سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با بی رغبتی به آنچه در دست مردم است، با آنان اظهار دوستی کن، تا دوستی شان را به دست آوری . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :152
بازدید دیروز :232
کل بازدید :2951345
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/9/4
1:44 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح

باکو 10

یادداشت­های سفر باکو

بخش پنجم و پایانی

 مصطفی قلیزاده علیار

خارج از همایش باکو
منظورم از «خارج از همایش» عبارت است از سه روز خارج از همایش بشردوستانه (Baku international Humanitarian Forum –  2-3Oktober 2014  ) در باکو، که در اختیار خودمان بود؛ دو روز قبل از همایش یعنی روزهای سه شنبه و چهار شنبه 8 و 9 مهر ماه 93 و  یک روز هم بعد از همایش یعنی دوشنبه 14 مهر. این سه روز فرصت خوبی بود که بتوانیم با دوستان قدیمی و صمیمی آذربایجانی تجدید دیدار کنیم و این توفیق هم دست داد.

صبح روز سه شنبه که از فرودگاه به سفارت رفتیم کیف¬مان را در سوئیت گذاشتیم و بعد از سلام و علیک با یکی از همکاران محترم سفارت، بیرون زدیم. آقای محمدامین رضازاده رفت به دنبال کاری که در دانشگاه دولتی باکو داشت و من و آقای رمضانی هم به دیدن حاج مصطفی مایل-اوغلو (علی¬یف) فرزند شاعر معروف مرحوم حاج مایل (1935- 1999) در انستیتو نسخ خطی آکادمی ملی علوم آذربایجان – در همان نزدیکی سفارت - رفتیم و ناهار هم مهمان حاجی شدیم! حاج مصطفی از دوستان دانشور و قدیمی ماست. ایشان چندین کتاب تحقیقی را در زمینه ادبیات کلاسیک آذربایجان تصحیح و منتشر کرده از جمله دیوان پدرش حاج مایل، دیوان هاشم بیگ ثاقب، دیوان حسین نادم نخجوانی و ...
در ضمن حاج مصطفی دعوتمان کرد که اگر فردا وقت داشتیم، ساعت 14 به وقت باکو در عصر خاطره و یادمان سالانه حاج مایل شرکت کنیم که در اتحادیه نویسندگان برپا می¬شود.
بعد آقای رمضانی با دوستش حاج جعفر همت¬اف تماس گرفت. او هم آمد سراغمان. رفتیم به محل کار وی در سازمان ورزش و جوانان. بعد دوست دیگرشان «آزاد زینال اف» هم آمد. صحبت آقای رمضانی با این دو دوستش کلی گل کرد و از خاطرات سالهای دور و مربوط به 10 – 15 سال پیش یاد کردند و ... آشنایی حاج جعفر همت¬اف و آقای رمضانی به بیش از بیست سال پیش  و  اوایل سالهای فروپاشی شوروی در نخجوان بر¬می¬گردد. حاج جعفر در آن سالها وزیر ورزش در جمهوری خودمختار نخجوان بود. «آزاد زینال¬اف» متولد 1961 تحصیل¬کرده هنر، پیکرتراش و مدرس هنرهای تجسمی دانشگاه باکوست. در ارومیه هم بوده و چند تندیس از شهدا و شخصیتهای معروف را کار کرده است. مردی خوش¬مشرب و شیرین گفتار است. می¬گفت از ضرب¬المثل¬های فارسی خوشم می¬آید.
از حاج جعفر خداحافظی کردیم و به همراه آزاد معلم و با ماشین ایشان به آرامگاه فخری (مشاهیر) باکو رفتیم بر سر خاک بزرگان علم و سیاست و هنر و فلسفه و ادبیات و موسیقی و اصحاب اندیشه و فرهنگ و قلم این دیار. این قبرستان در باکو واقعاً عالمی دارد؛ دیدنی و قابل تأمل و عبرت¬آموز است. قبور اغلب مشاهیر در اینجا با تندیس و سردیس و مجسمه و طراحی برجسته قرار دارد.
بر سر تربت محمد آراز شاعر مشهور و مردمی آذربایجان ایستادیم و فاتحه¬ای نثار کردیم. دوستمان «آزاد معلم» می¬گفت بخش اعظم مجسمه این شاعر را او در کنار قبرش کار کرده است.
بختیار وهاب¬زاده دیگر شاعر ملی آذربایجان، نبی خزری  و حسن بیگ زردابی (روزنامه¬نگار صد سال پیش و مدیر روزنامه «اکینچی» یعنی کشاورز)، و ... در کنار قبر پیشه¬وری هم توقفی کردیم همان که حافظه تاریخی ملت ایران در سالهای 1324 – 1325 در آذربایجان با نام او و فرقه دموکراتش به رهبری شوروی، پیوند خورده و مردم تبریز در آن یک سال (از آذرماه 1324 تا آذر ماه 1325) یک بار دیگر نمونه بارز و مصداق عینی وابستگی به بیگانگان را به چشم خود در پیشه¬وری و افرادش دید (بد نیست کتاب «ما و بیگانگان» نوشته دکتر نصرت¬الله جهانشاه¬لو افشار را ببینید که خود از افراد پیشه¬وری بود)
مقبره حیدر علی¬یف رییس جمهور سابق آذربایجان هم در میان این قبور مشاهیر به شکل برجسته¬تر قرار دارد و همچنین قبر همسرش ظریفه علی¬یوا.
قبر ابوالفضل ایلچی¬بیگ رییس جمهور اسبق آذربایجان هم در کناری واقع شده، وی دبیر کل حزب جبهه خلق بود که در اوایل فروپاشی شوروی مدت کمی بر آذربایجان حاکمیت داشت و مملکت را دستخوش هرج و مرج ساخت و شکاف و اختلاف سیاسی با همسایگان به ویژه ایران را بیشتر کرد و ...
روبروی قبرستان مشاهیر، غذاخوری خوبی قرار داشت که آزاد معلم برای عصرانه به اندازه یک شام کامل در آن مهمانمان کرد... شب برگشتیم به سوئیت سفارت. آقای رضازاده هم آمد. یک چایی نوشیدیم. بعد بیرون رفتیم و حدود یک ساعت در هوای بعد از باران که اوایل شب بود، قدم زدیم البته بیشتر در اطراف قیز قالاسی و حوالی سفارتخانه. باکو آن شب چه هوای تمیزی داشت.
فردا چهارشنبه 9 مهر، صبح به همراه حاج مصطفی به نارداران رفتیم برای زیارت امامزاده حکیمه خاتون (مشهور به خواهر امام رضا –ع-)، زیارت قبور دوستانمان همه مؤمنین. بر سر مزار مرحوم حاج علی اکرام رهبر اسلامگرایان آذربایجان و مزار دوستمان مرحوم حاج علمدار ماهر شاعر مشهور (1950- 2014)  توقف کردیم با نثار فاتحه¬ای به روح ایشان و همه اهل قبور. یادش به خیر که پارسال (2013/ خرداد 1392) با اکبر حمیدی مهمان او و دیگر دوستان بادکوبه¬ای¬مان بودیم و مرحوم حاج علمدار – با اینکه بیمار بود - ما را به شهر شماخی و زیارت مزار سید عظیم شیروانی و صابر و ... برد که بعد از بازگشت، یادداشت¬های آن سفر را در همین نشریه «دنیز» منتشر کردم ...
سر قبر شاعر مشهور شادروان حاج مایل علی¬یف هم در ضلع شمالی قبرستان رفتیم و فاتحه¬ای خواندیم و ذکر خیری از فضایل و ذوق و خدمات او در گسترش شعر آیینی در آذربایجان نمودیم و تربیت شاعرانی غزلسرا و شاعران اهل بیت (ع) در انجمن شعرای وی که حاج علمدار یکی از آنها بود. من بارها در چند سال اخیر به زیارت این قبرستان رفته¬ام اما امروز جناب حجت¬الاسلام «فدوی» روحانی فاضل و شاعر نارداران هم حضور داشت که موجب توفیقات بیشتری برای ما بود و از محضرش بهره¬مند شدیم.
سری هم به خانه خاطره¬آمیز مرحوم حاج مایل زدیم مثل سفرهای سابقم. بعد با حاج مصطفی به باکو برگشتیم. ساعت 14 به وقت باکو (30/12 به وقت ایران) در مراسم یادکرد و عصر خاطره مرحوم حاج مایل در اتحادیه نویسندگان شرکت کردیم. حاج مصطفی در واقع صاحب مراسم یادبود پدرش و دوست شاعرمان «ایلقار فهمی» مجری مراسم بود که از پرورش یافتگان مکتب حاج مایل به شمار می¬رود. بعضی از دوستان ما اینجا بودند. حاج عارف بزونالی، مهرعلی عاصم و ... که همه شاعران عرصه غزل آذربایجان هستند.
حاج عارف بزونالی در صدر مجلس نشسته بود، اما مرا که دید به اصرار جایش را به من داد، من به نمایندگی از دوستان رمضانی و رضازاده در آنجا نشستم... حرفهای خوبی در باب شعر و زندگی حاج مایل گفته شد. جالب این بود که همه حاضران در مجلس – جز ما سه نفر- مرحوم حاج مایل را بلاواسطه دیده و در حقیقت از تلامیذ او بودند¬؛ لذا محفل خاطره و شعر و اندیشه بود. نوبت به من که رسید، در باب تأثیر شعر و زندگی حاج مایل در احیای شعر انتظار فرج و گسترش شعر اهل بیتی و آئینی در آذربایجان در 40 سال اخیر و دوستی آن مرحوم با شاعران ایرانی به ویژه مرحوم استاد محمد عابد تبریزی (1314- 1385) و ... حرفهایی گفتم و نیز مطالبی از زندگی و شعر حاج مایل که در کتاب «شوق دیدار» (تبریز، انتشارات نور ولایت – 1390) آورده¬ام و مقالات و مطالبی که از وی در چند کتاب و جراید ایرانی در تهران و تبریز و ارومیه و قم منتشر کرده¬ام.
ناگفته نگذرم که که مرحوم حاج مایل در موضوع وطن غزل بسیار مشهوری دارد به مطلع:
عارف اولانین سئوگیلی جانانی وطندیر
هم غیرتی، هم ناموسو، وجدانی وطندیر...
که بسیاری از خوانندگان آذری در 50 – 60 سال اخیر آن را خوانده، یا چاشنی ترانه¬های مقامی خویش ساخته¬اند. در همین محفل یادبود وی، حاج عارف بزونالی و یکی – دو نفر دیگر هم یادآور شدند که «وطن» در کلام حاج مایل «وطن معنوی و عرفانی» است همانگونه که در شعر شاعر و عارف برزگ ملامحمد فضولی بغدادی هم وطن همان وطن اهل معنویت و عرفان است.

