نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع: نشریه دنیز، شماره 7
حضور در مطبوعات اجتماعی و انتقادی
صابر با پیوستن به مطبوعات عملاً وارد مبارزه سرسختانه با جهل و بىسوادى و خرافهپرستى گردید. ارتباط ادبى او با جامعه مطبوعات بیدار گر و پیشرو اجتماعی آذربایجان سبب شد که او از لحاظ ادبى و اجتماعى به عنوان یک شاعر بینالملل مطرح گردد. بخصوص اشعار ساتیریک او در تقبیح خرافات و جهل و بىسوادى و تلاش ادبىاش در راه بیدارى مسلمانان آوازه و شهرتش را به دورترین نقطه جهان چون مصر، هند، آسیاى میانه و ترکیه رساند .
او یک مسلمان دردآشنا بود که از عقبماندگى و بىسوادى و جهل مسلمانان سخت ناراحت بود و از این که خیلىها از این عقبماندگىها و جهالتها را با دین و دیندارى مرتبط مىکردند، نگران بود. به همین خاطر نیز سعى مىکرد از طرفى حساب دین و اسلام را از حساب روحاین نمایان و مسببین جهل و بىسوادى جدا کند و از طرف دیگر با نشان دادن چهره واقعى و حقیقى از دین مانع اجراى نقشههاى شوم مغرضان و دشمنان دین را که براى ضربه زدن به دین در کمین نشسته بودند و از آب گلآلود قصد ماهى گرفتن داشتند، مىشد .
مصلح و متفکر
او اسلام سنتى را با زبان جدید و متد نو تبلیغ مىکرد. او وظیفهاش را خوب درک کرده بود و چون آینه شفاف ارزشها و ضدارزشها، کمال و نقصان و خوب و بد، راستى و دروغ را به خوبى نشان مىداد. نه حقیقت را بر مصلحت فروخت و نه این که در درک حقیقت دچار لغزش شد .
او به عنوان یک مسلمان بیدار و روشن بین و غیرتمندى که زبانش و وسیله انتقال افکارش شعر بود، آنچه که در جامعه نقص و عیب، انحراف و لغزش، کجى و تقلب، جهل و خرافهپرستى و تحریف حقایق مىدید، انگشت روى آنها مىگذاشت و چون ذرهبین آنها را چنان هویدا نشان مىداد که هر کس به عیب خود واقف مىشد .
میرزا علىاکبر صابر به عنوان یک مصلح و مسلمان حقیقى وضعیت جامعه خود را مىدید و به وضوح مظلومیت دین محمدى را احساس مىکرد. او مسائل شرق را با جهانبینى اسلامى و با دید وحدت اسلامى تحلیل مىکرد. او راهش را و هدفش را انتخاب کرده بود. وظیفه شاعرى خود را به نحو احسن انجام مىداد. هدفش وحدت مسلمین، سربلندى اسلام، ترقى و تکامل مسلمانان و در سطح بینالمللى، صلح، نوعدوستى، انساندوستى بود. او شعرش را در خدمت هدف مقدسش به کار گرفت. دقیقاً افشاگرى طبقات مختلف جامعه و به باد انتقاد گرفتن نویسندگان، روشنفکران، وکلا، حاجىها، قضات، روحانی نمایان، اطباء، تجار، روضهخوانها، شعرا و روزنامهنویسها، همه و همه در راستاى اصلاح و از سر دلسوزى و اصلاحطلبى بود، از باب تمسخر، استهزاء، عیبگیرى، تهمت و افترا نبود
او در شعر »تحسّر« مىگوید: اگر در بین اعیان و اشراف و بیگها و خانها و عرفا و شعرا وحدت مىبود، ذرهاى غم و حزن و اندوه در جامعه باقى نمىماند. این در حالى است که قرآن و پیغمبر اسلام، ما را به اخوت دعوت مىکند. با این حال در بین چند میلیون مسلمان، دو مسلمان متفقالرأى وجود ندارد. اگر بخواهیم عمده ترین موضوعاتى که صابر به آن پرداخته است را احصاء کنیم، مىتوانیم به طور مختصر به موارد ذیل اشاره کنیم:
1- مبارزه با جهل و خرافات
جهل ، خرافات و بىسوادى مفرط اقشار مختلف جامعه مسلمین را فرا گرفته بود، در قفقاز سیستم آموزش به صورت مکتبخانهاى بود و مکتبخانهها را اکثراً افراد بىسواد اداره مىکردند. شاگردان حق نوشتن مطالب را نداشته و زنان و دوشیزگان حق شرکت در کلاسهاى درس را نداشتند. مردم نیز نسبت به علم و سواد بىرغبت بودند. صابر با درک موقعیت، هر چه توان داشته بر علیه جهل و جهالت مبارزه کرده و اشعارى در تقبیح جهل و تشویق مردم به علمآموزى مىسرود. او در اشعار: بیلمم نه گؤروبدور بیزیم اوغلان اوخوماقدان، تحصیل علوم ائتمهکى، علم آفت جاندیر ... اوشاق منیمدیر اوخوتمورام ال چکین...« وضعیت موجود را تبیین کرد.
2- اهتمام به امور مسلمین
صابر مىدید که مسلمانان ظاهر دین را گرفته و با حقیقت دین بیگانهاند. دینى که در آن حقوق مستمندان در دارایى و ثروتدارایان پیشبینى شده است، چگونه مىتواند در مقابل عدهاى ثروتمند که نه زکات مىدهند و نه به امور مسلمین اهتمام مىورزند، سکوت کند. صابر در شعر: »هر نه وئرسن وئر، مبادا وئرمه بیر درهم زکات« کاملاً روشن مىسازد که یکى از بزرگترین مسائل دینى زکات است و متأسفانه ثروتمندان عوض این که زکات بدهند و یا در مراسم عیدقربان به فکر مستمندان باشند به عنوان اعیاد اسلامى به فکر عیش و نوش خویش هستند و این را نیز از دیندارىشان تلقى مىکنند. صابر با دیدن این اعمال سخت مىآشوبد و مىگوید:
»بیر ایلدیر اولور ظلمایله تاراج مسلمان،
اطراف بلدلرده قالیر آج مسلمان،
آیا نه روادیر اولا محتاج مسلمان؟
گون رزقینه، بیر بؤیله مسلمان آراسیندا.«
»سالهاست که با ظلم و ستم مسلمانان هلاک مىشوند، در اطراف و اکناف در گرسنگى به سر مىبرند. آیا با وجود این همه مسلمان )غنى( سزاوار است که مسلمانى محتاج نان شب باشد؟«
صابر دقیقاً در تبعیت از مولایش على)ع( به تمام انسانها من حیث انسان بودنشان احترام و ارزش قایل است، او تنها به فکر مسلمانان قفقاز نیست، به همان اندازه نیز به فکر مسلمانان ایران، عثمانى و سایر کشورهاى اسلامى است. براى او ایرانى، عثمانى، ترک و فارس و عرب معنا ندارد. او انسانها را به انسانیت و آدمیت مىشناسد و به اسلامیت و مسلمان بودن افتخار مىکند. نه افتخار و تعصب کورکورانه، بلکه افتخار آگاهانه. به نظر او مترقىترین مکتب، دین اسلام است. دایره تفکر صابر در نژاد و زبان و خاک محصور نیست. او نه تفوق قومى بر قومى را مىپذیرد و نه بیگانگى نسبت به فرهنگ خودى را قبول دارد. براى او ترک آذربایجانى با ترک عثمانى فرقى ندارد، همان گونه که بین ترک و فارس فرقى وجود ندارد.
ادامه در قسمت سوم و پایانی