عباس بارز، شاعری آزاده بود
نوشته: حسین دوستی
اشاره:
پس از وفات شاعر نام آشنای منطقه اهر- ارسباران - ورزقان در استان آذربایجان شرقی، شادروان استاد عباس بارز که از برجسته ترین سخنوران معاصر آذربایجان محسوب می شد، مقاله ذیل را همشهری فاضل وی، نویسنده پرکار و ادیب محقق و شاعر خوش قریحه جناب استاد حسین دوستی نگاشته است که با بزرگواری تمام در اختیار نشریه دنیز گذاشت. با تشکر از آقای دوستی نوشته ارزشمند ایشان را می خوانیم :
نگاهی به زندگی افتخار آمیز عباس بارز
شاعر اندیشمند و آزاد? اهری شادروان استاد عباس اسلامی متخلص به «بارز» متولد 1339 هـ.ق ( 1298ش.) در منطقه ادب پرور اهر ارسباران آذربایجان شرقی بود و پس از عمری پر برکت در شب عید غدیرخم 1432 (24 آبان 1390) سر بر آستان جانان نهاد و خرقه تهی کرد. وصال یار ازلی، در سیری شبانه، این عارف متفکر را از خاک بر افلاک کشاند و بر ذروه لاهوت نشاند، چنانکه خود نیز از سالهای دور عارفانه آماده این سفر بود:
به سوی ذروه لاهوت هم گامی بنه در پیش / نه تنها عالم ناسوت می باشد مقر ما را
استاد عباس بارز، سالهای سال در اوج احساس ، بال بر بال ملائک اندیشه ، سوار بر توسن خیال، هم صحبت افلاکیان و عرشیان بود، این بار در سفری جسمانی، پای در رکاب کرد و گام بر وادی ایمن نهاد. به مصداق سروده خویش:
پرواز آسمانی مرغ خیال من / آماده می کند به سفر در فضا مرا
تا چند و کی اسیر شوم در بسیط خاک / بنشان دلا به صدر مه دلربا مرا!
ارتحال استاد بارز در شب عید غدیر، پاکی ضمیر و صفای درونی این شاعر ستایشگرعلی و آل علی و دلداد? «محمد مصطفی»- صلوات الله علیهم- را متجلی می سازد. جسم زار و نحیف استاد، سالهای طولانی با درد عدالت خواهی و در اشتیاق عدالت علوی می سوخت و می ساخت. این بیماری جز به گوشه چشم مهربان صاحب غدیر، التیام نمی یافت. گوئیا روزها و ماهها در حسرت این فیض شبانه بود تا در خلوتی خالی از اغیار و دور از هیاهوی حیات خاکیان، در عید ولایت بوسه بر آستان امام علی (ع) بزند و جان خسته اش را درمانی ابدی بگیرد:
ای مریض نیمه جان دست امید از جان مشو / چار? هر درد بی درمان و جانفرسا علی است
«بارزا» گام دو عالم از علی باشد روا / چشم درویشان همیشه در کف مولا علی است
اشعار روان و گرانسنگ او، دهن به دهن و سینه به سینه در ذهن و زبان مردم ماندگار شده است. او زبان گویای مردم در هم? سالهای عمرش بوده است. قلب او همیشه در عشق مردم و برای اعتلای کشورش تپیده است. او شاعری مردمی، مسلمان، حماسه سرا، استکبار ستیز، وطندوست، آگاه و هوشمند، آشنا به وظایف شاعری و توانا در هم? فنون و صنایع ادبی بود و این همه، باید هم او را شهرت عالمگیر بخشد و مهرش را در دل ها جای دهد:
بیر عمر ودور بو اؤلکه ده هریان تانیر منی / تبریز سهلدور باکی، شیروان تانیر منی
اوز شانلی خلقیمین منم آخر اوره ک دیلی / هر یاندا وار دوشونجه لی انسان تانیر منی
دوزگونلوک ایله خلق آرا شهرت قازانمیشام / من «بارز»م بو کلک دُر افشان تانیر منی
اشعار بارز همانند چشمه آب حیات، شیرین و لطیف و گواراست و لذا به نیکی بر دلها رسوخ کرده و بر مذاق همه خوش نشسته است:
خضره دیریلیک چشمه سی سو وئردیسه «بارز» / هر بیتیده بیر چشمه حیوان ایچره م من
بارز با اشعار خود، غنایی و زیبایی بی پایان و پویایی مستمر به ادب و عرفان آذربایجان بخشیده است:
سوز باغچاسینین گوللری «بارز» سارالارکن / گلدین اونو بیر گوللو گولوستان ائله دین سن!