امروز هم روز خوبی بود. این از دو روز قبل از همایش در باکو. اما آن یک روز آخر یعنی دوشنبه 14 مهر، من و آقای رمضانی مانده بودیم و آقای رضازاده یکشنبه شب بعد از بازگشت از قَبَله به تهران پرواز کرد. من صبح دوشنبه اتاق هتل را تحویل دادم با دوست و هم¬ولایتی قدیمی جناب «گِرمان» حسین¬اف هم¬قدم شدم. «گِرمان» شاعر و نویسنده و هنرمند و مؤلف چندین کتاب و متولد 1962 شهر آغدام مرکز منطقه «قره¬باغ» است که از بیست سال پیش در اشغال ارامنه قرار دارد نام پدرش «علی» بوده است. اما داستان همولایتی بودن من و گِرمان از این قرار است که پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری گرمان (اَلماسخان و سِحران خانم، والدین علی) در اصل اهل روستای ما «علیار» در نزدیکی شهرستان ورزقان استان آذربایجان شرقی) بوده¬اند و در سال 1917 به شهر آغدام مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده بودند. الماسخان در جنگ جهانی دوم به جبهه رفته و دیگر بازنگشته و اثری هم از او به دست نیامده. اهالی آغدام او و خانواده¬اش را می¬شناسند.
خود گرمان این قضایا را در جلد چهارم خاطرات مربوط زادگاهش آغدام (حافظه بیدار شهر گم-شده:-   QEYB OLMU? ??H?R?N OYAQ YADDA?I) آورده است.
آن روز با او به دیدن یک خانواده دیگر از اهالی آغدام رفتیم که آنان هم در اصل علیاری هستند و بعد از اشغال قره¬باغ به باکو مهاجرت کرده¬اند و او جناب «نوشیروان» است. همسرش «حمایل» خانم سخت مریض بود. پیر مرد و پیر زن مهربانی که پارسال یک هفته¬ای مهمانشان بودیم و خیلی زحمتشان دادیم. یک ساعتی که آنجا نشستیم، آنان با گرمان که از همان بیست سال پیش همدیگر را ندیده بودند، خیلی گرم گرفتند و از خاطرات آغدام و روزهای قبل از اشغال و آوارگی گفتند...
بعد پا شدیم و رفتیم به یک مراسمی که از سوی اداره مثلاً جانبازان و ایثارگران جنگ قره¬باغ، در آن از خانواده¬های قربانیان و جانبازان تجلیل می¬کردند. گرمان را همه می¬شناختند و او همه جا مرا قوم و خویش علیاری خود معرفی می¬کرد!... او در آن مراسم سخنانی گفت و شعری در مدح امام علی (ع) از خودش خواند که در کتابهای قدیمی¬اش چاپ کرده است. از من هم دعوت کردند که مطالبی در باب شهیدان و جانبازان گفتم و آرزو کردم که هر چه زودتر اراضی اشغالی آذربایجان آزاد گردد و آوارگان به زادگاه خود برگردند.
آن روز من با گرمان بودم و شب هم مهمانش شدم و آقای رمضانی هم مهمان دوستان قدیمی-اش.
فردا ساعت 5 صبح گرمان ما را به فرودگاه بین المللی حیدر علی¬یف باکو رساند. در فرودگاه به این بزرگی جایی برای نماز خواندن نبود، سمت قبله را از جوانی صاحب مغازه پرسیدم و در جایی به نماز ایستادم. آقای رمضانی هم بالاخره با دوستانش آمد. ساعت 40/7 به مقصد تبریز پرواز کردیم. روی هم رفته این سفر هم سفر خوبی بود و آنچه در این چند قسمت از یادداشتهای سفر (باکو 10)نوشتم بسیار خلاصه و شاید یک دهم کل یادداشت¬ها باشد.

منبع:  سایت «دنیزنیوز» (Daniznews.ir) و هفته نامه «دنیز» شماره 62 - تاریخ نشر: 23 آذر 1393


 


93/9/29::: 1:29 ص
نظر()
  

باکو 10

یادداشت­های سفر باکو

بخش چهارم

مصطفی قلیزاده علیار

در شهر شَکی

بعد از کلیسا به شهر تاریخی و زیبا و جنگلی «شَکی» بردندمان. حدود یک ساعت راه است با ماشین. شهر «شکی» از شهرهای مهم تاریخی آذربایجان است شهری بسیار آرام و با بافت قدیمی زیبا و تمیز، با آثار و بناهای مربوط به سیصد سال پیش. ابتدا به ساختمان معروف «خان سارایی» (سرای خان، دربار خان) رفتیم که «چلبی­خان» در سال 1878 آن را بنا کرده و بعد از او پسرش «حسین خان» متخلص به «مشتاق» که شاعر و جوان هم بوده حدود 20 – 22 ساله به جای پدر نشسته و حدود 20 سال خانخانی کرده و در چهل و چند سالگی به دست عمویش ابراهیم خان ظاهراً کشته شده. بنای بزرگ و دیدنی «سرای خان» در شمالی­ترین نقطه مرتفع شهر واقع است. احتمالاً عکسها و فیلم مستند این بنا را دیده باشید و مطالب افسانه­ای که سرگذشت تاریخی همین دربار خانی و شهر شکی و حمله لشکر نادر شاه و حوادث عجیب و غریبی که نقل می­کنند، شاید چیزهایی شنیده باشید که انصافاً شنیدنی است!... نام این شهر در ادبیات آذربایجان و بایاتی­ها هم آمده: عزیزینم قاراباغ/ شکی، شیروان، قاراباغ/ عالم جنته دؤنسه/ یاددان چیخماز قاراباغ...

