ترجمه شعری ازمولانا به عربی
متن فارسی:
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
جز یاد خدا هیچ دگر کار نداریم
درویش و فقیریم و در این گوشه دنیا
با نیک و بد خلق خدا کار نداریم
با جامه ی صد پاره و با خرقه ی پشمی
بر خاک نشینیم و ز کس عار نداریم
در روى زمین چون دل ما گنج معانی است
دینار چه باشد، غم دینار نداریم
مائیم و گلیم و نمد کهنه و کنجى
بر سر هوس جبه و دستار نداریم
ما مست صبوحیم ز میخانه ی توحید
حاجت به می و خانه ی خمار نداریم
ترجمه به عربی توسط شاعر صادق بشیری – عراق، کرکوک:
ما لنا فی العالمَینِ من حبیب أو ودود
غیر من قد أوجد الخلق وجودا من عدم.
قد لبسنا الزهد جلبابا وثوب المعدمین.
فلنا ذکره فی الدارین کافٍ وأهم
لانبالی بجمیل الخلق إنّا لا ولا،
بقبیح کرهوا، أو ما تشکّوا من ألم
لیس عیبا إن تُرکنا دون أحباب وُداد
کلّ من غیرَ الألهِ لیسه إلاّ صنم
إن جلسنا بلباس خلِقِ أو من حریر
فهو سیّانُ لنا دون حیاءِ أوندم
نحن أشجارُ وبالتوحید آتت أُکلها
لم نهب أحجار رامِ فهو أعمى وأصم
طهُرت من کل بغض ما بنا من أفئده
لا یمسّنّا فساد القوم لو فاق القمم
أثملتنا حانة التوحید من صهبائها
کلّ شِربٍ غیرها سمّ ومن یسقی یُذم
منبع: سایت عربی «مرکز النور»
زبان شعر
علی همای پناه
«زبان نظامی از نشانه هاست که عقاید را بیان می کند و قابل قیاس
با نگارش، الفبا، مناسک نمادین، اشکال (قواعد) رفتار و...نیست» - فردینان دوسوسور
زبان در شعر چیزی است هدف خود و خارج از گستره ی معنا شناسی، فراترازاندیشه و گونه ای رهایی واستقلال از معنا؛ در واقع شکلی غیر ازکاربرد عادی ومتعارف زبان. ساکن وساده نیست چون دارای خود است وبرای ابراز خود نیاز به آفرینندگی مخاطب دارد، معنای نهایی درونش وجود ندارد یا در پشت تاویل های بی شمار پنهان شده و راه گشایی برای طرح و درک معناهای بی شمار است. راهی برای ویرانی سویه ی خودکار وسنتی ادراک وایجاد احساس تازه ای از چیزها به نحوی که آنها را نا آشنا ومبهم می کند. صورتهای فراموش شده ی زبان را یادآور می شود و میل به ابداع را درآفرینشهای ادبی تحریک می کند. به طور آگاهانه وسازمان یافته به زبان متعارف یورش می برد وقصد تحمیل خود وانعکاس دیگرگونگی را دارد. درسیرخود نیاز به کشف معنا را بنیان می نهد، مستقل از معنا از قاعده ها سرپیچی می کند و الگو های تازه ای را می آفریند. با ذهنی بودن ذاتی خود، آفات شعری همچون تصاویر صامت، بی جان وعینی را دور می ریزد و قصد جان بخشی به تصاویر و حرکت به جهان تصاویرزنده و ذهنی* دارد. رهایی از نظام تقلید و کلیشه را ممکن می کند و ناخودآگاه درک شالوده شکنی را نزدیک! بازی با زبان را پیش می کشد، چون رویا ظاهری آشکار و شفاف و درعین حال سخت تاویل می پذیرد، با خودش درک می شود نه از تحلیل جهان بیرون برای رسیدن به جهان درونش. امکانات ترک و تغییر عادات را فراهم و معانی چند گونه را ایجاد می کند ؛ باری که بر دوش واژه هاست، معناهای ضمنی یا تاثیرهای عاطفی و حسی برآمده از نحوه ی کاربرد قواعد که مخصوص هر زبان است را مدیریت کرده و امکان عدم انتقال این قواعد از زبانی به زبان دیگررا میسر کرده و باعث ترجمه ناپذیری شعر و برجستگی وسلطه ی زبان می شود. سویه ی آوایی شعررا می آفریند(موسیقی) معنا را به دنبال آواها می کشاند؛ تکه تکه می کند و در کوچه پس کوچه های آن گم و به مخاطب فرصتی برای کشف گم شده ها ودر پی اش احساس لذت ونشاط می دهد و معنا را به بازی دعوت می کند! خود را می زاید وچیزهای بیان نشده را ارایه می دهد وهمزمانی معنا و بی معنایی را رقم می زند. تخیل می کند به باز آفرینی می پردازد از واژه ها برای درهم شکستن زبان متعارف بهره می جوید و دلالت را از میان برمی دارد! به واژه ها می فهماند که بیش از یک شکل معنا می توانند داشته باشند وازاین گذر رابطه ی یک به یک واژه و جمله با معنا را از بین می برد و حداکثر بار را از کلمه می کشد و این یعنی جادو...خواندن را در خواندن ها استحاله می دهد و ترتیب مکالمه های بی شمار را میان متن و مخاطب و درِ تاویل را می گشاید. به آفرینش ساختاری کلامی می پردازد چون در ذات خود گوهری نهان دارد ، خواه این آفرینش همخوان با تجربه باشد یا نه و به این اعتبار به دنیایی بسته به نام شعر تعلق می گیرد که واژه گان در آن ارزش در خود دارند و بدون اشاره به مدلول و بی دلالت معنایی واژه اند وبس، که ساختار مرکزی شعر را با فقدان دلالت معنایی می سازند؛ یعنی روی متن کار انجام می دهند چرا که زبان حکم ماده شکل پذیر ادبیات را دارد(رمان، شعر، نمایش نامه...) و چون ادبیات وجود دارد پس کاری از راه زبان و درباره ی زبان انجام می گیرد تا محصول آن اثرشود واین کار در مورد شعر به نحو ویژه انجام می گیرد یعنی کار واقعی بر روی زبان انجام می شود و آواها ومعناها در هم می شوند از راهی یکطرفه و چیزی در خود بسته همچون مجسمه ای که پس از ساخت غیر قابل برگشت است! وبه این صورت زبان ادبی شکل می گیرد وشعر را می تراشد و شعر بستری برای جولان و معرفت زبانش می شود
*اصطلاحی از نویسنده ی مقاله: و به تصاویری اطلاق می شود که با استفاده از نشانه ها قابل درک هستند ونه تجسم یا تصور با استفاده از پیش شناسه ها وپیش فهم ها یا پس فهم ها ... مثا لی از یکی از شعر هایم می آورم امید که بتواند حق مطلب را ادا کند:"خودم را در می آورم/ پرت می کنم"شما هر گز نمی توانید در آوردن خودتان را تجسم کنید اما می تواند آن را با در آوردن یک کت مقایسه کرده ودرک کنید
منابع مورد استفاده در نگارش مقاله:
- زندگی در دنیای متن/ پل ریکور
- کتاب آبی / ویتگنشتاین
- کتاب قهوه ای / ویتگنشتاین
منبع نشر مقاله: سایت: www.daniznews.ir مورخ 19/8/91
سهلاب محمداف
شاعر معاصر و برجسته آذربایجانی "سهلاب محمد اف" در سال 1945 در جمهوری خود مختار نخجوان متولد شد. بعد از دانشکده نظامی جذب ارتش شوروی شد. اما پس از تجاوز نظامیان شوروی به افغانستان، از ارتش کنار رفت و در دانشکده نظامی زادگاهش به تدریس مشغول گردید. وی عضو فعال انجمن ادبی اهل بیت (ع) - اهل بیت شعر مجلسی - در نخجوان،از سال 1996 بود و عضو اتحادیه نویسندگان آذربایجان است. تاکنون چندین مجموعه شعر از سهلاب در باکو و نخجوان به چاپ رسیده است، از جمله: "فریاد ملک محمد"، " زخمم ترمیم نمی شود"، "نفرتم، غضبم، حسرتم، عشقم"، صداهایی که از کوه طلایی می آید" و ...
مصطفی قلیزاده علیار«مهاجر»
(حیات، فعالیت و یارادیجیلیغی)
یازان: بهرام اسدی
منبع:آراز آذربایجان روزنامه سی، نؤمره 110، تاریخ:27/ 12/ 1390 - اورمیه
مصطفی قلیزاده علیار «مهاجر» 1340- جی گونش ایلی قاراداغین علیار کندینده دونیایا گؤز آچمیشدیر. تبریز و قوم شهرلری نین علمیه حوزه لرینده عالی فقه و اصول تحصیلی آلیبدیر. تورکجه و فارسجا شعرلر یازان مهاجرین ایلک اولاراق آنالار حاقیندا مختلف شاعرلردن توپلادیغی شعرلر کتابی (محبت اوجاغی) چاپدان چیخدی. حاج مصطفی قلیزاده تبریز، ناخچیوان و تهران حوزه لرینده، دبیرستان و تربیت معلم مرکزلرینده تدریس ایشی ایله ده مشغول اولوبدور. تبریزین (آذربایجان شرقی نین) حوزه هنری اداره سینده بئش ایل مدیریت ائدیب. تبریز، تهران، قوم، باکی ناخچیوان و اورمو نشریه لرینده فعالیت گؤستریب، اونون 300 دن آرتیق علمی، تحقیقی تاریخی، اجتماعی، سیاسی دینی، ادبی و مدنی مقاله لری فارس، ترک روس، اوردو و عرب دیللرینده ایراندا و خارجی اؤلکه لرده نشر ائدیلیبدیر.
او 1375 شمسی (1996 میلادی) ده نخجواندا «اهل بیت» آدلی بیر ادبی مجلسی تأسیس ائدیب، اؤزو ده دؤرد ایل تمام اونو اداره ائتدی. ایندی یه دک 21 جلد ادبیات، دینی و تاریخی موضوعلارا حصر ائتدیگی تدقیقاتی کتابلاری تبریز، تهران، قوم، باکی، نخجوان و اورمیه ده فارس و تورک دیللرینده چاپ ائدیلیب بعضیلری ده باشقا دیللره ترجمه اولوبدور. او جمله دن: مردی شبیه خود، دعبل خزاعی، دیوان صراف تبریزی، مراجع ثلاث، زنجفیل، محبت اوجاغی، خاطرات حاج علی اکرام، نامه هایی از زندان و ... بو شاعر و یازیچی نین نشر ائدیلمیش کتابلارینداندیر.
او 1384- جو ایلدن اورمیه ده مدنی و ژورنالیستی فعالیتلر ایله مشغولدور و ایندیلیکده بو شهرده مدنی فعالیتلری ایله برابر « دنیز» قزئتی نین ده مسئول مدیری دیر. اورمیه ده حوزه هنری نین ادبیات بؤلگوسونون مسئولیتی ده اونون عهده سینه دیر. قلیزاده نین ایراندان علاوه، تورکیه، عراق، نخجوان و آذربایجان شاعرلر و یازیچیلار ایله گئنیش ادبی علاقه لری وار و باکیدا آذربایجان یازیچیلار بیرلیگی نین فخری عضوودور. اونون بیر نمونه شعری:
گؤردوم
رؤیاده گئجه بختیمی آی تک اوجا گؤردوم
گون دوشدو سحر، کؤلگه می چوخ خیرداجا گؤردوم
باخدیقجا بوتون وارلیغا، غوغالی حیاتی
باشدان باشا افسانه، ناغیل، تاپماجا گؤردوم
دونیا نه قدر دولسا دا دویماز، بو تعجب
توخلار دا سالیب مئیلینی هر بیر آجا، گؤردوم
ایوان مداین کیمی ظلم ائولرینی من
نفرت تؤره دن کهنه، اوچوق دام باجا گؤردوم
آزادلیغیا هیکل ده قویولسا سن اینانما
اولموش دار آغاجی اونو مین حلاجا، گؤردوم
شیطان آل ائدیب، آزدیریـبان شاه و گدانی
وجدانلاری بیر بیر کؤله تخت و تاجا گؤردوم
کؤنلومده جواندیر هله ده عشق، اگر چه
آیینه ده باخدیم اؤزومو چوخ قوجا گؤردوم
دونیا منی آلچالتماغا سعی ائتدی من اما
اؤز همتیمی، سعییمی اوندان اوجا گؤردوم.
بعضی ها راه نان درآوردن را بلدند
امروز دریک محفل ادبی، شاعری ساده دل و با صفا، قبل از قرائت شعر، مقداری در فضیلت شعرش داد سخن داد و گفت: من این شعر را یکی دو ماه پیش گفته ام و در یک ماه گذشته دو میلیون تومان از بابت این شعر درآمد داشته ام!!
این حرف کمی صورت ناخوشی پیدا کرد و بعضی از رندان حاضر در محفل به کنایه حرفهایی زدند و تکه ها انداختند؛ اما ظریف تر از همه، حرف کنایه آمیز یک شاعر سالخورده و دنیا دیده بود که گفت: چه ایرادی دارد، بالاخره بعضی ها راه نان درآوردن را بلدند!!... همه ی شاعران از شنیدن این حرف، انبساط خاطری حاصل نمودند و بیشتر خندیدند.