ارزش اشعار بارز در نزد اهل سخن، گرانقیمت است و سخن شناسان بر تک تک ابیات او مهر تأیید زده اند:
بارز سنین کلامین بیر لعلدیر بدخشان / صاحب هنر یانیندا، اهل کتاب الینده
استاد شهریار، امیر قافله این سخن شناسان معاصر در منظومه بلند 477 بیتی خود که در ذکر مفاخر ادب و هنر ایران سروده، در بیت 196 ازعباس بارز چنین نام می برد:
دو دیگر«اشرف» و«فاخر» که سخت اهل دلند / چنانکه «بارز» و«گوهر» که بازمشتعلند
وشاعر ارجمند معاصر، استادعلی نظمی تبریزی درمثنوی بلندی، توان ادبی بارز را ممتازترین هنرمندی ها دانسته است:
بارز آنجا که نغمه پردازد / رخش معنی برآسمان تازد/
درفنون حماسه پردازی / با زهیرعرب کند بازی
شاعری هست او سراپا حال / سینه از شورشعر مالامال
هرگه او نغمه ای کند آغاز / از دگر نغمه ها بود ممتاز
آنچنان نرد شعر می بازد / که دیاراهر بدو نازد
اویکی شاعربرازنده است / وآنچه او گفته جاودان زنده است.
واستاد محمد فرقانی، شاعرفرهیخته سرابی، استاد بارز را چنین ستوده است:
یقین قیمتلی دیراشعارنغزین اهل فنّ ایچره
دوشوب دیلدن دیله، الدن اله گول تک گزر، بارز
بارز، خود دلیل این اقبال مردم به اشعارش را دو عامل یا به زبان خود- دوغم و غصه – می شناسد:
ایکی شئی سالدی ایاقدان منی ،اوّل عشقیم / بیرده بوغملی دیارین غمی اؤلدوردی منی
او از آغازحیات در وادی مقدس عشق پاگذاشت وعاشقانه جاده های زندگی را ره سپرد و دراین آتش سوخت و نالید و براین سوختن ،مباهات کرد و این افتادگی را سرافرازی شمرد:
طریق عشقده گراینجیسن ملول اولما / کی چوخ ریاضتی استاد کاردان آپاریر
و دراین آتش آن چنان سوخت که پاداش آن را هدیه ای شگفت گرفت:
سحرکه نکهت زلفت ز باد صبح شنیدم / مطاع عمر بدادم، بلای عشق خریدم
اگرچه سوخته گشتم به آتش دل زارم / ولی خوشم که به سرمنزل مراد رسیدم!
و همچون یک وطندوست عاشق چنین می سرود:
آتدیم اؤزومو آی آنایوردوم ، سنی توتدوم / عشقینده بو اگنیمده کی نیسگیل کفنیمدیر
درتن تبدارتا باشد شرار جان مرا / خون دل گردد روان ازدیده بردامان مرا
دفترعمرم سراسر قصه ناکامی است / مشکلی هرگز نشد درزندگی آسان مرا
بارز، شاعری آزاده بود که سرافراز زیست و برنان جوین و اندک خویش قناعت ورزید و شرافت معلمی و عزت شاعری خود را با هیچ چیز عوض نکرد:
همچو درویشان قناعت کرده ام برنان خشک / سیرباشد چشم دل از نعمت الوان مرا
نیستم پابند شأن وشهرت و جاه و مقام / شهره عالم کند این کلک دٌرافشان مرا
دیو شهرت را اسیر دام تقوا کرده ام / نیست پروای فریب ازنفس نافرمان مرا
وی این مناعت طبع و غنای نفس را ازمکتب مولایش امام علی (ع) به ارمغان گرفته بود:
جعفری کیشم ندارم پیشوایی جزعلی (ع) / راه حق می پویم و رهبربود ایمان مرا
ودر شعرترکی خود نیزچنین شجاعانه ندای عزت سرمی دهد:
منده یوخ حسّ تملق بیری نین مدحین ائدم / یازماغا حق سوزونو ذرّه قدهر عاریم یوخ
من علی شیعه سی یم ظلمی قبول ائیله مه رم / زور دئین لرله اودور بیرداها رفتاریم یوخ
وبا غروری قابل تحسین سر برآسمانها گرفته و درحقیقت، شعارخویش را به وضوح بیان می کند:
بارزا درویش عشق اول، نئیلی سن سیم و زری / سال اودا یاندیر هوای نفسی، استغنانی سئو!
