هذا کتاب مستطاب مَگیلِ !
یکی دو روز پیش کتاب خواندنی مگیل نوشته محسن مطلق، رسید از دست محبوبی به دستم و آن محبوب عزیز شاعر طنزپرداز و دوست خوب من جناب سعید سلیمان پور ارومی بود در شهر ارومیه ؛ با توضیح وتعریفی از ایشان که مرا بیشتر به خواندن رمان طنز «مَگیل» ترغیب کرد. کتاب را یک شبه در دو جرعه نوشیدم و چقدر گوارا بود! جرعه اول تا صفحه 42 نخست کتاب که جناب مگیل، رسول را بالاخره به دهکوره ای رساند با آن سرگذشت تلخِ شیرینش. جرعه دوم، بقیه تا آخر (ص 88). مگیل به حق روایتی بکر و تازه و جذاب و متفاوت دارد از دفاع مقدس در قالب رمانی روان و کوتاه به شیوه طنز. باید گفت دست مریزاد جناب مگیل، یا همان مَگیل مُحسن مُطلق. البته مگیل در مواردی اندک خرده هایی دارد که در مقایسه با محاسن بزرگ و بی شمارش کمتر به چشم می آید. مثلاً برخی تکرارها ( خرت به چند ص 33 و ..) و برخی اغلاط تایپی، همچنین داستانی طنز از ماجرای عقد اخوت آدم و حیوان (ص 30 -31) که به شوخیهای عوام پسند و جُکهای کوچه و بازار و داخل تاکسی ها مانند است تا طنز و در نگاهی عمیق تر ممکن است آب در آسیاب دیگران ریختن باشد چرا که با آن قشر مبلغ دین چند صد سال است که شوخی های خصمانه از طرف دشمنان دین شده و احتیاجی نیست که ما هم سربه سر ایشان بگذاریم!... باری، هنر این کتاب کم حجم زیاده از آن است که در چند سطر بتوان شمرد. از جمله آنچه که به عقل قاصر این حقیر می رسد عبارت است از: داشتن نثری زیبا و روان تحریری، تشبیهاتی قشنگ و تصاویری جالب و گاه شاعرانه، داشتن فضای داستانی دلپذیر طنزگونه و پرنشاط از آغاز تا پایان، وفور ضرب المثل های طنزآمیز و استفاده بجا از صنعت « ارسال المثل» در تمام صفحات که یکی از نقاط قوت کتاب محسوب می شود و خیلی طبیعی و استادانه به کار برده شده است. همچنین بهره مندی طبیعی از اشعار جدی و غیرجدی در اکثر صفحات که این هم جالب است و جنبه متفاوتی به رمان می دهد. به نظر می رسد جناب مطلق بر کار طنز نویسی – لا اقل در این رمان – سوار مطلق است نه مقید. ایشان از مایه های روان شناسی هم ظاهراً دست خالی نیستند.
از نظر سوژه داستانی ( رزمنده ای جانباز نابینا و ناشنوا به نام رسول با قاطری به نام «مَگیل» که از عراقیها غنیمت گرفته شده و فقط عربی می داند!) هم کتاب «مگیل» موضوعی بکر دارد و نویسنده توانسته خوب از عهده نگارش آن برآید ؛ همه حوادث تقریباً غیر منتظره و غیر واقعی آن تا حد زیاد واقعی و منطقی می نماید و جذابیت داستان خواننده را با سرعت به دنبال خود می کشد و این در سایه قوت خیال و اندیشه نویسنده میسر شده است . از دیدگاه تاریخی هم نویسنده بینشی واقع بینانه دارد و همه جا چهره جنگ را کریه و ویرانگر و حوادث و رویدادهای داستانی آن را تلخ نشان می دهد البته با بیانی شیرین و پر کشش. می توانم مثال بزنم همه صفحات کتاب را!... از طرفی جناب نویسنده با صدر و ذیل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران خوب آشناست . بنابر این خوب می داند دوست و دشمن، متجاوز و مظلوم، جنگ تحمیلی (از طرف عراق) و دفاع مقدس ( بناچار از طرف ایران) و مفاهیمی از این دست... یعنی چه ؟ البته داشتن این ویژگی اندیشه ای برای هر نویسنده ای که در عرصه تاریخ و ادبیات جنگ تحمیلی عراق بر ایران قلم می زند، نخستین امتیاز ضروری است.
