سلام بر امام حسن مجتبی (ع)
یادت نسیم مژده صبح است در زمین
نامت طلوع روشن صلح است بر زمین
از حُـسن انتخابِ تو حق پایدار ماند
ای فخر هر زمانه و محبوب هر زمین...
دوستان سلام. عیدتان مبارک. میلاد امام حسن مجتبی (ع) عید همه آزادگان و نیکان است... از این حرفها که بگذریم؛ راستی شما چقدر با امام حسن مجتبی(ع) – امام به حق الهی،نواده پیامبر اسلام، فرزند علی و فاطمه زهرا و برادر امام حسین (علیهم السلام) – آشنا هستید؟ قصدم از این سؤال نه اظهار فضلی است که ندارم و نه فضولی در کار شما؛بلکه می خواهم برای آشنایی بیشتر با زندگی سراسر افتخار و حماسه و فضل و عظمت و سخاوت و حکمت حضرت امام حسن مجتبی(ع) نام دو کتاب خوب و خواندنی و مفید و روشنگر را در اینجا بیآورم که از حدود چهل سال پیش در ایران مکرر چاپ شده اند:
1- صلح امام حسن (ع) پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ – ترجمه ی آیت الله سید علی خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی
2- امام در عینیت جامعه – اثر اندیشمند بزرگ اسلامی معاصر جناب استاد محمد رضا حکیمی
علاقمندان می توانند از این دو منبع سودمند علمی و تاریخی استفاده کنند.
التماس دعا در شب میلاد آن امام معصوم و در عین حال مظلوم ... هنوز هم!!
سلام بر تو یا حسن بن علی! یا حجة الله علی خلقه
آیت الله خامنه ای و دکتر علی شریعتی
35 سال تمام از فقدان دکتر علی شریعتی گذشت. مردی که در دهه 50 و بعدها نیز اندیشه و بیان و قلمش خدماتی گران ارج در توجه دادن نسل جوان به اسلام و پیامبر و علی و فاطمه و حسین – علیهم السلام – و نیز ابوذر و سلمان و دیگر الگوهای معنویت و انسانیت انجام داد. بسیاری از ارادتمندان پاک سیرت او بعدها در عرصه های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس منشأ آثار خیر و ماندگاری شدند و خیلی ها هم شهید. می توان گفت او هم از جنس متفکران جهادی شهید پرور بود. باری، دکتر شریعتی به دلیل داشتن اندیشه های چالش برانگیز، باعث شده عده ای از عالمان دینی و متفکران بزرگ در نقد آثار وی موضع منفی بگیرند و تمام آثار وی را با یک چوب برانند و مردودش شمارند. تعدادی هم برعکس آنان بوده اند و با تساهل و تسامح عمل کرده اند. اما دسته سوم هم هستند که راه سومی را پیشنهاد کرده اند و آن اینکه باید آثار دکتر علی شریعتی را منتقذانه مورد بررسی و مطالعه قرار داد، زیرا او هم انسان است و آثارش خالی از خطا و اشتباه نیست. مخصوصاً که دکتر کثیر الآثار و دارای گفتارهای زیادی بود و طبیعی است که خطاهایش هم بیشتر و گاه خطرناک باشد به ویژه برای نسل جوان کم اطلاع و یا بی اطلاع از معارف عمیق قرآنی و اسلامی و حدیثی و فقهی و کلامی و تاریخ اسلام و روحانیت.
یادم هست در سال 59 یا 60، که نسل ما خیلی جوان و علاقمند دکتر شریعتی بود و هنوز دو دهه تمام از عمرشان نگذشته بود و به او مریدانه می نگریسته اند، مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای مصاحبه ای با مجله « عروه الوثقی» منتشره از سوی حزب جمهوری اسلامی در خصوص اندیشه های دکتر شریعتی داشت که بسیار راهگشا و منصفانه بود و ایشان هم راه سوم را در مطالعه آثار شریعتی پیشنهاد می کردند و در آن مصاحبه معتقد بودند که شریعتی خدماتی انجام داده و جامعه شناسی را به خدمت اسلام در آورده، اما اشتباهاتی هم دارد که باید محتاطانه و نقادانه به آثار و اندیشه های او نگاه کرد و هر دو گروه از کسانی که شریعتی را مطلق قبول یا مطلق رد می کنند، ره به خطا می برند ( نقل به مضمون مضمون).
