اینجا ترکیه است صدای جمهوری اسلامی ایر ان
یادداشت های سفر به ترکیه (بخش ششم و پایانی)
یکشنبه 28 آبان 91
بعد از صبحانه، همه ویلان بودیم در مهمانسرای پلیس. قرار بود آقای علی سعیدلو معاون بین المللی رئیس جمهور بیاید و بالاخره ایشان آمدند با یک لشکر در یمین و یسار از خبرنگار و عکاس و مترجم و الی آخر، همه از تهران. تعدادی آقا و خانم جوان؛ جز یکی – دو نفر میانسال.
یک کنفرانس خبری در سالن طبقه دوم مهمانسرا با حضور آقای سعیدلو و حسن ارسلان شهردار آغری برگزار گردید اما ما که هیچ، حتی بسیاری از همسفران ما را هم – که از مسئولان رده بالای استان بودند، به داخل راه ندادند! مخصوص تهرانی ها بود...
دومین روز سمینار
ساعتی بعد باز هم در ماشینی به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. روز دوم سمینار با حضور مقامات بالاتر و بیشتری در یک سالن دیگر و بزرگتری شروع شد از ساعت 12 به وقت ایران و 30/10 به وقت ترکیه. سعیدلو (معاون رئیس جمهور)، جلال زاده (استاندار آذربایجان غربی)، حسین پور (سفیر ایران)،آقایی (نماینده سلماس)، دکتر سید مؤید حسینی صدر (نماینده خوی در مجلس) و فرمانداران و دیگر مقامات ایرانی که دیروز هم بودند. از طرف ترکیه هم محمد تکین ارسلان استاندار آغری، حسن ارسلان (شهردار آغری) ییلماز وزیر صنایع،اکرم چلبی نماینده مجلس ترکیه و بیش از دویست نفر نفر دیگر تقریباً...
مسئولان دو طرف حرفها زدند و مترجمان ترجمه ها کردند!... یکی از مترجمان خانمی بود با لباس قرطی و وضع آنچنانی ، البته بی هیچ بهره ای از موهبت جمال هیچ! اما الحق و الانصاف نمره ترجمه اش بیست بود هم به ترکی استانبولی و هم به فارسی با لهجه کاملاً ایرانی از جنس تهرانی اش! به آقازاده گفتم: حاجی، این علیا مخدره پرورده ولایت نیست، یا ایرانی است و یا سالها در ایران بوده و فارسی را در آنجا از سرچشمه یاد گرفته! گفت آری خیلی مسلط است و طلاقت لسان دارد. بعد توسط سرکار خانم اسمی کاشف به عمل آمد که بلی، ایشان ایرانی است و به فلان دلایل – مثلاً تحصیل به اینجا آمده و ماندگار شده و تابعیت گرفته و الان در فلان وزارت خانه سمت مترجمی دو طرفه دارد ... کذا قیل!
باری، شهردارآغری خوش آمد گفت و در فضایل شهر آغری چیزهایی تحویل جماعت حاضر داد و تأکید کرد که باید روابط مان را گسترش دهیم.
بعد از او وزیر صنایع ترکیه مطالبی گفت و انتقادات و پیشنهادات خود را خیلی ساده و شفاف بیان کرد.
کیهانفر رئیس اتاق بازرگانی ارومیه مطالبی به فارسی می گفت اما یک دفعه برگشت به انگلیسیدن که حسابی جماعت را کلافه کرد. البته شاید هم در چشم طرفهای مقابل بد نبود بالاخره می شد پز داد که رئیس اتاق بازرگانی ارومیه چنین فضایلی دارد: تاجر است و دانای سه زبان زنده دنیا: ترکی، فارسی و انگلیسی. شما هم اگر حریفی دارید، بیندازید توی گود!
