غزل
گردباد عشق داده سر به سرگردانی ام
در پی این سرنوشت بی سر و سامانی ام
حاصلی جز حسرت تلخی ندیدم از فراق
دیگر ای عشق جفا پیشه عبث می خوانی ام
آسمان روشنی ها سهم من بود از ازل
گرچه در ابهام تاریکی کنون زندانی ام
آه ای اشک، ای صفای لحظه آرام دل
چشم در راهت نشاندم، باز هم توفانی ام
گری? سرشارم ارزانی کنید ای ابرها
بغض دارم در کمین فرصت بارانی ام
بی تو ای آغاز فرداها به پایان می رسم
بی تو هیچم، همرکاب لحظه های فانی ام
مصطفی قلیزاده علیار