این هم برای کسانی – مثل من - که شریعتی را از ورای حجاب یعنی کتاب و نوارهای سخنرانی می شناسند، شایان دقت است که شخصیتهایی همچون آیت الله خامنه ای هم با خود دکتر شریعتی دوست و از نزدیک مرتبط بوده اند می شناختندش و هم آثارش را عالمانه مورد مطالعه قرار داده اند. بنا بر این هم کلامشان در مورد اندیشه و شخصیت وی عالمانه و صائب است و هم قضاوتشان در این باره عادلانه.
و حرف آخرم اینکه: به نظر من اگر مرحوم دکتر علی شریعتی از میان آن همه کتاب و سخنرانی بی شمار، فقط چهار کتاب داشت، در بزرگی شخصیت، وسعت بینش و ابتکار اندیشه هایش با همه جوانی اش (44 سال عمر) کافی بود. آری فقط چهار کتاب:
1- فاطمه فاطمه است؛
2- هبوط؛
3 - تحلیلی از مناسک حج؛
4 – کویر.
بله، ای کاش وی همین چهار کتاب را داشت و صاحب « کتب اربعه» بود! البته نظر بنده این است! و گرنه ... جسارت نشود، اصلاً من که باشم در این عرصه؟!
مصطفی قلیزاده علیار/ 28 خرداد 90
در کانون ادبی حوزه هنری آذربایجان غربی مطرح شد:
تأثیر امام خمینی در ادبیات ایران و دنیا بسیار عمیق و گسترده است
چهارشنبه 11 خرداد 1390 کانون ادبی حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه و در سالن صفی الدین اُرموی؛ برنامه هفتگی اش را ساعت 5 بعد از ظهر شروع می کند. مصطفی قلیزاده علیار مسئول واحد آفرینشهای ادبی و دبیر کانون شعر و ادب ضمن سخنان کوتاهی به سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) و نقش ایشان در احیای هویت دینی مردم ایران و بیداری ملل مسلمان در جهان اشاره کرد و گفت: بی هیچ شکی حضرت امام خمینی روح بیداری اسلامی و بازگشت به خویشتن خویش را در کالبد بی تحرک جوامع اسلامی قرن بیستم دمید و مژده آزادی و آزادگی از قید و بند استکبار شرق و غرب را به همه مسلمانان و مستضعفان عالم داد و شوری الهی در جان انسانهای مستعد برانگیخت که امروز نتایج آن را آشکارا در تمام کشورهای اسلامی می بینیم و امروزه همه آزادگان جهان به امام خمینی و میراث ماندگار او که بازگشت به اسلام ناب محمدی (ص) است، عشق می ورزند.
قلیزاده علیار افزود: تأثیر گسترده و عمیق امام خمینی نه تنها در ادبیات متنوع اقوام ایرانی، بلکه در آثار همه شاعران و نویسندگان، اندیشمندان و هنرمندان آزاده و انقلابی جهان اسلام و حتی اغلب ملل دنیا که صدای امام به آنان رسیده، قابل مشاهده است و این تأثیر البته ماندگارتر خواهد بود.
وی آنگاه یکی از رباعیات خود را که در مرثیه امام سروده است، پایان بخش سخنان خود قرار می دهد:
تو مظهر عشق ناب بودی ای مرد/
آیینه آفتاب بودی ای مرد/
در شام سیاه عاشقان بیدل/
چون جلوه آفتاب بودی ای مرد.
استاد غلامرضا دانش فروز نخستین شاعر بود که دعوت شد ولی او این هفته از خود شعری نخواند و به بررسی مضامین عرفانی و فلسفی در شعر سهراب سپهری پرداخت و افزود: شعر «خانه دوست کجاست» از سپهری با هفت وادی عرفان اسلامی خودمان منطبق است.
رحیم حامدنیا شعری ترکی خواند:
زنجیرلنمیش شکایتچی/ دوشونجه لر، دویغولاریم ...
نازلی پری/ من چؤره گی دوغرایارکن/
قانادلانیب هاچان دوشدون/
گئری قاییت ساریل منه....
شاعر جوان فرشید فرشیدفر هم حاضران را به این شعر خود مهمان کرد:
سو کیمی قوما هوپماق/ ساده بیر لکه قالماق/
اود کیمی داشلانماق/ بیردن بیره سؤنمک/
قیغیلجیم لیق/ یارامازلیق/ بیز لر/
طبیعتین اؤتری چاغلاری/
رسیمچی نین (رسامین) آمپرسیون اثرلری/
و خومارلانان گؤزلری نین
بارماق اوجو قاچاراق/ اؤزگور
بیزلر/ اؤزگور بیر مودل.