آثار ماندگار استاد بارز
اینک استاد بارز،این شاعر سترگ و ادیب بزرگ پای برآسمانها کشیده و باز زمینیان را بی نصیب نگذاشته است. او آثاری ارزشمند از خویش برزمین خاکی ،به یادگارگذاشته است که هر بیت آن، میراثی ارزشمند و دریایی ازحکمت و اندیشه و عرفان و ادب می باشد:
من اؤلندن سورا شعریمدی منیم میراثیم / بوندان آرتیق ائله تاپشیرماغا بیرواریم یوخ
و در غزلی دیگر،ازاشعارخود چنین یاد می کند :
خلف اوغلومدی منیم هربیری بوسؤزلریمین / قویسالارآدلانارام من ده اؤزآثاریم ایله
و به عبارتی دیگر نیز چنین می گوید:
شعرعالمین کمال مهارتله طی ائدیب / قوشدوم گرایلی ،قوشمادا یازدیم ،مقاله ده
و به رهروان مکتب ادبی خود وصیت می کند:
من اؤلندن سونرا هرکس آختارا مندن اثر / یازدیغیم بواودلو سؤزلریادگاریم دیر منیم
آثار استاد بارز را چنین می شناسیم:
1-ائل دایاقینا سلام ( منظومه ای به روش حیدربابایه سلام – چاپ تبریز، سال 1346)
2- گلهای رنگارنگ - اشعار
3- قیزیل قوش - اشعار
4- سه جزوه اشعار
5- یاسلی ساوالان – مجموعه بزرگ و مشهوراشعار بارز
6- مقالات
آثار دیگراستاد بارز، فرزندان ادیب، شاعر، فرهنگمدار و صالح او هستند که بی شک ادامه دهنده مسیر حکمی و عرفانی پدرخواهند بود و راقم این سطور در این مورد گفته:
پدرشاعر،پسرشاعر،چه نیکو ارث می ماند / یقین فضل و ادب بارد زخوان نعمت بارز
در پایان سخن یک بند از منظومه «ائل دایاقینا سلام » عباس بارز را در ماتم خود این شاعر دلسوخته زمزمه می کنیم:
ائل دایاقی یوزوم سنه چؤننده / جوان بختیم چراغ کیمی سؤننده
گوزیاشلاری قزل قانا دؤننده / ئوزون گلیب منه مزارآچئیدین
قبریم اوسته بیردسته گول ساچئیدین
(منبع: دوهفته نامه دنیز، شماره 5 – مورخ 6/9/90 چاپ ارومیه)
عباس بارز هم رفت
استاد «عباس اسلامی» متخلص به «بارز» شاعر شهیر شهرستان اهر در ناحیه شمالی استان آذربایجان شرقی روز 24 آبان 1390 (عید غدیر 1432) در 91 سالگی، دنیای فانی را وداع گفت. خبرش را دوست شاعرم اکبر حمیدی علیار به من داد. خدایش رحمت کند مردی خوب و شاعری با احساس بود و به دو زبان آذربایجانی و فارسی شعر می سرود و عضو انجمن ادبی استاد شهریار در سالهای قبل از انقلاب بود و اشعارش در نشریه ویژه آن انجمن در دهه چهل تا جایی که به خاطر می آورم، چاپ شده است البته من آن وقتها یک بچه دهاتی 5 – 6 ساله بوده ام، این نشریه را در آرشیو کتابخانه تربیت تبریز در دهه شصت به جناب منصور خانلو دیده ام و تورقی کرده ام، یادش بخیر. عباس بارز را هم نخستین بار در سال 1365 در دفتر روزنانه «فروغ آزادی» در تبریز و در محضر مرحوم استاد یحیی شیدا دیدم. او یک عمر صمیمیت و صداقت و سادگی شاعرانه و روستایی را یکجا در شعر و هنر زندگی اش داشت و جذابیتش هم درآن بود. کتاب «ائل دایاقینا سلام» او به شیوه « حیدر بابایه سلام» شادروان استاد شهریار بود که در سال 1346 در تبریز چاپ شده است با مقدمه محمد مصری و خود شاعر. بعدها هم گویا کتاب کوچکی از اشعارش را منتشر کرده بود و مجموعه شعر « یاسلی ساوالان» (سبلان عزادار) ظاهراً آخرین کتابش است. او در ادبیات آذربایجان جایگاه خاص خود را دارد.
امروز چهارشنبه 25 آبان 1390 در کانون شعر و ادب حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه، یاد و خاطره مرحوم بارز را گرامی داشتیم و من در باره ویژگی های شعری و منش آن فقید حرفهایی زدم و جناب استاد محمود شامی شاعر مشهور ارومیه هم خاطره سفر مرحوم بارز به ارومیه و روستای زادگاه شامی را بازگو کرد... از یکی از دوستان هم تلفنی شنیدم که مسئولان فرهنگی استان در باب محل دفن مرحوم بارز مثل اینکه اهمیت لازم را نداده اند!...
در اینجا مطلع و مقطع یکی از غزلهای ترکی عباس بارز را می آورم:
سوزگون باخیشلار آلدی الیمدن توانیمی
کیپریک اوخ اولدو، دگدی دله، تؤکدو قانیمی...
عاشق قوجالسا سئوگیسی گؤزدن سالار اونو
یا رب قوجالتما «بارز» شیرین زبانیمی!
و ترجمه اش به فارسی برای عزیزانی که ترکی نمی دانند:
نگاه مست تو جانا تاب و توانم را از کف برد
مژگانت مثل تیری به دلم نشست و خونم را ریخت....
عاشق چون پیر شود، از چشم محبوبش می افتد،
یا رب «بارز» شیرین زبان را پیر مگردان.
تسلیت میگویم به خانواده و فرزندانش به خصوص فرزند شاعرش بابک اسلامی. یادش گرامی باد.
مصطفی قلیزاده علیار