برای آشتی دادن توده های مردمی با مطالعه کتاب و گسترش فرهنگ کتاب خوانی در میان عموم ملت به ویژه در موضوع دفاع مقدس، بهتر است مسئولان امر از این قبیل کتابهای خواندنی و جذاب و کوتاه استفاده و آنها را به صورت جدی تبلیغ کنند نه کتابهای چند صد صفحه ای را که فقط به درد درکوراسیون منازل و پز دادن می خورند و مردم به مطالعه آنها رغبتی ندارند... (لطفاً این سه چهار جمله اخیره را به نیت «داخل پرانتز» بخوانید و به قصد «جمله معترضه!»، تا به کسی و جایی برنخورد! )
برای محسن مطلق بیش از این ها آرزوی توفیق دارم و برای مگیل اش شهرتی فراتر از تهران ! و برای ناشر برگزیده اش در سال 87 ( سوره مهر – تهران) باز هم برگزیده شدن در سال انتشار مگیل (1389) و ایضاً در سالهای آتی نیز هم. همچنین برای دفتر طنز حوزه هنری نیز از این آرزوها. می خواهم این یادداشت کوتاه دوستانه را با آخرین جملات کتاب مستطاب «مگیل» به پایان ببرم تا ختم به خیر شود ان شاءالله :
« بعضی وقت ها از خودم می پرسم : راستی مگیل چه سرنوشتی پیدا کرد؟! زنده است یا مرده؟! و اگر زنده هست او هم به ما و این خاطرات فکر می کند؟! ».
یا علی! مصطفی قلیزاده علیار 24/10/ 89
انجمن ادبی آراز – 15
(منبع: هفته نامه آراز آذربایجان، چاپ ارومیه، شماره 195 مورخ 25 دی ماه 1389):
اینجا تالار صفی الدین اورموی حوزه هنری آذربایجان غربی است در شهر ارومیه واقع در خیابان شهید امینی، جنب استانداری. بعد از ظهر چهار شنبه 22 دی ماه 89 ؛ شاعران آمده اند حدود 50 نفری، خانمها و آقایان، پیر و جوان. برنامه طبق معمول با سخنان مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه و دبیر کانون شعر و ادب شروع می شود و به تعبیر طنزآمیز خودش: « با موعظه هایش!». سخنانش رنگ احترام به شاعران دارد ابیاتی از حدیقه حکیم سنائی می خواند و تأکید می کند که شاعران جوان حتماً آثار امثال این شاعر عارف و بزرگ را بخوانند. سپس جملاتی در باب مناسبتهای این روزها می گوید، یکی تبریک امروز که سالروز میلاد امام هفتم حضرت موسی بن جعفر(ع) است و حدیثی از آن حضرت در موضوع فدک که در پاسخ هارون الرشید فرموده بود و معنای شگفت سیاسی دارد.
مصطفی قلیزاده علیار اشاره ای هم به نقش شاعران متعهد و مبارز زمان امام کاظم (ع) از جمله دِعبِل خُزاعی می کند که به مخالفت با خلفای جور و کژی های زمانشان به حمایت از اسلام و اهل بیت پیامبر (ص) برخاستند و شعر مقاومت آفریدند.. بعد هم تسلیت به مناسبت سقوط هواپیمای تهران – ارومیه در یکشنبه گذشته . در سیمای همه حاضران در کانون سایه ای از اندوه دیده می شود.
آنگاه دبیر کانون شعر و ادب با تواضع از شاعر جوان و توانا و متواضع ارومیه ای جناب محمد عابدینی می خواهد که در کنار مجری بنشیند و برنامه هفتگی را ادامه بدهند. این هم از رسوم شش ماهه اخیر کانون است که هر هفته در کنار مجری ثابت ( زهرا کریم زادگان) یک نفر شاعر پیش کسوت و برجسته هم به عنوان کارشناس و استاد می نشیند و به کمّ و کیف اشعار قرائت شده از منظر نقد شعر نظر می دهد و نظر دیگر اظهار نظر کنندگان را جمع و جور می کند و گاه رفع و رجوع و به نوعی قضاوت و حلّ و فصل. شاعرانی مثل حمید واحدی، کریم گل اندام، سید حیدر علی آران، سعید سلیمان پور، فکریه سلامت ، دکتر محمد علی ضیایی، ... و گاهی هم اگر از این شاعران کسی نیامد، خود قلیزاده علیار جور همه را می کشد!
باری، این هفته مجری ابتدا شعر معروفی از مرحوم فریدون مشیری (بی تو مهتاب شبی باز از آن کوجه گذشتم!...) را می خواند از اول تا آخر، که به نظر می رسد چندان با حال و هوای مجلس سازگار نیست چون انتظار این بود که ابتدای مجلس با شعری در موضوعات مناسب این ایام باشد. به حال، شاعر و ادیب معروف غلامرضا دانش فروز (شبگرد) یک مثنوی به ساحت هفتمین اختر تابناک علوی( امام کاظم) تقدیم می کند که این ابیات را توانستم یادداشت کنم:
بزم عشق است و حریفان باده نوش/ قلزم دریای هستی در خروش/ می رسد آوازی از جنس بلور/ می چکد از لامکان ذرات نور/ از نسیم عشق می خیزد نوا/ از عروج روح می آید صدا/ ....بانگ علوی می رسد از بزم روح/ بانگ عیسای مسیح از حلق نوح/ اختر موسی بن جعفر در ظهور/ برج خورشید از جمالش چیده نور ...مثنوی با اینکه زبانی کهن دارد ولی روان و زیباست.
دریاچه ارومیه که پیش چشم همه عالمیان در نتیجه بی توجهی مسئولان ذیربط بی خیال شعار محور به حالت احتضار افتاده و کویری از نمک به یادگار می گذارد برای نسل های آینده که مبادا فراموش شود! و امروزه مُشرِف به موت است یا به تعبیر نیما : « دارد می سپارد جان، قربان!» بندگان خدا شاعران و خبرنگاران و گزارشگران مدام داد و فریادشان به آسمان بلند می شود که « آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید، یک نفر در آب دارد می سپارد جان...» اما معلوم است آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. این هفته شاعر جوان مرتضی مولایی جمال آباد در مرثیه این دریاچ? مرحوم مغفور بی پناه و بی حامی شعری می خواند:
نوحون گمیسینی آغری داغیندان ائندیرین/ چونکی بیر فیرتینا یولدادیر/ چون کی ایش بیلن لریمیز دئییبلر:/ اورمو دنیزینی سئللر باساجاق/ و بیر تهلوکه دیر اورمو شهرینه/ نوحون گمیسینی آغری داغیندان ائندیرین/ گئده جه یم دنیزین دؤرد بیر یانینا/ بلکه بیر اوره یی پاک انسان بولام/ و او دنیزه بیر یاغیش نمازی قیلا/ نوحون گمیسینده.
در باره شعر مرتضی مولایی بحثی مختصر در می گیرد اما به نظر می رسد شاعر جوان موضوع خوبی را یافته و البته خودش هم می تواند بیشتر بپروراند. محمد رنجبری دیگر شاعر جوان است که در چند ماه اخیر خوب تواسته خود را از کلیشه نویسی خام دوران جوانی شعر خود رها سازد و در قالب کهنه غزل شعری نو پدید آورد و در حال رشد است و باید بیشتر بکوشد تا به مراحل بالاتر دست یابد. این هفته غزلی در سوگ قربانیان سقوط هواپیمای تهران – ارومیه می خواند:
حسّ پریدنی بود یک آسمان کشیدند/ در آسمان ابری رنگین کمان کشیدند/ هم برف بود و سرما، هم فصل رفتن و کوچ/ آری پرنده ها دست از آسمان کشیدند/ پرواز سبزشان را با تیر غم شکستند/ هر تیر را به شوق رفتن به جان کشیدند/ شد آسمان آبی خالی ز شوق پرواز/ از یک کرانه خود را تا بی کران کشیدند/ اما پرنده ها باز روی زمین نبودند/ شهری پرنده ها را بر دوششان کشیدند.
استاد محمود شامی شاعر نام آشنای ارومیه شعری لطیف به نام « کند جویزی» می خواند که موضوع شعر برای خود حادثه ای دارد شنیدنی و شامی هم خوب از عهده بیانش برآمده بود مثل سایر اشعارش و به نظر می رسد یک نظیره موفق برای « حیدر بابای شهریار» است. جواد رمضان هم شعری سپید و کمی طولانی می خواند با جانمایه اجتماعی قابل دقت و تأمل. عابدینی هم یادآور می شود که برای درک این قبیل اشعار باید آن را دید و خواند. بهروز اصغری، علی شجاع، زهرا محمد زاده، نصوحی، گل اندام، کامل نوروزی و...ازدیگر شاعرانی بودند که شعر خواندند.
چهار شنبه 15 دی ماه 89 برابر با 30 محرم 1432 و 5 ژانویه 2011 ، از ساعت 4 تا 30/ 6بعد از ظهر طبق هفته های پیشین ، بیش از 60 نفر از شاعران و علاقمندان شعر و شاعری در تالار صفی الدین اورموی حوزه هنری آذربایجان غربی گرد هم آمده بودند تا در تنها محفل ادبی هفتگی شهر ارومیه پای قرائت و نقد شعر بنشینند. ابتدا مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری و دبیر کانون شعر وادب طی سخنانی خبر می دهد که بعد از ظهر یکشنبه ها سلسله نشست های نقد ادبیات معاصربا بررسی شاخصه های شعر انقلاب اسلامی و با حضور شاعر و منتقد ارجمند حمید واحدی در حوزه هنری استان شروع شده که برای شاعران جوان بسیار ضروری است از این مباحث و فرصت بهره متد شوند.
