عباس بارز هم رفت
استاد «عباس اسلامی» متخلص به «بارز» شاعر شهیر شهرستان اهر در ناحیه شمالی استان آذربایجان شرقی روز 24 آبان 1390 (عید غدیر 1432) در 91 سالگی، دنیای فانی را وداع گفت. خبرش را دوست شاعرم اکبر حمیدی علیار به من داد. خدایش رحمت کند مردی خوب و شاعری با احساس بود و به دو زبان آذربایجانی و فارسی شعر می سرود و عضو انجمن ادبی استاد شهریار در سالهای قبل از انقلاب بود و اشعارش در نشریه ویژه آن انجمن در دهه چهل تا جایی که به خاطر می آورم، چاپ شده است البته من آن وقتها یک بچه دهاتی 5 – 6 ساله بوده ام، این نشریه را در آرشیو کتابخانه تربیت تبریز در دهه شصت به جناب منصور خانلو دیده ام و تورقی کرده ام، یادش بخیر. عباس بارز را هم نخستین بار در سال 1365 در دفتر روزنانه «فروغ آزادی» در تبریز و در محضر مرحوم استاد یحیی شیدا دیدم. او یک عمر صمیمیت و صداقت و سادگی شاعرانه و روستایی را یکجا در شعر و هنر زندگی اش داشت و جذابیتش هم درآن بود. کتاب «ائل دایاقینا سلام» او به شیوه « حیدر بابایه سلام» شادروان استاد شهریار بود که در سال 1346 در تبریز چاپ شده است با مقدمه محمد مصری و خود شاعر. بعدها هم گویا کتاب کوچکی از اشعارش را منتشر کرده بود و مجموعه شعر « یاسلی ساوالان» (سبلان عزادار) ظاهراً آخرین کتابش است. او در ادبیات آذربایجان جایگاه خاص خود را دارد.
امروز چهارشنبه 25 آبان 1390 در کانون شعر و ادب حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه، یاد و خاطره مرحوم بارز را گرامی داشتیم و من در باره ویژگی های شعری و منش آن فقید حرفهایی زدم و جناب استاد محمود شامی شاعر مشهور ارومیه هم خاطره سفر مرحوم بارز به ارومیه و روستای زادگاه شامی را بازگو کرد... از یکی از دوستان هم تلفنی شنیدم که مسئولان فرهنگی استان در باب محل دفن مرحوم بارز مثل اینکه اهمیت لازم را نداده اند!...
در اینجا مطلع و مقطع یکی از غزلهای ترکی عباس بارز را می آورم:
سوزگون باخیشلار آلدی الیمدن توانیمی
کیپریک اوخ اولدو، دگدی دله، تؤکدو قانیمی...
عاشق قوجالسا سئوگیسی گؤزدن سالار اونو
یا رب قوجالتما «بارز» شیرین زبانیمی!
و ترجمه اش به فارسی برای عزیزانی که ترکی نمی دانند:
نگاه مست تو جانا تاب و توانم را از کف برد
مژگانت مثل تیری به دلم نشست و خونم را ریخت....
عاشق چون پیر شود، از چشم محبوبش می افتد،
یا رب «بارز» شیرین زبان را پیر مگردان.
تسلیت میگویم به خانواده و فرزندانش به خصوص فرزند شاعرش بابک اسلامی. یادش گرامی باد.
مصطفی قلیزاده علیار
«برنارد شاو» نویسند? طنز پرداز غربی (اسکاتلندی) در آمریکا با دیدن مجسمه آزادی، سؤال کرد:
- این چیست؟
پاسخ دادند:
- «مجسم? آزادی». گفت: بله، در کشور ما هم هر کس بمیرد، مجسمه اش را درست می کنند!