست است. همان گونه که در پیش اشاره شد، صابر صداى دلنشینى داشته و در عشقآباد، شماخى و عتبات عالیات سالها به روضهخوانى مشغول بوده است. صابردر این سالها نوحههاى زیادى در رثاى حضرت امام حسینعلیهالسلام سروده است. متأسفانه به دلایل مختلف نوحههاى صابر تا کنون جمعآورى نشده است و به احتمال زیاد در اثر حکومت بلشویکى روسیه این اشعار معدوم شدهاند. زیرا به گفته پسرعموى صابر، میرزهعلىاکبر همیشه نگران آثارش بوده و در هنگام مرگ نیز چشمانش به سوى آثارى که در طاقچه اتاق گذاشته بود، نظارهگر بود ولى نوحههایى که به دستمان رسیده است، اوج محبت شاعر نیست به آلعبا در آن متبلور است.
ارباب علم و کمال خوب مىدانند که من در آسمان شعر و ادب چون ستاره درخشانم.
دیده خورشید از خاک پاى من نور مىگیرد. چرا که من نوکر حسین)ع( هستم، فلذا پادشاه عالم هستم.
اتهامات
با این وجود صابر در آماج تیرهاى دوست و دشمن بود. او را به بىدینى متهم مىکردند و چه آزار و اذیتهایى که نکردند. او هم از دوست کتک مىخورد، هم از دشمن. او را تکفیر مىکردند، تحقیر مىکردند ولى در روح او ذرهاى شکست حاصل نشد، اشعاری طنزآمیز در جواب اتهامات واهی سروده است . او مىدانست که دوستانش جاهل و بىسوادند، عصر، عصر نامردان است، اهالى بىعلم، معرفتاندوزى خوار گشته، چرخ کجمدار، خلق حیلهگر، بخت تیره، همرهان ساده و صالحین به تیر سوءظن نشانه، همتها بىقرار و قلبشکنان جسور و ظالمین پررو گشته. چه باید کرد. باید با این ساخت و به تکلیف عمل نمود.
تحجر، جهل، استحمار مرتجعین، بىسوادى و خرافهزدگى عوام عرصه را بر فردى چون صابر که روشن، بیدار و مترقى بود تنگ کرده بود. سیل تهمت و افترا و تکفیر بر سر شاعر سرازیر بود. صابر در عین این که دیندار، دلسوز، و خداپرست واقعى بود متهم به بىدینى و کفر و ارتداد مىشد. او نیز علیرغم این بىمهرىها و مشکلات از مبارزه در راه علم و دین کوتاهى نمىکرد و مقاومت می ورزید به گفته خود:
سیل طعن ائیله تموجله آلیب دور و بریم
بنزرم بیر قوجامان داغه کی، دریاده دورار
( امواج سیل طعن دور و برم را در بر گرفته / به کوهی می مانم که در میان دریا ایستاده است!)
در اوقات فراغت همراه با دوستانش چون عباس صحت و محمد طراح به بحث و بررسى اشعارشان مىپرداخت و با ادبا و علما و شعرا مکاتبه و معاشره داشت.
وفات
در نهایت شاعر جام راحتى و آسایش ابدى را از دست اجل بنوشد و به سال 1911 میلادى جان به جان آفرین تسلیم نماید و سیل اندیشمندان، متفکران روحانیون براى تشییع بزرگترین شاعر قفقاز به شماخى جمع شدند و در شهر عزاى عمومى اعلام گشته، مدارس تعطیل شدند، و پس از اقامه نماز میت با شرکت جمع کثیرى از مردم و اندیشمندان در قبرستان گونبذ شماخى دفن گردید. امسال (2011) در ست یک قرن تمام از فقدان این شاعر مسلمان اندیشمند و بزرگ می گذرد.
صابر در آخرین نفسهاى خود این رباعى را نوشته بود:
راهم بدهید رو به راه آمدهام،
بر درگه حضرت اله آمدهام،
بىتحفه نیامدم، نه دستم خالی است،
با دستانی پر از گناه آمدهام.
مجموعه اشعار صابر با نام «هوپ هوپ نامه» در ایران و ترکیه و آذربایجان و تاتارستان و عراق و ترکمنستان و ... بسیار مشهور و پر طرفدار است و در میان شاعران فارسی زبان ایرانی کسانی چون سید اشرف الدین نسیم شمال و ملک الشعرا با دیده احترام به او می نگریسته و از او الهام گرفته اند و نسیم شمال مضامین اشعار صابر را ترجمه می کرد. و استاد از شیفتگان او بود. پایان
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع: نشریه دنیز، شماره 7
حضور در مطبوعات اجتماعی و انتقادی
صابر با پیوستن به مطبوعات عملاً وارد مبارزه سرسختانه با جهل و بىسوادى و خرافهپرستى گردید. ارتباط ادبى او با جامعه مطبوعات بیدار گر و پیشرو اجتماعی آذربایجان سبب شد که او از لحاظ ادبى و اجتماعى به عنوان یک شاعر بینالملل مطرح گردد. بخصوص اشعار ساتیریک او در تقبیح خرافات و جهل و بىسوادى و تلاش ادبىاش در راه بیدارى مسلمانان آوازه و شهرتش را به دورترین نقطه جهان چون مصر، هند، آسیاى میانه و ترکیه رساند .
او یک مسلمان دردآشنا بود که از عقبماندگى و بىسوادى و جهل مسلمانان سخت ناراحت بود و از این که خیلىها از این عقبماندگىها و جهالتها را با دین و دیندارى مرتبط مىکردند، نگران بود. به همین خاطر نیز سعى مىکرد از طرفى حساب دین و اسلام را از حساب روحاین نمایان و مسببین جهل و بىسوادى جدا کند و از طرف دیگر با نشان دادن چهره واقعى و حقیقى از دین مانع اجراى نقشههاى شوم مغرضان و دشمنان دین را که براى ضربه زدن به دین در کمین نشسته بودند و از آب گلآلود قصد ماهى گرفتن داشتند، مىشد .
مصلح و متفکر
او اسلام سنتى را با زبان جدید و متد نو تبلیغ مىکرد. او وظیفهاش را خوب درک کرده بود و چون آینه شفاف ارزشها و ضدارزشها، کمال و نقصان و خوب و بد، راستى و دروغ را به خوبى نشان مىداد. نه حقیقت را بر مصلحت فروخت و نه این که در درک حقیقت دچار لغزش شد .
او به عنوان یک مسلمان بیدار و روشن بین و غیرتمندى که زبانش و وسیله انتقال افکارش شعر بود، آنچه که در جامعه نقص و عیب، انحراف و لغزش، کجى و تقلب، جهل و خرافهپرستى و تحریف حقایق مىدید، انگشت روى آنها مىگذاشت و چون ذرهبین آنها را چنان هویدا نشان مىداد که هر کس به عیب خود واقف مىشد .
میرزا علىاکبر صابر به عنوان یک مصلح و مسلمان حقیقى وضعیت جامعه خود را مىدید و به وضوح مظلومیت دین محمدى را احساس مىکرد. او مسائل شرق را با جهانبینى اسلامى و با دید وحدت اسلامى تحلیل مىکرد. او راهش را و هدفش را انتخاب کرده بود. وظیفه شاعرى خود را به نحو احسن انجام مىداد. هدفش وحدت مسلمین، سربلندى اسلام، ترقى و تکامل مسلمانان و در سطح بینالمللى، صلح، نوعدوستى، انساندوستى بود. او شعرش را در خدمت هدف مقدسش به کار گرفت. دقیقاً افشاگرى طبقات مختلف جامعه و به باد انتقاد گرفتن نویسندگان، روشنفکران، وکلا، حاجىها، قضات، روحانی نمایان، اطباء، تجار، روضهخوانها، شعرا و روزنامهنویسها، همه و همه در راستاى اصلاح و از سر دلسوزى و اصلاحطلبى بود، از باب تمسخر، استهزاء، عیبگیرى، تهمت و افترا نبود
او در شعر »تحسّر« مىگوید: اگر در بین اعیان و اشراف و بیگها و خانها و عرفا و شعرا وحدت مىبود، ذرهاى غم و حزن و اندوه در جامعه باقى نمىماند. این در حالى است که قرآن و پیغمبر اسلام، ما را به اخوت دعوت مىکند. با این حال در بین چند میلیون مسلمان، دو مسلمان متفقالرأى وجود ندارد. اگر بخواهیم عمده ترین موضوعاتى که صابر به آن پرداخته است را احصاء کنیم، مىتوانیم به طور مختصر به موارد ذیل اشاره کنیم:
1- مبارزه با جهل و خرافات
جهل ، خرافات و بىسوادى مفرط اقشار مختلف جامعه مسلمین را فرا گرفته بود، در قفقاز سیستم آموزش به صورت مکتبخانهاى بود و مکتبخانهها را اکثراً افراد بىسواد اداره مىکردند. شاگردان حق نوشتن مطالب را نداشته و زنان و دوشیزگان حق شرکت در کلاسهاى درس را نداشتند. مردم نیز نسبت به علم و سواد بىرغبت بودند. صابر با درک موقعیت، هر چه توان داشته بر علیه جهل و جهالت مبارزه کرده و اشعارى در تقبیح جهل و تشویق مردم به علمآموزى مىسرود. او در اشعار: بیلمم نه گؤروبدور بیزیم اوغلان اوخوماقدان، تحصیل علوم ائتمهکى، علم آفت جاندیر ... اوشاق منیمدیر اوخوتمورام ال چکین...« وضعیت موجود را تبیین کرد.