سید حیدر علی آران را دهها سال است که اهالی شعر و ادب این حوالی به عنوان شاعر متعهد آئینی و دفاع مقدس و انقلاب اسلامی می شناسند. استاد آران شعری با نام « در کوچه باغهای مرثیه» به یاد امام خمینی می خواند:
آن روز در کوچه باغهای مرثیه/
با تن پوشی از سیاهی ماتم و غم به تن/
بر سر و سینه زنان خاک غم به سر کردم/
در هجرت آن خوب، آن عزیز، آن یاور/
و در کویر صورت من جویبار باران بود...
علی غنی زاده دیگر شاعر عرصه دفاع مقدس و آیینی، غزلی تقدیم به امام راحل می کند:
عطش عشق تو در جان جهان مانده هنوز/
موج فریاد تو در گوش زمان مانده هنوز/
نرود تا به ابد یاد تو از خاطر ما/
شور عشقت به سر پیر و جوان مانده هنوز/
سر زمین دل ما جایگه عشق تو شد/
مقدم سبز تو در خاطرمان مانده هنوز...
حاج علی صلاحلو هم شعری تحت عنوان « تجدید بیعت» تقدیم رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای کرده بود به مطلع:
ای آشنا بر حال ما، ما با سر و جان آمدیم/
ازخطه علامه ها، از شهر یاران آمدیم...
خانم مهناز صابونی در مسیر ترقی و تعالی شعرش بیشتر تلاش می کند و پس از هفته های طولانی،این هفته با دو شعر فارسی و ترکی آمده بود و غزل فارسی اش تداعی کننده وزن رباعی بود:
در شهر خیال خانه داری مهتاب/
در برکه عشق یادگاری مهتاب/
سنجاق شدی به سقف شب تا فردا/
بر چشم زمین تو پرده داری مهتاب/
هر شب همه پنجره ها می پرسند/
در بسته خود بگو چه داری مهتاب؟...
سیاوش جمال زاده سعی در نوآوری در تصویرسازی و احساس در شعرش دارد و این سعی را در غزل ذیل که در انتظار مهدی موعود امام زمان (ع) سروده می توان دید و برای مجلسیان خواند:
ای سبزتر از حس بهاران نمی آیی؟
وی روح دم افزایی باران نمی آیی؟
چشمی که هر آیینه به راهت نگران است/
تاول زده از سوزش هجران، نمی آیی؟...
زهرا کریم زادگان (مجری) اشعاری از استاد شهریار و مهرداد اوستا و محمود ثنای (شهرآشوب) و... را در فواصل برنامه برای حاضران خواند و شاعران دیگر هم اشعار خود را برای حاضران قرائت کردند، استاد شامی،مرتضی مولایی، کریم گل اندام،اتابک تیموری، درگاهقلی عطارد، حسن حاتم، شریفی و ...
مردی به رنگ اباذر - قسمت دوم
هدیهای به حرم امام خمینی
الأن خاطره دیگری یادم آمد که برایتان بازگو میکنم. من دوستی داشتم به نام «علی ایمیشلی»؛ مردی غیور، مؤمن و باسواد بود. خدا رحمتش کند، در جریان جنگ آذربایجان و ارمنستان و تجاوز ارمنیها به خاک ما، به دست دشمنان متجاوز شهید شد. یک روز به خانه ما آمد و از من تفسیر قرآن خواست من هم یک مجلد بزرگ تفسیر قرآن به زبان ترکی داشتم که به او هدیه کردم. او هم در مقابل، یک «رحل» بزرگ به من هدیه داد. ظاهراً از کسی خریده بود. من نگاهی به آن رحل انداختم، خیلی عجیب و جالب به نظرم رسید. دیدم این رحل، بسیار هنرمندانه و با مهارت تمام از یک قطعه تخته ساخته شده و رمزدار است و نمونهای است از هنر مسلمانان و مربوط به چند قرن پیش. چندین لایه و شکل داشت که هر کدام با رمز مخصوصی باز میشد! واقعاً عجیب به نظرم آمد. خلاصه، آن را برداشتم و نذر کردم که اگر به ایران بروم و امام خمینی را ببینم و زیارت کنم، این رحل را به ایشان هدیه خواهم داد! آن زمان هنوز امام زنده بود.
مدتی گذشت و امام وفات کرد... من در جریان کمک به زلزله زدگان گیلان ـ یک سال بعد از وفات امام ـ به ایران آمدم. آن رحل را هم آورده بودم. دیدار با آقا (مقام معظم رهبری) هم میسر نشد. وقتی به زیارت حرم امام رفتیم، همان رحل را به حرم و ضریح امام اهدا کردم. هنوز هم روی قبر شریف امام خمینی موجود است. الحمدلله.