من از رهگذر همین ادبیات، همیشه آرزو می­کردم شهر شکی را ببینم. ساختمان دو طبقه­ای با اتاق­های تو در تو و تمام دیوارها و سقفها منقش به نقش و نگارهای رنگی و اشعار، با پنجره­های مشبک چوبی اُرُسی. راهنمای ساختمان خانمی مسن و پرحوصله­ای بود به نام «بهار خانم» که با آب و تاب تمام همه چیز را توضیح می­داد چنان که گفتی خودش معاصر حسین خان مشتاق بوده و همه آن حکایات را به چشم دیده!...

در حیاط بزرگ دربار خان پذیرایی مفصلی کردند با چایی و لیمو و کیک و شیرینی و آجیل.

بعد رفتیم به ساختمان معروف قدیمی «کاروانسرا»، که آدم را به حال و هوای حوادث برخی فیلمهای مربوط به دوره قاجار – مثلاً تبریز در مه، روزگار قریب، روزی روزگاری و ...- می­برد و حس غریبی در دلت بر­می­انگیخت؛ آخر ما و نسل ما که کاروانسرا ندیده­ایم، فقط از گذشته­ها حکایتهایی شنیده­ایم و در فیلم و سریالها چیزهایی باربط و بی­ربط دیده­ایم. کاروانسرا حیاتی بزرگ دارد با اتاقهایی در اطراف. در حیاط بساط خبرنگاران خبرگزاری «آذرتاج» (خبرگزاری رسمی جمهوری آذربایجان، شبیه ایرنا در ایران) مستقر بود و با مهمانان گفتگو می­کردند. آقای رمضانی مرا به آنان نشان داد و گفت اگر خواستید با او هم مصاحبه کنید که ترکی را خوب حرف می­زند و ترجمه هم لازم نیست!... خلاصه گفتگویی کوتاه در باب همایش و این دو روز تور انجام شد با آذرتاجی­ها، که صابر شاه­تختی (نماینده سابق آذرتاج در ایران و الان در ترکیه و از دوستان ما) را هم خوب می­شناختند و ذکر خیری از او هم شد... فردا در خبرگزاری این مصاحبه منتشر شد با عکسی که گرفته بودند.

در کنار کاروانسرا بازاری بود با مغازه­هایی که فقط اجناس عتیقه را می­فروخت به قیمت عتیقه­تر! من هم منات نداشتم. جناب دکتر محمدامین رضازاده چند مناتی داد و خرت و پرتی برای بچه­های کوچک گرفتم... این را هم بگویم که صبح که هتل قافقاز را در قَبله ترک می­کردیم، آقای رمضانی یک پاستیل از توی یخچال یا روی میز اتاقش خورده بود که مال مهمانان همایش نبود و آزاد حساب می­شد؛ سه منات از ایشان گرفتند که با معادل بود با دوازده هزار تومان پول رایج ایران! همان پاستیلی که در ایران 1500 تومان است!... ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!

بعد به دیدن مسجد جامع معروف تاریخی شکی رفتیم. مسجدی زیبا و شکوهمند و دیدنی. نماز ظهر و عصر را هم همانجا خواندیم ما ایرانیها و دو نفر مصری. آخوند مسجد شیخی خوش­مشرب و آرام بود به نام «حاج کامران» که به استاد فاضل و دانشمند ما مرحوم حجت الاسلام والمسلمین «حاج میرزا عمران علیزاده» تبریزی بسیار شبیه بود خدا آن یکی را رحمت کند و به این یکی عمر طولانی دهاد. حاج کامران توضیح داد که این مسجد از سه بخش تشکیل می­شود: مدرسه، حمام و شبستان که قسمت اصلی و قدیمی مسجد در سمت جنوبی است و دولت در سالهای اخیر آن را تعمیر کرده است. البته حمام امروزه کاربرد ندارد. مسجد مناره­ای بلند دارد. تاریخ 1320 هـ.ق را به عنوان تاریخ تعمیر قدیمی بر دیوار غربی مسجد بر روی سنگی حک کرده بودند.

جالب بود امروز که صبح از «کلیسای نیچ» شروع کردیم و رسیدیم به «مسجد جامع شکی»!

ناهار مهمان فرماندار شکی بودیم با حضور خود او و همکارانش، در رستورانی زیبا و چشم­نواز. خواننده دیشبی را که در رستوران نخجوان شهر قبله به صورت زنده می­خواند و بیشتر روسی و با صدایی بلند و اُپِـرایی، به اینجا هم آورده بودند و باز هم روز از نو روزی از نو، به همان شیوه می­خواند؛ جالب اینکه آقای رمضانی به صدای فوق بلند این آقای خواننده، حساسیت داشت!... پذیرایی خوبی کردند الحق و الانصاف.

عصر به فرودگاه قَبله آمدیم و از همان راه که رفته بودیم بازگشتیم به باکو و به همان هتلهایی که قبلاً مقیم بودیم. این دو روز سفر قَبَله و شَکی واقعاً سفری به یادماندنی بود.... ادامه دارد

منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 60 مورخ 10 آذر 1393

آخرین به روز رسانی در پنجشنبه 13 آذر 1393 ساعت 00:39

 


93/9/13::: 12:46 ص
نظر()
  

 

باکو 10

یادداشت­های سفر باکو

بخش سوم

مصطفی قلیزاده علیار

 روز سوم – گشت و گذار

روزهای سوم و چهارم اقامت مهمانان همایش بین­المللی بشردوستانه (Bakui nternational humanitarian forum) به گردشگری در پنج منطقه دیدنی و تاریخی آذربایجان یعنی «گنجه»، «قَبَله»، «قوبا»، «لنکران» و «نخجوان» اختصاص داشت که مهمانان قبل از آمدن به آذربایجان به پیشنهاد میزبان از طریق اینترنت یکی از آن مناطق را برای گشت و گذار انتخاب کرده بودند و ما ایرانیها همه شهر قَبَله را.

طبق برنامه ساعت 9 صبح روز شنبه 12 مهر / 4 اکتبر از هتلها حرکت­مان دادند به فرودگاه بین­المللی حیدرعلی­یف باکو. هواپیما اختصاصی مهمانان بود و کاروان ما حدود 50 نفر. در هواپیما کنار یک دکتر اقتصاددان آذربایجانی مقیم «سن پطرزبورگ» روسیه نشسته بودم که نامش «ایلکین علی­یف» بود و اهل شهر تاریخی «اُردوباد» در کنار رود ارس و مرز ایران؛ حدود 50 سالگی را نشان می­داد و بسیار خوش مشرب و خونگرم و موقّر و کم حرف بود. زود در آن مدت کم هم­صحبت شدیم و از روابط روسیه و ایران و آذربایجان و گردن­کلفتی آمریکا در اوضاع اوکراین و ... سخن­ها گفتیم. خانمی روسی هم کنار دکتر ایلکین نشسته بود که حدود 40 ساله می­نمود. هم­صحبت و همکار دکتر ایلکین در دانشگاه اقتصاد سن پطرز بورگ و خیلی کم­حرف و محجوب بود.