2- اهتمام به امور مسلمین
صابر مىدید که مسلمانان ظاهر دین را گرفته و با حقیقت دین بیگانهاند. دینى که در آن حقوق مستمندان در دارایى و ثروتدارایان پیشبینى شده است، چگونه مىتواند در مقابل عدهاى ثروتمند که نه زکات مىدهند و نه به امور مسلمین اهتمام مىورزند، سکوت کند. صابر در شعر: »هر نه وئرسن وئر، مبادا وئرمه بیر درهم زکات« کاملاً روشن مىسازد که یکى از بزرگترین مسائل دینى زکات است و متأسفانه ثروتمندان عوض این که زکات بدهند و یا در مراسم عیدقربان به فکر مستمندان باشند به عنوان اعیاد اسلامى به فکر عیش و نوش خویش هستند و این را نیز از دیندارىشان تلقى مىکنند. صابر با دیدن این اعمال سخت مىآشوبد و مىگوید:
»بیر ایلدیر اولور ظلمایله تاراج مسلمان،
اطراف بلدلرده قالیر آج مسلمان،
آیا نه روادیر اولا محتاج مسلمان؟
گون رزقینه، بیر بؤیله مسلمان آراسیندا.«
»سالهاست که با ظلم و ستم مسلمانان هلاک مىشوند، در اطراف و اکناف در گرسنگى به سر مىبرند. آیا با وجود این همه مسلمان )غنى( سزاوار است که مسلمانى محتاج نان شب باشد؟«
صابر دقیقاً در تبعیت از مولایش على)ع( به تمام انسانها من حیث انسان بودنشان احترام و ارزش قایل است، او تنها به فکر مسلمانان قفقاز نیست، به همان اندازه نیز به فکر مسلمانان ایران، عثمانى و سایر کشورهاى اسلامى است. براى او ایرانى، عثمانى، ترک و فارس و عرب معنا ندارد. او انسانها را به انسانیت و آدمیت مىشناسد و به اسلامیت و مسلمان بودن افتخار مىکند. نه افتخار و تعصب کورکورانه، بلکه افتخار آگاهانه. به نظر او مترقىترین مکتب، دین اسلام است. دایره تفکر صابر در نژاد و زبان و خاک محصور نیست. او نه تفوق قومى بر قومى را مىپذیرد و نه بیگانگى نسبت به فرهنگ خودى را قبول دارد. براى او ترک آذربایجانى با ترک عثمانى فرقى ندارد، همان گونه که بین ترک و فارس فرقى وجود ندارد.
ادامه در قسمت سوم و پایانی
9 دی ماه جلوه ای دیگر از 22 بهمن بود
نویسنده: جواد قلیزاده علیار
روز 9 دی ماه 88 را می توان جلوه ای دیگر از 22 بهمن 57 در ایران دانست طابق النعل بالنعل. نسل ما روز 22 بهمن 57 را تجربه کرده بود، اما نسل امروزی یعنی فرزندان ما که آن روز را ندیده بودند، آن را در 9 دی ماه 88 در کنار ما دیدند و تجربه کردند با همان نیت و هدف و نتیجه و عظمت.
در 22 بهمن سال 57 نیروهای مسلح رژیم پهلوی به پشتیبانی دولتهای غربی در یک طرف رو در روی مردم ایران ایستاده بودند تا انقلاب مردمی – اسلامی این ملت را بشکنند، اما خودشان در مقابل سیل خروشان اراده ملت مجبور به شکست شدند. پس از آن در کمتر از یک سال، سفارت آمریکا به عنوان جاسوس خانه، به دست فرزندان ملت ایران اشغال گردید و با این حرکت انقلابی دانشجویان ایرانی که مورد تأیید رهبری انقلاب قرار گرفت، پوزه دولت آمریکا به خاک مالیده شد و طولی نکشید که روابط سیاسی جمهوری اسلامی ایران با آمریکای جهانخوار قطع گردید ( خرداد 59) و آمریکا شکستی سخت خورد و قدرت افسانه ای و هیبت پوشالی اش در برابر چشم جهانیان شکست... ما و جهان این واقعیت را به چشم دیدیم.
