این شعر هم از مراثی دریاچه به خشکی نشسته ارومیه است، که اخیراً برخی از نمایدگان بی وجدان به مرگش رأی دادند!... شعر را دکتر ابوافضل قاسم بگلو در شهرستان اهر سروده است:
در سوگ دریاچه ارومیه
طبیعت با تو دارد سخت می گیرد
مگر دریا چنین لب تشنه و بی آب می میرد.
چه سوگی بدتر از این
که دریا، آب، دریاچه
میان بستر خود
تشنه لب افتاده می میرد.
کجا باید پناه آرند مهاجرهای تن خسته
پس از خشکیدنت آیا؟
تو می دانی طبیعت نیز خواهد مرد
کنون تا چشم می داری نمکزار است، لم یزرع
و دریا با تمنا
آسمان را التماس آرد
نگاه واپسین را
لحظه ای با من مدارا کن
ببار ای آسمان باران و دردم را مداوا کن
خدا را تشنگان را قطره ای باران نمی بارد؟
خداوندا: نزولی، رحمتی، باران و ابری، تگرگی، سیل اشکی
آ... خدا دریاچه می میرد
کنون زرینه وسیمینه اش او را دگر ملحم نمی آرد
شفایی نیست این زخم طبیعت را
خداوندا کمک کن
اینک این دریاچه دارد تشنه می میرد. سروده: دکتر ابوالفضل قاسم بگلو- اهر