مدت پرواز 35 دقیقه بود و ساعت 45/10 در فرودگاه قَبَله بر زمین نشستیم. کاروان ما یعنی زائران قَبَله­ را بر دو گروه تقسیم و هر یک را بر اتوبوسی جداگانه سوار کردند: یکی روس­زبانها و کسانی که زبان روسی می­دانستند و دیگری انگلیسی­زبانها و انگلیسی­دانها. تا آخر هم همین طور بود. البته گاهی درهم سوار می­شدیم! راهنمای مهمانان خارجی، به زبان تعیین شده در اتوبوس از سوابق تاریخی شهر قَبله یا هر شهر و شهرکی که از آن می­گذشتیم، توضیحاتی ­می­داد و از مناظر و منابع طبیعی و از اقتصاد و فرهنگ و جمعیت و آثار و شخصیتهای برجسته­اش مطالبی می­گفت. راهنمای ما به زبان انگلیسی، معلم جوانی بود خوش­سیما و خوش­مشرب و خوش­صحبت به نام عباس عباس­اف. ما با او آذربایجانی صحبت می­کردیم و خیلی هم دوست شدیم. حضرت مولانا جلال­الدین رومی فرموده: «همدلی از همزبانی خوش­تر است»، لیکن ما در این سفر بیشتر پیرو این مصراعش بودیم که: «هم­زبانی خویشی و پیوندی است ...» راستی همزبانی چه قدر حس خویشاوندی و صمیمیت را در دو انسان بیدار و نیرومند می­کند!

ما را از فرودگاه یک راست به هتل «قفقاز ریوِرساید» (Qafqaz Riverside Hotel) یعنی «هتل قفقاز کنار رودخانه » شهر قبله بردند، هتلی پنج ستاره و بسیار زیبا و دل­انگیز و تمیز، در جایی بسیار دنج و جنگلی و رؤیایی و باصفا در ناحیه شمالی شهر. بعد از ناهار در رستوران خود هتل، نماز را در اتاقها خواندیم که به رسم مسلمانی سمت قبله را با فلیش سبزی در سقف اتاقها – درست بالای در ورودی مشخص کرده بودند. البته مثل هتلهای باکو از جانماز و مهر و سجاده خبری نبود!

ساعت 2 بعد از ظهر همه را سوار بر اتوبوسها کرده، به گشت و گذار در شهر زیبا و ساکت و سرسبز قَبَله و دیدار از موزه تاریخ و دیارشناسی شهر بردند که من و رمضانی دیر رسیدیم و اتوبوسها رفته بودند!... اما مسئولان هتل با بزرگواری ما دو نفر را با یک سواری به گروه رساندند در موزه. در موزه تاریخ آنچه توجه مرا بیشتر جلب کرد، تعدادی قرآن خطی بود و کتابهای چاپ سربی قدیمی به زبان ترکی با الفبای اصیل تاریخی خودمان قبل از کریل و لاتین معاصر؛ در موضوعات دینی و اخلاقی و آداب تعلیم و تعلم مسلمانی. اغلب هم در کشور عثمانی قبل از جمهوریت ترکیه چاپ شده­اند. البته در اتاقهای پشتی تو در توی موزه و معمولاً دور از تیررس نگاه عموم بازدیدکنندگان به نمایش گذاشته شده­اند! ... من از برخی آن کتابها عکس گرفتم، ولی مدیر پیر موزه مانع شد و هشدار داد که: «آقا، آقا...» انگار که گنج سرپوشیده­ای را آشکار می­کنم! یا دست درازی به مال قاچاق!... هر کسی از چیزی – کوزه، سنگ، تابلو، تخته، صندلی و ... عکس می­گرفت و من از کتابها؛ نمی­دانم چرا به کار من گیر داد که عکس نگیرم؟!

پس از آن به کارخانه تولید پیانو (Beltmann Piano) بردند و خط تولید آن را نشان دادند. کلی در حاشیه آن بازدید نه چندان جذاب، صحبت و شوخی کردیم و عکس یادگاری گرفتیم. در اینجا بود که عباس معلم، راهنما و مترجم مهمانان – که تاکنون به ایران نیامده - در میان صحبتهای دوستانه، با نجابت خاص خود و خیلی محترمانه از من و آقای رمضانی پرسید: «ببخشید آقا، شما در ایران هم می­توانید مثل اینجا و به همین راحتی، ترکی صحبت کنید؟ یعنی قدغن نیست؟!» من و رمضانی که از 20 – 25 سال پیش گوشمان با این قماش سؤالات از سوی بعضی از برادران و خواهران آذربایجانی­مان پر شده، اصلاً شگفت­زده نشدیم و خیلی ساده گفتیم: آره برادر، اصلاً آنجا بیشتر از همه جا آزادی هست، باید بیایید و ببینید، به تبلیغات افراد دروغگو گوش نکنید، اصلاً تو خودت عباس معلم! پا شو و بیا تبریز، ارومیه، اردیبل، زنجان و ... تا ببینی چه خبر است، بیا و مهمان ما شو و در کوچه و بازار و خیابان و دانشگاه گوش کن ببین مردم به چه زبانی حرف می­زنند، نشریات ترکی، برنامه­های ترکی رادیو و تلویزیون را ببین، فیلمها و نمایشنامه­های ترکی به زبان مادری­مان را ببین و بشنو.

بعدش هم به یک جایی باصفا و دیدنی در بیرون از شهر بردند و ساعتی بعد برمان گرداندند به هتل. شام به رستورانی به نام نخجوان در کنار شهر قبله بردند، بساط ضیافت شام با اجرای موسیقی زنده از سوی فرماندار قبله با حضور خود او و اعوان و انصارش به افتخار مهمانان گسترده شده بود.

 

روز چهارم، یکشنبه 13 مهر، عید قربان

صبح یکشنبه 13 مهر، راهی قصبه «نیچ» (Niç - Nich) شدیم. ما در اتوبوس روس زبانها بودیم. خانم راهنما به زبان روسی ابتدا عید قربان را تبریک گفت و ما تازه یادمان آمد که امروز عید قربان است و این خیلی لذت­بخش بود. چون در بین ما مهمانان خارجی، غیر مسلمانان هم بود و این تبریک در واقع مسلمانی آذربایجان و شهر قَبَله را نشان می­داد. جالب بود که داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل را به زبان روسی توضیح می­داد و ما البته از کلمه «ایبراگیم» و ایسماعیل» متوجه ماجرا می­شدیم.

در راه از یک بازار روز گذشتیم که خیلی پیاز دیده می­شد و به شوخی گفتیم: اگر ارزان باشد یک گونی پیاز بگیریم و ببریم به ایران!

در قصبه «نیچ» کلیسای قدیمی معروفی منسوب به قوم آلبانها قرار دارد و می­گفتند چند هزار نفری از آن قوم هنوز هم در این منطقه زندگی می­کنند و زبانشان موسوم به «اُودین» است. مراسم مذهبی­شان و حتی جشن­های حیاتی مثل جشن عروسی و ازدواج در همین کلیسا برگزار می­شود. دم در کلیسا تعدادی روسری گداشته بودند تا خانمها وقت ورود سرشان کنند. یاد امامزاده­ها و مشاهد مشرفه و مقدسه خودمان – در مشهد و قم و ... ــ افتادم که در ورودی­شان تعدادی چادر گداشته­اند و برخی از خانم­های مسلمان که معمولاً از رفتن به زیر بار حجاب چادر سر باز می­زنند، وقتی به زیارت می­روند، هنگام ورود همان چادرهای گلدار را می­گیرند و سرشان می­کنند و وارد می­شوند و بعد از زیارت و هنگام خروج، تحویل می­دهند و باز هم به همان هیبت و شکل و شمایل سابق راهشان را می­گیرند و می­روند، انگار در جامعه همه با او محرمند، فقط همان امامزاده بینوای مدفون در خاک با ایشان نامحرم است!...باری؛ خانم­های مسیحی از ممالک غربی که همراه ما بودند، کلیسای نیچ را با آداب خاص خود زیارت کردند و بعضی­ها چنان حالی پیدا کردند و خود را به در و دیوار و ستونهای سنگی بلند و باشکوه کلیسا چسباندند و گریه­ و دعا و دست به آسمان برداشتن و ... که ما به آن حال معنوی­ ایشان غبطه خوردیم... جناب «سرگئی» از اعضای جمعیت مسیحیان منطقه نیچ و پیرمردی خوش­مشرب و خوش­صحبت بود. در باره کلیسا و مسیحیان قصبه نیچ توضیحاتی داد و دعای کوتاه مکتوبی را که به زبان اودین آلبانی خود روی میز گذاشته بود و به علاقمندان می­داد، به درخواست من، ترجمه کرد و من نوشتم. ترجمه متن آن دعا این است:

«پدرمان در آسمانهاست

نامت مبارک است

نامت در زمین برقرار باد همچنان­که در آسمان­هاست

پادشاهی­ات در زمین پاینده باد، همان گونه که در آسمان­هاست

گناه ما را عفو کن

چنانکه ما گناهکاران را می­بخشیم

ما را امتحان مکن

نان روزانه هر روزمان را برسان

مارا از شر شیاطین حفظ کن

مُلک تو همیشگی است

به نام پدر، پسر و روح القدس

آمین!»

