سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندی که از دانشش استفاده می شود، از هزار عابد بهتر است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1309
بازدید دیروز :330
کل بازدید :2947420
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/9/2
4:58 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح

وصیت

پیامبر اسلام (ص): الوصیةُ حـقٌّ علی کلِ مسلمٍ

- وصیت کردن وظیفه هر مسلمانی است.

راستی شما به عنوان یک مسلمان، وصیت نامه تان را نوشته اید؟ البته قرار نیست با نوشتن وصیت نامه بمیریم! بنابر این شما هم نترسید، بنویسید. با این کار فقط به وظیفه مهم خود عمل می کنیم. هم قرآن، هم اهل بیت (ع)، هم عقل و هم قانون به ما حکم می کنند که وصیت نامه مان را همیشه توی جیب داشته باشیم.


90/10/18::: 10:48 ع
نظر()
  

کشف حجاب در ارومیه - خاطره

       کشف حجاب در ایران قصه ای تلخ و توهین آمیز به حیثیت و شرف مردم مسلمان این کشور بود که از سوی رضاخان قلدر و بی فرهنگ و ضد ایران و به دست عوامل خود فروش و بی حیثیت او در سراسر ایران اتفاق افتاد. در این میان پاسبانها از همه عمال دیگر رضاخان البته بی ناموس تر بوده اند همچون خود او. تلخی آن واقعه را در خاطرات همه اشخاص با شخصیت آن دوران می توان دید. حاج حمید فاسونیه چی ( متولد 1310 – اهل ارومیه) از پیشگامان انقلاب اسلامی در ارومیه در خاطرات خود از ماجرای کشف حجاب در ارومیه خاطره ای را چنین نقل می کند:

 قصه تلخ تاریخی کشف حجاب زنان مسلمان ایران توسط رضاخان پهلوی در سال 1314 اتفاق افتاد. من در آن سال چهار ساله بودم و چیزی به خاطر ندارم. ولی کشف حجاب و آزار و اذیت زنان محجبه ایرانی توسط عوامل فاسد پهلوی و پاسبان ها تا سال ها بعد نیز ادامه داشت. هفت- هشت ساله بودم و خوب به یاد دارم که یک روز در جلو کارگاه جعبه سازی پدرم ایستاده بودم. در آن ساعت زنی با چادر از آن جا می گذشت که ناگهان پاسبانی از راه رسید و با گستاخی تمام پیش آمد و چادر آن زن مسلمان را از سرش کشید و شروع کرد به اهانت و بد و بیراه گفتن به آن بانوی محجبه. مردی به نام «مشهدی» در روبروی کارگاه پدرم مغازه داشت با مشاهده این حادثهاسف بار، با صدای بلندی فریاد زد به سر آن پاسبان بی غیرت که: ای نامرد، کجا می بری چادر این خواهر مسلمان را؟...

        ولی پاسبان ملعون اصلاً گوش نکرد و چادر را با خود برد. این یک نمونه از جسارت به حجاب زنان مسلمان در ارومیه بود که من به چشم خود دیدم و هنوز هم بعد از هفتاد و چند سال، آن ماجرای تلخ جلوی چشمم هست. ( نقل از کتاب «پیر پیشگام»)


90/10/18::: 1:27 ص
نظر()
  

رباعی انتظار

تا چشم تو همسایه شرم است بیا

تا دل به تنور سینه گرم است بیا.

گفتی که دل سخت تو کی نرم شود؟

گفتم که دلم بهر تو نرم است بیا.

علی رهگذر تهرانی - شاعر معاصر ارومیه ای، زنده


  

 

حمایت از مطبوعات محلی و خالی بندی ها

( توجه : سر مقاله دو هفته نامه دنیز، شماره 7 مورخ 11/ 10/ 90 در باب وعده هایی که مسئولان استان آذربایجان غربی در حمایت از نشریات محلی داده اند به ویژه نشریات جدید الانتشار،  مثل خیلی از وعده های دیگر ... و، تو خود حدیث مفصل بخوان از این سر مقـالک مجمل!...)

بی مقدمه برویم سر اصل مطب ... بلی، خیلی وقت است که  قرار است بر اساس منویات فلان وزارت عظمی و تأکید بهمان حضرت وزیر دلسوز و فرهنگ پرور و بسیجی و فعال و مخلص و فرهیخته و حامی اهل فرهنگ و ... حمایت جدی از مطبوعات محلی بشود. خب، این قبیل حرفهای تقریباً مصلحتی را صدها – بلکه هزارها – بار از زبان همه مسئولان مسئول و غیر مسئول شنیده ایم و در مطبوعات و رسانه ها خوانده ایم و کاری هم نداریم که فلان وزیر محترم یا بهمان مسئول خالی بند این فرمایشات را جدی جدی گفته، یا برای پر کردن وقت مصاحبه اش فرموده، و یا برای خالی نبودن عریضه از دهنش بالاخره در رفته! و اصلاً منظور جدی نداشته ... و از این طرف بندگان خدا صاحبان مطبوعات محلی در طمع خام افتاده، این خالی بندیها را جدی گرفته اند و حالیشان نبوده که اگر حمایتی هم در کار بوده فقط در جهت تأمین اهدافی خاص و بیشتر در محدوده تهران و منحصر به طیفی ویژه بوده و نه در دیگر ولایات و ممالک محروسه ایران زمین. آن وقت بینوا مدیران مطبوعات محلی بر اساس همان وعده های سرکاری، هر روز باید به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استانشان بروند و دخیل ببندند که:« شما را به خدا، پس وعده های وزیر محترم و مدیر کل معظم و استاندار مکرم و معاونان و مباشران و مشاوران ایشان چه شد؟! آخر ما تازه به راه افتاده ایم، چرا حمایت نمی کنید، نشریه مان را 5 – 6 ماه است با هزار فلاکت مرتباً در آورده ایم، ولی هنوز شما علی رغم آن همه وعده ها، هنوز نمی پس نداده اید، لا اقل یک آگهی ده - پانزده هزار تومانی هم به ما حواله نکرده اید، آخر رئیس محترم دولت در حمایت از مطبوعات چنین فرموده، وزیرش چنان وعده ها داده، فلان مسئول در استان چنین رجزها خوانده، و در استانی مثلاً آذربایجان غربی با این همه پتانسیل و آگهی ادارات و نهادها و سازمانهای رسمی و نیمه رسمی، بفرمایید مطبوعات جدید الانتشار و حتی آن قدیمی ها چه خاکی بر سرشان کنند؟! این چه حمایتی است، چرا خالی بندی ها را تمام نمی کنید که مطبوعات محلی هم تکلیف خود را بدانند... »

در نهایت جوابی که تلویحاً یا تصریحاً شنیده است که: » هر کس زرنگ است برود نشریه اش را خودگردان اداره کند، اینجا کی به کیست! »عمو نه قویموسان، نه آختاریرسان!!« کدام حمایت، کدام آگهی، کدام تبلیغات؟! برو عمو، خدا روزیت را جای دیگری حوالت فرماید، ما ارشادی ها چه کاره ایم که شما مطبوعاتی های هیچ کاره ی پر توقع، از ما چشم داشت حمایت دارید؟ مگر ما ارث پدرتان را خورده ایم که دست ازسرمان بر نمی دارید؟ همین که مجوز انتشار از طرف وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شما جماعت شهرستانی صادر شد، بروید خدا را شکر کنید، و کلاهتان را به آسمان هفتم بیندازید! آخر این همه اداره و سازمان و شرکت و کارخانه و دلال بازی و پتانسیل های دیگر در استان! شما چرا یقه ما ارشادی ها را چسبیده اید و منتظر حمایتهای مفتکی هستید؟ آقاجان اگر عرضه ای دارید بروید با روابط عمومی ها و رؤسا و مدیر کل ها و کاندیداها و شرکتهای دولتی و غیره رابطه برقرار کنید و آگهی و تبلیغات جذب کنید و خلاصه سر خودتان را نگه دارید، مگر وزیر و استاندار و معاون و مشاور و مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی بی کارند که به کار حمایت از مطبوعات و اهل فرهنگ بپردازند؟! مسئولان محترم مخصوصاً در استانها و بالاخص در آستانه انتخابات هزار و یک گرفتاری دارند، شما مطبوعاتی ها چه قدر پر رو و پر توقع هستید! حالا این مسئولان عزیز و خدوم و مخلص و پرتلاش در مصاحبه ای یا دیدار با اهل مطبوعات و یا در روز خبرنگار – مثلاً - یک حرفی زده اند، خب، شما چرا جدی می گیرید!... وآنگهی ادارات آگهی خود را به ارشاد نمی دهند به هر نشریه ای که باب میلشان است می دهند و می گویند ما همه چیزمان را داده ایم دست بخش خصوصی، دیگر به مسئولین مربوط نیست که ما آگهی مان را به کدام نشریه سراسری یا محلی می دهیم ... اگر مسئولی یا معاونی نامه ای یا سفارشی به فلان مدیر کل و بهمان سازمان بنویسد که مثلاً آگهی هایتان را به فلان نشریه ی تازه تأسیس محلی بدهید، خطش را نمی خوانند و نامه اش نخوانده به سطل آشغال می ریزند! ... ارشاد هم بی کار نیست که برود خود را به خاطر حمایت از مطبوعات محلی یا اهل فرهنگ با ادارات دیگر درگیر کند«

با این حکایت اگر هم از رو نروی و به سنگینی هزار تن خجالتی و ریزش صدها لیتر آبرو!! به اداره مطبوعات زنگ بزنی، یا مراجعه حضوری داشته ای که « شما را به هر چه می پرستید، یک آگهی هم به ما بدهید« ... هزار بار قسم شرعی و حضرت عباسی می خورند که » والله نداریم، بالله نداریم، ادارات به ما آگهی نمی دهند ...»

خیلی خوب، در این آشفته بازار عدم حس مسئولیت متصدیان امور دولتی و فرهنگی، مطبوعات چاره ای ندارند جز اینکه کاسه گدایی بردارند و آبرو و عزت نفس خود را زیر پا بگذارند و به این سازمان و آن شرکت و اداره  و سمساری و بازاری و دلالی و قصابی و قنادی و موبایل فروشی و مبل فروشی و موکت فروشی و لاستیک فروشی و « فلان چیز فروشی« ... رو بیندازند که: « بده به راه حضرت عباس، هر چه شما بفرمایید می نویسیم، هر طور شما بزنید، می رقصیم، هر چه شما خواستید...!»

خلاصه اینکه به برکت توجه مسئولان دلسوز و محترم سوار بر کار، راه مطبوعات محلی هم کم کم به سوی گدابازی و در نهایت آلودگی و دلالی و پورسانت بخشی و رشوه گیری و رشوه دهی  مرسوم در غرب و جناح بازی معمول در تهران می رود. خدا به داد مطبوعات محلی برسد! البته راه های دیگری هم هست برای برون رفت از این غربت و بی کسی مطبوعات محلی ... که فعلاً بماند برای بعد، البته اگر »بعدی» در کار باشد. یا علی!

مدیر مسئول

  

 


  

صابر بزرگ‏ترین شاعر اجتماعی و مسلمان قفقاز- 3

(به مناسبت یکصدمین سال وفات میرزا علی اکبر طاهر زاده صابر)

نوشته:   رسول اسماعیل زاده دوزال

منبع:نشریه دنیز،شماره 7

 

  - صلح‏طلبى و وحدت مسلمانان

 صابر یک شاعر وحدت‏گرا و صلح‏طلب است. او انسان‏ها را به صلح و صفا دعوت مى‏کند. در شعر بین‏الملل از اختلاف به وجود آمده میان ارامنه و مسلمانان سخت ناراحت است و این اختلاف را خلاف عقل و علم و دین مى‏داند. او مى‏گوید: ارامنه و مسلمانان در قفقاز سال‏هاست با صلح و صفا در کنار هم زندگى کرده‏اند. پس چرا باید صلح باصفا را به جنگ و ستیز مرگ‏بار تبدیل کرد؟

      صابر از تشتت افکار و عدم وحدت بین مسلمانان نیز ناراحت است. دعوت به وحدت، وحدت شیعه و سنى، وحدت متفکرین مسلمان، وحدت مستمندان و ثروتمندان، وحدت اقوام گوناگون قفقاز اساسى‏ترین درد صابر است. شعر »تحسر« وى اوج وحدت‏گرایى یک شاعر است  :

   اولسایدى صفا زمره عرفان آراسیندا !

  قالسایدى وفادن اثر اعیان آراسیندا،

  دورسایدى صداقت بیگ ایله خان آراسیندا،

              قالمازدى کرد ذرّه‏جه انسان آراسیندا

  داعى به اخوت اولور ایکن بیزه قرآن،

  امر ائیلر ایکن بیرلیگه پیغمبر ذى‏شان،

  تاپمازسان ایکى متفق الرأى مسلمان،

              قفقازدا اولان بیر نئچه میلیان آراسیندا .

   

  دینمز عجبا معنى قرآنى بیلنلر؟

  اسلامى بئله تفرقه‏ده خوار گؤرنلر،

  آیا اوخومازلار نه اوچون دینى بؤلنلر  -

 »کانوا شیعاً« رمزینى قرآن آراسیندا؟

  

  آخر بو نه تفریق و تخلّف‏دور، اى امت؟ !

  الدن گئدییور، دینله‏مییور سیزمى، بو ملّت؟

  تا کى بو تخلّف، بو تفرق، بو عداوت؟

              بیر دین، بیر اسلام و بیر ایمان آراسیندا؟

  

  اسلامیمیزى ائتمه‏لى‏ییز بؤیله‏مى احیا !

  ایمانیمیزى قیلمالى ییز بؤیله‏مى ایفا،

  اسلام او دئییلمى‏کى، جگر گوشه زهرا  -

              باش وئردى یولوندا سوسوز آل قان آراسیندا؟

   

      

4-    محبت اهل بیت و روح مذهبى صابر

     صابر که شیعه بود و به قول خودش شیعه نابى که حقیقت ‏پرست است. همان گونه که در پیش اشاره شد، صابر صداى دلنشینى داشته و در عشق‏آباد، شماخى و عتبات عالیات سال‏ها به روضه‏خوانى مشغول بوده است. صابردر این سال‏ها نوحه‏هاى زیادى در رثاى حضرت‏ امام‏ حسین‏علیه‏السلام سروده است. متأسفانه به دلایل مختلف نوحه‏هاى صابر تا کنون جمع‏آورى نشده است و به احتمال زیاد در اثر حکومت بلشویکى روسیه این اشعار معدوم شده‏اند. زیرا به گفته پسرعموى صابر، میرزه‏على‏اکبر همیشه نگران آثارش بوده و در هنگام مرگ نیز چشمانش به سوى آثارى که در طاقچه اتاق گذاشته بود، نظاره‏گر بود ولى نوحه‏هایى که به دستمان رسیده است، اوج محبت شاعر نیست به آل‏عبا در آن متبلور است.

    ارباب علم و کمال خوب مى‏دانند که من در آسمان شعر و ادب چون ستاره درخشانم.

    دیده خورشید از خاک پاى من نور مى‏گیرد. چرا که من نوکر حسین)ع( هستم، فلذا پادشاه عالم هستم.

 

اتهامات

    با این وجود صابر در آماج تیرهاى دوست و دشمن بود. او را به بى‏دینى متهم مى‏کردند و چه آزار و اذیت‏هایى که نکردند. او هم از دوست کتک مى‏خورد، هم از دشمن. او را تکفیر مى‏کردند، تحقیر مى‏کردند ولى در روح او ذره‏اى شکست حاصل نشد، اشعاری طنزآمیز در جواب اتهامات واهی سروده است . او مى‏دانست که دوستانش جاهل و بى‏سوادند، عصر، عصر نامردان است، اهالى بى‏علم، معرفت‏اندوزى خوار گشته، چرخ کج‏مدار، خلق حیله‏گر، بخت تیره، همرهان ساده و صالحین به تیر سوءظن نشانه، همت‏ها بى‏قرار و قلب‏شکنان جسور و ظالمین پررو گشته. چه باید کرد. باید با این ساخت و به تکلیف عمل نمود.

تحجر، جهل، استحمار مرتجعین، بى‏سوادى و خرافه‏زدگى عوام عرصه را بر فردى چون صابر که روشن، بیدار و مترقى بود تنگ کرده بود. سیل تهمت و افترا و تکفیر بر سر شاعر سرازیر بود. صابر در عین این که دیندار، دلسوز، و خداپرست واقعى بود متهم به بى‏دینى و کفر و ارتداد مى‏شد. او نیز علیرغم این بى‏مهرى‏ها و مشکلات از مبارزه در راه علم و دین کوتاهى نمى‏کرد و مقاومت می ورزید به گفته خود:

سیل طعن ائیله تموجله آلیب دور و بریم

بنزرم بیر قوجامان داغه کی، دریاده دورار

( امواج سیل طعن دور و برم را در بر گرفته / به کوهی می مانم که در میان دریا ایستاده است!)

 در اوقات فراغت همراه با دوستانش چون عباس صحت و محمد طراح به بحث و بررسى اشعارشان مى‏پرداخت و با ادبا و علما و شعرا مکاتبه و معاشره داشت.

 

وفات

در نهایت شاعر جام راحتى و آسایش ابدى را از دست اجل بنوشد و به سال 1911 میلادى جان به جان آفرین تسلیم نماید و سیل اندیشمندان، متفکران روحانیون براى تشییع بزرگ‏ترین شاعر قفقاز به شماخى جمع شدند و در شهر عزاى عمومى اعلام گشته، مدارس تعطیل شدند، و پس از اقامه نماز میت با شرکت جمع کثیرى از مردم و اندیشمندان در قبرستان گونبذ شماخى دفن گردید. امسال (2011) در ست یک قرن تمام از فقدان این شاعر مسلمان اندیشمند و بزرگ می گذرد.

 صابر در آخرین نفس‏هاى خود این رباعى را نوشته بود:

    راهم بدهید رو به راه آمده‏ام،

    بر درگه حضرت اله آمده‏ام،

    بى‏تحفه نیامدم، نه دستم  خالی است،

    با دستانی پر از گناه آمده‏ام.

مجموعه اشعار صابر با نام «هوپ هوپ نامه» در ایران و ترکیه و آذربایجان و تاتارستان و عراق و ترکمنستان و ... بسیار مشهور و پر طرفدار است و در میان شاعران فارسی زبان ایرانی کسانی چون سید اشرف الدین نسیم شمال و ملک الشعرا با دیده احترام به او می نگریسته و از او الهام گرفته اند و نسیم شمال مضامین اشعار صابر را ترجمه می کرد. و استاد از شیفتگان او بود. پایان

 


  
<      1   2   3   4   5      >