برگردیم به 9 دی ماه 88 ؛ فتنه های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در ایران از خرداد ماه یکی پس از دیگری ادامه داشت؛ حتی آتش این فتنه ها علاوه بر نظام و رهبری و ثبات سیاسی جمهوری اسلامی و امنیت و آسایش آحاد ملت، دامن شعائر مذهبی و اعتقادی مردم در روز عاشورا را هم هدف گرفت. اینجا دیگر نقطه پیایانی بود و فتنه گران پا به منطقه ممنوعه گذاشته و خط قرمز معنوی مردم را با بی ادبی و نازل تربیتی خود نادیده گرفتند که قیام جمعی مردم مسلمان ایران در 9 دی ماه 88 به صورت خود جوش و خشم آگین، همه فتنه انگیزی های دشمنان خارجی و فریب خوردگان داخلی را عقیم گذاشت. شکوه تاریخی 22 بهمن 57 یک بار دیگر تجلی یافت و قدرت بلامنازع ملت ایران با هدف حراست از مرزهای اعتقادی و حفظ نظام اسلامی و پشتیبانی از رهبری ولی فقیه، تیر دشمنان را بر سنگ نشاند و اوج بصیرت و بیداری ملی را به اثبات رساند. از این رو رهبری معظم انقلاب روز 9 دی ماه را به مثابه مقابله خود مردم با فتنه دانست و فرمود:» مردم ما در مقابلهى با فتنه، خودشان به پا خاستند . نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنهگران زد . این کار را خود مردم کردند. این حرکت یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد.« (8/10/89)
با این وضع جای تعجب است که دشمنان خارجی و داخلی جمهوری اسلامی ایران بعد از سه دهه ی تاریخی پر فراز و نشیب، چرا نمی فهمند که این ملت هیچ چیز و هیچ کس را جایگزین اسلام و ولایت فقیه نمی کند؟! اگر نظام جمهوری اسلامی را هم مردم ایران با جان و دل پاسداری می کنند، برای آن است که چنین نظامی بر پایه معارف اسلامی و قرآن و سیره اهل بیت (ع) ایجاد شده و در رأس آن رهبری ولی فقیه قرار گرفته که در غیبت معصوم (ع) حجت الهی بر مسلمانان است و مردم به این حقیقت ایمان راسخ دارند و آن را با هیچ چیز عوض نمی کنند. بنابراین پشتیبان این نظام و رهبری آن هستند و خواهند بود و روزهای تاریخی و حماسه آفزینی مثل 22 بهمن و 9 دی از مشرق چنین اعتقاد روشن الهی طلوع می کند. دشمنان و منحرفان و فتنه گران باید حقیقت عریان را بدانند. اگر دشمنان انقلاب و مخالفان نظام - چه در داخل و چه در خارج - از روی نادانی یا کینه ورزی از قیام ملت بزرگ ایران در 9 دی ماه 88 عبرت نگیرند و باز هم نازل تربیتی کنند و حماقت به خرج دهند، باید منتظر ایامی بزرگ تاریخی این ملت سترگ از نوع 22 بهمن و 9 دی ماه باشند. ( منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 7) َ
شوق دیدار در مطبوعات باکو
کتاب شوق دیدار مشتمل بر اشعار ترکی 23 نفر از شاعران معاصر جمهوری آذربایجان در موضوع انتظار حضرت مهدی (ع) نخستین کتاب در موضوع دینی – ادبی از هنرمندان آن کشوراست که همراه با ترجمه فارسی آم به صورت دو زبانه توسط نویسنده و شاعر معاصر کشورمان مصطفی قلیزاده علیار، امسال در در ایران و شهر تبریز از سوی انتشارات نور ولایت چاپ و منتشر گردید و مورد استقبال اهل شعر و ادب و شیفتگان دیدار امام زمان (ع) قرار گرفت. این کتاب در بین شاعران و نویسندگان متعهد و متدین جمهوری آذربایجان نیز از استقبال گرمی برخوردار بود و در برخی مطبوعات باکو معرفی گردید که هفته نامه اسلامگرای » اسلام حقیقتلری« یکی از آن نشریات متعهد بود و در شماره 318 خود به تاریخ 21 اکتبر 2011 به معرفی این کتاب پرداخت.
(منبع: دو هفته نامه «دنیز» - شماره 6 مورخ 23/ 09/90)