از حاج علی اکرام خواستم از فعالیتهای «حزب اسلامی آذربایجان» و علت تعطیلی و لغو فعالیت آن بگوید، گفت:
فعالیتهای دینی و اجتماعی ما تحت تأثیر انقلاب اسلامی و امام خمینی، از سال 1979م. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران شروع شده بود. بعد از فروپاشی شوروی، من سه سال عضو حزب جبهه خلق بودم. بعد که دیدم راه آنها با راه و روش اسلامی ما تفاوت دارد و آنها اصلاً معتقد به اسلام، که برنامه حیات انسان در دنیاست، نیستند، جدا شدم و در سال 1992م. حزب اسلامی را تأسیس کردم و به رسمیت هم رساندم و فعالیتهای گستردهای طی این سالها، در جهت معرفی اسلام در جمهوری آذربایجان، ارتباط با ایران، ارتباط با ممالک اسلامی دیگر، دفاع از هویت دینی مردم آذربایجان و مقابله با غرب گرایی انجام دادیم. آن فعالیتها بالأخره، هم در تاریخ خواهد ماند و هم انشاءالله در نزد پروردگار متعال. باید در مجالی دیگر به طور گسترده در آن مورد صحبت کنم. اما درباره علت تعطیلی حزب اسلامی؛ باید بگویم کسی در جمهوری آذربایجان با حزب اسلامی مخالف نبود و آن را در جهت تخریب وحدت ملی، یا اقدام علیه دولت حیدر علی یف نمیدید. هدف ما بیدار کردن مردم جمهوری آذربایجان و بازگرداندن آنها به اصالت خویش و هویت تاریخیشان یعنی اسلام و تشیع بود تا زمینههای حاکمیت ارزشهای دینی و مذهبی در جامعه فراهم شود.
در این مسیر البته کسی جز مردم همراه ما نبود. تمام احزاب و گروهها و اکثر روشنفکران و نخبگان سیاسی و اجتماعی در آذربایجان معمولاً وابسته به روس یا غرب و آمریکا بودند. رسماً از آنها پول و یاری میگرفتند و کسی هم به آنها معترض نمیشد و الآن هم نمیشود؛ با اینکه آشکارا از خارج پول و امکانات میگیرند. اما اینکه در آن میان تنها حزب اسلامی را با هزار و یک تهمت و افترا و پروندهسازی از فعالیت مستقل و سالم دینی بازداشتند و از دور خارج ساختند و مرا به عنوان دبیر کل حزب به همراه چند نفر از معاونان و همکارانم محکوم و زندانی کردند و چهها که نگفتند و چه جفاها و ظلمها که در حق ما نکردند!... علت اصلی، آمریکا بود. قضیه از این قرار است که یک گروه از آمریکا آمده بودند به باکو و ادعا داشتند که میخواهیم به شما دموکراسی یاد بدهیم! حدود سال 1995م. بود. این گروه که جاسوسان آمریکا بودند، در باکو به دیدن تمام احزاب رفتند و با رهبرانشان گفتگو کردند و همه را مطابق میل خود یافتند. به حزب اسلامی ما هم آمدند و با من و شورای مرکزی و برخی از اعضای حزب به گفتگو نشستند. در دفتر من جز عکس حضرت امام خمینی و ایت الله خامنهای عکس و زینت دیگری ندیدند. ما به صراحت گفتیم که حزب ما بر اساس اندیشههای دینی فعالیت دارد و ایدئولوژی اسلامی را تبلیغ میکند و ما به اسلام ناب محمدی که امام خمینی در عصر حاضر منادی آن و ایت الله خامنهای مدافع آن است، اعتقاد داریم. دموکراسی غربی برای ما اهمیتی ندارد. ما مسلمانیم و میخواهیم قوانین اجتماعی و سیاسی اسلام را در مملکت خود حاکم گردانیم.
آن گروه جاسوسان آمریکایی، پا شدند رفتند و به سفارت خودشان و به دولت حیدر علییف و آمریکا گزارش دادند که تمام احزاب آذربایجان مطابق میل و مذاق آمریکا و تابع دموکراسی غربی و سینه چاک آناناند، جز حزب اسلامی، که موی دماغ آمریکا و منافع آن در جمهوری آذربایجان خواهد شد. باید هر چه زودتر بساط این حزب را برچید. این حزب پیرو اندیشههای ضد آمریکایی خمینی و رهبری ایران است.
به هر حال ما، شنیدیم که حتی هنگام مراجعت به آمریکا، در فرودگاه باکو به حیدر علییف پیام داده بودند که اگر میخواهی از مساعدتها و کمکهای ما بهرهمند شوی، باید هر چه زودتر قال قضیه حزب اسلامی را بکنی!
حیدر علییف گر چه از حزب اسلامی چندان خوشش نمیآمد، اما بهانهای هم برای لغو فعالیت آن نداشت. بعد از قضیه گروه آمریکایی، حیدر علییف مصمم شد که حزب اسلامی را تعطیل نماید. اما بهانهای نداشت. بالأخره خامی و ناشیگری و اشتباهات برخی از همکاران ما بهانهای به دست دولت آذربایجان داد و البته برخی هم خیانت کردند و ظاهراً از جاسوسان دولت هم در میان ما بودند... به هر تقدیر، در سال 1996م. به اتهام جاسوسی، برهم زدن نظم، اقدام علیه کشور، دشمنی با خلق! و ... من و سه نفر دیگر از اعضای حزب را دستگیر و محاکمه و زندانی کردند. یکی از اعضای فعال حزب اسلامی به نام «کربلایی آقا» در بازداشتگاه سازمان امنیت دولت حیدر علییف، زیر شکنجه در چهل سالگی شهید شد و فعالیت حزب لغو و ممنوع گردید.
من در تمام بازجوییها و بازپرسیها، از مأمورین و بازپرسها سؤال میکردم که آخر گناه ما چیست؟ شما که میدانید این اتهامات واهی و بیاساس است، چرا ما را اذیت و زندانی میکنید؟ میگفتند: دستور جناب پرزدنت حیدر علییف است! البته راست میگفتند. در واقع دستور آمریکا بود و حیدر علییف مجری منویات و اوامر آمریکا بود.
این بود که حزب اسلامی را متوقف ساختند و ما سه سال در زندان بودیم و من چون مرض قند داشتم، به دستور رئیس جمهور حیدر علییف، نگذاشتند به پزشک مراجعه کنم و اجازه معالجه ندادند. قند من شدت یافت و به چشمانم آسیب رساند ... البته همه اینها در راه اسلام بود، امیدوارم خداوند قبول فرماید. ما راضی به رضای حقّیم و سربلندی اسلام و مسلمانان در دنیا آرزوی ماست.
در اینجا دامن صحبت با حاج علی اکرام را برمیچینیم، امیدواریم در جایی دیگر بتوانیم حق مطلب را بهتر ادا کنیم و این صفحه درخشان تاریخ انقلاب اسلامی در خارج از ایران را بازخوانی نماییم. (پایان مصاحبه)
مصطفی قلیزاده علیار
زندگی نامه حاج علی اکرام در یک نگاه - ( قسمت 1)
اشاره: اینجانب (مصطفی قلیزاده علیار) به لطف خدا، نخستین نویسنده زندگی و خاطرات حاج علی اکرام رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان (1940 – 2011 م)هستم که تاکنون علاوه بر چاپ و انتشار مقالات و مصاحبه های متعددی از زندگی و مبارزات آن مجاهد فقید اسلام، دو کتاب مسقل نیز تحت عنوان : «خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان» ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران،1385) و « نامه هایی از زندان» (ارومیه، اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی و یاز نشر، 1389) در زمان خود شادروان حاج علی اکرام و با نظارت و مشارکت او ترجمه، تألیف و در ایران منتشر کرده ام. اخیراً در پی وفات آن مبارز مسلمان ( 26 اسفند 89)، مختصری از زندگی نامه ، اندیشه ها و منش عملی وی را به قلم آوردم که ذیلاً ملاحظه می کنید:
تولد و تربیت
مسلمان مبارز و رهبر مجاهد جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان، حاج علی اکرام علییِف فرزند اسماعیل، در پنجم آوریل1940(16 فروردین 1319) در شهرک «نارداران» -25 کیلومتری باکو- به دنیا آمد. خانواده او به دلیل گرایش مذهبی، ملتزم به آداب و رسوم سنّتی و تربیت دینی بودند. آنان علی رغم ترویج رسمی اصول نظام آموزشی در مدارس و نشر اندیشههای مادی در جمهوریهای شوروی و تربیت نسلهای جوان به شیوه مارکسیستها، فرزندان خود را تحت تربیت خانوادگی و دینی بزرگ میکردند. حاج علی اکرام و پنج برادر و چهار خواهرش در آن محیط اجتماعی و در داخل چنین خانواده مذهبی پرورده شدند و نشو و نمو یافتند.
