خالی بستند
سعید سلیمانپور (بوالفضول الشعرا)
ساقی و محتسب و قاضی و زاهد مستند
با من ارباب مشاغل همگی همدستند!
رستگاری نه چنان بود که واعظ می گفت
عاشقان با می عشق تو ز غمها رستند
«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه»
چون ندیدند حقیقت، همه خالی بستند!
عالم از نغم? عشّاق اگر خالی ماند
از پی نعره کشیدن تک و توکی هستند!
*
چون دو چشم تو ،جدا بود ز هم لبهامان
چون دو ابروی تو -صدشکر- به هم پیوستند!
خنده های فالش
منتشر شد
دنیزنیوز: مجموعه اشعار فارسی طنز سعید سلیمان پور (بوالفضول الشعراء) تحت عنوان «خنده های فالش» از سوی انتشارات سوره مهر حوزه هنری در تهران منتشر گردید. سعید سلیمان پور از شاعران توانمند ارومیه و از طنزپردازان مطرح کشوری است که در چند سال اخیر با شعرهای طنزش شناخته شده و اشعارش علاوه بر وبلاگ شخصی در برخی مطبوعات اجتماعی – ادبی بومی و مرکزی و جُنگهای ادبی منتشر شده است. وی متولد 1351، اهل ارومیه، مدرس دانشگاه، مسئول دفتر طنز ارومیه و دانشجوی دکترای ادبیات فارسی است.
سلیمان پور شاید نخستین شاعر ارومیه ای باشد که در عرصه شعر طنز، مجموعه شعری مستقل منتشر می کند. درون مایه و موضوعات شاعر «خنده های فالش» در این کتاب، مسائل سیاسی، اجتماعی، اخلاق اجتماعی و حتی موضوعات دینی است و نشان می دهد که شاعر این مجموعه از اهالی این زمان است و کمتر موضوع مهمی از نظر تیز و دقیق شاعر طنزپرداز دور می ماند، از این دیدگاه «خنده های فالش» از خیلی از مجموعه های طنز معاصر متفاوت می نماید. خنده های فالش زبانی ساده و در عین حال پخته دارد، تصاویر بدیعی، فوران عاطفه و احساس، موسیقی درونی شعرها، استحکام ترکیبات و جملات، وسعت اطلاعات شاعر، توان ریزبینی، انتقاد تلخ، سواد و احاطه ادبی و قدرت طنزپردازی وی از شاخصه های کتاب خنده های فالش است. شعر بی ربط از این مجموعه را باهم می خوانیم:
شعر بی ربط
ربطی به ادیسون ندارد
که خرمن های ما را برق می گیرد
ربطی به نیوتن ندارد
که سیب های ما از چشم بازار می افتند
ربطی به گالیله ندارد
که دلالها می بَرند و زمین دور سرمان می چرخد
ربطی به پِترُس ندارد
که فداکارانه از پشت میزت،
انگشت در سوراخ سدهای افتتاح نشده می کنی!
ربطی به من ندارد
که در آستانه ی انتخابات ،
مشکلات کشاورزان را شعر کرده ای!
.............
روزومه ی انتخاباتی!
کاندیدا بودن آخ چه حالی داره
حدس وگمون و احتمالی داره
کیف سخنرانی و قصـه گفتن
یعنی زیـاد گفتن و کـم شنفتن:
کاندیدای مخلص و بـا مرامم
برگـه ی رایت رو بکـن به نامم
من خادم شـمام و خاک پاتـون
نطقای خوب خوب می کنم براتون!
اهداف مـن: تحـول اساسی!
افکـار مـن: اند دموکراسی!
حامی مـن: یـه آدم حسـابی!
ستـاد مـن: جنب چلوکبابی!
صورت من: نگو کـه عین ماهه!
سیرت مـن : محاسنم گواهه!
لباس من: پیرهـن روی شلـوار
جنس لباس: تلفیق چیت و چلـوار!
مدرک مـن : مدیریت برخـورد
محل اخذش : حومـه ی آکسفـورد!
حالا یه خرده میگـم از سوابق
کف نکنین ، خلایق هـر چی لایق
زمون شـاه : مخفی و در تقیه
تـو انقلاب : مشـوق بقیه
زمون جنگ: از نیروهای آنکال
تـوی صف نمـاز جمعـه فعال!
جناح من: مخلوطی ازچپ وراست
تعامـل سیاسی ، بی کم وکاست
راست اصولگـرا، همـوژنیزه!
دوم خـردادی پاستـوریـزه!
با چپیـا راست و حسینی جفتم!
بـا راستیـام خدایی چپ نیفتم!
خوبه کسی بیاد به مـا بد کنه ؟
صلاحیت حاجیتـو رد کنـه؟
هر کی بهش دست بزنه، رد بشه
شاپـره نیشش اگـه زد حقشـه!
این ماشینو که افتاده به فس فس
هولش بدین تـا برسم به مجلس
من خادم شـمام و خاک پاتون
نطقای خوب خوب می کنم براتون!...
گرد و خاک خوری در کرمانشاه و ارومیه
قبل از ظهر امروز از ارومیه خبر رسید که گرد و خاک به آنجا هم رسیده است. آقای سعید سلیمان پور (بو الفضول الشعراء) این دو بیت را از حوزه هنری ارومیه به من پیامک زد:
یاران نه غریبانه رفتند از این خانه
ماندیم من و "بهروز"، در حوزه غریبانه
من خاک خورم اینجا، تو "کاک" خوری آنجا
یا توی هتل هر شب کوبیده جانانه!
همه همکاران حوزه هنری تقریباً در کرمانشاه هستند جز آقای بهروز پویانفرد.
من هم در جوابش نوشتم:
هر چند عزیزانه رفتیم از آن خانه
در گرد و غبار اینجا خفتیم غریبانه!
گرد است که می بارد، پشت است که می خارد
خاک است که می ریزد از روی و سر و چانه!...
هلیم
شاعر: بوالفضول الشعراء (سعید سلیمان پور)
یار من وقت سحر می آمد از کوی هلیم
کاسه را دیدم به دستش، پر زدم سوی هلیم
گرچه بوی نافه ای از طره ی او می وزید
در مشام من نبود آن لحظه جز بوی هلیم
کاسه نذری به دستش بود و من غافل از او
چونکه بودم در نخ آن چشم و ابروی هلیم
بر رخ ماه هلیمش هاله ای بود از بخار
همچنین از دارچین مِش بود گیسوی هلیم!
چون رخ دلدار من –آنگه که آرایش کند-
یک وجب انگار روغن بود بر روی هلیم
*
مرد را گفتی که از نیرو بباشد راستی
باشد این نیرو هم ای شاعر! ز نیروی هلیم
الغرض خوردیم واز بسکه مقوی بود و توپ،
این غزل را هم در آوردیم از توی هلیم!!