پخش فیلمهای ضد اسلامی از سیمای جمهوری اسلامی ایران!
مصطفی قلیزاده علیار
شاید حرف تازهای نباشد اینکه تلویزیون جمهوری اسلامی ایران به نام اسلام، به حرکات ضد اسلامی هم دست میزند مخصوصا در پخش فیلمها و سریالهای خارجی. بالاخص سریالهای کشور ترکیه که عامداً بر اساس تفکر ضد اسلامی عوامل وابسته به صهیونیستها در ترکیه به نام اسلام و مسلمانان و در موضوعات خانوادگی یا اجتماعی مسلمانان ساخته میشود و اسلام آمریکایی و اسرائیلی یعنی «اسلام اردوغانی» که همان «اسلام داعش» است، تبلیغ میگردد و بیننده این قبیل فیلمها از هر چه اسلام و منسوب به مسلمانان است متنفر میشود چرا که پیام صریح این فیملها دو تاست: یکی خرافاتی و غیر منطقی نشان دادن مسلمانان؛ دیگری بیفرهنگ و بداخلاق بودن ایشان. نمونههایش را در چند سال اخیر خیلی از سیمای مثلاً جمهوری اسلامی ایران دیدهاید و دیدهایم که مثلاً کسی که گنهکار بوده و میمیرد، هنگام دفن، ماری در قبرش پیدا میشود! و از این صحنههای اسلام انحرافی و آمریکایی و اسرائیلی و اردوغانی و لائیکی.
نمونه اخیر از این فیلمهای ضد اسلامی که سیمای جمهوری اسلامی ایران تحت مدیریت جناب عزتاللهخان ضرخامی از شبکه تماشا به تماشا گذاشته، سریالی به نام «قطرهای عبرت» است که دعواها و اختلافات خانوادگی مسلمان ترک را به تصویر کشیده که خانوادهای عروس خود را مورد انواع آزارها و اذیتهای اهانتبار قرار میدهد و حتی شوهر این عروس مظلوم او را به کارگاه سفالگری میبرد و به یک ارباب هوسران و چشمچران میسپارد و مجبورش میکند که کار کند و برای شوهرش از هر راهی که شده پول دربیاورد و مادر شوهر هم بنا بر کینهای که از خانواده عروس به دل دارد، بیشتر از شوهر آن عروس بدبخت را اذیت میکند... جالب آنجاست که بر در و دیوار این خانواده بیفرهنگ و سمتکار، آیات و احادیث اخلاقی آن هم با الفبای عربی و خط خوش – که در این کار هم تعمدی سیاسی نهفته - نصب شده و در زنندهترین صحنهها، این تابلوآیات و تابلو حدیثها آشکارا و عامداً نشان داده میشود تا به تماشاگر آشکارا القا شود که رفتار مسلمانی یعنی این!
و جالبتر از آن اینکه شبکه تماشای سیمای جمهوری اسلامی ایران این فیلم پیرو خط هالیوودی را این روزها به مناسبت ماه مبارک رمضان است نشان میدهد. فکر کنم اگر نیروهای داعش به این شبکه دسترسی داشته باشند، با شوق و ذوق تماشایش کنند! یعنی یکی از فیلم های ضد بیداری اسلامی این سریال میتواند باشد.
