نگاهی به شعر شامی - 2( ترجمه)
شاهرخ رضوانی
بمان شاعر!
ترجمه فارسی شعر " کندیمیزدن آیریلاندا " (هنگام جدایی از روستایمان)
سروده ی محمود صادقپور (شامی)
مترجم : شاهرخ رضوانی
از آغوش طبیعت می گریزم مسیرم از رهی پر سنگ و خاراست
بسان ابر بغض آلود و غمگین در این ره چشمهایم اشکبار است
**
نگاهم می کند با چشم حسرت نشاط انگیز و گلگون روستایم
منم فرزند او ، او نیز مادر سرود هجرتم را می سرایم
**
درختی شاخه گسترده است اینجا که راهم را بگیرد تا بمانم
تو گوئی دختری خوشرو و زیباست که حلقه می زند بر بازوانم
**
درخت خوش صدای خوب منظر چنین گوید به من با مهربانی
مرو ای نغمه ساز زندگانی تو باید تا ابد اینجا بمانی
**
هزاران مرغ زیبای طبیعت به من نزدیک می گردند اینجا
بمان شاعر، بمان در خانه ی خود همه گویند با من این سخن را
**
شکفته غنچه های روستایم شکوه انگیز و زیبایند و طنّاز
نمی خواهند از من دور باشند شگفتی های این دنیای پرراز
**
به هنگام عبور از کوهساران هزاران صخره می گیرند راهم
همه از رفتن من اشکبارند درخت و باغ و رود و چشمه ها هم
بمن گویند هر یک این سخن را مرو شاعر از این گلزار زیبا
**
به من چسبیده خاری از گل سرخ که می گوید مرا اینجا بمانم
چرا عزم سفر داری از اینجا تو هستی شیره ی روح و روانم
**
هوا و آسمان و ابرها نیز همه طوفانی و پر اشک و آهند
و صد ها صخره و دیوار و تپه برای رفتن من سدّ راهند
**
و می پیچند پیچک های پیچان برای ماندن من ، دور پایم
صدای باد می آید ز هر سو پر است از این نوا ها گوش هایم
چرا عزم سفر داری از اینجا بما ن شاعر ، مبر از یاد ما را
ادامه ترجمه را در قسمت بعدی بخوانید
منبع: دو هفته نامه "دنیز " شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه