هر کس به زبانی در باب کربلا سخن می گوید، یکی شعر، یکی نثر، یکی منبر، یکی شبیه خوانی، یکی به زبان رنگ و نقاشی، آن دیگری به زبان فیلم و ...؛ و سروده زیر هم از خانم « فخری» به دستم رسیده:
باز باران
از: فاطمه فخری
باز بارن باترانه می خورد بربام خانه یادم آمدکربلا را دشت پرشور و بلا را گردش یک ظهر غمگین گرم و خونین لرزش طفلان نالان زیر تیغ ونیزه هارا باصداهای کودکانه وندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله پر ز ناله دلشکسته پای خسته... باز باران قطره قطره می چکد از چوب محمل خاکهای چادر زینب به آرامی شود گل...