سید مؤید حسینی صدر هم پشت تریبون قرار گرفت و افاضات فرمود که: مردم ما از اوضاع و امور جاری در مرزها چندان راضی نیستند هر چند مسئولان خیلی فعالند.... آمریکا و اروپا با هم متحد می شوند، چرا ملتهای مسلمان متحد نشوند؟ ( کف زدن حضار)
ایشان در آخر بیانات خویش به شیوه مرسوم همشهریانش، در مناقب و فضایل زادگاهش داد سخن داد و از شمس تبریزی و مولانا و دیگر سوژه های آشنا در ترکیه هم به نفع شهرستان خوی هزینه فرمود! انگار که در ترکیه هم وکیل مدافع حوزه انتخابیه اش می باشد! غافل از اینکه باید در آنجا نماینده تمام ایران باشد نه مبلغ زادگاهش.
این جناب با تأکید از حرفهایش نتیجه گیری کرد که: سمینار مشترک بعدی حتماً در شهرستان «خوی» باشد! ... یادم نیست که در اینجا هم جماعت کف زدند یا نه!
البته شهر خوی از شهرهای مهم و تاریخی ایران و دنیاست و چند شخصیت کاملاً بزرگ علمی و فرهنگی مثل شهید آیت الله میرزا ابراهیم خوئی (از فقهای بزرگ و مراجع در عهد مشروطه که مشروطه چی ها در حوالی سلماس به ضرب گلوله شهیدش کردند، رضوان الله علیه)، علامه میرزا حبیب الله خوئی ( یکی از بزرگ ترین شارحان و مفسران نهج البلاغه)، مرحوم استاد عباس زریاب خوئی، دکتر محمد امین ریاحی، و ... از این دیار برخاسته اند و در سطح ملی و گاه جهانی مطرح هستند و شخصیت علمی و دینی و جهانی بی نظیری مثل آیت الله العظمی خوئی مرجع تقلید بزرگ تشیع، فرزند این شهرستان بود. این ستارگان درخشان علم و اندیشه و انسانیت موجب می شوند که شهر خوی از فرط افتخار سر به آسمان بساید.
اکرم چلبی هم طی سخنانی بر رعایت حقوق همسایگی و حفظ مرزها تأکید داشت و استاندار آغری نیز گفت: ما در طی عصرها همسایه بوده ایم و همکاری صمیمانه و روابط برادرانه خوبی داشته ایم!!...
من در اینجا خنده ام گرفت و یواشکی به آقازاده گفتم: ایشان مثل اینکه ما را گرفته ها! لابد زمانی که سلطان سلیم عثمانی متجاوز، تبریز را ویران می کرد و لشکر وحشی او مثل گرگهای گرسنه به جان مردم بی دفاع افتاده بودند و همه چیز را به غارت می بردند، همسایه نبوده ایم! و لابد سایر تجاوزات خصمانه دولت عثمانی به خاک ایران در طول پنج قرن گذشته تا جنگ جهانی اول نیز همه از باب رعایت حقوق همسایگی بوده!... الان هم که در مقابل ایران لنگ می اندازند، به پر و بال همسایه بی دفاع خود سوریه بد بخت می پیچند و همان معامله را می کنند که صد سال پیش و دویست سال پیش با ما می کردند...
سخنران بعدی استاندار آذربایجان غربی جناب جلال زاده بود. او مثل همیشه حواسش جمع بود. ابتدا جنایت صهیونیستها در غزه را محکوم کرد که همین دیروز و امروز خانه های مردم فلسطین در غزه را زیر بمب های ویرانگر گرفته اند و کشتار و ویرانی وحشیانه تازه ای را آغاز کرده اند.
خوب شد بالاخره صدای جمهوری اسلامی یک بار دیگر در ترکیه طنین انداخت.
جلال زاده تصریح کرد که این چهار نشست مرزی مشترک در دوره مسئولیت من و جناب سفیر ایران بوده و البته نمی توان تمام موانع و مشکلات را در یکی دو سمینار برطرف کرد، اما باید همت هر دو طرف بر این هدف استوار باشد.
استاندار از همه دست اندرکاران این سمینار و بخش خصوصی و مهمان نوازی میزبانان و حتی از رسانه ها تشکر کرد (اینکه گفتم: حواسش جمع بود، یعنی همین!)
ییلماز وزیر صنایع ترکیه هم تشکر کرد و تبریک گفت حلول ماه محرم را!... و در ادامه، فضایل اهل بیت پیامبر (ص) را یاد آوری کرد، به روح همه شهیدان به ویژه شهیدان فلسطین درود فرستاد و تأکید کرد که ترکیه و ایران دو کشور بزرگ و تأثیرگذار در عرصه های سیاسی و اقتصادی منطقه هستند، اما متأسفانه تا حال نتوانسته ایم بهره لازم را از ظرفیتهای واقعی همدیگر ببریم.
ییلماز افزود: ترکیه شانزدهمین جایگاه اقتصادی دنیا را دارد و در اروپا اقتصاد ششم است، ایران هم موقعیت بسیار بزرگ اقتصادی در منطقه و دنیا دارد و شاید امسال به خاطر تحریم ها نتواند قدرت واقعی اقتصادی خود را نشان دهد! ولی ما می دانیم و دنیا هم می داند که ایران قدرت بزرگی است.
بدینگونه این جناب خیلی استادانه بحث تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران را به رخ ما کشید و حتی تأثیر آن را هم گفت!... و در آخر بر گسترش همکاری ها خیلی تأکید کرد.
سخنان سعیدلو
علی سعیدلو معاون رئیس جمهور ایران بر پشت تریبون قرار گرفت و یک مترجم هم که با خود آورده بود، روی سن رفت و حرفهای وی را جمله به جمله به ترکی ترجمه کرد و چه ترجمه ای! باری به هر حال... سعیدلو ابتدا یکی به نعل و یکی به میخ زد و از دامنه های باصفای کوه آغری (همان آرارات) و شهر آغری و خونگرمی میزبانان تعریف کرد و کمی تشکر از مسئولان دو طرف ... و بعد تبریک حلول ماه جدید قمری با تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع) و ...تا رسید به تقبیح کشتار ملت فلسطین توسط صهیونیست ها در غزه؛ و گفت: ما مسلمانان اگر متحد بودیم، دشمنان نمی توانستند هم کیشان ما را بکشند، اکنون دشمنان اسلام نمی توانند اتحاد دو ملت و دو دولت ایران و ترکیه را تحمل کنند و سعی دارند روابط ما را به هم بزنند، اما هم ملت دو کشور دوست و برادر ایران و ترکیه و هم رهبران آن دو، همواره خواهان اتحاد و دوستی هستند.
سعیدلو گفت: ایران قدرت 17 اقتصادی دنیاست، در تکنولوژی، فضانوردی فضا و موشک، فناوری هسته ای و نانو در منطقه بی رقیب است! ترکیه هم در منطقه اثرگذار و قدرتمند است، ما می توانیم از امکانات همدیگر بیش از پیش استفاده کنیم، حجم مبادلات دو کشور طی امسال ( 1391 / 2012)، 18 میلیارد دلار است که در سال آینده به 20 میلیارد می رسد.
جناب سعیدلو به بهره مندی از دیگر ظرفیتهای دو کشور در راستای نزدیکی و دوستی دو ملت هم اشاراتی کرد: برپایی نمایشگاههایی از توانمندی علمی و فناوری، همایش های دانشمندان، جشنواره های هنری و شعر و شاعری و مطبوعات و ...
در پایان همه مسئولان دو طرف روی سن جمع شدند و پروتکل ها امضا شد و عکس یادگاری و اهدای هدایا به همدیگر و ... و ما هم نشسته بودیم و برایشان کف می زدیم!... و قصه سمینار تمام شد.
یک چیز در این سالن آزار دهنده و خسته کننده بود و آن عکسی از آتاترک بود با ژستی خاص و سیگاری در لای انگشتانش، انگار که سیگار کشیدن را برای پیروانش تبلیغ می کند! جالب اینکه در راهروها و داخل همان دانشگاه سیگار کشیدن قدغن اعلام شده بود!
اخبار امروز سمینار به شکل خبر همراه با تصاویر در سایت های ایران و ترکیه منتشر گردید، حتی به همت جناب مهندس هادی مختاری پر، در سایت »دنیزنیوز« نیز هم!
حدود ساعت 3 بعد از ظهر به رستوران دیروزی در دانشگاه رفتیم و نماز خواندیم. در نمازخانه چند دقیقه ای فرصت پیش آمد که جناب استاندار در باره کاری که قرار بود ابراهیم آقازاده در باب مطبوعات استانی انجام دهد، به من یادآوری و تأکید کرد که حتماً پیگیری کند و به سرانجامی برساند. بعد ناهار خوردیم. بعد از ناهار سعیدلو و هیئت همراه برای بازدید از مرزها رفتند. ما هم به مهمانسرا برگشتیم ، ساعت 4 بود.
آخرین حال گیری
در لابی مهمانسرا نشستیم. صحبت مسئولان محترم این بود که این هیئت را به ارض روم ببرند و شب را در آنجا بمانیم و فردا گشتی در آن شهر دیدنی داشته باشیم و بعد به وطن برگردیم. ما هم مشتاق بودیم و می گفتیم حالا که ما را همین طوری به روش »اجرکم عند الله!« به این سفر دعوت فرموده اند و توقعی در کار نیست، لااقل یک روز با اتوبوس استانداری و میزبانی ایشان یا کنسولگری ایران در ارض روم جاهای تازه ای را ببینیم، ولی معلوم شد نخیر، از این خیرات و خبرها نیست.
گفتیم بسیار خوب، لطف شما زیاد، حالا که نمی توانید سفر ارض روم را ترتیب دهید،خسته ایم، لااقل امشب را هم در همین مهمانسرا باشیم و فردا ببینیم این شهر آغری آخر چه رنگی است!...
اما خبر رسید که آب و برق مهمانسرا – هر دو همزمان – قطع شده! یعنی میزبان محترم خیلی محترمانه و کاربردی و عملی، عذرخواهی می کند که وقت شما همزمان با سمینار تمام شده و دیگر مهمان شهردار یا استاندار آغری نیستید و حتی برای قضای حاجت ضروری هم نمی توانید از امکانات داخل مهمانسرا استفاده کنید، بارتان را بردارید و خوش آمدید، اگر بمانید، باید خرج کنید ... ما کمی بخواهی نخواهی از این بی ادبی میزبان ناراحت و رنجیده خاطر شدیم. اما ترکها مثل ما ولخرج و اهل تعارف و رودر بایستی نیستند، اهل حساب و کتاب اند و در عمل نشان می دهند که حساب، حساب است و کاکا برادر. اگر اینگونه نبودند که نمی توانستند اقتصاد 16 دنیا باشند! نفت دارند؟ که ندارند، ذخایر طبیعی دیگری مثل مس و آهن و ... دارند که ندارند، پس چه دارند؟ هیچ، فقط مخ مدیریتی قوی و حسابگر دارند که در سایه آن اکنون برای خودشان در منطقه قدرتی محسوب می شوند...
القصه، کیف های خالی مان را برداشتیم و سوار اتوبوس شدیم و ساعت 4/30 الوداع آغری! ... و حرکت به سوی مرز بازرگان.
خاطرات خوب این سفر
قبل از حرکت در لابی مهمانسرا نشسته بودیم، مهمانسرا کتابخانه ای کوچک در لابی داشت، همه کتابها ترکی و با الفبای لاتین بود در موضوعات مختلف تاریخی و ادبی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی و ... که من در این دو روز در فرصتهای اندک ، کم با کتابها ور رفتم. دو کتاب خیلی توجه مرا جلب کرد: دیروز کتاب «زندگانی و خاطرات من» ( حیاتیم و حاطراتیم) نوشته دکتر رضا نور ( متولد 1294 قمری) از رجال دوره استقرار جمهوریت ترکیه و مردی ادیب و اهل قلم و فعال اجتماعی و انقلابی. او کتاب را به زبان ترکی با الفبای اصیل عثمانی (همان الفبای ما) نوشته، اما بعدها با الفبای وارداتی لاتین چاپش کرده اند. بعضی از صفحات دست نوشته رضا نور را در لابلای برخی صفحات ضمیمه کرده بودند. از آنها عکس برداشتم. کتاب در چهار بخش و سه مجلد بود.
دومی رمان معروف «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی بود که در 836 صفحه توسط »ارگین آلتای« به ترکی ترجمه و توسط نویسنده معروف » اورحان پاموک« (برنده نوبل) ویراستاری شده بود. اورحان پاموک در باره زندگی و آثار تولستوی در مقدمه کتاب مطالبی خواندنی نوشته بود. جالب این که تیراژ چاپ اول این کتاب مشهور در سال 2002 یک هزار نسخه، چاپ دومش در همان سال 500 نسخه و چاپ سومش در سال بعد نیز 500 نسخه؛ مجموع سه چاپ در مدت دو سال، 2000 نسخه بوده است، یعنی با حساب و کتاب و کارشناسی جامعه مخاطبان و محاسبه گستره خواننده کتاب، آن را منتشر کرده اند. الکی و به صورت فله ای در تیراژ بالایی به جامعه نریخته اند که بعدها بماند و در کتابفروشی ها باد کند و یا کنار خیابانها خاک بخورد. ترکها در همه چیز حسابگرند و یکی از رموز پیشرفت شان هم همین است.
در آخرین نیم ساعت اقامت بلا تکلیف مان در مهمانسرای پلیس آغری حتی یک استکان چایی هم ندادند... من با این کتاب سرم را مشغول کردم و شاید دیدن این دو کتاب برای من از دیگر قیل و قالها خوش تر بود و لحظات شیرین و خاطرات به یاد ماندنی سفر دو روزه هم دیدن این کتابها بود.
آرارات در تاریکی
ما از کنار شهر آغری گذشتیم و دو شب هم بر کرانه اش – خارج از بزرگ راه کمربندی اش – بیتوته کردیم. آن را خوب ندیدیم. مساجدش را که مناره هایش سر به آسمان کشیده اند و اغلب هم تازه تأسیس اند یا تعمیر، از همان راه گذر دیدیم. چه قدر آرزو می کردم در یکی از آنها مثل یک مسافر غریب، آرام می رفتم و نماز می خواندم! اما دریغ. این شهر خیلی مسجد دارد. برخی خانه ها تازه اند و آپارتمانی 4 – 5 طبقه ای، اما اغلب منازل کهنه و فرسوده و گاه مثل حلبی آبادها. اینها را از کنار شهر دیدیم البته.
بعد از غروب به شهر »دوغو بایزید« (بایزید شرقی) نزدیک مرز ایران رسیدیم. در رفتن هم شباهنگام از آن گذشته بودیم. همچنین به دامنه کوه سر به فلک کشیده آرارات رسیدیم که فقط بلندی بشکوه و هیبت شگفتی زایش کمی در تاریکی غروب به چشم می خورد آن هم به برکت برفی که بر سر و سینه اش داشت و به سفیدی می زد. حیف شد. این کوه را هم ندیدم. هم در رفتن در تاریکی از کنارش گذشتیم و هم در بازگشت. بی اختیار این شعر معروف ترکی از خاطرم گذشت:
افسوس کی یاریم گئجه گلدی گئجه گئتدی
هئچ بیلمدیم عمریم نئجه گلدی، نئجه گئتدی!
(افسوس که یارم شب آمد و شب هم رفت،
هیچ ندانستم که عمرم چسان گذشت)
دست اندرکاران محترم این سفر که ما اصحاب مطبوعات و رسانه را مثل عمله اجیر شده شب بردند و شب هم برگرداندند! لطفشان زیاد!
ساعت 30/6 به گمرک بازرگان رسیدیم و به خیر و سلامت و سبک بال گذشتیم چون چیزی دست و پا گیر نداشتیم!... نماز را در گمرک ایران خواندیم با چایی و پذیرایی مختصر رئیس گمرک جناب غلامی.
قورو – قورو قوربانیم اولوم!
شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.
تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!
منبع: دو هفته نامه دنیز شماره 30 مورخ 20 اسفند 91 و سایت www.daniznews.ir
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه - 4
نوشته: مصطفی قلیزاده علیار
دانشگاه »ابراهیم چچن« شهر آغری
شنبه 27 آبان، ساعت 11 به وقت ایران به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. اولین دور سمینار حدود ساعت 40/11 در یکی از سالن های طبقه سوم دانشکده ادبیات شروع شد. خانمی برنامه را آغاز کرد با عرض خیر مقدم. آقایی هم به فارسی ترجمه می کرد، ظاهراً مترجم کنسولگری ترکیه در ارومیه بود.
دکتر محمد تکین (مِحمِت تکین) آرسالان استاندار آغری پشت تریبون قرار گرفت و خیر مقدم گفت به ما مهمانان ایرانی و کمی هم از گذشته تاریخی شهر آغری بیان کرد: » شهر آغری در طول تاریخ مهد تمدن و فرهنگ بوده، چهار صد سال است که در مرز ارتباطی ترکیه با ایران واقع شده و هیچ تغییری نکرده است و سه دروازه رسمی گمرکی با کشور دوست و همسایه ایران دارد: وان، بازرگان و ارض روم.«
آماری از روابط اقتصادی و مبادلاتی با ایران ارائه کرد که نشان می داد حجم تجارت و ارتباط اقتصادی ترکیه و ایران از سال 2001 تا 2011 مدام در حال رشد بوده و به 16 میلیارد دلار در حال حاضر رسیده است و ...
حوصله نداشتم آمار خشک خبری را یادداشت نمایم. البته همان روز خبر سمینار و مطالب اصلی و مهم طرفین در سایت ها منتشر شد (سایت استانداری آذربایجان غربی، دنیزنیوز، مهر و ...)
محمد تکین قرار و مدارهای سمینارها و دیدارهای رسمی پیشین را هم یادآور شد: »افتتاح شعبه بانک ملت ایران در آغری، ایجاد خط راه آهن بین نخجوان - قارص؛ خط هوایی قارص – ارومیه؛ احداث شهرک مشترک تجاری؛ گشایش مرز زمینی ایقدیر و ...«
استاندار آغری دوستانه تأکید کرد که: »نباید در امور همکاری بین دو کشور سهل انگاری کنیم یا کارها را سخت بگیریم.«
این حرف او البته بسیار ارزشمند بود و لابد پیامی داشت قابل توجه مسئولان ما! و در پایان سخنانش خطاب به ما مهمانان ایرانی – شیعه خود، فرارسیدن ماه محرم را تبریک گفت!!
به هر حال، جناب دیزج نژاد معاون برنامه ریزی استاندار آذربایجان غربی، پس از محمد تکین آرسالان، پشت تریبون دعوت شد و شروع کرد:» بسم الله الرحمن الرحیم ... با سلام، قبل از آغاز سخن، فرا رسیدن ماه محرم و ایام شهادت امام حسین (ع) و یارانش را به همه شما عزیزان تسلیت می گویم!
این حرف آقای دیزج نژاد اولین حرفی بود که صدای جمهوری اسلامی را در سفر هیئت ایرانی انعکاس داد با رنگ محرم و روح عاشورا و تبرک به نام مقدس شهید قدسی حضرت حسین بن علی (ع)
بلا فاصله در همان جا که نشسته بودم، گفتم:«اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!»
ادامه (متن کامل) یادداشت را در سایت دنیزنیوز (www.daniznews.ir) و نشریه «دنیز»، شماره 28- مورخ 11/11/91 بخوانید
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه - 3
مصطفی قلیزاده علیار
شنبه 27 آبان 91
نمازخانه مهمانسرای پلیس آغری در وقت نماز صبح به طور نسبی مشتری خوبی داشت، هم اغلب همسفران ما در آن دوگانه ای به درگاه یگانه گذاردند با سر و صدای مألوف مشتری جلب کنی! و هم خود نفرات مهمانسرا که تک و توکی می آمدند، دست بسته و آرام نمازشان را می خواندند و دستی به آسمان برداشته ... و می رفتند.
سر میز مقامات
قرار صبحانه ساعت 8 به وقت ترکیه - 30/9 به وقت ایران بود در رستوران طبقه همکف مهمانسرا. قبل از آن من و ابراهیم آقازاده در محیط مهمانسرا قدم زدیم. آفتاب همه جا را روشن کرده و کاملا بالا آمده بود ولی هنوز هوای سرد پوست آدم را می کند. نفس ها در هوا پیدا بود و دهها پلیس با بیش از ده دوازده خودرو در جلو مهمانسرا همینطوری می پلکیدند و نشان می داد که انگار کاری مهمی در شرف انجام است!... بعد معلوم شد که استاندار آغری می آید تا با مقامات ایرانی ما صبحانه کاری بخورند!
ما همانطور که قدم می زدیم مقام تشریفات گفت: بفرمایید حاج آقا، بفرمایید برای صرف صبحانه، همه چیز آماده است، لطفاً بفرمایید... خلاصه ما دو نفر هم بی هیچ تعارفی تپیدیم تو و با رعایت آداب و ارکان نشستیم سر میز بزرگ بیضی شکل در وسط رستوران، که آماده و پربود از انواع اغذیه، نان و تخم مرغ و شکر و نان روغنی و پنیر و کره ... اما من مشکوک شدم که آیا این میز واقعاً برای ما چیده شده؟! .... لطفاً متن کامل یادداشت های سفر به ترکیه - قسمت سوم را در دو هفته نامه «دنیز» شماره 27 مورخ 18/10/91 و یا در سایت « دنیزنیوز» ( www.daniznews.ir ) بخوانید
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه
بخش دوم
مصطفی قلیزاده علیار
امکانات داخل اتاقها
برگردیم به داخل اتاقهای مهمانسرای پلیس آغری؛ تلویزیون رنگی کوچکی بود با کانال های متعدد و همه جور فیلم و تبلیغات و برنامه های متنوع از اخلاقی و دینی و سکسی و نیمه سکسی و خانوادگی و سیاسی و اخبار و اجتماعی و خوب و بد و بنجل و وطنی و غربی و شرقی و مسجد و میخانه و ... و اغلب مزخرف که ایرانی جماعت در داخل ایران با دستگاه و دیش و ماهواره و هزار دوز و کلک دیگر و با هزار ترس و لرز، آنها را تماشا می کنند، اما آن شب ما به راحتی دیدیم در اتاق 218، بی هیچ اضطراب و پنهانکاری و ترس از مأموران انتظامی وغیره.
حمام هم آب گرمش البته بی هیچ معطلی می آمد هر چند در آن دو شبانه روز ما دو نفر اصلاً استحمام نکردیم نه من و نه آقازاده. توالت داخل اتاق ها فرنگی بود که آقازاده به هیچ وجهی از وجوه و تحت هیچ شرایطی، به آن داخل نشد و عند الضروره یک راست به طبقه اول و حوزه سنتی می رفت! ... من اما اغلب اوقات در همان فرنگی داخل اتاق رفع و رجوع می کردم، با رعایت تمام موازین شرعی و اصول بهداشتی مثلاً!...
یک موضوع دیگر هم برای من و دیگر همسفران توالت سنتی - ایرانی این مهمانسرای دولتی ترکیه خنده دار و خاطره انگیز بود و آن اینکه در این توالت سنتی آفتابه و شیلنگ وجود نداشت، یک پارچ آب کوچک پلاستیکی گذاشته بودند که به اندازه یک لیوان آبخوری ظرفیت داشت! حالا با آن کجایت را می توانی پاک کنی؟!... لذا همه همسفران محترم در آن دو روز دلشان برای آفتابه های خانگی ده پانزده سال پیش لک زده بود، بعضی ها هم می گفتند کاش یک متر شیلنگ با خود می آوردیم ... گرچه در ادارات ما هنوز هم این آفتابه حضور دارد، برای نمونه نمی دانم راهتان به استانداری استان خودمان افتاده یا نه! ...
در دستشویی های مهمانسرای پلیس آینه های بزرگ دیواری نصب کرده بودند، مایع دستشویی هم به حد کافی بود و هم یک خروار دستمال کاغذی ضخیم گذاشته بودند تا دلت بخواهد.
از یخچال و مواد رنگارنگ پذیرایی که معمولاً در هتل های ما – مخصوصاً برای مهمانان خارجی - هست، خبری نبود، حتی آب معدنی و دستمال کاغذی و دیگر لوازم ضروری هم نگذاشته بودند! احتمالاً دستمال کاغذی اتاق ها را هم در همان توالت ها و دستشویی های عمومی سنتی انبار کرده بودند...
دومین حال گیری
این که در بعضی اتاقها یخچال و اسباب پذیرایی نبود یا بعضی اتاقها یخچال داشتند اما در داخلشان باد می وزید یعنی که خالی خالی بود و از مهمانان ارجمندی چون ما شرمنده بودند! برای ما غیر مدیران چندان مسأله ای نبود، اما برای مدیر کل ها و فرمانداران همسفر ما مسأله ای شده بود واقعاً! چرا که این بندگان خدا وقتی مهمانانی رسمی و دولتی از ترکیه وارد می شود، هم بهترین هتل شهر و دیارشان را در اختیار آنان می گذارند و هم پذیرایی های سانتی مانتال و فانتزی و اسراف آمیز از جیب بیت المال مسلمین و غیر مسلمین شهر و دیارشان سخاوتمندانه حاتم بخشی می کنند ... (خودشان در آنجا می می گفتند البته) اما حالا که این برخورد خفت آور طرف مقابل را می دیدند، حساب دستشان آمده بود که « ای دل غافل! تا حال عجب اشتباهی کرده ایم ها، انگار واقعاً حساب، حساب است و کاکا برادر!»!...
لطفاً بقیه مطلب را در سایت دنیز نیوز ( www.daniznews.ir) بخوانید
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه - بخش اول
مصطفی قلیزاده علیار
سر آغاز
این بار قرعه فال برای اولین بار به نام من به همراه چهار نفر دیگر از اصحاب رسانه زده بودند که در کنار هیئتی از مدیران استانی پا در رکاب سفر به کشور ترکیه بگذاریم. موضوع این سفر شرکت در چهارمین اجلاس توسعه همکاری های استانداران مرزی ایران و ترکیه بود که قراربود طی دو روز شنبه و یکشنبه 27 و 28 آبان 91 ( 17 و 18 نوامبر 2012) در شهر «آغری» مرکز استان آغری ترکیه برگزار شود. از اصحاب رسانه من بودم و ابراهیم آقازاده و حاج یوسف رحیمی و خانم سکینه اسمی؛ به ترتیب، بنده مدیر مسئول دو هفته نامه «دنیز»، حاج یوسف رحیمی نماینده خبرگزاری ایرنا و مدیر مسئول دو هفته نامه «دیلمقان»،خانم اسمی مسئول خبرگزاری مهر. حاج ابراهیم آقازاده هم مدیر مسئول روزنامه «آراز آذربایجان»، مدیر مسئول هفته نامه »امانت« و مسئول خبرگزاری فارس در ارومیه؛ آنچه اهل رسانه همه دارند، ایشان بحمدالله تنها و یکجا دارد (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری!).
البته جناب حجت فیروز بخت مدیر مسئول دو هفته نامه «تسنیم روح» هم حضور داشت که بیشتر در ترکیب هیئت استانداری و نماینده روابط عمومی آنجا بود. دو نفر هم از بچه های نجیب مرکز صدا و سیمای استان همراه ما بودند: پرویر شیدایی و مهدی رضایی. با یکی دو جعبه مخصوص خود که لابد دوربین و دیگر وسائلشان را برای تهیه خبر و گزارش می آوردند.
حرکت
ظهر جمعه 26 آبان ماه از مقابل استانداری آذربایجان غربی در ارومیه سوار اتوبوسی شدیم و اتوبوس رأس ساعت 14 از ارومیه بیرون رفت.... ادامه در سایت «دنیز نیوز»
متن کامل از بخش اول یادداشت های سفر به ترکیه را در سایت «دنیز نیوز» : www.Daniznews.ir و یا در شماره 25 دو هفته نامه «دنیز» مورخ 1/9/91 بخوانید