از عبارت «نامت مبارک است» در این دعا، یاد آن جمله مشهور شاعر ایرانی احمد شاملو افتادم که می­گوید: «متبرّک باد نامت!»

منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 59- تاریخ نشر: 29 آبان 93 – محل نشر: ارومیه


  

 

باکو 10

یادداشت­های سفر باکو

بخش دوم

مصطفی قلیزاده علیار

دومین روز همایش

دومین روز چهارمین همایش بشردوستانه باکو امروز جمعه 11 مهر ماه 93 برابر با 3 اکتبر 2014 با حضور مهمانان خارجی و میزبانان به صورت میزگردهای تخصصی در هتل هیلتون و هتل فِـیِـرمونت (Fairmont) و هتل فورسیزینس (four seasons) و آکادمی ملی علوم آذربایجان برگزار گردید. من در میزگرد تخصصی رسانه (مدیا) بودم که در سالن «سِئوگی» هتل هیلتون برگزار شد. برنامه سخنرانی­های امروز نیز مثل دیروز نوشته شده بود و به صورت مکتوب در کتابچه­ای به سه زبان آذربایجانی، انگلیسی و روسی روی میزها و جلو اسم هر کس قرار داشت. برای هر سخنران 7 الی 10 دقیقه وقت در نظر گرفته بودند و صندلی هر مهمان هم با اسم و رسمش تعیین شده بود. اجلاس طبق برنامه رأس ساعت 10 شروع شد. متصدی اداره این میزگرد تخصصی، خبرگزاری رسمی «آذرتاج» و مجری پانل اول (بخش نخست) برنامه جناب میکاییل عثمان دبیر خبرگزاری­های آسیا و اقیانوس آرام بود.

این نشست تخصصی اختصاص به بیان نقش رسانه­ها در جوامع معاصر و بازتاب رویدادهای ناگوار در رسانه­ها و مباحثی در این رابطه داشت. سخنران افتتاحیه جناب «اصلان اصلان­اف» (Aslan Aslanov) مدیر عامل خبرگزاری «آذرتاج» بود که ضمن عرض خیر مقدم به مهمانان، در موضوعاتی مثل اهمیت همایش بشردوستانه باکو، نقش رسانه­ها در پیشرفت و توسعه ملتها، سیر تحول رسانه­ها از سنتی به مدرن ، ضرورت همگامی رسانه­ها با تحولات علمی و تکنولوژیک عصر حاضر و ... سخن گفت.

«پیتر کروپس» مدیر عامل سابق خبرگزاری اروپا و مدیر عامل فعلی خبرگزاری «APA» شعبه استرالیا، بعد از او مدیر عامل خبرگزاری مالزی، بعدش کسی از ایتالیا، حرفهایی زدند که چندان چنگی به دل نمی­زد، بیشتر به سفارش و موعظه شبیه بود. بعدش جناب «آتیلا سِرتِل» رییس اتحادیه رسانه­های ترکیه حرف زد در باب بی­عدالتی­ها و نابرابری­های جوامع، و اینکه رسانه و مطبوعات از اصول اصلی دموکراسی است، روزنامه­نگاران و خبرنگاران قربانی بی­عدالتی­ها شده و چند نفرشان در چند سال اخیر در مصر و عراق و سوریه و پاکستان و ... کشته شده­اند و ...

نفر هفتم از لیست سخنران­ها، جناب «تری مکارتی» از آمریکا و مسئول برپایی مناسبت­های بین­المللی در لُس­آنجلس بود؛ او اعتراف کرد که ما در عراق اشتباه کردیم و هزاران نفر عراقی و آمریکایی را بی­جهت به مسلخ کشاندیم و دو نفر خبرنگار آمریکایی اعدام شدند و فجایعی زشت رخ داد...

خانم «لامعه وزیراُوا» از آذربایجان در باب مناقشه روس و اوکراین مطالبی ­گفت و هر دو طرف را جنایتکار ­نامید که در رسانه­ها ملت­های همدیگر را تحقیر می­کنند و استفاده ابزاری از رسانه...

من یکی خوب حالی نشدم و نتوانستم ته قضیه را دربیاورم که این خانم بالاخره به که تره خرد می­کند! ...

ساعت 30/11 فاصله­ای (Kofe fasil?si) می­دهند برای استراحت و پذیرایی و تناول میوه و آب میوه و چایی و قهوه و ... و ساعت 12 پانل 2 و قسمت دوم برنامه شروع می­شود. مجری­اش «یونگ سو هونگ» مدیر عامل خبرگزاری مالزیایی «بِرناما» (تو بخوان: برنامه!) بود.

«نگویِن دوک لوئی» از ویتنام در باب فایل یوتوب و فیسبوک داد سخن می­دهد... بعدش «اصلان اصلان­اف» مدیر عامل خبرگزاری «آذرتاج» می­گوید که رسانه و اهل رسانه مسئولیت اجتماعی دارند، چه نیاز و ضرورتی به ایجاد شبکه­های فردی و وبلاگ­های شخصی در فیسبوک هست!؟

حرف اصلان معلم قابل تحسین و شایسته تأمل بود. بعدش جناب «تاکه هارو تسوت سومی» مدیر مسئول روزنامه پرسابقه ژاپنی «the japan times» از سابقه 117 ساله مطبوعات در کشورش (از سال 1898) حرف می­زند و اینکه امروز در ژاپن هر کس به طور میانگین 20 دقیقه روزنامه می­خواند و در امارات متحده عربی 50 درصد کاربرد تلفن موبایل به خبرها اختصاص دارد...

خانم «آینور بشیرلی» مسئول بخش رسانه­های نوین دانشگاه اسلاویون آذربایجان از شیوه مناقشه برانگیز مطبوعات و رسانه­ها انتقاد می­کند که: « برخی رسانه­ها شتابزده عمل می­کنند، به عمق اخبار و رویدادها نمی­پردازند، به این دلیل هم نتایجی سطحی می­گیرند و با ایجاد جنگ رسانه­ای مردم را به جان هم می­اندازند و افکار عمومی را گمراه می­کنند ...»

و این تعبیر رسا و زیبا را به کار می­برد: «Medya c?ng?llik deyil: مدیا جنگل­لیک دئییل» (رسانه قانون جنگل نیست!)

بعد نوبت ناهار می­رسد در همان طبقه دوم هتل، بیرون از «تالار سِئوگی». سپس سری به اتاقها زدیم و بعد از مختصر استراحت و رتق و فتق امور، برگشتیم و سر ساعت 3 بعد از ظهر به وقت باکو  (30/13 به وقت تهران) بخش سوم و پانل 3 شروع شد. در لیست برنامه بعد از ظهر، نام هشت نفر را نوشته بودند، نام چند نفر از جمله بنده هم اضافه شد و حدود 10- 11 نفر حرف زدیم. مجری برنامه جناب «وقار سیداف» نماینده خبرگزاری آذرتاج در آلمان بود.

چند نفر حرف ­زدند از جمله «آلکس واتانکا» مسئول علمی رسانه­های خاور نزدیک در آمریکا. این شخص یا کارگزار به اصطلاح علمی، حدود چهل و چند سالگی را نشان می­داد و حرفهایش بر محور سیاست­های خصمانه «سیا» در ممالک اسلامی و ضدیت با اسلام می­چرخید و تأکید می­کرد که: «تروریسم در ممالک اسلامی شگل می­گیرد و از دین استفاده ابزاری می­کند، اسلام کشتن انسانها را روا می­دارد و حقوق زنان را ضایع می­کند! هر چند اسلام جنبه­های صلح هم دارد! .... امروز مناقشه شیعه و سنی دنیا را فراگرفته است در سوریه و عراق! و ... همه جا دعوای شیعه و سنی هست!»  

آلکس این جمله اخیرش را چند بار به صورت هدفدار و تابلووار به عبارات­های گوناگون در فواصل حرفهایش تکرار کرد که: امروز در دنیا دعوای شیعه و سنی هست!

من تا آن لحظه برای سخنرانی اسم­نویسی نکرده بودم، اما بعد از این آمریکایی که مأموریتش را با گفتن حرفهای بی­ربط در ضدیت با اسلام و مسلمانی انجام داد و با آن پرت و پلاها حسابی به جاده خاکی زد و جماعت را نمی­دانم چه حساب کرد! تصمیم گرفتم حرفی بزنم. در فاصله پذیرایی از مجری برنامه «وقار سیداف» وقت گرفتم که حرف بزنم، او هم با گشاده­رویی تمام اسمم را به لیست اضافه کرد و گفت: «حتماً، اما زود برگردید و در جلسه باشید که به موقع و به نوبت صداتان می­کنم.»

خانم «ژانا گُلوبیتس­کایا» سردبیر روزنامه روسی زبان «موسکوسکی کُمسومُولِتس» از روسیه، سخنران دیگری بود که به جای 10 دقیقه، نزدیک به نیم ساعت وراجی کرد و وقت اجلاس را با حرفهای بی­اهمیت گرفت، کمی از خودش گفت: «من از پدری مسلمان و ترکمن و مادری روس زاده شده­ام، فلان تعداد کتاب نوشته­ام، هنرپیشه تئاترم، پدرم سخت­گیر بود! من هرگز در خانه برخی حرفهای بیرونی را نمی­گفتم که مثلا در کوچه مرا چه کسی بوسید! ...». و از این قماش حرفها... خلاصه روده­درازی این خاتون تقریباً حوصله همه را سر برد، اما جز تحمل چاره­ای نبود ...

البته این خانم «ژانا» دو سه جمله هم از سبک زندگی خوب و پایبندی آذربایجانیها به دین و معنویت و اصالت خانواده و اجتناب از مسایل سکسی گفت که بد نبود البته؛ خدا پدرش را بیامرزد.

نفرششم در لیست سخنرانها، خانم «جورجینا برناد» (Georgina Bernath) از مجارستان و مسئول واحد مطبوعات حزب «یوبیک» در آن کشور سخنران بعدی بود که بر عکس خانم «ژانا»، حوصله تنگ شده جماعت را با سخنانی منطقی و جدی به حق سر حال آورد. او از وجود قبور دسته­جمعی در برخی کشورهای شرقی حرف زد که مطبوعات و رسانه­های غربی از افشای آنها و بیان جنایتهای قدرتهای بزرگ اجنتاب و سکوت می­کنند و در جنایت همان جانیان شریکند... این خانم صریحاً گفت که کار حزب یوبیک ما در مجارستان حمایت از مردم مظلوم فلسطین و غزه و جمع­آوری کمک­های بشردوستانه به این ملت ستمدیده است؛ اما مورد اتهامات جدی قرار می­گیریم و ما را به ضد یهود بودن متهم می­کنند در حالی ما ضد یهود نیستیم، بلکه می­گوییم چرا اسرائیل زنان و کودکان بی­گناه فلسطینی را قتل عام می­کند، چرا رسانه­ها و فعالان حقوق بشر و جمعیتهای اومانیستی و بشردوستانه غربی در مقابل فاجعه غزه و فلسطین سکوت می­کنند؟! ما در بحث مناقشه قره­باغ هم همان موضع را گرفته­ایم و معتقدیم که قره­باغ متعلق به آذربایجان است و تحت تجاوز ارامنه قرار دارد و باید آزاد شود...

بعد «راسم محموداف» از مسئولان انستیتوی رسانه آکادمی آذربایجان مقاله­ای پژوهشی و مفید در موضوع مشکلات پیش روی مطبوعات و رسانه­ها خواند که قابل توجه بود.

دکتر «آریل کوئین» آمریکایی از بودجه کلان یک میلیارد دلاری رسانه­ها در آمریکا و دو برابر آن در روسیه حرف زد و یادآور ­شد که امروز رسانه­ها در مقابل مناقشه روسیه و اوکراین و سوریه و عراق و داعش باید به وظیفه خود عمل کنند.

 چند نفر دیگر هم حرفها زدند تا اینکه نوبت به من رسید و «وقار سیداف» دعوتم کرد: «از مصطفی قلیزاده علیار مدیر مسئول نشریه «دنیز» از جمهوری اسلامی ایران برای ایراد سخن دعوت می­کنیم». من ابتدا از مسئولان آذربایجانی به خاطر برپایی چنین اجلاس بشردوستانه و آزاد و دموکراتیک تشکر کردم و موضع خود را نسبت به حرفهای بعضی از مهمانان سخنران اعلام کردم که حرفهایی مثبت و انتقاداتی سازنده داشتند و به تعهدات رسانه­ای خود عمل کردند.

بعد بی­آنکه از آن آمریکایی (آلکس) نام ببرم، در مقام پاسخ به یاوه­های وی گفتم: بعضی از شرکت­کنندگان در این همایش و در همین سالن ادعا کردند که امروز در دنیا دعوای شیعه و سنی هست، اما همه ما می­دانیم که هیچ وقت در تاریخ مناقشه شیعه و سنی نبوده و الان هم نیست و مردم دنیا امروز می­بینند و خوب می­دانند که اختلاف­افکنی و بروز اتفاقات تلخ در عالم اسلام کار قدرتهای بزرگ است که با نثار دلار و پول و سلاح، گروههای تروریستی را به جان شیعه و سنی انداخته­اند... مگر نمی­بینیم که داعش در عراق هم شیعه را می­کشد هم سنی را، هم عرب و هم کُرد و هم ترک را و ... پس شیعه و سنی دعوایی باهم ندارند، این نیرهای ثالث هستند که تفرقه می­اندازد و جریان ترور را در کشورهای اسلامی تقویت می­کنند و ...

جماعت حاضر انگار که منتظر حرفهای من بودند، کفی محکم زدند و در واقع آنان هم با کف زدن موضع خود را نسبت به حرفهای من اعلام کردند.

بعد جناب اصلان اصلان­اف مدیر عامل خبرگزاری آذرتاج به عنوان میزبان این نشست در باب نقش مطبوعات در جلوگیری از بروز مناقشات، یافتن راه حل­های جدید در عرصه رسانه و گسترش دوستی­ها و توسعه علمی و اقتصادی ملتها سخنانی گفت و از حضور مهمانان در این همایش تشکر کرد.

پایان­بخش نشست رسانه همایش بین­المللی بشردوستانه باکو، اعلام موافقت با قطعنامه همایش از سوی حاضران بود که البته متنش را قبلاً چاپ کرده و روی میز قرار داده­ بودند تا حاضران ببینند، بنابر این نیازی به قرائت نبود؛ فقط اعلام کردند و در اینترنت هم گذاشتند. خلاصه قطعنامه این بود: اعلام عدالتخواهی جهانی و ارائه راه حل مبارزه با اجحاف و ستم، توسعه تکنولوژی و علم، طرفداری از تبادل نطر و دانش­افزایی در بین کشورها و ملتها، گسترش صلح جهانی، مبارزه با فقر اقتصادی در دنیا، ایجاد صلح و دوستی در بین دولتها، توسعه ابزار نوین رسانه­ای، تلاش برای پایان دادن به مناقشات قومی و مذهبی، آزادی اراضی اشغالی ممالک، نشر آگاهی­های اجتماعی و... و تشکر از دولت آذربایجان به خاطر برگزاری سالانه همایش بین­المللی بشردوستانه در باکو.