پدرش اسماعیل مردی دیندار، غیرتمند و زحمتکش بود و روزی خود و خانوادهاش را از حاصل دسترنج خویش تأمین میکرد. او علاوه بر کار و تلاش، با ادبیات کلاسیک آذربایجان و آثار شاعران و نویسندگان بزرگ و مسلمان آن و با قرآن و معارف دینی نیز آشنایی داشت.
حاج علیاکرام در خاطرهای از دوران جوانی خود، در بیان میزان دینداری و غیرت دینی پدرش میگوید:
میخواستند مرا به خدمت سربازی ببرند، امّا پدرم اسماعیل با استفاده از نفوذ و پول خویش، بالاخره نگذاشت من به نظام وظیفه عمومی بروم و وارد خدمت در ارتش سرخ شوروی شوم. وقتی از او پرسیدم: چرا اینقدر پول حلالت را به جیب این خدانشناسان میریزی و نمیگذاری من بروم خدمت سربازیام را بگذرانم و برگردم؟! گفت:
«اگر وارد ارتش سرخ شوی، دیگر آدم نمیشوی! چون وادارت میکنند که گوشت خوک بخوری، و چون گوشت خوک از گلویت پایین رفت، نور ایمان در دلت خاموش میشود و دیگر آدم نمیشوی!..».
مادرش «حُسنیه» زنی متدین، بردبار و شایسته بود. در فضیلت او همین بس که در آن شرایط سخت اجتماعی جماهیر شوروی در دهه های سی و چهل، که حتّی سایه اهل ایمان را نیز همه جا با تیر میزدند، توانست ده فرزند شایسته و دیندار را تربیت و بزرگ کند.
حاج علی اکرام می گوید:« پدر و مادرم در تربیت فرزندانشان بسیار حساس بودند و حتّی در جوانی هم آنها را به حال خود رها نمیکردند. آنان سعی داشتند به شیوة تعالیم اهل بیت(ع)، فرزندان خود را تربیت و از آنها همواره مراقبت نمایند.»
فرزند بزرگ این خانواده «حاج مایل علییف» (1935- 1999) شاعر برجسته اهل بیت(ع) و ادیب مشهور آذربایجان بود. حاج علیاکرام سوّمین برادر از شش پسر اسماعیل ، تحصیلات خود را در رشتة تربیت بدنی در باکو به اتمام رساند، امّا وارد شغل دولتی نشد و به کار زراعت و پرورش گل پرداخت.
آشنایی با نام امام خمینی
حاج علی اکرام از حدود سال 1975(1354ش) از زبان یک دانشجوی شیعی مذهب و ترک زبان یمنی که در باکو تحصیل میکرد، نام امام خمینی(ره) را شنید و به اجمال با مبارزات ایشان و تبعید شدنش به نجف، آشنا گردید. در ایام اوجگیری مبارزات مردمی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام در سال 1357، حاج علی اکرام، از طریق رادیو تبریز تمام حوادث و وقایع و اخبار انقلاب را پیگیری میکرد و گاه از رسانه های مسکو مسائلی را میشنید. جذابیت شخصیت امام خمینی و شور انقلاب اسلامی، او را سخت تحت تأثیر قرار داد و مثل هزاران مسلمان آزاده و غیور جهان، او نیز دل به عشق امام داد و به طرفداران انقلاب اسلامی در خارج از ایران پیوست. وی در داخل قلمرو حاکمیت شوروی و در زادگاهش نارداران، هسته طرفداران انقلاب اسلامی و حلق? مقلدان امام خمینی را تشکیل داد و رهبری کرد و فعالیت خود را در آشنا کردن مردم آذربایجان با انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی، بازگشت به هویت اصیل اسلامی- شیعی کشور و ملت جمهوری آذربایجان، نشر معارف دینی و قرآنی، برپایی مخفیانه مجالسی در بزرگداشت شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی و ... گسترش داد. همین فعّالیتهای او با انگیزه دینی و اعتقادی، روز به روز دامن گستر شد و مردم را در مناطق مختلف آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان مجذوب خود ساخت. بدین گونه در هر گوشه و کناری بویژه نارداران و باکو، جماعتی انبوه همگام با علی اکرام، حرکتی برای بازیابی هویت خویش آغاز کردند. در این میان سازمان امنیت شوروی(ک.گ.ب) نیز که متوجه قضایا شده بود، حاج علیاکرام را به دقت تحت نظارت و کنترل گرفت و از ترس اینکه مبادا به ایران بگریزد، او را از نزدیک شدن به مناطق جنوبی آذربایجان(مرز شمالی ایران) منع میکرد.
