سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گدا فرستاده خداست ، کسى که او را محروم دارد خدا را محروم داشته ، و آن که بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :51
بازدید دیروز :1289
کل بازدید :2878967
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/2/9
1:37 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح

موزه معلم ارومیه،

ایده­ای که خود به موزه می­رود!

مصاحبه با حسین غفاری

 حسین غفاری یکی از معلمان آموزش و پرورش و از عناصر فعال در عرصه فرهنگی امروز است. از سال 76 که از اصفهان به ارومیه آمده سعی داشته تا خدمتی به فرهنگ دیار خود، ارومیه کرده باشد. غفاری بیشترین فعالیت خود را در عرصه ادبیات مکتوب پایداری منطقه متمرکز کرده و تاکنون کتاب و مقالات متعددی از او به چاپ رسیده تا دین خود را به عنوان یکی از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس ادا کند؛ با این حال در عرصه­های دیگر فرهنگی نیز فعال بوده و مدتی هم به عنوان معاون فرهنگی شهرداری ارومیه و معاون مدیر کل دفتر امور اجتماعی استانداری به کار مشغول بوده است.

یکی از پیشنهادهای وی تشکیل «موزه معلم» ارومیه بوده که هنوز به بهره­برداری نرسیده است. پیش از این از مقالات ایشان کمابیش در نشریه دنیز  (شماره 43 به تاریخ 9 دی ماه 92) بهره­مند شده­ایم و اینک در گپ و گفتی دوستانه با وی موضوع «موزه معلم» را بیشتر مورد بحث قرار می­دهیم.

دنیز: جناب آقای لطفاً از موزه معلم ارومیه برای خوانندگان بگویید و اینکه چطور شد شما این ایده عرضه داشتید،  محل آن کجاست و چرا تا بحال این موزه شروع به کار نکرده است؟

در اول صحبت باید عرض کنم که بنده هیچگونه مسئولیت اجرایی در این زمینه ندارم اما به نوعی به عنوان ایده­پرداز این موضوع مطالبی را به استحضار می­رسانم. اما در باب اندیشه تشکیل موزه معلم ارومیه؛ بله بنده در تاریخ 6 شهریور  سال 86 نامه­ای خدمت آقای صادقی مدیر کل وقت آموزش و پرورش آذربایجان غربی نوشتم و در آن نامه  ایده خود را مبنی بر اینکه بتوانیم برای بچه­های مدرسه سیر تحول آموزش و پرورش را نشان دهیم بیان کردم تا بچه­های امروز تلاشهای گذشتگان را ببینند و خود مسؤلان هم بتوانند خودشان را در چرخه تلاش مضاعف قرار دهند. این سیر تاریخی در قالب موزه آموزش و پرورش در اصفهان اجرا شده بود. عتیقه­جات آموزشی، برای بیشتر مدارس تبدیل به معضل نگهداری  شده است. مثالی می زنم؛ الان ما از کامپیوترهای شخصی استفاده می­کنیم که بعد رو به لب­تاپ گذاشته و حالا هم تبلت­ها جایگزین آنها می­شوند. خب یک مدرسه که زمانی با نسل های قدیمی کامپیوتر کارکرده الان آن کامپیوترها برای آن مدرسه حکم آشغال را دارد اما در یک موزه تبدیل به یک اثر گرانبها می شود چه اینکه شما می توانید در یک ردیف سیر تحول کامپیوترها را به بچه ها نشان دهید. اصولا موزه داشته­های گذشتگان است برای امروزی­ها. پس داشته­های امروز ما هم لوازم موزه آیندگان است.

آن زمان آقای صادقی این ایده را خیلی پسندیدند، لذا نامه­ای در تاریخ 1/8/84 به میراث فرهنگی که آقای اشتری مسئولیتش را داشتند، نوشتند و مدرسه 22 بهمن (رضا شاه اسبق) را که در خیابان امام قرار داشت برای این منظور مطرح کردند. اتفاقاً آنها هم استقبال کردند.

متاسفانه در دی ماه همان سال آقای صادقی بازنشسته و آقای ابراهیمی مدیر کل شدند و از آن پس تا مدتها در این زمینه هیچ­گونه پی­گیری به عمل نیامد.

-           واکنش مدیر کل جدید به این موضوع چه بود؟

البته در اول عرایضم گفتم که من نقش اجرایی در این زمینه به عهده نداشتم بلکه از بابت دلسوزی و اینکه ایده­پرداز موزه معلم بودم پی­گیری می کردم. آقای ابراهیمی از دوستان بنده و همرزمان دوران دفاع مقدس بود لکن به این مقوله اهمیت چندانی نداد تا اینکه در زمانی که من معاون فرهنگی شهرداری بودم در جلسه­ای که در حضور استاندار وقت آقای قربانی تشکیل شده بود و اتفاقاً آقای اشتری نیز حضور داشت موضوع را مطرح کردم. همانجا مدیر کل میراث فرهنگی استان فرمودند ما حاضریم ساختمان آن مدرسه (22 بهمن) را برای این منظور بازسازی کنیم و پنجاه درصد هزینه­اش را می­پردازیم. اما در تخلیه آن مدرسه سهل­انگاری شد و 2 سال طول کشید و کار خاصی انجام نگرفت.

در خرداد ماه سال 87 آقای ابراهیمی هم رفتنی شد و مدیر کل جدید دیگری آمد. آقای محمودزاده از اهالی استان آذربایجان شرقی بود و جوان فعالی به نظر می­رسید لذا از ایشان هم وقت ملاقات گرفتم و طرح موضوع کردم. ایشان با احتیاط ولی مصمم جلو آمدند و در زمان ایشان قرار شد کار مقدماتی انجام شود. از یک سو مدرسه تحویل میراث شد و از طرفی هم بخشنامه­ای به مدارس ارسال شد که متن آن را بنده خودم نوشتم با این مضامین که مراقب باشند قبل از امحاء اوراق و مدارک و یا ارسال وسایل مستعمل و اسقاطی به محل­های مربوطه ممیزی موزه مد نظر قرار گیرد تا مدارک و تجهیزات قابل طرح در موزه به محل خود فرستاده شده و مانع از محو آنها گردد.

در آن بخشنامه به کتابهای آموزشی، لوازم کمک­آموزشی، افتخارات ملی و کشوری، اسناد شامل:عکس، مدارک و مستندات وکارنامه­های قدیمی و... اشاره شده بود.

مدیریت­ها دوام نمی­آوُرد لذا در مرداد 89 آقای محمودزاده نیز رفت و باز قصه موزه معلم به جایی نرسید. آقای سمرقندی به جای ایشان آمد و تا حالا هم مدیریتش دوام آورده است. به همت آقای مهران حاجیلو که مسئول روابط عمومی آموزش و پرورش استان شده بودند، دوباره این مسئله پی­گیری شد. کارهای کارشناسی خوبی هم انجام شد و تا نوشتن اساسنامه برای موزه پیش رفت اما این بار هم با رفتن آقای حاجیلو مسئله زمین­گیر شد.

 

- الان مدرسه در چه وضعیتی است و موضوع موزه به کجا رسیده؟

ظتهراً کار میراث در مدرسه تمام شده لکن آموزش و پرورش خودش اهتمام نمی­کند. به نظرم ایده این موزه را هم باید به موزه بسپاریم. در همان محدوده کوتاهی که آقای حاجیلو مسئولیت داشت و عهده دار کار اجرایی شد، چکش­کاری خوبی انجام شد حتی تا مرحله فراخوان آرم هم جلو رفتیم. اما کار متوقف شد. امیدوارم مسئولین فکری برای این موزه بکنند. چون هم مکان فیزیکی آن آماده است و هم کار نرم­افزاری خوبی انجام شده و اساسنامه­اش هم نوشته شده. یک یا علی می­خواهد و آن را هم نمی دانم چه کسی خواهد گفت.

در همان مدت کوتاه یکسری مطالب و اسنادی از برخی شهرستانها آمد که واقعا ماندگار است. یک سری از عکسها را داشتند می­بردند که بسوزانند ما جلوش را گرفتیم. خیلی از اسناد در حال از بین رفتن هست. خیلی از ابزارها که یک زمانی برای خودش کارکردی داشت الان جز آهن پاره­ای بیش نیست. همین ماشین تایپ­ها تا یک مدت کار مردم را راه می­انداخت که با ظهور کامپیوتر همه­شان را شکستند و انداختند دور. در موزه شهرداری تبریز دیدم یک نفر کلکسیون دوربین­های عکاسی­اش را اهدا کرده بود آنجا . قرار نیست الان که دوربین دیجیتال آمده دوربین­های لوبیتر آن زمان را بی­مصرف بدانیم . هر چیزی برای خودش تاریخ مصرفی دارد بعد از آن باید در معرض عبرت باشد در موزه باشد.

 

- این موزه چه تأثیری برای استان دارد؟

من این موزه را تنها مال آموزش و پرورش نمی­دانم. استانداری هم باید ورود کند چون این موضوعی است که به استان اعتبار می­دهد و منشاء اثر است. ما در این استان بیشتر به آثار طبیعی­مان افتخار می­کنیم  و چند اثر تاریخی دیگر. چیزی که الان ما احداث و یا ایجاد کرده باشیم، کم داریم. محلی که مدارس بتوانند بچه­ها را ببرند آنجا و در آن مکان بچه­ها وقتی برمی­گردند چیزی یاد گرفته باشند کم داریم. موزه معلم جایی برای جمع آوری آثار از یک سو و از سویی دیگر دادن خروجی است که در قالب یادگیری­ها، پژوهشها و تولید محتواست. امیدوارم که مسئولین استان به این موضوع بپردازند.

 

- در طرح شما موزه معلم شامل چه قسمت­هایی است؟

در این طرحی که داده شده بود جاهای مختلفی را رفته و دیده بودم به اضافه اینکه ما می خواستیم برای زنده نگه­داشتن این موزه علاوه بر بازدیدهای دوره­ای که مدارس را می­آورند، واحد نگارخانه­ای داشته باشد که آثار معلمان هنرمند، مخترعان، مؤلفان بیایند آنجا و آثار و دستاوردهای خود را در معرض بازدید قرار دهند. ولی با این همه موضوعات دیگری در این طرح پیش بینی شده بود از جمله: تالار مشاهیر، جراید و مطبوعات، واحد اسناد، کتب درسی قدیمی، واحد سمعی و بصری، واحد رایانه، فهرست اسناد و مدارک، مدارس قدیمی استان، آموزش و پرورش و دفاع مقدس، نمایشگاه دایمی آثار معاصر، فعالیت­های پژوهشی و تحقیقاتی، نمایش وسایل کمک آموزشی قدیمی، ارتباطات و تشکلهای اداری و مردمی، سیمای فرزانگان فرهنگی استان، افتخارات علمی و ورزشی و فرهنگی، تالار مدیران آموزش و پرورش گذشته، بازدیدها و...

 

- از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید ممنونیم.

ما هم از شما تشکر می­کنیم که این فرصت را دراختیار بنده قرار دادید تا درد دلی با مردم، خصوصاً فرهنگیان عزیز داشته باشم. واقعیت این است که وقتی ایده­ای در حد فکر در ذهن آدم جوانه می­زند این جوانه رشد می­کند. هر قدمی که برای اجرایی شدن آن ایده برداشته می­شود، آن ایده هم قد می کشد و قوام پیدا می کند لذا امیدوارم شاهد به ثمر رسیدن این ایده در آینده­ای نزدیک باشیم.


  

سفر هشتم (3) 

یادداشتهای سفر به باکو

مصطفی قلیزاده علیار

 دیدار با فیروز مصطفی

 


 از دیدارهای خوب­مان در باکو، دیدار با نویسنده و استاد دانشگاه جناب «فیروز مصطفی» بود که در یک قهوه خانه نزدیک ساحل انجام گرفت. اکبر با او هماهنگی کرده و وقت ملاقات گذاشته بود. فیروز مصطفی متولد 1952 است. رشته­اش فلسفه تاریخ است و در دانشگاه اوراسیای باکو همان رشته را تدریس می کند.

صحبتهای خوبی با او داشتیم در پیرامون ادبیات و تاریخ و مسائل مربوط به این حوزه­ها. نظرات جالب توجهی داشت. از طریق ترجمه با آثار مشاهیر ادبی دنیا آشنا شده درست مثل ما و هر کسی دیگر. البته زبان روسی را می داند مثل هر آذربایجانی تحصیل کرده دیگر که مال دوره شوروی باشد. جوانی­اش در دوره شوروی سپری شده. می گفت 15 سال مجری تلویزیون بوده­ام؛ پدر بزرگ مادری­ام مردی دیندار و متمکن بوده و قبل از شوروی، به عنوان سرکاروان 39 بار به حج رفته. آباء و اجداد پدری و مادری­ام در دوره 20 سال اول حاکمیت شوروی به خاطر دینداری و اعتقادشان اعدام و سربه­نیست شده­اند، به این خاطر از شوروی نفرت داشته­ام و دارم.

فیروز مصطفی می گفت: 50 جلد ازکتابهایم تاکنون منتشر شده که 40 جلد آن در زمینه ادبیات است اعم از رمان و داستان و نمایشنامه و سه جلد از آثارم در زمان شوروی چاپ شده بود؛ نمایشنامه­هایم اغلب روی صحنه رفته.برخی از آثارم به زبان فرانسه و روسی ترجمه شده است.

فیروز مصطفی معتقد است که امروز با ترجمه آثار ادبی به زبان انگلیسی و فرانسه می توان جهانی شد!

من گفتم: البته صرف ترجمه به انگلیسی یا هر زبان جهانشمول دیگری کافی نیست، باید قوت ادبی و غنای درونی و اندیشه­ای یک اثر مطابق معیارهایی باشد که بتواند در میان آثار جهانی جا خوش کند.

می گفت: از بزرگان ادبیات معاصر آذربایجان بعد از میرزا فتعحلی آخونداف، کسانی مثل جلیل محمدقلی­زاده، عبدالرحیم حق­وردی­یف، عیسی حسین­اف و صابر احمدلی بیشتر تأثیرگذارند، هر چند اینان با دین و معنویت میانه خوبی نداشته­اند.

گفتم: عیب این بزرگان هم همین است دیگر! این شخصیتهای ملی شما، چه جور ملی بوده­اند که در مسیر ادبی و فکری و هنری خود، کاملاً خلاف ملت­شان رفته­اند و در واقع از نظر معنوی و روحی و اعتقادی مخالف مردم آذربایجان بوده­اند. مگر نه این است که در زمان حکومت شوروی دهها هزار نفر از دینداران این کشور را گلوله­باران کرده­اند که آباء و اجداد شما هم در بین آنها بوده­اند؟ خب، چرا این معاصران ادبی به این موضوع به عنوان فاجعه تاریخی ملت و کشورتان نپرداخته­اند؟

فیروز مصطفی قبول کرد که چنین بوده­اند. بعد گفت: البته در برخی آثار ادبی و اجتماعی ما این فجایع تاریخ معاصر ملت آذربایجان انعکاس یافته و در رمان «قاپی» (دروازه) که من خودم نوشته­ام یکی از قهرمانان مردی دیندار است که مخالف حکومت شوروی بوده، در دوره استبداد استالین (دهه 1930) دستگیر و محکوم به اعدام می شود و هنگامی که پای تیر می بردندش، قرآنی زیر بغل داشته ... اصلاً من در این اثر موضوع قتل عام ملی، دینداری و وطن را دست­مایه کارم قرار داده­ام.

از جناب فیروز مصطفی در باره آثار برخی نویسندگان معروف و معاصر آذربایجان هم سؤال کردم که با آنها دوستی داشتم از جمله مرحوم «علی­بالا حاجی­زاده» صاحب چندین مجلد رمان مشهور و خوب مثل «عروس گم شده» (ایتگین گلین) در موضوع فجایع افغانستان. گفت: من هم با علی­بالا دوست و به شخصیت ادبی­اش خیلی احترام قائل بودم؛ اما بر چهره آثار درخشان او کمی غبار زمان نشسته!

از نخبگان ادبی نخجوان هم که با آنها ارتباط و دوستی داشتم، سخن به میان آوردم از جمله شاعر برجسته و معروف مرحوم حسین راضی (1925 – 1998) و نویسنده خلق آذربایجان شادروان حسین ابراهیم­اف (1921 – 2008) که در دوران چهار ساله اقامتم در نخجوان ارتباط خوبی با وی داشتم و آن مرحوم برای اولین بار از انجمن ادبی اهل بیت (ع) در نخجوان که بنده مؤسس­اش بودم، در یک نشریه ادبی رسمی دولتی به نام «آراز» شماره 4 (آزاز- 4، سال 1997) مطلب نوشت. خدایش بیامرزد.

فیروز مصطفی گفت: حسین راضی شاعر خوب و توانایی بود و من زمانی که در تلویزیون بودم، ویژه­برنامه­ای به مناسبت هشتادمین سال تولد وی تهیه کردم و پخش شد (البته بعد از وفاتش!). نثر حسین ابراهیم هم روان و دلنشین بود.

من حرفهای خودم را به یاد دارم. اما دوستم اکبر حمیدی علیار هم مطالبی در باب زبان مشترک ترکی و برخی نویسندگان جوان ایرانی ترکی نویس مطرح کرد. فیروز مصطفی نظرش این بود که داشتن یک زبان مشترک ترکی در جهان ممکن نیست، مگر همه عرب­زبانهای ممالک مختلف زبانی صد در صد مشترک دارند؟ یا انگلیسی زبانها و ... البته می توان همه ویژگی­­ها و ظرفیتهای مشترک یک زبان را در نظر داشت و از آن در میان همه صاحبان آن زبان بهره­مند شد.

فیروز مصطفی از ارتباطش با برخی نویسندگان ایرانی هم حرف زد. همچنین از نوابغ ادبی ایران مثل سعدی و مولانا و حافظ و شهریار به شگفتی و اعجاب سخن گفت. حرف آخرش این بود که در ادبیات معاصر ملتها در شرق و غرب عالم، نثر تأثیرگذارتر از شعر بوده هم در مقیاس ملی و هم در گستره جهانی. ادبیات ملتها را بیشتر با نثرشان و نویسندگان بزرگشان در دنیا می­شناسند و کمتر با شعر و شاعرانشان.

ظاهراً این حرف قریب به واقعیت است. شاید علتش هم این باشد که اندیشه­های تأثیرگذار و فرهنگ و آرمانهای انسانی - جهانی به زبان نثر راحت­تر از زبان شعر، قابل بیان و انتقال است.

منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 38، تاریخ نشر 31/6/92 – محل نشر: ارومیه


92/7/7::: 2:56 ص
نظر()
  

پیغمبر (ص)

اکبر حمیدی علیار

بو ایلین خرداد آیی­ نین سون­ گونلرینده، عزیز دوستوم مصطفی قلیزاده علیار جنابلاری ایلا باکی ­سفریندن گتیردیگیمیز ارمغانلاردان بیری ده آذربایجانین قدرتلی شاعری زلیمخان یعقوبون «پیغمبر» (ص) کتابی اولموشدور کی شاعر آغیر خسته­لیگینه باخمایاراق بیزی آچیق قاباقلا قبول ائده­رک بیزه باغیشلامیشدی..

کتاب وزیری اؤلچوسونده، چوخ نفیس شکیلده، 320 صحیفه­ده، 18000 تیراژدا و 2009-نجو ایلده باکی «پئداقوگیکا» نشریاتی طرفیندن چاپ ائدیلمیشدیر.

کتابدا گلن شعرلرده شاعرین حسیاتی ایلا برابر عقلیاتی دا داخل­ دیر، بو معناده کی حؤرمتلی شاعر هر بیر شعرین مایاسینی باشدا گتیردیگی بیر قرآن آیه­سی و یا بیر حدیثدن آلمیش و اؤز شاعرلیک قدرتی و دویغوسویلا اونا قول- بوداق وئرمیشدیر. یازدیغی «پیغمبری نییه یازدیم» مقدمه­سینده اشاره ائدیر کی بو پوئمانی یاراتماغا دؤنه- دؤنه قرآن کریمی اوخویوب، نهج ­البلاغه ­نی اوخویوب، هوته ­نین غرب- شرق دیوانینی، پوشکین ­ین محمد درامینی، بونی­نین قرآنلا باغلی شعرلرینی، تولئستویون اسلاملا باغلی فکرلرینی، داستایئفسکی­ نین قرآنا مناسبتینی، انگلیسلی نئالا دونالد والس­ین ایکی جلدلیک «تانری ایلا صحبت» کتابینی، جواهر لعل نهرونون «دونیا تاریخینه بیر نظر» کتابیندا اسلام و پیغمبر حاقدا فکرلرینی، هانری ماسسئ ­نین اسلام اثرینی، رومی­نین مثنوی ­سینی، محمد عاکف ارسوی­ون "صفحات"ینی، محمد اقبال لاهوری ­نین شعرلرینی، حسین جاویدین "پیغمبر"ینی، نجیب فاضل قیساکوره­ک­ین "پیغمبر دایره­سی" کتابینی، سئزای قاراقوچون "خضر ایلا 40 ساعت" پوئماسینی، عبدالباقی گولپینارین "حضرت پیغمبر و اون ایکی امام"ینی، مصطفی عاصم کؤکسال­ین چوخ جلدلیک "اسلام تاریخی"نی و باشقا کتابلاری اوخویوب و اؤز افاده­سی ایله دئسک اله­ ییب و الکدن کئچیریب و سونسوز علم و فضیلت دریاسینا باش ووروب.

اونلار جلد لیریک و بدیعی اثرلرین صاحبی اولان زلیمخان، بیزیمله دانیشیقدا بویوردو کی منیم باشقا کتابلاریم بیریانا، آنجاق عؤمرومون بهره­سی بو پیغمبر کتابی­ دیر و من سیزه باشقا کتاب یوخ، عمرومون بهره­ سینی اتحاف ائدیرم.

بو کتابا گؤره آرتیق دانیشماق ایسته­میرم، ان شاءالله اوخوجولار بو کتابی الده ائدیب اؤزلری دیه­ر وئره­جکلر، آنجاق شاعرین یازدیغی جمله-جمله­سی و کلمه-کلمه­سی حیرتلندیریجی و دوشوندوروجو اولان مقدمه­ سینی چوخ اؤنملی دیر.

 منبع: دنیز نشریه سی، شماره 37، تاریخ نشر 30/5/92 - اورمیه


92/6/7::: 11:1 ع
نظر()
  

اودلو شاعر آلقاییت

اکبر حمیدی علیار

تانینمیش شاعر «آلقاییت» بایرام اوغلو خلیل اوف، 1940- نجی ایل صنعت اوجاغی، علسگر یوردو گؤیچه ماحالی نین داشکند کندینده آنادان اولدو. آناسی مارال خانیم گؤیچه نین کسرلی و اثرلی سیدلریندن اولان مرحوم سید بایرامین قیزی ایدی.

او اورتا مکتبی دوغما کندینده بیتیریب 1963- نجو ایلده آذربایجان دولت پئداقوژو انستیتوندا تاریخ- فیلولوگییا فاکولته سینه قبول اولوب، 1967- نجو ایل همین انستیتونون دیل و ادبیات شعبه سینی بیتیردی....

لطفاً مقاله نین آردینی دنیزنیوز سایتیندا و یا دنیز نشریه سی شماره 31 ده اوخویون


  

اینجا ترکیه است صدای جمهوری اسلامی ایر ان

یادداشت های سفر به ترکیه (بخش ششم و پایانی)

یکشنبه 28 آبان 91

بعد از صبحانه، همه ویلان بودیم در مهمانسرای پلیس. قرار بود آقای علی سعیدلو معاون بین المللی رئیس جمهور بیاید و بالاخره ایشان آمدند با یک لشکر در یمین و یسار از خبرنگار و عکاس و مترجم و الی آخر، همه از تهران. تعدادی آقا و خانم جوان؛ جز یکی – دو نفر میانسال.

یک کنفرانس خبری در سالن طبقه دوم مهمانسرا با حضور آقای سعیدلو و حسن ارسلان شهردار آغری برگزار  گردید اما ما که هیچ، حتی بسیاری از همسفران ما را هم – که از مسئولان رده بالای استان بودند، به داخل راه ندادند! مخصوص تهرانی ها بود...

دومین روز سمینار

 ساعتی بعد باز هم در ماشینی به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. روز دوم سمینار با حضور مقامات بالاتر و بیشتری در یک سالن دیگر و بزرگتری شروع شد از ساعت 12 به وقت ایران و 30/10 به وقت ترکیه. سعیدلو (معاون رئیس جمهور)، جلال زاده (استاندار آذربایجان غربی)، حسین پور (سفیر ایران)،آقایی (نماینده سلماس)، دکتر سید مؤید حسینی صدر (نماینده خوی در مجلس) و فرمانداران و دیگر مقامات ایرانی که دیروز هم بودند. از طرف ترکیه هم محمد تکین ارسلان استاندار آغری، حسن ارسلان (شهردار آغری) ییلماز وزیر صنایع،اکرم چلبی نماینده مجلس ترکیه و بیش از دویست نفر نفر دیگر  تقریباً...

مسئولان دو طرف حرفها زدند و مترجمان ترجمه ها کردند!... یکی از مترجمان خانمی بود با لباس قرطی و وضع آنچنانی ، البته بی هیچ بهره ای از موهبت جمال هیچ! اما الحق و الانصاف نمره ترجمه اش بیست بود هم به ترکی استانبولی و هم به فارسی با لهجه کاملاً ایرانی از جنس تهرانی اش! به آقازاده گفتم: حاجی، این علیا مخدره پرورده ولایت نیست، یا ایرانی است و یا سالها در ایران بوده و فارسی را در آنجا از سرچشمه یاد گرفته! گفت آری خیلی مسلط است و طلاقت لسان دارد. بعد توسط سرکار خانم اسمی کاشف به عمل آمد که بلی، ایشان ایرانی است و به فلان دلایل – مثلاً تحصیل به اینجا آمده و ماندگار شده و تابعیت گرفته و الان در فلان وزارت خانه سمت مترجمی دو طرفه دارد ... کذا قیل!

باری، شهردارآغری خوش آمد گفت و در فضایل شهر آغری چیزهایی تحویل جماعت حاضر داد و تأکید کرد که باید روابط مان را گسترش دهیم.

بعد از او وزیر صنایع ترکیه مطالبی گفت و انتقادات و پیشنهادات خود را خیلی ساده و شفاف بیان کرد.

کیهانفر رئیس اتاق بازرگانی ارومیه مطالبی به فارسی می گفت اما یک دفعه برگشت به انگلیسیدن که حسابی جماعت را کلافه کرد. البته شاید هم در چشم طرفهای مقابل بد نبود بالاخره می شد پز داد که رئیس اتاق بازرگانی ارومیه چنین فضایلی دارد: تاجر است و دانای سه زبان زنده دنیا: ترکی، فارسی و انگلیسی. شما هم اگر حریفی دارید، بیندازید توی گود!

سید مؤید حسینی صدر هم پشت تریبون قرار گرفت و افاضات فرمود که: مردم ما از اوضاع و امور جاری در مرزها چندان راضی نیستند هر چند مسئولان خیلی فعالند.... آمریکا و اروپا با هم متحد می شوند، چرا ملتهای مسلمان متحد نشوند؟ ( کف زدن حضار)

ایشان در آخر بیانات خویش به شیوه مرسوم همشهریانش، در مناقب و فضایل زادگاهش داد سخن داد و از شمس تبریزی و مولانا و دیگر سوژه های آشنا در ترکیه هم به نفع شهرستان خوی هزینه فرمود! انگار که در ترکیه هم وکیل مدافع حوزه انتخابیه اش می باشد! غافل از اینکه باید در آنجا نماینده تمام ایران باشد نه مبلغ زادگاهش.

این جناب با تأکید از حرفهایش نتیجه گیری کرد که: سمینار مشترک بعدی حتماً در شهرستان «خوی» باشد! ... یادم نیست که در اینجا هم جماعت کف زدند یا نه!

البته شهر خوی از شهرهای مهم و تاریخی ایران و دنیاست و چند شخصیت کاملاً بزرگ علمی و فرهنگی مثل شهید آیت الله میرزا ابراهیم خوئی (از فقهای بزرگ و مراجع در عهد مشروطه که مشروطه چی ها در حوالی سلماس به ضرب گلوله شهیدش کردند، رضوان الله علیه)، علامه میرزا حبیب الله خوئی ( یکی از بزرگ ترین شارحان و مفسران نهج البلاغه)، مرحوم استاد عباس زریاب خوئی، دکتر محمد امین ریاحی، و ... از این دیار برخاسته اند و در سطح ملی و گاه جهانی مطرح هستند و شخصیت علمی و دینی و جهانی بی نظیری مثل آیت الله العظمی خوئی مرجع تقلید بزرگ تشیع، فرزند این شهرستان بود. این ستارگان درخشان علم و اندیشه و انسانیت موجب می شوند که شهر خوی از فرط افتخار سر به آسمان بساید.

اکرم چلبی هم طی سخنانی بر رعایت حقوق همسایگی و حفظ مرزها تأکید داشت و استاندار آغری نیز گفت: ما در طی عصرها همسایه بوده ایم و همکاری صمیمانه و روابط برادرانه خوبی داشته ایم!!...

من در اینجا خنده ام گرفت و یواشکی به آقازاده گفتم: ایشان مثل اینکه ما را گرفته ها! لابد زمانی که سلطان سلیم عثمانی متجاوز، تبریز را ویران می کرد و لشکر وحشی او مثل گرگهای گرسنه به جان مردم بی دفاع افتاده بودند و همه چیز را به غارت می بردند، همسایه نبوده ایم! و لابد سایر تجاوزات خصمانه دولت عثمانی به خاک ایران در طول پنج قرن گذشته تا جنگ جهانی اول نیز همه از باب رعایت حقوق همسایگی بوده!... الان هم که در مقابل ایران لنگ می اندازند، به پر و بال همسایه بی دفاع خود سوریه بد بخت می پیچند و همان معامله را می کنند که صد سال پیش و دویست سال پیش با ما می کردند...

سخنران بعدی استاندار آذربایجان غربی جناب جلال زاده بود. او مثل همیشه حواسش جمع بود. ابتدا جنایت صهیونیستها در غزه را محکوم کرد که همین دیروز و امروز  خانه های مردم فلسطین در غزه را زیر بمب های ویرانگر گرفته اند و کشتار و ویرانی وحشیانه تازه ای را آغاز کرده اند.

خوب شد بالاخره صدای جمهوری اسلامی یک بار دیگر در ترکیه طنین انداخت.

جلال زاده تصریح کرد که این چهار نشست مرزی مشترک در دوره مسئولیت من و جناب سفیر ایران بوده و البته نمی توان تمام موانع و مشکلات را در یکی دو سمینار برطرف کرد، اما باید همت هر دو طرف بر این هدف استوار باشد.

استاندار از همه دست اندرکاران این سمینار و  بخش خصوصی و مهمان نوازی میزبانان و حتی از رسانه ها تشکر کرد (اینکه گفتم: حواسش جمع بود، یعنی همین!)

ییلماز وزیر صنایع ترکیه هم تشکر کرد و تبریک گفت حلول ماه محرم را!... و در ادامه، فضایل اهل بیت پیامبر (ص) را یاد آوری کرد، به روح همه شهیدان به ویژه شهیدان فلسطین درود فرستاد و تأکید کرد که ترکیه و ایران دو کشور بزرگ و تأثیرگذار در عرصه های سیاسی و اقتصادی منطقه هستند، اما متأسفانه تا حال نتوانسته ایم بهره لازم را از ظرفیتهای واقعی همدیگر ببریم.

ییلماز افزود: ترکیه شانزدهمین جایگاه اقتصادی دنیا را دارد و در اروپا اقتصاد ششم است، ایران هم موقعیت بسیار بزرگ اقتصادی در منطقه و دنیا دارد و شاید امسال به خاطر تحریم ها نتواند قدرت واقعی اقتصادی خود را نشان دهد! ولی ما می دانیم و دنیا هم می داند که ایران قدرت بزرگی است.

بدینگونه این جناب خیلی استادانه بحث تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران را به رخ ما کشید و حتی تأثیر آن را هم گفت!... و در آخر بر گسترش همکاری ها خیلی تأکید کرد.

سخنان سعیدلو

علی سعیدلو معاون رئیس جمهور ایران بر پشت تریبون قرار گرفت و یک مترجم هم که با خود آورده بود، روی سن رفت و حرفهای وی را جمله به جمله به ترکی ترجمه کرد و چه ترجمه ای! باری به هر حال... سعیدلو ابتدا یکی به نعل و یکی به میخ زد و از دامنه های باصفای کوه آغری (همان آرارات) و شهر آغری و خونگرمی میزبانان تعریف کرد و کمی تشکر از مسئولان دو طرف ... و بعد تبریک حلول ماه جدید قمری با تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع) و ...تا رسید به تقبیح کشتار ملت فلسطین توسط صهیونیست ها در غزه؛ و گفت: ما مسلمانان اگر متحد بودیم، دشمنان نمی توانستند هم کیشان ما را بکشند، اکنون دشمنان اسلام نمی توانند اتحاد دو ملت و دو دولت ایران و ترکیه را تحمل کنند و سعی دارند روابط ما را به هم بزنند، اما هم ملت دو کشور دوست و برادر ایران و ترکیه و هم رهبران آن دو، همواره خواهان اتحاد و دوستی هستند.

سعیدلو گفت: ایران قدرت 17 اقتصادی دنیاست، در تکنولوژی، فضانوردی فضا و موشک، فناوری هسته ای و نانو در منطقه بی رقیب است! ترکیه هم در منطقه اثرگذار و قدرتمند است، ما می توانیم از امکانات همدیگر بیش از پیش استفاده کنیم، حجم مبادلات دو کشور طی امسال ( 1391 / 2012)، 18 میلیارد دلار است که در سال آینده به 20 میلیارد می رسد.

جناب سعیدلو به بهره مندی از دیگر ظرفیتهای دو کشور در راستای نزدیکی و دوستی دو ملت هم اشاراتی کرد: برپایی نمایشگاههایی از توانمندی علمی و فناوری، همایش های دانشمندان، جشنواره های هنری و شعر و شاعری و مطبوعات و ...

در پایان همه مسئولان دو طرف روی سن جمع شدند و پروتکل ها امضا شد و عکس یادگاری و اهدای هدایا به همدیگر و ... و ما هم نشسته بودیم و برایشان کف می زدیم!... و قصه سمینار تمام شد.

یک چیز در این سالن آزار دهنده و خسته کننده بود و آن عکسی از آتاترک بود با ژستی خاص و سیگاری در لای انگشتانش، انگار که سیگار کشیدن را برای پیروانش تبلیغ می کند! جالب اینکه در راهروها و داخل همان دانشگاه سیگار کشیدن قدغن اعلام شده بود!

اخبار امروز سمینار به شکل خبر همراه با تصاویر در سایت های ایران و ترکیه منتشر گردید، حتی به همت جناب مهندس هادی مختاری پر، در سایت »دنیزنیوز« نیز هم!

حدود ساعت 3 بعد از ظهر به رستوران دیروزی در دانشگاه رفتیم و نماز خواندیم. در نمازخانه چند دقیقه ای فرصت پیش آمد که جناب استاندار در باره کاری که قرار بود ابراهیم آقازاده در باب مطبوعات استانی انجام دهد، به من یادآوری و تأکید کرد که حتماً پیگیری کند و به سرانجامی برساند. بعد ناهار خوردیم. بعد از ناهار سعیدلو و هیئت همراه برای بازدید از مرزها رفتند. ما هم به مهمانسرا برگشتیم ، ساعت 4 بود.

آخرین حال گیری

در لابی مهمانسرا نشستیم. صحبت مسئولان محترم این بود که این هیئت را به ارض روم ببرند و شب را در آنجا بمانیم و فردا گشتی در آن شهر دیدنی داشته باشیم  و بعد به وطن برگردیم. ما هم مشتاق بودیم و می گفتیم حالا که ما را همین طوری به روش »اجرکم عند الله!« به این سفر دعوت فرموده اند و توقعی در کار نیست، لااقل یک روز با اتوبوس استانداری و میزبانی ایشان یا کنسولگری ایران در ارض روم جاهای تازه ای را ببینیم، ولی معلوم شد نخیر، از این خیرات و خبرها نیست.

گفتیم بسیار خوب، لطف شما زیاد، حالا که نمی توانید سفر ارض روم را ترتیب دهید،خسته ایم، لااقل امشب را هم در همین مهمانسرا باشیم و فردا ببینیم این شهر آغری آخر چه رنگی است!...

اما خبر رسید که آب و برق مهمانسرا – هر دو همزمان – قطع شده! یعنی میزبان محترم خیلی محترمانه و کاربردی و عملی، عذرخواهی می کند که وقت شما همزمان با سمینار تمام شده و دیگر مهمان شهردار یا استاندار آغری نیستید و حتی برای قضای حاجت ضروری هم نمی توانید از امکانات داخل مهمانسرا استفاده کنید، بارتان را بردارید و خوش آمدید، اگر بمانید، باید خرج کنید ... ما کمی بخواهی نخواهی از این بی ادبی میزبان ناراحت و رنجیده خاطر شدیم. اما ترکها مثل ما ولخرج و اهل تعارف و رودر بایستی نیستند، اهل حساب و کتاب اند و در عمل نشان می دهند که حساب، حساب است و کاکا برادر. اگر اینگونه نبودند که نمی توانستند اقتصاد 16 دنیا باشند! نفت دارند؟ که ندارند، ذخایر طبیعی دیگری مثل مس و آهن و ... دارند که ندارند، پس چه دارند؟ هیچ، فقط مخ مدیریتی قوی و حسابگر دارند که در سایه آن اکنون برای خودشان در منطقه قدرتی محسوب می شوند...