حالا سؤال این است که این سیمای جمهوری اسلامی ایران چرا این فیلمهای ضد اسلامی را نشان میدهد؟ آیا تعمدی در کار است یا واقعاً کارشناسان محترم مذهبی در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران این قدر سواد سیاسی و آگاهی اجتماعی و شناخت مذهبی ندارند که دوغ را از دوشاب تشخیص دهند؟! تا کی باید نطام لائیک ترکیه که فرهنگش عموماً در خدمت صهیونیستهاست، مسلمانان و اسلام را مورد اهانت قرار دهد و خرافاتی معرفی کند و سیمای جمهوری اسلامی ایران هم آن را تبلیغ کند و آب در آسیاب دشمن بریزد؟
منبع: سایت «دنیزنیوز» www.Daniznews.ir
مایه آرامش زمین
(نغمههای انتظار – ادبیات دانشآموزی)
معصومه یعقوبی
باد آرامآرام میوزید. ابرها از هم دور شده، پرندهها آوازشان را به سکوت واگذاشته بودند. درختان برگهایشان را سفت گرفته. رودها از خروشیدن بازایستاده بودند. کوهها ساکت و باوقار همچنان تماشا میکردند. ماه این یگانه عروس آسمان در آن شب نورانی با چهرهای باز و با عشوه و ناز به زمین مینگریست. از گرما و نور خورشید صبحگاهی هنوز اثری نبود... در این سکوت عالمگیر، فرشتگان آرامآرام بر زمین فرود میآمدند با گلهایی از بهشتی که بر سر «نرجس خاتون» میافشاندند... در گستره آن شب مهتابیِ «سامرّا» کسی نمیدانست که در خانه «امام حسن عسکری» چه میگذرد! ... ناگهان خانه نورانی شد، مادری بار گران خود بر زمین گذاشت و کودکی متولد شد از نسل پاک محمدی و علوی. نوزادی که تولدش خاطره میلاد موسی در عصر فرعونیان را زنده کرد. پدر جوان این نوزاد نورانی، امام حسن عسکری سجده شکر به جای آورد و این خانه محل «نورٌ علی نور» شد... کودکی متولد شد که آخرین امید زمینیان به او بسته است، همان که نام و نسب خویش را از آخرین پیامآور توحید محمد (ص) به ارث برده است.
اکنون بیش از هزار سال است که زمین و زمینیان منتظر تواَند ای میراث دار نوح و ابراهیم و یوسف و موسی و داود و سلیمان و عیسی و محمد (ص). ای وارث همه پیامبران نور و روشنی و عظمت، یا مهدی! ای وارث حسین، خونخواه همه مظلومان تاریخ، ای تسلیبخش همه دلهای شکسته، عشق تو را میخواند، امید تو را میخواند، زمین و آسمان چشم به آمدنت دوخته یا صاحبالزمان، ای آخرین بازمانده از سلسله مُنجیان خدایی،...آه، تو کی میآیی؟! جمعهها به یاد تو آرام است و دلانگیز. جمعهها حس میکنم تمام زمین و زمان منتظر تواَند و انسان از شوق دیدارت در خود گم. آه چقدر انسانها به آمدنت نیازمندند، دنیا بسیار تنگ شده، تنگتر از آن که بود، ای آخرین امید، ای مایه آرامش زمین، یا حجتالله!
منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 54 – مورخ یکشنبه 15 تیر ماه 93
چهار کتاب دوستی
نگاهی به روابط فرهنگی و ادبی معاصر ایران و نخجوان
اکبر حمیدی علیار
ارتباط فرهنگی و ادبی شاعران کشورمان با شاعران و اهل ادب دیگر کشورها به ویژه ممالک مسلمان و همسایه همواره بوده و خواهد بود و این ارتباطات در طول تاریخ گذشته و معاصر آثار خجستهای داشته است. چرا که این ملتها و کشوهای همسایه مشترکات دینی و فرهنگی و تاریخی نزدیکی با ایران اسلامی دارند. جمهوری خودمختار و شیعهنشین نخجوان که در ترکیب کشور جمهوری آذربایجان شناخته میشود، در طول تاریخ در حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی - اسلامی قرار داشته و با آن شناخته میشود. سرزمین نخجوان بر اساس قرارداد ننگین ترکمنچای جزو سرزمینهایی بود که از جغرافیای ایران بزرگ جدا گردید، اما رنگ و روح آداب و اعتقادات و باورهای معنوی و فرهنگی و ادبی و تاریخی خود را در دو قرن گذشته همچنان حفظ کرده، حتی حاکمیت هفتاد ساله کمونیستی شوروی هم – هر چند در شاخ و برگ و مظاهر فرهنگ و هویت اجتماعی بیتأثیر نبود، نتوانست ریشههای عمیق میراث معنوی، فرهنگی، هنری و ادبی این دیار را بخشکاند.
