مارال تبریزی در همایش ارومیه!
ساعت 7 صبح روز جمعه 19 آبان 91، سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به طرف خیابان والفجر ارومیه. قرار بود در راهپیمایی بزرگ پیاده روی خانوادگی شرکت کنیم و آخر سر در بوستان ائللر باغی پای مراسم اهدای جوایز باشیم. مردم ماشین ها را در آن نزدیک در پارکینگ خرابه ای درهم و برهم پارک می کردند و پیاده به راه می افتادند به سمت وعدگاه مراسم. ساعت 8 اعلام شده بود، جمعیت هر لحظه در افزایش بود از زن و مرد و بزرگ و کوچک و دختر و پسر و بچه؛ همه در هم می تنیدند... اما از اوضاع و احوال معلوم بود که حالا حالاها از مراسم خبری نیست، باید ساعتی بگذرد ... و چون نمی شد که جایگاه مراسم سوت و کور باشد، بایستی سر مردم را به نوعی مشغول می کردند تا وقت بگذرد. بنابر این سر و صداهایی از بلندگو پخش می کردند از ترانه و آهنگ و حرفهای بی ربط و با ربط. یعنی هنوز برنامه رسمی با حضور حضرات مسئولان شروع نشده بود. در این بی تکلیفی کلافه کننده، ناگهان آهنگی معروف از تولیدات باکو حضار را سر شوق و نشاطی مضاعف آورد:
آلا گؤز یاریم / قادان من آلیم
سنی سئومیشم / تبریز مارالیم...
کمی جا خوردم که آخر از بهر خدا این چه دعاست؟! پخش این ترانه عشقولانه با صدای اوریجینال یک خواننده باکویی با همان لحن و لهجه معروف، حسابی حال و هوای پارک ائللر باغی را عوض کرد و غرق در شادی و مسرت ساخت و تکرار آن هر از چند دقیقه نشاط و فرح را در فضای این بوستان چندین برابر کرد! به طوری که برخی از جوانان و جوانه های حاضر در پارک که منتظر شروع مراسم همایش پیاده روی ارومیه بودند، چنان بر سر ذوق و شوق آمدند که تبسم ها بر لب ها شکفت و نگاههای حرص آلود بر چهره ها دوید ...و این نشاط همایش مزبور تا جایی پیش رفت که جوان ها و جوانه ها کمابیش پاهای خود را و کمی بالاترها را نیز ایضاً همچنین به حرکاتی آهسته و موزون متحرک ساختند... حتی نزدیک بود ما را هم در این سن و سال قاطی خود کنند! – چنانکه اتفاق افتد و دانی! – و من خیال کردم که واقعاً غزالی و مارالی از تبریز وارد این صحنه در شهر ارومیه شده و برگزار کنندگان همایش پیاده روی خانوادگی از ورود این مارال تبریزی دست و پای خود را گم کرده اند و چاره ای نداشته اند جز اینکه از آرشیو ترانه های باکویی برای استقبال آن غزال تبریزی استفاده کنند... خب این یکی از نتایج همایش بزرگ پیاده روی در ارومیه بود!
شروع برنامه را ساعت 8 اعلام کرده بودند اما با برنامه هایی از قبیل تبریز مارالی و ... پر کردند و جماعت چند هزار نفری را علاف روی چمن نمناک نگه داشتند و مدام کش دادند تا آقایان مدیران تشریف آوردند اغلب در کسوت تشریفاتی ورزشی و با تیپ های غیر ورزشی یعنی که با شکم های برآمده و غبغب چند موجی و ... و دقایقی از ساعت 9 گذشته، مراسم رسمی شروع شد و تک تک آقایان سخنرانی ها کردند و تا 30/10 هر یک از آقایان در حیطه مسئولیت خود و سازمان متبوعش بیانات فرمودند و فرمودند و فرمودند... و در تعریف ارومیه، چه هندوانه ها که زیر بغل حاضران ندادند!... و یک خانم بالاخره برنده یک خودرو شد و چند تایی از حاضران برنده کمک هزینه عتبات عالیات و عمره. در مجموع 10 نفر اعلام کردند، باقی تماشاگر بودند. جماعت شروع کردند به رفتن، ولی من دیدم هنوز آقایان روی جایگاه ایستاده اند و پایین نمی آیند! معلوم شد قسمت اصلی برنامه هنوز مانده و آن اینکه آقایان مدیران شهری با اهدای لوح تقدیر از خودشان هم تقدیر کردند در همایش بزرگ پیاده روی خانوادگی مردم ارومیه... بلی؛ همین دیگر! با خود گفتم: بندگان خدا این مدیران شهر ما هم آرزو به دلشان مانده و دلشان لک زده برای تقدیر و سپاس و تجلیل؛ اما امروز بالاخره توانستند جماعت چند هزار نفری را با وعده اعطای جوایز و اهدای هدایا و ... اینجا جمع و دو ساعت و نیم روی چمنهای نمناک کلافه نمایند تا از خودشان تقدیر کنند!... چه بگویم والله... باز صد رحمت به آن »آلا گؤز یاریم« و »تبریز مارالی« و ... و نیز در پایان معلوم شد که گروه موزیک ارتش هم با سازهای بادی در این مدت منتظر بوده اند تا آهنگ «ای ایران، ای مرز پرگهر ... را بنوازند و نواختند و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد و رفت ... اما بچه هایی که با پدر و مادرشان و تحت تأثیرتبلیغات فریبنده برگزار کنندگان همایش با شور و شوق از اول صبح در این جمع حاضر بودند، اغلب چشمشان به دنبال هدیه و جایزه می گشت و بال و پر شکسته می رفتند، انگار چیزی در گلوشان گیر کرده! ... پسر بچه ای با صدای بغض آلود و با غیظ و غضب می گفت: مامان باید امروز برام پیتزا بگیری هااا...خب؟! ... و مادر بی چاره آرام جواب داد: آره عزیزم حتماً، می گیرم برات. و... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
منبع: سایت:www.Daniznews.ir
غزل
ملا محمد فضولی بغدادی
کفر زلفون ساله لی رخنه لر ایمانیمیزه
کافر آغلار بیزیم احوال پریشانیمیزه
سنی گؤرمک متعذر گؤرونور بئیله که اشک
سنا باقدوقده دولر دیده ی گریانیمیزه
جوری چوق ائیلمه کیم، اولمیه ناگه توکنه
آز ائدوب جوری، جفالرائده سن جانیمیزه
اکسک اولمز غمیمیز بونجه که بیزدن غم آلوب
هر گلن غملو گئدر، شاد گلوب یانیمیزه
وار هر حلقه ی زنجیریمیزین بیر آغیزی
متصل قیلمغه افشا غم پنهانیمیزه
غم ایام «فضولی» بیزه بیداد ائتدی
گلمیشیز عجز ایله داد ائتمگه سلطانیمیزه
(لیلی و مجنون، علمی - تنقیدی متن، باکو ، 1996 –
آینا بابا یوا؛ حاج مایل علی یف)
امام مشرق و مغرب
ز مشرق تا به مغرب گر امام است
امیر المؤمنین حیدر (ع) تمام است - شیخ فرید الدین عطار
راستی این بیت عطار در امامت علی مرتضی امیر المؤمنین (ع) بر همه انسانها - و بلکه همه انس و جن - بیتی تمام و کامل نیست؟ به نظر می رسد در همین موضوع کلامی تامّ و تمام و کامل است. یا علی!
زبان شعر
علی همای پناه
«زبان نظامی از نشانه هاست که عقاید را بیان می کند و قابل قیاس
با نگارش، الفبا، مناسک نمادین، اشکال (قواعد) رفتار و...نیست» - فردینان دوسوسور
زبان در شعر چیزی است هدف خود و خارج از گستره ی معنا شناسی، فراترازاندیشه و گونه ای رهایی واستقلال از معنا؛ در واقع شکلی غیر ازکاربرد عادی ومتعارف زبان. ساکن وساده نیست چون دارای خود است وبرای ابراز خود نیاز به آفرینندگی مخاطب دارد، معنای نهایی درونش وجود ندارد یا در پشت تاویل های بی شمار پنهان شده و راه گشایی برای طرح و درک معناهای بی شمار است. راهی برای ویرانی سویه ی خودکار وسنتی ادراک وایجاد احساس تازه ای از چیزها به نحوی که آنها را نا آشنا ومبهم می کند. صورتهای فراموش شده ی زبان را یادآور می شود و میل به ابداع را درآفرینشهای ادبی تحریک می کند. به طور آگاهانه وسازمان یافته به زبان متعارف یورش می برد وقصد تحمیل خود وانعکاس دیگرگونگی را دارد. درسیرخود نیاز به کشف معنا را بنیان می نهد، مستقل از معنا از قاعده ها سرپیچی می کند و الگو های تازه ای را می آفریند. با ذهنی بودن ذاتی خود، آفات شعری همچون تصاویر صامت، بی جان وعینی را دور می ریزد و قصد جان بخشی به تصاویر و حرکت به جهان تصاویرزنده و ذهنی* دارد. رهایی از نظام تقلید و کلیشه را ممکن می کند و ناخودآگاه درک شالوده شکنی را نزدیک! بازی با زبان را پیش می کشد، چون رویا ظاهری آشکار و شفاف و درعین حال سخت تاویل می پذیرد، با خودش درک می شود نه از تحلیل جهان بیرون برای رسیدن به جهان درونش. امکانات ترک و تغییر عادات را فراهم و معانی چند گونه را ایجاد می کند ؛ باری که بر دوش واژه هاست، معناهای ضمنی یا تاثیرهای عاطفی و حسی برآمده از نحوه ی کاربرد قواعد که مخصوص هر زبان است را مدیریت کرده و امکان عدم انتقال این قواعد از زبانی به زبان دیگررا میسر کرده و باعث ترجمه ناپذیری شعر و برجستگی وسلطه ی زبان می شود. سویه ی آوایی شعررا می آفریند(موسیقی) معنا را به دنبال آواها می کشاند؛ تکه تکه می کند و در کوچه پس کوچه های آن گم و به مخاطب فرصتی برای کشف گم شده ها ودر پی اش احساس لذت ونشاط می دهد و معنا را به بازی دعوت می کند! خود را می زاید وچیزهای بیان نشده را ارایه می دهد وهمزمانی معنا و بی معنایی را رقم می زند. تخیل می کند به باز آفرینی می پردازد از واژه ها برای درهم شکستن زبان متعارف بهره می جوید و دلالت را از میان برمی دارد! به واژه ها می فهماند که بیش از یک شکل معنا می توانند داشته باشند وازاین گذر رابطه ی یک به یک واژه و جمله با معنا را از بین می برد و حداکثر بار را از کلمه می کشد و این یعنی جادو...خواندن را در خواندن ها استحاله می دهد و ترتیب مکالمه های بی شمار را میان متن و مخاطب و درِ تاویل را می گشاید. به آفرینش ساختاری کلامی می پردازد چون در ذات خود گوهری نهان دارد ، خواه این آفرینش همخوان با تجربه باشد یا نه و به این اعتبار به دنیایی بسته به نام شعر تعلق می گیرد که واژه گان در آن ارزش در خود دارند و بدون اشاره به مدلول و بی دلالت معنایی واژه اند وبس، که ساختار مرکزی شعر را با فقدان دلالت معنایی می سازند؛ یعنی روی متن کار انجام می دهند چرا که زبان حکم ماده شکل پذیر ادبیات را دارد(رمان، شعر، نمایش نامه...) و چون ادبیات وجود دارد پس کاری از راه زبان و درباره ی زبان انجام می گیرد تا محصول آن اثرشود واین کار در مورد شعر به نحو ویژه انجام می گیرد یعنی کار واقعی بر روی زبان انجام می شود و آواها ومعناها در هم می شوند از راهی یکطرفه و چیزی در خود بسته همچون مجسمه ای که پس از ساخت غیر قابل برگشت است! وبه این صورت زبان ادبی شکل می گیرد وشعر را می تراشد و شعر بستری برای جولان و معرفت زبانش می شود
*اصطلاحی از نویسنده ی مقاله: و به تصاویری اطلاق می شود که با استفاده از نشانه ها قابل درک هستند ونه تجسم یا تصور با استفاده از پیش شناسه ها وپیش فهم ها یا پس فهم ها ... مثا لی از یکی از شعر هایم می آورم امید که بتواند حق مطلب را ادا کند:"خودم را در می آورم/ پرت می کنم"شما هر گز نمی توانید در آوردن خودتان را تجسم کنید اما می تواند آن را با در آوردن یک کت مقایسه کرده ودرک کنید
منابع مورد استفاده در نگارش مقاله:
- زندگی در دنیای متن/ پل ریکور
- کتاب آبی / ویتگنشتاین
- کتاب قهوه ای / ویتگنشتاین
منبع نشر مقاله: سایت: www.daniznews.ir مورخ 19/8/91
هئچ ایشکالی یوخدور!