او نیز همواره در آرزوی سفر به ایران و دیدن امام خمینی به سر میبرد. امّا این دیدار و زیارت در زمان حیات امام میسر نشد. چند ماه پس از وفات امام در سال 1368، هیئتی از آذربایجان از طریق مسکو برای نخستین بار به سفر زیارتی خارج از شوروی رفت که حاج علی اکرام نیز در ترکیب آن بود. هیئت زیارتی آذربایجان شوروی، پس از زیارت عتبات عالیات در عراق و حرم حضرت حضرت زینب(س) در سوریه، به ایران آمد و به زیارت حضرت امام رضا(ع) در مشهد و حضرت معصومه(س) در قم نیز نایل گردید و مقبره امام خمینی(ره) را در تهران زیارت کرد.( نگاه کنید: عبدالحسین شهیدی ارسباران، خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، تهران 1385، فصل دوم)
در حادثه زلزله گیلان به سال1369، حاج علی اکرام جزو نمایندگان کمک رسانی شوروی بود که از مسکو به ایران آمد و در این سفر، یک رحل بزرگ چوبی رمزدار و زیبای قرآن را که چند قرن قدمت دارد، با خود آورد و به حرم امام خمینی اهداء کرد که هنوز هم این اثر هنری ارزشمند بر روی قبر امام قرار دارد. او سالها پیش در زمان حیات امام خمینی نذر کرده بود که اگر به ایران برود و امام را ببیند، این رحل قرآن را به ایشان اهدا خواهد کرد، اما ...
از آن پس سرنوشت او نیز همچون دیگر شیفتگان امام و انقلاب اسلامی در جهان (لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، مصر و اقصی نقاط دنیا) رقم خورد و در کشورش دل به آرمان رهایی بخش امام خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای داد و در این راه جهاد و پایداری کرد ، تا آخر عمر در این عرصه عاشقانه استقامت ورزید و «هواداران کویش را چو جان خویشتن» عزیز داشت. تمام زندگی و مبارزات او این مدعا را ثابت می کند ( نگاه کنید: خاطرات حاج علی اکرام، پیشین؛ «نامههایی از زندان» با ترجمه مصطفی قلیزاده علیار، از انتشارات یاز، ارومیه با حمایت اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی،1389)
تأسیس حزب اسلامی آذربایجان و گسترش مبارزه
با فروپاشی شوروی، آذربایجان در سال1991 اعلام استقلال کرد. حاج علی اکرام با تأسیس رسمی «حزب اسلامی آذربایجان»(A.I.P ) فعالیت دینی- اجتماعی خود را در نقاط مختلف آذربایجان گسترش داد. از بُعد فعالیت سیاسی و اجتماعی حزب اسلامی، می توان به مخالفت این حزب با نفوذ غرب زدگی و اشاع? فرهنگ اروپایی و حضور تدریجی دولت های استکباری غرب به سرکردگی آمریکا و دلّالی اسرائیل در آذربایجان اشاره کرد. موضع گیری تند حزب اسلامی آذربایجان به رهبری حاج علیاکرام در مقابله با حضور آمریکا و اسرائیل در باکو، آنقدر چشمگیر و در میان مردم تأثیرگذار بود که هیئت حاکمه غرب گرای باکو به رهبری حیدر علییف، ابراز ناخرسندی کرد و در پی آن، فعالیت حزب اسلامی ممنوع و حاج علی اکرام به عنوان دبیرکل حزب و به جرم طرفداری از انقلاب اسلامی ایران و ترویج ارزشهای دینی در آذربایجان، به همراه دو تن دیگر از اعضای شورای مرکزی آن( حاج آقا نوری و مرحوم حاج واقف) در سال 1996 دستگیر، محاکمه و به حبس محکوم شدند، حاج علیاکرام به یازده سال و دو نفر دیگر هرکدام به ده سال. امّا سه سال بعد یعنی در سال 1999 آزاد گشتند در حالی که سلامت جسمی حاج علیاکرام بر اثر شکنجه و فشارهای شدید جسمی و روحی، دچار آسیب و بیماریهای غیر قابل علاج شده بود که تا پایان عمرش با این بیماری و ضعف و ناراحتی سوخت و ساخت.
در سال 2002 مردم نارداران دست به قیام بر ضد سیاستهای نادرست و استبدادی حیدر علی یف زدند. حاج علی اکرام که هنوز آثار آسیب و شکنج? زندان را بعد از گذشت دوسال بر روح و جسم خود داشت و به سختی تحمل می کرد، باز هم به اتهام تحریک مردم به قیام، در ژوئن 2002 دستگیر شد و حدود هیجده ماه در حبس ماند. در این حبس روشنایی چشمهایش را تا حدّ زیادی از دست داد. زیرا در زندان مانع معالجه و مداوای بیماری قند او شدند و نگذاشتند مورد معالجه قرار گیرد. در نتیجه، بیماری قند در جسمش افزایش یافت و به چشمهایش آسیب اساسی رساند به طوری که دیگر حتی پس از عمل جراحی نیز بهبود نیافت.