اهل شعر و ادب و هنر نخجوان به اقتضای همسایگی با استانها و شهرهای مرزی ایران (آذربایجان شرقی و غربی) ارتباط مستمر با اهالی شعر و ادب این مناطق داشتهاند، همچنین به سبب پیوندهای نسبی و خونی دیرین تاریخی با مردمان مرزنشین دو سوی رود ارس، حتی در دوره شوروی که مرزها و راههای ارتباطی به کلی بسته و تردد قطع شده بود، همین پیوند لااقل در دلها و خاطرهها همچان زنده ماند و نگسست و در ادبیات و هنر و خود را به شکلی نیرومند اما حسرتآمیز حفظ کرد. تا اینکه از سال 1991 میلادی/ 1370 شمسی با فروپاشی شوروی، چپرها و حصارهای مرزی فروریخت و رفت و آمد مردمان دو سوی مرز آغاز شد و مردم حسرتسوخته، به بازیابی فامیل و اقوام قدیمی خود پرداختند... در این میان البته ادیبان و مورخان و نویسندگان و اندیشمندان دو طرف، با حفظ احترام متقابل به حریم جغرافیایی و خانه و کاشانه همدیگر، به کاری مهمتر از اقدامات عموم مردمان دست زدند و آن بازیابی و بازشناسی ریشه آن پیوندهای مشترک تاریخی و فرهنگی دو سوی ارس و آغاز همکاری در این عرصه بود.
با تأسیس انجمن ادبی «اهل بیت –ع-» در کنار بخش فرهنگی سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در نخجوان توسط مصطفی قلیزاده علیار (شاعر، ادیب ومدرّس اعزامی از حوزه علمیه قم به نخجوان برای تدریس معارف اسلامی) از سال 1996م/ 1375 ش. ارتباط دوستانه اهل شعر و ادب ایران و نخجوان آغاز و روز به روز بیشتر شد و در اندک زمانی این روابط ادبی در نشریات و مطبوعات رسمی نخجوان و تهران و تبریز و ارومیه و قم و ... انعکاس یافت که هنوز هم ادامه دارد. جلسات و نشستهای هفتگی قرائت و نقد شعر اعضای انجمن با حضور خود آنان جریان ادبی را بار دیگر در آن محیط ساکت و جنگزده نخجوان بعد از فروپاشی تجدید و تحریک کرد و رفته رفته بر تعداد اعضای آن افزود. ناگفته نماند که حمایت محمدصادق طوری سرکنسول جمهوری اسلامی ایران و مقصود پناهیان وابسته فرهنگی ایران در نخجوان در شکلگیری این انجمن و برگزاری برخی مراسم ادبی چشمگیر مثل عصر شعر میلاد پیامبر اسلام (ص) در سال 1377 و مراسم نودمین سالگرد تولد استاد شهریار با حضور شاعران و ادبای ایرانی و نخجوانی در محل سرکنسولگری ایران بسیار مؤثر بود.
نخستین جُنگ شعر مشترک از آثار اعضای انجمن ادبی اهل بیت (اهل بیت شعر مجلسی) اعم از شاعران ایرانی و نخجوانی تحت عنوان”Ç?Ç?KL?N?R BAHARIMIZ” (چیچکلهنیر بهاریمیز: بهارمان شکوفا میشود) به همت مصطفی قلیزاده – مؤسس و دبیر انجمن ادبی اهل بیت نخجوان- تنظیم و آماده شد و در سال 1999 با حمایت مالی آقای محمدصادق طوری سرکنسول وقت ایران، از سوی انتشارات «گنجلیک» در باکو چاپ و منتشر شد. بعدها همین سنت ادامه پیدا کرد و دو جُنگ شعر دیگر («دوستلوق چلنگی»: دستهگل دوستانه؛ و «نورلو مصراعلار»: مصرعهای نورانی) به اهتمام سید رضا میرمحمدی – وابسته فرهنگی وقت ایران در نخجوان چاپ و منتشر گردید که یکی با الفبای سرلیک و دیگری با الفبای لاتین بود.
در سال 2008 چهارمین مجموعه شعر مشترک شاعران ایران و نخجوان توسط داوود حاجی ناصری (وابسته فرهنگی وقت ایران) و عاصم یادگار (رییس اتحادیه نویسندگان نخجوان) با عنوان “DOSTAR TÖHF?S?” (دوستلار تحفهسی: ارمغان دوستان) تهیه و تنظیم و در نخجوان چاپ و منتشر شد. در باره ارزش ادبی، تاریخی و محتوایی هر کدام از این چهار کتاب ادبی باید در فرصتی دیگر به بحث و بررسی بپردازیم. اما در اینجا همین قدر میتوان گفت که این کتابها مصداق روشن همکاری فرهنگی و روابط ادبی اهالی شعر و ادب شاعران مسلمان ایران و نخجوان در تاریخ معاصر است.
در این چهار کتاب مجموعه شعر شاعران آذربایجانی دو سوی ارس – که میتوان اسمش را «چهار کتاب وحدت» یا «چهار کتاب ادبی وحدت و دوستی» گذاشت، محدودیت موضوعی وجود ندارد و شامل اشعاری در قالبهای مختلف نو و کلاسیک شعر آذربایجانی و موضوعاتی مثل اجتماعی، میهنی، تغزلی، دینی و عرفانی میشود.
گفتنی است بنابر آنچه شنیدم از میان این چهار کتاب (کتب اربعه!)، کتاب چهارم اخیراً توسط شاعر و ادیب پرتلاش ارومیهای علی رحمانی (درویش) از الفبای لاتین آذری به الفبای اصیل و تاریخی ایرانی – آذربایجانی برگردانده شده که انشاءالله در آینده نزدیک به زیور طبع آراسته خواهد شد است. ضمن تشکر از ایشان، امید میرود زمینههای همکاری فرهنگی و ادبی دو کشور مسلمان ایران و آذربایجان و جمهور خودمختار نخجوان روز به روز افزایش یابد.
تا جایی که راقم این سطور اطلاع دارد و در این مدت نزدیک به 20 سال از دور و نزدیک ناظر بودهام، نقش آغازگر و تأثیرگذار انجمن ادبی اهل بیت (ع) در ایجاد و گسترش روابط فرهنگی و ادبی ایران و نخجوان چنان مثبت و مؤثر بود که در اندک زمانی از سوی دستگاههای رسمی و شخصیتهای ادبی نخجوان نیز مورد استقبال قرار گرفت و در کتاب «آراز- 4» (جُنگ ادبی اتحادیه نویسندگان جمهوری خودمختار نخجوان) مورد تقدیر واقع گردید و رسماً در تاریخ ادبیات معاصر آن دیار به قلم مرحوم حسین ابراهیماف نویسنده خلق آذربایجان ثبت شد و به دنبال آن فعالیتهای ادبی مشابهی نیز از سوی دانشگاه دولتی نخجوان و اتحادیه نویسندگان آن جمهوری انجام گرفت.
منبع: هفته نامه دنیز، شماره 53- مورخ 12 تیر ماه 93
سیب طلعت سرخی بود
سلبیناز رستمی
1
سیب طلعت سرخی بود
که ناشیانه ،
بر هرم دست های آدم وزید.
وشعر،
شکرانه ی گندمی که شاعرش
حوا بود و
سوگندش،
زمینی که مارا
ناغافل زمینگیر کرد.
2
باران ،
در چشم های تو جوانه زده است .
وآفتاب به تبسمی
تورا
خرسند می کند.
چه زود
حیف می شود
طلیعه ی رنگین کمانی
که از سایش لبند تو
آغاز می شود.
کنکور یعنی سد راه آفتاب شدن
دکتر ابراهیم فتحالهی
عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور تهران
آری؛ کنکور یعنی پیچیده کردن مسائل ساده و طرح سوال از آنها. البته نه به این سادگی، بلکه به کمک سازمانی صاحب تجربه با قدمتی پنجاه ساله به نام «سازمان سنجش آموزش کشور.»
اگر قدری در معنی لغات به کار رفته در عنوان این سازمان بیندیشیم، خواهیم دید که بنیانگذاران این سازمان میخواستند سطح آموزش را در کشور بسنجند و جایگاه و فاصله آن را نسبت به استانداردهای جهانی تعیین کنند. اما ظاهرا آن هدف بزرگ به یک هدف فرعی تقلیل پیدا کرده و فقط دامنه محفوظات دانشآموزان سنجیده میشود.