علی شجاع
غمدن دئمه این غملی سؤزون اقبالی یوخدور
بیز کئفلی لرین دردی ائشیتمک حالی یوخدور
هئی میتدانیسان چوخدو یوکوم حامبالی یوخدور
غوصّه ن بودوسا دخلیمیز آزدیر دالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
اویناتمالییق چون آرادا خاص و عوامی
پس قاتمالییق بیربیرینه ننگ ایله نامی
زیپبیلتی لارا بعضی لرین یوخدو دوامی
چوخ اوستونو وورما ایته دؤندرمه آدامی
گر سن به یه نن ایشلرین استقبالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
عذر ایسته ییریک بعضی لرین اولماسا حالی
دولدور مالییق هر نه اله گئچسه چووالی
حاشا ، باشیوا قویما گیره منفی خیالی
رد ّ ائتمه داواری، بیری نین اولماسا مالی
آز سؤیله گؤره ک اوردا کی خلقین مالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
آیدیندی قازانمیر داهی قوندارما ضوابط
لازمدی یئنه یاده دوشه کؤهنه روابط
ایشدن گئچیب ایش فرق ائله ییر ایندی شرایط
حاضردی داهی بعضی لری صرف ائده غائط
قایماق ، یانی جا دوزدو قدیم کی بالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
بیزدن اومور ایندی آغالار عرض ارادت
تویلاردا گره کمز ائدک اظهار ذلالت
دوزدور بورویوب جسمیمیزی آزجا کسالت
لاکن واریمیزدیر آتیلیب دوشمه گه عادت
جلمان گئدنین الده اگر دستمالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
آل خالچامیزین اورتا گولو چوخدو ماشالله
بیر طرح وئریر تا ائده اشکال لار ی اصلاح
میزمیز ائلییه ن کدخدالاردان بیری سی گاه
جرأتله دئییر من مثلا اولموشام آگاه
گوپ مجمعی نین حمد اولا اصلا لالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
بیر دانقا به یی داشلانیری تئز او طرفدن
دورتور طرفین انگینه ناموس و شرفدن
زونجوخلورو بلکه توتا آغزی اوت علفدن
بیلمیر آچیلانماز اؤزوده کؤهنه کلفدن
دئشسن یاراسین ،باغلاماغا میتقالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
بو حلقه ده الحق هره بیر جوره ناخوشدو
موفته شعار ا انگی ، عملده یانی بوشدو
بیر یئرده کی عاقل اؤزونو مجنونا قوشدو
ناخوش دئمک اولماز اونا کی ماکسی مموشدو
گئت شوکر ائله کی حصبه سی یا اسهالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
خلقین بوکولوب قدّی بو گونلر باهالیقدان
شادلیق برکت رحم کؤچوبلر آرالیقدان
چوخ ائلداری سالدی بو فشارلار آغالیقدان
گنچ اوزلره باخ وار نه علائم قوجالیقدان
ائل تجربه لی اولسا نه عیبی ؟کالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
چون اؤلکه میزین پاک ترین دولتی واردی
بیر جمع جیجیک لی، ایشی معنالی هاواردی
خادم لری چوخ ساده و صادق، ده داواردی
یوخسا یئمک اولمازدی کی اوچ مین میلیاردی
آل وئرلری آشکاردی بوتون، دلالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور
آزادلیغی بیر عده ندندی چکه بیلمیر؟
چون تورباسینا سئودیگی وجهی تؤکه بیلمیر
بی عرضه دی، دارغانی یئدیردیب اکه بیلمیر
پرونده سی نی احسان ائدیب چون پوکه بیلمیر
عدلییه یه تهمت وورور استقلالی یوخدور !
هئچ ایشکالی یوخدور
بیر سؤز او زامان آنلاماییب سؤیلویوب «عابباس»
ملت اولوب ایندی دلارین نرخینا حساس
چون یئدی تومن دؤرت مین اولوب هامی توتوب یاس
مادیات اولوب مسئله، الدن گئدیب اخلاص
هئچ خلق آراسیندا بو قدر آبدالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور!
قارداش بشره فضلیدی قورساغی گن اولسون
کؤنلونده دینین دردی و حب الوطن اولسون
اصلا دلارین قوی بیری بئش مین تومن اولسون
آخر نه خبر آغلاییسان آشدا دن اولسون ؟
عشق ائششگی نین ناله ائدیرسن نالی یوخدور
هئچ ایشکالی یوخدور!
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 24- مورخ 14/8/91 - وبسایت: www.daniznews.ir