قلیزاده علیار با یادآوری چهارمین همایش شعر دفاع مقدس که هفته گذشته و روز 9 دی ماه از سوی اداره کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان غربی در ارومیه برگزار شد، افزود: این قبیل برنامه های فرهنگی – ادبی پیامگستر و ارزشی هرچه بیشتر باشد، موجب تلطیف فضای روحی جامعه و گسترش فرهنگ پایداری و دینی و ملی می گردد.
در اینجا یک از شعرای پیش کسوت گفت: بله این برنامه خوب بود ولی به شاعران پیش کسوت که دعوت شده بودند و اکثرشان هم دوره هشت ساله دفاع مقدس را دیده اند، هیچ اعتنائی حتی در حد تعارف هم نشد! انگار که ما را برای زینت مجلس دعوت کرده بودند ...دیگری گفت: آخر وقتی یکی از مسئولان مدعو بیش از نیم ساعت به ایراد سخنان با ربط و بی ربط در چنین محفل شاعرانه می پردازد و بعد از آن افاضات عریض و طویل پا می شود و دنبال دیگر کارهایش یا استراحتش می رود ، معلوم است که به خود شاعران کمتر نوبت شعرخوانی می رسد!...سومی گفت: یکی از شاعران هم در حد سه – چهار شاعر شعر خواند و ...مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری که مشاهده کرد مثل اینکه درد دل شاعران کم کم شروع شده و احتمالاً ادامه یابد و چندان هم به این محفل هفتگی مربوط نمی شود، دامنه سخن را جمع کرد و گفت: البته این گله گذاری ها بجا و تا حدی شاید وارد باشد، ولی قصد برگزار کنندگان همایش شعر دفاع مقدس قطعاً این نیست که به کسی بی اعتنائی شود، بلکه گاهی این مسائل ناخوسته پیش می آید و انشاءالله در برنامه های آتی جبران می شود به ویژه حرمت به شاعران پیش کسوت که تقریباً واجب است هم شرعاً و هم عقلاً. وی با قرائت یک رباعی عاشورایی از غلامرضا دانش فروز به سخنانش پایان می دهد:
از خون گلویت اسم اعظم جاری است/ اسرار تو در بغض دو عالم جاری است/ در سوگ تو ای ستاره سرخ زمین/ از چشم ملک اشک دمادم جاری است
شاعر نام آشنا و پیش کسوت کریم گل اندام به دعوت دبیر کانون شعر و ادب در جایگاه مجری قرار می گیرد، و با زهرا کریم زادگان ( منشی و مجری ثابت کانون) به اجرای برنامه این هفته می پردازند. کریم زادگان با شعری زیبا از عمران صلاحی آغاز می کند. درگاهقلی عطارد شعری به شیوه عاشیقها و با عنوان « دیوانی» می خواند که گل اندام خرده گیری های می کند و دیگران هم. علی آزاد قوشچی با صدایی بلند یک چهارپاره با عنوان « آهنگ رهایی» می خواند:
بیا ای دوست تا همت نماییم/ که وقت همت ما هم سرآید/ همانا هرکسی را مهلتی هست/ زمانی مهلت ما هم سرآید....شعر آزاد کمی طولانی بود که با آن صدای بالا بلند یکریزش کمی مانده امان حوصله از حاضران بگیرد! و به خیر گذشت! نقدی حاشیه گونه هم بعضی ها به شعرش زدند.
معصومه قاسمی شعری متفاوت در موضوع انتظار موعود می خواند که قابل توجه است و به گفته گل اندام: دکتر شریعتی را با کتاب « انتظار، مکتب اعتراض» اش به یاد می آورد. صیاد گلی پور(آغجا اوغلان) چند شعر ترکی کوتاه می خواند در مرثیه فاجعه خشک شدن دریاچه ارومیه و بی اعتنائی کسانی که می توانستند کاری بکنند:
یارپاقلار اووجوندا آغاجلاریمیز/ قاناد آچیب گؤیدن اوچان قوشلاردان/ گئجه – گوندوز بولودلاری سورورلار/ بیر بئله آه چکیب یول گؤزله مه یین/ یاغمورلار تانری نین الیندن چیخیب/ یاراسالار گؤیده آت چاپدیراندا/ گؤی بولودلار اؤلکه میزه آغلامیر/ بیر مسلمان تاپین دورسون قورتارسین/ فلاکتدن نئچه میلیون انسانی!
خدیجه حسن پور یک مثنوی در عرض ارادت به حضرت زینب می خواند. شاهرخ رضوانی، معارفی، وحید آقایی، حجت عابدینی، بهرام اسدی، علی رحمانی، بابا علی جوانمرد و حمید واحدی دیگر شاعران کانون بودند که اشعارشان را خوندند.