اگر بخواهیم به معنی واقعی کلمه، جریان آموزش کشور را بسنجیم باید از صفر تا صد نظام آموزشی کشور اعم از مدارس و دانشگاهها، عوامل موثر در پیشرفت آنها، نقش سازمانهای متولی، ابزارها و تکنولوژیهای آموزشی، امکانات اقلیمهای مختلف، تفاوتهای فرهنگی اقوام گوناگون ایرانی و دهها عامل تاثیرگذار دیگر را نیز بسنجیم. اما به جای همهی اینها، کل کشور بسیج میشود تا دانشآموزان کشور را در بهترین سن و شادابترین زمان زندگیشان به منگنه گذاشته و بدون توجه به علاقه و استعداد خدادادیشان در یک مسابقه ناخواسته وارد کنند. بیش از یک میلیون نفر دانشآموز به علاوه خانوادهشان (جمعیتی در حدود شش میلیون نفر) را دچار استرس میکنیم تا عدهای که چند سال پیش مطالبی را حفظ کردهاند، دوباره آن مطالب را از فرزندان این ملت بپرسند و سرنوشت زندگی آنها را تعیین کنند. نتیجهی این استرس و فشاری که به بیش از یک میلیون دانشآموز و خانوادههای آنها وارد میشود به علاوهی هزینههای کلانی که تلف میشود چیست؟ آیا جز این است که یکصد هزار نفر (دقت کنید فقط یکصد هزار نفر) وارد دانشگاه میشوند و مابقی فقط سیاهی لشکر این بازی باطل هستند. (دقت کنید که ظرفیت دانشگاههای برتر و رشتههای تاپ دانشگاهی همان یکصد هزار صندلی است و مابقی صرفاً برای دلخوش نگهداشتن جوانان معصوم این کشور است تا بیکاریشان را چند سال به تأخیر بیندازند و یا حد اقل آنرا احساس نکنند) البته برای اینکه خیلی هم خالی از عریضه نباشد و مشکل کنکور به طور ریشه ای حل شود بر سر هر کوی و برزن یک مرکز آموزش عالی تاسیس ، یا به عبارت بهتر یک تابلوی مرکز آموزش عالی نصب می شود تا هیچکس ، حسرت به دل نماند و آرزوی رفتن به دانشگاه را ، به گور نبرد .
سازمان استعداد سنجی کشور
راستی سازمان استعداد سنجی و استعداد یابی کشور کجاست ؟ اصلا آیا سازمانی وجود دارد که علائق تحصیلی و استعداد افراد را بسنجد؟ آیا اگر کسی خواست از راهی غیر ازکانالهای رسمی و آموزش های مدرسه ای به یک اختراع یا فناوری دست یابد، راهی برای او هست ؟ کسی که ذوق هنری ، فنی یا شعری دارد و صاحب نبوغ خاصی نیز در رشته های مذکور است از چه طریقی می تواند به رشد و کمال مورد نظر خود دست یابد ، بدون اینکه اسیر میز و نیمکت مدرسه شود ؟آیا این همه کشف و اختراعی که در دنیا اتفاق می افتد ، لزوما از طریق مدرسه و کنکور و ... اتفاق افتاده است ؟ آموزش و پرورش کشور از تربیت افراد مطیع و منقاد ، چه هدفی را دنبال می کند ؟ نوآوری و ابتکار در نظام آموزشی کشور چگونه تعریف می شود و چه جایگاهی دارد ؟ مثلا کسی که دارای نبوغ ذاتی در یک رشته ی هنری یا فنی است چرا باید حروف عله ی زبان عربی ، یا افعال بی قاعده ی زبان انگلیسی ، یا استثنائات حروف اضافه ی زبان فارسی را هم در کنکور جواب بدهد ، و گرنه نتواند از سد کنکور بگذرد ؟ بر اساس چه منطقی ، همه را مجبور می کنیم از یک کانال تنگ و محدود و معکوس به نام کنکور عبور کنند ؟ ( درست مثل قیفی که برعکس گذاشته باشند ) . آیا سازمانی وجود دارد که بتواند با یک طرح مطالعاتی علمی به این سوال جواب بدهد که فردای اعلام نتایج کنکور چه اتفاقی می افتد ؟ میزان رضایت قبولی های کنکور از وضعیت پیش آمده چقدر است ؟ متاسفانه بعد از قبولی در کنکور اتفاق خاصی نمی افتد و همه چیز یله و رهاست و تازه ، آغاز مشکلات است و دانشجو با انواع سوالات روبرو می شود که باید در سالهای دبیرستان می آموخت . لذا احساس پوچی و دلزدگی و خسارت نسبت به جوانی از دست رفته و اتلاف عمر در پشت میله های کنکور می کند . این وضعیت پیش آمده با دهها موسسه ی مشاوره چه در داخل دانشگاه ، چه بیرون دانشگاه قابل حل نیست چون جوانان کشور در بهترین سالهای زندگی و در اوج شادابی ، از زندگی شان لذت نبرده اند . جبر اجتماع ، و چشم هم چشمی خانواده ها ، آنها را در مسیری انداخته است که نه راه پس ، وجود دارد و نه راه پیش . مسیری است که باید رفت ، چون نسل پیشین و بزرگترها اینگونه مصلحت دیده اند . هرچند که رشته ی قبولی مطابق میل و ذوق یک جوان نباشد . آری به همین دلیل است که دیگر نمی توان شاهد ظهور امثال ابن سینا و خوارزمی و فارابی و... بود .
راستی اگر قرار بود در زمان قبل از انقلاب و همزمان با تاسیس و گسترش دانشگاهها در ایران ، استادان را منحصرا از بین دارندگان مدرک های رسمی دانشگاهی انتخاب کنند ، آیا امثال آقای مطهری می توانستند به عنوان استاد ممتاز ، کرسی تدریس در دانشگاه تهران را به دست آورند ؟ آیا امثال استاد اسماعیل به عنوان استاد دانشکده هنرهای زیبا پذیرفته می شد ؟
باید بپذیریم که خداوند انسان ها را متفاوت و متنوع آفریده است واستعداد های افراد گوناگون است ، پس چرا ما ، همه را یک شکل و یک اندازه و تک رنگ می خواهیم ؟ آیا این نوع نگرش در تضاد با نظام آفرینش نیست؟
کنکور سد است یا گذرگاه ؟ هدف است یا وسیله معاش؟
تعریف ما از کنکور چیست ؟ آیا کنکور سدی است که باید به هر قیمتی آنرا شکست ؟یا گذرگاهی است که باید به سلامت از آن عبور کرد ؟آیا کنکور هدف زندگی است یا امروزه وسیله معاش برای عده ای خاص است ؟
هرکدام از دیدگاههای مذکور راکه بپذیریم نتایج خاصی به دنبال خواهد داشت . اگر بر اساس دیدگاه اول ، کنکور را به عنوان یک سد و مانع تلقی کنیم باید به فکر شکستن و از میان برداشتن آن باشیم با هر وسیله ای که باشد ، حتی اگر مثلا بتوانیم کلید سوالات را به دست آوریم. اما اگر مطابق دیدگاه دوم ، کنکور را یک گذرگاه بنامیم ، باید به نحوه ی عبور فکر کنیم و سالم به مقصد رسیدن را مد نظر قرار دهیم . اگر هم بر حسب دیدگاه سوم ،کنکور هدف تلقی شود و بخاطر چشم هم چشمی ها و ... آنرا به دست آوریم ، مشکلات زیادی بعد از قبول شدن در کنکور پیش خواهد آمد . در این صورت چه کار باید کرد ؟ آیا احساس خلا و پوچی که بعد از قبولی پیش می آید درمانی دارد ؟ یا در صورت نارضایتی از رشته ی ِ قبولی ، آیا راه برگشتی وجود خواهد داشت ؟ برای کسانی که قبول نمی شوند ، چه اتفاقی می افتد ؟ و چه کسی مسوولیت سرخوردگی مردودین کنکور آرزوهای بر باد رفته ی خانواده ها را بر عهده می گیرد ؟
اما دسته چهارم کسانی هستند که کنکور برای آنها ناندانی یا وسیله ی درآمد است .به عبارت دیگر ، کنکور برای هرکس هم بد باشد برای این گروه ، خوب است .اینها کسانی هستند که از راه کنکور نان می خورند . صدها شغل وابسته به کنکور به وجود آمده است . از آموزشگاههای رسمی و غیر رسمی گرفته تا موسسات با مجوز و بی مجوز ، از نویسندگان کتابهای کنکور گرفته تا مدرسین این قبیل کتاب ها ، از معلمین خصوصی گرفته تا مشاوران کنکور ، از متخصصین تند خوانی گرفته تا طراحان تست های کنکور . آری هزاران نفر زندگی شان از این راه تامین می شود . علاوه بر این ، مجموعه ی تلاش ها و هزینه هایی که در سازمان سنجش صورت می پذیرد و هزاران نفر از مرحله ثبت نام تا اعلام نتایج کنکور ، گاهی به صورت شبانه روزی و حتی در اطاقهای قرنطینه و... تلاش می کنند تا این ماراتن بزرگ با حضور دوندگانی معصوم ( یعنی دانش آموزان ) که مجبور به دویدن هستند ، برگزار شود . بدون اینکه مسوولین برگزاری کنکور و متولیان امور توجه کنند آنچه در کنکور سنجیده می شود محفوظات است و حداکثرمی تواند هوش تحصیلی افرادرا بسنجد. در حالی که یک انسان برای زندگی سالم ، به تقویت هوش هیجانی و اجتماعی نیاز بیشتری دارد. آری سازمان سنجش فقط می تواند هوش تحصیلی و میزان محفوظات افراد را بسنجد ، و نه توانایی تفکر آنها را .
بنا بر این می گوییم : کنکور برای هرکس هم که بد باشد برای این عده خوب است . چون اینها بلدند که چگونه ، مسائل ساده را پیچیده کنند و سپس از آنها سوال طرح کنند. دقیقا مثل«ماز درست کردن» برای خرگوش . قبل از اینکه«ماز» اختراع شود خرگوش و هویج در طبیعت آزاد خدا وجود داشتند . خرگوش آزادانه برای خود می گشت و همیشه هم ، هویج بود که بخورد . اما از زمانیکه انسانها وارد بازی شدند و خواستند امور را با سلیقه خودشان مهندسی کنند ، رابطه خرگوش و هویج به هم خورد . چون آدم ها باغ درست کردند و دیوارهایی بر آن ساختند و سپس خرگوش را مجبور کردند برای رسیدن به هویج یا از دیوار بپرد و یا سوراخی در دیوار ایجاد کند و اگر گرفتار شد ، مجازات شود .
روزی ، ظریفی را به تماشای مسابقه ی فوتبال بردند. از اطرافیانش پرسید : در میدان فوتبال چه اتفاقی می افتد ؟ و افراد دنبال چیستند ؟ گفتند : افرادی که در وسط زمن هستند تلاش می کنند که توپ را داخل دروازه بفرستند . جواب داد : اگر آن فرد مزاحم از جلوی دروازه کنار برود ، توپ به راحتی وارد دروازه خواهد شد.
تابش مستقیم آفتاب
گویند در زمانهای قدیم پادشاهی از دنیا رفت وپسرش به جای او نشست. طبق عادت مألوف، بزرگان و سران قبائل، شاعران و مدیحهسرایان، تجار و ملاکین و ... از همهی صنوف دستهدسته برای عرض تبریک به حضور شاه جوان رسیدند. بعد از پایان مراسم و تشریفات دیدار، شاه از وزیرش پرسید: آیا تمام افراد نامدار و شخصیتهای مطرح به دیدار او آمدهاند؟ وزیر جواب داد: آری؛ همه آمدهاند اما عارفی هست که در خارج شهر گوشهی عزلت اختیار کرده و در مجامع رسمی و محافل امرا و درباریان رفت و آمد نمی کند. شاه جوان گفت: اگر او به دیدار ما نمیآید بهتر است برنامهای ترتیب دهید تا، ما به دیدار او برویم. بدین ترتیب، روزی به بهانهی شکار با وزیر و اطرافیان به خارج شهر رفتند و بر سر راه بر در خانهی آن عارف حاضر شدند. مرد عارف، بیرون خانه نشسته بود. شاه او را دید و بعد از تعارفات مرسوم به او گفت: چیزی از ما بخواه. عارف گفت: من گوشهی عزلت اختیار کردهام که محتاج خلق نباشم. علاوه بر آن، احتیاجی ندارم که آنرا از تو بخواهم. شاه اصرار کرد و گفت: اقتضای مقام پادشاهی من این است که از من چیزی بخواهی. عارف در جواب گفت: اکنون که اصرار میکنی، از تو میخواهم که از جلوی آفتاب کنار بروی تا آفتاب خدا مستقیم بر من بتابد!