القصه، کیف های خالی مان را برداشتیم و سوار اتوبوس شدیم و ساعت 4/30 الوداع آغری! ... و حرکت به سوی مرز بازرگان.

خاطرات خوب این سفر

قبل از حرکت در لابی مهمانسرا نشسته بودیم، مهمانسرا کتابخانه ای کوچک در لابی داشت، همه کتابها ترکی و با الفبای لاتین بود در موضوعات مختلف تاریخی و ادبی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی و ... که من در این دو روز در فرصتهای اندک ، کم با کتابها ور رفتم. دو کتاب خیلی توجه مرا جلب کرد: دیروز کتاب «زندگانی و خاطرات من» ( حیاتیم و حاطراتیم) نوشته دکتر رضا نور ( متولد 1294 قمری) از رجال دوره استقرار جمهوریت ترکیه و مردی ادیب و اهل قلم و فعال اجتماعی و انقلابی.  او کتاب را به زبان ترکی با الفبای اصیل عثمانی (همان الفبای ما) نوشته، اما بعدها با الفبای وارداتی لاتین چاپش کرده اند. بعضی از صفحات دست نوشته رضا نور را در لابلای برخی صفحات ضمیمه کرده بودند. از آنها عکس برداشتم. کتاب در چهار بخش و سه مجلد بود.

دومی رمان معروف «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی بود که در 836 صفحه توسط »ارگین آلتای« به ترکی ترجمه و توسط نویسنده معروف » اورحان پاموک« (برنده نوبل) ویراستاری شده بود. اورحان پاموک در باره زندگی و آثار تولستوی در مقدمه کتاب مطالبی خواندنی نوشته بود. جالب این که تیراژ چاپ اول این کتاب مشهور در سال 2002 یک هزار نسخه، چاپ دومش در همان سال 500 نسخه و چاپ سومش در سال بعد نیز 500 نسخه؛ مجموع سه چاپ در مدت دو سال، 2000 نسخه بوده است، یعنی با حساب و کتاب و کارشناسی جامعه مخاطبان و محاسبه گستره خواننده کتاب، آن را منتشر کرده اند. الکی و به صورت فله ای در تیراژ بالایی به جامعه نریخته اند که بعدها بماند و در کتابفروشی ها باد کند و یا کنار خیابانها خاک بخورد. ترکها در همه چیز حسابگرند و یکی از رموز پیشرفت شان هم همین است.

در آخرین نیم ساعت اقامت بلا تکلیف مان در مهمانسرای پلیس آغری حتی یک استکان چایی هم ندادند... من با این کتاب سرم را مشغول کردم و شاید دیدن این دو کتاب برای من از دیگر قیل و قالها خوش تر بود و لحظات شیرین و خاطرات به یاد ماندنی سفر  دو روزه هم دیدن این کتابها بود.

 

آرارات در تاریکی

ما از کنار شهر آغری گذشتیم و دو شب هم بر کرانه اش – خارج از بزرگ راه کمربندی اش – بیتوته کردیم. آن را خوب ندیدیم. مساجدش را که مناره هایش سر به آسمان کشیده اند و اغلب هم تازه تأسیس اند یا تعمیر، از همان راه گذر دیدیم. چه قدر آرزو می کردم در یکی از آنها مثل یک مسافر غریب، آرام می رفتم و نماز می خواندم! اما دریغ. این شهر خیلی مسجد دارد. برخی خانه ها تازه اند و آپارتمانی 4 – 5 طبقه ای، اما اغلب منازل کهنه و فرسوده و گاه مثل حلبی آبادها. اینها را از کنار شهر دیدیم البته.

بعد از غروب به شهر »دوغو بایزید« (بایزید شرقی) نزدیک مرز ایران رسیدیم. در رفتن هم شباهنگام از آن گذشته بودیم. همچنین به دامنه کوه سر به فلک کشیده آرارات رسیدیم که فقط بلندی بشکوه و هیبت شگفتی زایش کمی در تاریکی غروب به چشم می خورد آن هم به برکت برفی که بر سر و سینه اش داشت و به سفیدی می زد. حیف شد. این کوه را هم ندیدم. هم در رفتن در تاریکی از کنارش گذشتیم و هم در بازگشت. بی اختیار این شعر معروف ترکی از خاطرم گذشت:

افسوس کی یاریم گئجه گلدی گئجه گئتدی

هئچ بیلمدیم عمریم نئجه گلدی، نئجه گئتدی!

(افسوس که یارم شب آمد و شب هم رفت،

هیچ ندانستم که عمرم چسان گذشت)

دست اندرکاران محترم این سفر که ما اصحاب مطبوعات و رسانه را مثل عمله اجیر شده شب بردند و شب هم برگرداندند! لطفشان زیاد!

ساعت 30/6 به گمرک بازرگان رسیدیم و به خیر و سلامت و سبک بال گذشتیم چون چیزی دست و پا گیر نداشتیم!... نماز را در گمرک ایران خواندیم با چایی و پذیرایی مختصر رئیس گمرک جناب غلامی.

قورو – قورو قوربانیم اولوم!

شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.

 تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!

منبع: دو هفته نامه دنیز شماره 30 مورخ 20 اسفند 91 و سایت www.daniznews.ir

 


91/12/25::: 12:40 ع
نظر()
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >