(سر مقاله دو هفته نامه «دنیر» شماره 25 – مورخ 1/9/91)
اول – در خبرهای مربوط به ارومیه که هر روز از زبان اولیای شهر: جناب استاندار و شهردار و فرماندار و اعضای شورای شهر و سایر مسئولان محترم مطالبی امیدوار کننده در رسانه ها انتشار می یابد و هر خواننده و شنونده ای را تا حدی دلگرم می سازد و انسان باور می کند که بالاخره تغییر و تحولی در این شهر فراموش شده دارد رخ می دهد و این باور زمانی قانع کننده تر می شود که می بینی کنار و گوشه های شهر را می کوبند و ساخت و سازی در جریان است و ... الخ. آن وقت می گویی شکر خدا، بالاخره در شهر ما هم جداً کاری انجام می پذیرد و انگار این شهر از سرقفلی برخی نیروها و نظارتهای ویران کننده به در آمده است، ... اما وقتی به گذشته ها فکر می کنی، شک و دلهره ای در گوشه ی دلت می لغزد و نگرانت می کند که نکند ناگهان تغییری دیگر و بد سلیقگی تازه از سوی سرقفلی داران این شهر انجام پذیرد و کسانی که به گرمی مشغول کارند، یک شبه پرت بشوند به جایی که عرب نی می اندازد، آن وقت سر این شهر فلک زده باز هم بی کلاه می ماند و روز از نو و روزی از نو ... کما اینکه در چند سال اخیر چنین سؤ مدیریت و تصمیم گیریهای ویرانگری در این شهر نیمه بدبخت مشاهده شده که اغلب ریشه در اغراض شخصی سرقفلی داران محترم داشته است. باری من زیاد وارد معقولات نمی شوم!... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
دوم – به مسئولان محترم و شورای شهر و شهردار و نمایندگان و دیگر اعزّه و اجلّه عرض می شود که آقایان و خانمها، شهر ارومیه فقط خیابان مدرس و درستکار و دیگر مناطق بالاشهری نیست، کمی هم به آبادانی محلات و مناطق و خیابانهای محروم و به قول معروف پایین شهری رسیدگی کنید و هزینه کنید، اگر برای مردم این مناطق هم نباشد، لا اقل در آستانه انتخابات به داد خود شما می رسد! مگر نه این است که اکثر آرای مأخوذه شما نمایندگان از همین مناطق و مردم بی چاره آن به دست می آید؟
سوم – برخی همایش های با خود و بی خود و برخی کنگره های بجا و بی جا در این شهر ارومیه و از بودجه های عمرانی و فرهنگی و فصل پنجمی و غیره! انجام می شود که به نظر می رسد هیچ ربطی به ارومیه ندارد... باری بگذریم از اینکه به ما ربطی دارد یا ندارد؛ اما هنوز هم کسی در این شهر به فکر »قطعه هنرمندان و فرهیختگان« نیست، از چند سال پیش مسئولان به دروغ چنین ادعا می کردند که گویا کار چنین قطعه ای را تمام می کنند و در شورای فرهنگ عمومی و شورای شهر و اداره فرهنگ و ارشاد و ... از این دروغها خیلی صادر می فرمودند و قمپز در می کردند و تبلیغات مصلحتی را می انداختند، اما تا خرشان از پل گذشت، دیگر حتی هنرمند جماعت را به اتاق ریاست شان هم راه ندادند و چند سالی گذشت و چندین استاندار و شهردار و فرماندار و مدیر فرهنگی و شورای شهر و ... آمدند و رفتند و حتی همایشی به نام شهر فرهنگی و تاریخی ارومیه برگزار شد ( البته در خلوت و برای پز دادن و ارائه گزارش به مسئولان بالا دست، نه برای خدمت به این شهر) و کسی نگفت که آیا در این شهر هنرمند و فرهیخته ای بوده یا نه؟ آیا الان هم پیدا می شود یا نه! چرا قطعه ای برای این جماعت در این شهر فرهنگی، مذهبی، تاریخی نیست.
ببخشید اگر دخالتی در معقولات کردیم یا فضولی در کار سرقفلی داران این شهر. غرض این بود که قبل از برخی تغییرات، بعضی ها حواس شان باشد و یک محاسبه النفسی با خود و خدا و مردم بکنند، بعد موقعیت شان را بسپارند به دیگران.
مصطفی قلیزاده علیار (مدیر مسئول)