بی شک حاج علیاکرام رهبر جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان نقش تأثیرگذاری در احیای هویت اسلامی کشورش داشت و مجاهدتهای او هرگز در تاریخ فراموش نخواهد شد. ناگفته نماند که در قرن بیستم میلادی دو حرکت انقلابی - اسلامی با انگیزه و هدف دینی و شیعی در جمهوری آذربایجان اتفاق افتاده: نخست جنبش اسلامی دهه 20 (از 1920 تا 1931) به رهبری عالم مجاهد و مجتهد شهید آیتالله شیخ عبدالغنی بادکوبهای و با تأسیس «جمعیت دعوت الهی» توسط او بود که با شهادت شیخ به دست عوامل استالین در سال 1931(1310 ش.)، این جنبش فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اسلامی نیز سرکوب شد[1].
دومین جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان با حرکت اسلامگرایان این کشور به رهبری حاج علی اکرام علییف در شهرک نارداران و شهر تاریخی باکو، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر آن پدید آمد و با تأسیس و آغاز به فعالیت حزب اسلامی که دبیرکل آن خود حاج علی اکرام بود، به اوج خود رسید، امّا با دستگیری و زندانی شدن رهبران جنبش، از نفس افتاد و برچیده شد.
هنوز از آغاز، انجام، تأثیر اجتماعی و نتایج تاریخی این دو جنبش اسلامی، اطلاعات تاریخی کافی، علمی و پژوهشی در ایران انتشار نیافته است. امید است اندیشمندان غیرتمند از اهل قلم و آگاهی بار این مسئولیت را به منزل برسانند.
استوار بر سر پیمان نخستین خود
اکنون حاج علی اکرام در اغلب کشورهای اسلامی و حتی در ممالک غربی از چهرههای مبارز و شخصیتهای اسلامی برجسته و شناخته شده به شمار میرود. او به عنوان یک مسلمان غیرتمند و آگاه همچنانکه در برابر اشغال نظامی بخشی از اراضی کشورش آذربایجان توسط همسایه غربیاش ارمنستان، ساکت نبوده و همواره به آن اعتراض داشته و حتّی در اوایل اشغال به مدافعان کشورش کمک میکرد، در برابر سرنوشت تلخ دیگر ملتهای مسلمان نیز بیتفاوت ننشسته است. او در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، اشغال فلسطین توسط صهیونیستهای غاصب، تجاوز اسرائیل به خاک لبنان، فاجعه غزّه و ... نیز ساکت نبوده و به تجاوزگران اعتراض داشته، همواره در برابر مسلمانان مظلوم جهان احساس مسئولیت داشته است. از نخستین سالهایی که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان از سوی امام خمینی(ره) به عنوان روز جهانی قدس و رمز آزادی فلسطین اعلام شد و شوروی هنوز در اوج قدرت بود، حاج علی اکرام در نارداران و باکو متناسب با شرایط اجتماعی آن روز، با همان تعداد محدود افراد متعهد از مقلدان امام در آن دیار، مراسم این روز تاریخی را برپا میداشت و هنوز هم به همت او مراسم روز قدس هرساله همزمان با دیگر ممالک اسلامی در جمهوری آذربایجان به دفاع از سرزمین اسلامی فلسطین و حقوق صاحبان اصلی آن و در محکومیّت رژیم غاصب صهیونیستی اسرائیل، با شور و هیجان تمام برپا میشود و خود او روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان هر سال با وجود بیماری، از خانهاش بیرون می آمد و در میدان امام حسین(ع) نارداران در ابتدای صف راهپیمایان قرار می گرفت در حالی که کفن پوش بود!
لطفاً بقیه را در قسمت 2 بخوانید:
مصطفی قلیزاده علیار
[1] - برای آگاهی از زندگی، مبارزات و شهادت شیخ عبدالغنی بادکوبهای: نگاه کنید به: علّامه امینی، «شهداءالفضیله» ، ص377-380.(چاپ افست از انتشارات شهاب، قم، بیتا)؛ «خاطرات حاج علی اکرام»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1385، ص48-44.، « چکیدة مقالات همایش بینالمللی ایران فرهنگی»، مؤسسة مطالعات ملی، سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی، تهران 1387، ص121-120