به مسوولین کنکور باید گفت : اگر میخواهید فرزندان این مردم آزاد باشند و آفتاب هستی، مستقیما بر آنها بتابد و گرمای زندگی را احساس کنند، کافی است از جلوی راه آنها کنار بروید. طالبان علم، خود در جستجوی علم برخواهند آمد و علم و دانش را، اگر در ثریا نیز باشد به دست خواهند آورد. در نتیجه کاسبان و تاجران علم نیز راه دیگری برای پول درآوردن خواهند جست . و لازم نخواهد بود برای نان زندگی ، عناوین دکتر و مهندس را بر اول اسم خود یدک بکشند. آری؛ شما اگر میتوانید رابطهی علم را با نان و اقتصاد برهم بزنید تا ببینید که چگونه سرچشمههای دانش و تمدن دوباره در ایران زمین ریشه می گیرد و چه سان نهرها از آنها جاری می شود و آنگاه انسانهای تشنه ی حقیقت را در سراسر گیتی سیراب و مست می کند .
آری؛ سدی به نام کنکور درست کرده ایم و عبور از آن را به امتیاز اجتماعی تبدیل کرده ایم و سپس فرزندان مردم را به صف می کنیم . این صف ها ، البته ، عادت ثانویه مردم شده است . صف ارزاق ، صف سبد کالا ، صف کوپن ، صف دریافت یارانه نقدی ، صف گذرنامه ، صف کارت سوخت ،صف دریافت ارز خروج ازکشور و... دهها صف دیگر که مسوولین اقتصادی کشور با بی تدبیری تمام برای مردم درست کرده اند . لذا اگر مجریان و متولیان محترم کنکور می خواهند عزت ایرانی مسلمان را حفظ کنند بهتر آن است که ازسر راه فرزندان مردم کنار بروند تا شایستگان ، راه علم و دانش راپی بگیرند و بر مسند نشینند و ثمرات دانش آنها ، زندگی مردم را آباد کند .
اعتراف به اشتباه و برگشتن از یک مسیر غلط ، شهامت می خواهد هرچند که پنجاه و چند سال ، آن مسیر غلط را رفته باشیم . به نظر نگارنده اگر روزی جشن تعطیلی سازمان نهضت سواد آموزی را بر پا کردیم ، مطمئن خواهیم شد که ریشه ی بی سوادی را خشکانده ایم . و اگر روزی توانستیم تعطیلی سازمان مجری کنکور را جشن بگیریم ، دانشگاه و دانشگاهیان آزاد خواهند شد . و خواهیم فهمید که رفتن به دانشگاه ، امتیاز نیست که آنرا هم کوپنی کنیم . جوانان ما خواهند پذیرفت که دانشگاه رفتن یک وظیفه است و مهمتر از آن شرط انسانیتانسان است . آنگاه به خاطر مدرک دانشگاهی شان خود را تافته ی جدا بافته و طبقه ی ممتاز اجتماعی تلقی نخواهندکرد . بلکه خودرا خدمتگزار و وامدار مردم خواهند دانست . چون می دانند که با مالیات همین مردم برای آنها ، دانشگاه ساخته شده است .پس بدهکار جامعه هستند و سی سال خدمت خواهند کرد تا بخشی از بدهی خود را به جامعه ادا کنند . اگر این فرهنگ حاکم شود می توان انتظار داشت که پزشکان فارغ التحصیل از دانشگاه چون ابن سینای حکیم ، دارو به دست دنبال بیمارشان بگردند . نه اینکه آنها نیز ، مردم را در مطب خود به صف بنشانند.
منبع: سایت دنیزنیوز www.daniznews.ir