شام همه مهمانان خارجی همایش را از هتلها به تالار معروف «گلستان» بردند، صرف شام همراه بود با شنیدن موسیقی زنده؛ دیشب هم همینطور بود البته موسیقی خارجی هم – با لحاظ مهمانان خارجی روسی زبان و انگلیسی زبان- اجرا می­کردند که لااقل برای ما دلنشین نبود و چند هم گفتیم که بیشتر آذربایجانی را بیشتر بخوانید که دنیا شیفته موسیقی آذری است...

باری، امروز هم روز خوب و پرباری بود. فردا قرار است به تور دو روزه ببرندمان.

منبع: دو هفته­نامه «دنیز» شماره 58 – مورخ 7 آبان 93

 


  

 

باکو 10

یادداشت­های سفر باکو

بخش نخست

مصطفی قلیزاده علیار

اشارات:

یک- این سفر دهم من به شهر باکو پایتخت جمهوری آذربایجان است. بعضی­ها که برای امور مختلفی به شهرهای مختلف دنیا مدام سفر می­کنند،شاید اهمیتی برایشان نداشته باشد که چند بار مثلاً به فلان شهر و مملکت سفر کرده­اند، ولی من و امثال من که معمولاً در پی امور فرهنگی می­روند، معمولاً حساب کار دستشان است که چند بار آمد و شد داشته­اند و برای چه رفته­اند و چه کسانی را دیده­اند و ... باری این یادداشتها مربوط به همین سفر اخیر یعنی سفر دَهُم من به باکوست. بنابر این نامش را «باکو 10» می­گذارم. یادداشتهای این سفر هفت روزه، مفصل و متعدد و حاوی تجربه­هایی تازه برای من بود، بنابر این برای خود من لااقل ارزشمند است و باید در فرصتی دیگر تمامی آنها را تنظیم و به صورت مستقل منتشرکنم. آنچه در اینجا - نشریه دنیز - منتشر می­شود شاید یک دهم کل آن یادداشتها باشد.

دو- در این سفر بنده افتخار همراهی دو نفر دیگر از دوستان فرزانه و فرهیخته از شهر ارومیه را داشتم، آقایان: عباس رمضانی و دکتر محمدامین رضازاده. اولی معاون اداره کل سیاسی استانداری آذربایجان غربی و دومی تحصیل کرده حقوق و عضو هیئت علمی دانشگاه علمی کاربردی ارومیه. ما از سوی وزارت امور خارجه آذربایجان با امضای شخص وزیر برای شرکت در چهارمین همایش بین­المللی بشردوستانه (Baku international humanitarian forum ) در باکو دعوت شده بودیم ... از جمله سفرهای خوب و قابل تأمل ما بود که بار فکری و اجتماعی بسیاری داشت. رویدادهای به یادماندی در متن و حاشیه این سفر اتفاق افتاد که در یادداشتهای سفر به تفصیل نوشته­ام. ناگفته نماند که از ایران شش نفر دعوت شده بودند سه نفر ما از ارومیه و سه نفر از تبریز آقایان دکتر پورمحمدی رییس دانشگاه تبریز، علی­اشرف مجتهد شبستری و سعید جلالی.

حرکت

صبح روز سه شنبه 8 هشتم مهر ماه 93 / 30 سپتامبر 2014 با هواپیمای شرکت آزال آذربایجان از تبریز به باکو پرواز کردیم. بلیط رفت و برگشت از سوی میزبان (کمیته برگزاری همایش بشردوستانه باکو) تهیه و ارسال شده بود. استقبال نمایندگان کمیته اجرایی اجلاس در فرودگاه بین­المللی حیدر علی­یف باکو خوب و جالب بود، بی هیچ معطلی امور مربوط به ورود و مهر پاسپور و ثبت را انجام دادند. محل اقامت (هتل) از پیش تعیین شده بود که همانجا گفتند. البته از فردا چهارشنبه اول اکتبر یعنی یک روز قبل از آغاز اجلاس پذیرش رسمی از مدعوین در هتلها انجام می­گرفت. ما طبق هماهنگی قبلی با سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو، یک شب در سوئیت سفارت اقامت کردیم و از فردا در هتل. من در هتل هیلتون hilton کنار ساحل بودم. آقای رمضانی در هتل فِـیِـرمونت Fairmont و آقای رضازاده در هتل فورسیزینس (four seasons) کنار ساحل. رفتار افراد جوان تیم کمیته اجلاس با مهمانان بسیار احترام­آمیز بود و هر کدام در انجام وظیفه محوله خود و راهنمایی و کمک به مهمانان معمولاً با خوشرویی تمام احساس مسئولیت می­کردند. معلوم می­شد مسئولان و تصمیم­گیران اجلاس در رده­های بالا، در انتخاب افراد همکار دقت لازم را معمول داشته­اند. ما در تمام یک هفته یک حرکت بیجا و سرد و رنجش­آور از مسئولان و کادر اجرایی اجلاس بشردوستانه ندیدیم. معمولاً ویترین هر کنگره و همایشی رفتار مجریان آن است ... در باکو همه مهمانان خارجی - که گفته می­شد 500 نفر فرهیخته و اهل نظر و اندیشه و متخصص از 60 کشور دنیا دعوت شده­اند و بر اساس آمار و لیست چاپ شده، 426 نفرشان آمده بودند - علاوه بر متن و شیوه اجرای اصل برنامه­های همایش، از منش و رفتار خوب افراد اجرایی آن کاملاً احساس رضایت می­کردند. تو می­توانستی ویترین این اجلاس بین­اللملی را در برخورد حساب­شده دست­اندرکاران و مجریان آن آشکارا ببینی. به عبارت دیگر، چهارمین همایش بشردوستانه باکو 2014، قبل از همه چیز تابلویی روشن و منظم و جالب از رفتار و منش خوب و مهمان­نوازی خود آذربایجانی بود که به نظر من اگر آن همایش، هیچ هدف و نتیجه­ای جز این یک مورد نداشت، در معرفی فرهنگ و مردم و توسعه امروز کشور آذربایجان به دنیا کافی بود.

یادآور شوم که روز سه شنبه و چهارشنبه وقت­مان آزاد بود با دوستان باکویی مخصوصاً اهل شعر و ادب دیدارهایی داشتیم و در اتحادیه نویسندگان در مجلس بادبود شاعر مرحوم حاج مایل شرکت کردیم و به زیارت امامزاده رحیمه خاتون در نارداران و آرامگاه فخری مشاهیر باکو رفتیم و سر قبر محمد آراز و بختیار وهاب­زاده (دو شاعر مشهور) و حسن بیگ زردابی (نخستین روزنامه نگار آذربایجانی، 120 سال پیش) و ...

نخستین روز همایش

چهارمین همایش بشردوستانه باکو 2014 روز پنجشنبه 2 اکتبر/ 10 مهر 93 به طور رسمی رأس ساعت 10 در مرکز فرهنگی حیدر علی­یف با حضور چند صد مهمان خارجی و داخلی و شخص «الهام علی­یف» رییس جمهور آذربایجان شروع شد. رییس جمهور الهام علی­یف پشت تریبون قرار گرفت و شروع کرد به سخنرانی بی­هیچ کاغذ و یادداشتی. ابتدا خیر مقدم گفت به مهمانان. بعد مسایل مهم اجتماعی و سیاسی را از منظر بشردوستانه در ارتباط با کشورش آذربایجان و دنیا شفاف و آشکارا مورد توجه قرار داد. خلاصه بیانات الهام علی­یف که من در همان مراسم افتتاحیه یادداشت می­کردم، بدون هیچ شرح و توضیحی، به قرار ذیل است:

«امروز در آذربایجان اقوام و پیروان ادیان مختلف در کمال آرامش و امنیت در کنار هم زندگی می­کنند... کشور آذربایجان هم عضو اتحادیه اروپاست و هم عضو کنفرانس اسلامی. ما در موضوع مذاهب مختلف دینی با حضور رهبران آنها در آذربایجان نشست­ها و اجلاس­هایی برگزار کرده­ایم. این همایش بشردوستانه همه ساله در باکو برگزار خواهد شد. امروز ملت و دولت آذربایجان درگیر موضوع اشغال 20 درصد از خاک کشورشان هستند که تحت اشغال ارامنه قرار دارد و بیش از یک میلیون آواره جنگی از مناطق اشغالی داریم. ما خاطره تلخ قتل عام صدها نفر از هموطنان­ خود در منطقه اشغالی خوجالی را بر دل داریم که به دست اشغالگران ارمنی کشته شده­اند و متأسفانه قطعنامه­های شورای امنیت سازمان ملل و کنفرانس اسلامی و دیگر سازمانهای بین­المللی در محکومیت ارمنستان و احقاق حقوق اراضی اشغالی ما در 20 سال گذشته اجرا نشده و نمی­شود. در اراضی اشغال شده آذربایجان، آثار معماری ملی و دینی و تاریخی ما توسط اشغالگران ارمنی تخریب می­شود ... اگر مناقشه آذربایجان و ارمنستان بر سر اشغال قره­باغ و دیگر اراضی، حل نشود، خطرش متوجه کل منطقه خواهد شد ... امروز در کشور ما به امر تحصیل دانش و ارتقای آن بسیار اهمیت داده می­شود. امر بهداشت بیش از پیش در آذربایجان مورد نظر دولت بوده و در 10 سال اخیر بیش از 500 مرکز بهداشتی با استانداردهای قابل قبول به بهره­برداری رسیده است. آثار تاریخی و معماری ترمیم و احیا می­شود مخصوصاً آثار دینی و مساجد و کلیساها که برای نمونه مسجد جامع شهر «شَماخی» و کلیسای کاتولیک در شهر «شَکی» را می­توانم مثال بزنم. همچنین گفتمان­های دینی در کشور ما برپا می­گردد که به نظر من این گفتمانها زمینه­ساز تقویت دولتها و تحقق خواست ملتهاست... در کشور ما حقوق و مستمری افراد افزایش یافته، خط فقر از 49 درصد به 5 درصد کاهش یافته و در آینده نزدیک به پایان خواهد رسید. بیکاری به کمتر از 5 درصد رسیده. پیشرفت اقتصادی در آذربایجان خیلی سریع است و در 10 سال اخیر جهش سه برابری داشته و درآمدهای مالیاتی چندین برابر شده است. ما طلای سیاه (نفت) را به سرمایه انسانی تبدیل کرده­ایم و به تکنولوژی­های نوین دست یافته­ایم. اجرای طرحهای انرژی در کشور ما موفق بوده است ... عضو شورای امنیت سازمان ملل هستیم. سیاست خارجی ما مستقل است. در موضوع مناقشه قره­باغ بیش از 150 کشور دنیا در شورای امنیت سازمان ملل به ما رأی مثبت داده است ... امروز در جهان اسلام و در اروپا رادیکالیزم و افراطی­گری آسایش و آرامش انسانها را به هم زده، تبعیض در جهان بیداد می­کند، درگیریهای خونین دنیا را رنج می­دهد، ما در برابر این پدیدهای ناملایم نمی­توانیم بی تفاوت باشیم ... ما پلی میان جهان اسلام و غرب هستیم و ثابت کردیم که می­توانیم از عهده این مسئولیت برآییم. دو سال پیش مسابقه موسیقی اروپا (یورو ویژن) را در آذربایجان برگزار کردیم، سال بعد المپیاد ورزشی جام ملتهای اروپا 2015 و در سال 2017 همایش عالم اسلام در باکو برگزار خواهد شد... ما عضو خانواده بزرگ اروپا و اسلام هستیم و اثبات کردیم که این دو می­تواند در کنار هم باشد بی هیچ مشکلی ...»

بعد از الهام علی­یف، خانم «والنتینا ماتوینکوون» رییس مجلس فدراسیون روسیه و نماینده ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه پیام وی را برای جمع حاضر می­خواند و از حفظ انرژی و بهره مندی انسان از طبیعت و اهمیت اومانیزم و بشردوستی حرف می­زند و روابط آذربایجان و روسیه را الگویی برای دیگر کشورها معرفی می­کند.

بعد خانم هلن نماینده سازمان ملل در امور توسعه طی سخنانی از امر پیشرفت در آذربایجان اظهار رضایت می­کند و انعقاد قراردادهای کلان نفتی این کشور با شرکتهای بزرگ دنیا را موجب کاهش فقر و افزایش رفاه در این جامعه می­داند و تأکید می­کند که آذربایجان در امر توسعه و پیشرفت دوراندیشانه عمل می­کند.

عبدالعزیز عثمان دبیر کنفرانس اسلامی (ظاهراً) هم پشت تریبون قرار می­گیرد و ضمن سخنانی از ادامه اشغال فلسطین توسط صهیونیستها و خاک قره­باغ به دست ارامنه و عدم اجرای قطعنامه­های شورای امنیت انتقاد می­کند.

حدود نیم ساعت استراحت و پذیرایی است و بعد قسمت دوم برنامه شروع می­شود و ده نفر از رییس جمهورها و نخست وزیرهای سابق (لیتوانی، کروواسی و ... و بعضی دیگر از سران مثل مشاور امارات متحده عربی، رییس شورای اجرایی سازمان یونسکو و ... که دعوت شده­اند، در جایگاه قرار می­گیرند و به ترتیب سخنرانی می­کنند. بعد ناهار با حضور شخص رییس جمهور الهام علی­یف و خانواده­اش در جمع مهمانان در رستوران مرکز حیدر علی­یف.

 بعد از ناهار که عجیب کسالت بر جماعت حاکم شده، برنامه ادامه می­یابد با حضور 14 نفر از برندگان جایزه نوبل (از سال 1991 تا 2013)، مجری رییس فرهنگستان علوم آذربایجان عاکف علیزاده است. یکی از نوبلی­ها حرفی از انیشتن نقل می­کند که قابل تأمل است: «حکومت جهانی لازم است تا با همفکری و همگرایی، مناقشه­ها را کنار بزند.»

این 14 نفر دانشمند و مخترع و مکتشف و اندیشمند و نویسنده و فعال اجتماعی و اقتصادی که برنده نوبل شده­اند و امروز مهمان همایش بشردوستانه باکو هستند، در موضوعات گوناگونی صحبت می­کنند از جمله: بحران آب در جهان، بهداشت، دانش­افزایی، صلح جهانی، اقتصاد، امنیت، میراث فرهنگی، فقر، جنگ، مهاجران مجبوری، بیماریها، تغییرات جوی، بیمه، بیکاری، اشتغال. یکی از آنها (پیتر آرتور) متذکر می­شود که در یک ماه اخیر دو میلیون نفر در آمریکا بیکار شده­اند!

فاصله و استراحت و پذیرایی نیم ساعته دیگر؛ بعد قسمت پایانی برنامه اجرا می­شود با حضور وزیر آموزش و پرورش آذربایجان میکاییل جباراف و هشت نفر مهمان صاحب نظر خارجی آغاز می­شود؛ وزیر انگلیسی را خوب حرف می­زند. اما مهمانان حسابی خسته­اند و خوابشان می­گیرد. برنامه رأس ساعت مقرر یعنی 6 عصر و هنگام غروب تمام می­شود.

روز خوبی بود امروز. بعضی از دوستان دانشور قدیمی را هم دیدم مثل شاهین مصطفی­یف و عیسی حبیب­بیگلی (از مسئولان فرهنگستان علوم آذربایجان). همچنین «آنار رضایف» رییس اتحادیه نویسندگان آذربایجان را در ساعت استراحت در حیاط مرکز حیدر علی­یف دیدم و احوالپرسی کردیم و سخنی در باب نشریه «دنیز» گفتیم. کارت عضویت افتخاری من در اتحادیه نویسندگان به امضای ایشان است از سال 1383 / 2005.

ضیافت شام را در رستوران هتل فِیِرمُونت، سالن نظامی گنجوی بودیم.... ادامه دارد

 منبع: هفته نامه دنیز شماره 57، مورخ 30 مهر ماه 93 – و  سایت دنیزنیوز – بخش مقالات

 


93/8/2::: 1:34 ع
نظر()