یار بیزه قوناق گله جک
سوروشون نه یه گله جک؟!
(یادداشت هفته نامه دنیز، شماره 18 مورخ 24/4/91)
احتمال دارد بعضی از اهل بخیه ایراد بگیرند که »آقا تو چه کاره ای که مصرع دومی از خودت در می آوری و ترانه ای به این زیبایی را خراب می کنی؟... برو پی کارت عمو!«. بله، حق با ایشان است. اما چه ایرادی دارد دوستان کارما اصلا بر مجموعه ترانه های مردمی و فرهنگ مردمی و آرامش مردمی و ... آسیبی نمی رساند؛ نهایت اینکه یک مصرع ناجوری ساخته ایم خواه با مصرع قبلی جفت و جور بشود یا نشود. شما اگر اهل اما و اگر هستید چرا نوک بینی تان را می بینید؟ چرا داد نمی زنید بر سر کسانی که قافیه زندگی، آرامش، امنیت و اعتقاد مردم را خراب می کنند. ببینید در یکی دو هفته اخیر چه اتفاقاتی در این ولایت و در زندگی مردم افتاده؟... لابد می گویید »یعنی چه؟! چرا کلی بافی می کنی؟« بله عرض کنم که ببینید ماه مبارک رمضان هم که می رسد، پس آن وعده های سر خرمن مسئولان محترم چه شد؟ مگر قرار نبود قیمت ها مثلا چنین و چنان بشود؟ حمایت از قشر کم درآمد جامعه، بحث احیاء دریاچه ارومیه، حمایت از اهل فرهنگ، حمایت از مطبوعات و... آقا یکی بپرسد از این بزرگواران که داستان نان و تره و نان کره بعد از 33 سال اقتدار و عظمت تاریخی یک ملت بزرگ چه محلی از اعراب دارد؟ شما این مردم را چه حساب می کنید؟ مردم با همه صبوری حقایق را خوب می فهمند. بحث یارانه ها چه شد؟ چرا صادقانه اعتراف نمی کنید که نمی توانید بازار را کنترل کنید؟ شما از نو زن و بچه مردم را از ساعت 5 صبح در صف مرغ فروشیها می نشانید تا مرغ به قیمت ارزان تر از بازار بگیرند... آخر این درد با که گویم و این غم کجا برم؟ آیا قافیه اوضاع کشورداری از دستتان در نرفته؟ اشکال کار کجاست؟ خوانندگان گرامی بر ما ببخشند اگر کمی پریشان گویی شد اما »چه کند حنظل بیچاره اگر تلخ نگوید«. شاید اوضاع پریشان جامعه موجب این پریشان گویی ها می شود. خلاصه بر می گردم به اول کلام که:
یار بیزه قوناق گله جک
سوروشون نه یه گله جک؟!