زندگی نامه حاج علی اکرام در یک نگاه - ( قسمت 1)
اشاره: اینجانب (مصطفی قلیزاده علیار) به لطف خدا، نخستین نویسنده زندگی و خاطرات حاج علی اکرام رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان (1940 – 2011 م)هستم که تاکنون علاوه بر چاپ و انتشار مقالات و مصاحبه های متعددی از زندگی و مبارزات آن مجاهد فقید اسلام، دو کتاب مسقل نیز تحت عنوان : «خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان» ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران،1385) و « نامه هایی از زندان» (ارومیه، اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی و یاز نشر، 1389) در زمان خود شادروان حاج علی اکرام و با نظارت و مشارکت او ترجمه، تألیف و در ایران منتشر کرده ام. اخیراً در پی وفات آن مبارز مسلمان ( 26 اسفند 89)، مختصری از زندگی نامه ، اندیشه ها و منش عملی وی را به قلم آوردم که ذیلاً ملاحظه می کنید:
تولد و تربیت
مسلمان مبارز و رهبر مجاهد جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان، حاج علی اکرام علییِف فرزند اسماعیل، در پنجم آوریل1940(16 فروردین 1319) در شهرک «نارداران» -25 کیلومتری باکو- به دنیا آمد. خانواده او به دلیل گرایش مذهبی، ملتزم به آداب و رسوم سنّتی و تربیت دینی بودند. آنان علی رغم ترویج رسمی اصول نظام آموزشی در مدارس و نشر اندیشههای مادی در جمهوریهای شوروی و تربیت نسلهای جوان به شیوه مارکسیستها، فرزندان خود را تحت تربیت خانوادگی و دینی بزرگ میکردند. حاج علی اکرام و پنج برادر و چهار خواهرش در آن محیط اجتماعی و در داخل چنین خانواده مذهبی پرورده شدند و نشو و نمو یافتند.
پدرش اسماعیل مردی دیندار، غیرتمند و زحمتکش بود و روزی خود و خانوادهاش را از حاصل دسترنج خویش تأمین میکرد. او علاوه بر کار و تلاش، با ادبیات کلاسیک آذربایجان و آثار شاعران و نویسندگان بزرگ و مسلمان آن و با قرآن و معارف دینی نیز آشنایی داشت.
حاج علیاکرام در خاطرهای از دوران جوانی خود، در بیان میزان دینداری و غیرت دینی پدرش میگوید:
میخواستند مرا به خدمت سربازی ببرند، امّا پدرم اسماعیل با استفاده از نفوذ و پول خویش، بالاخره نگذاشت من به نظام وظیفه عمومی بروم و وارد خدمت در ارتش سرخ شوروی شوم. وقتی از او پرسیدم: چرا اینقدر پول حلالت را به جیب این خدانشناسان میریزی و نمیگذاری من بروم خدمت سربازیام را بگذرانم و برگردم؟! گفت:
«اگر وارد ارتش سرخ شوی، دیگر آدم نمیشوی! چون وادارت میکنند که گوشت خوک بخوری، و چون گوشت خوک از گلویت پایین رفت، نور ایمان در دلت خاموش میشود و دیگر آدم نمیشوی!..».
مادرش «حُسنیه» زنی متدین، بردبار و شایسته بود. در فضیلت او همین بس که در آن شرایط سخت اجتماعی جماهیر شوروی در دهه های سی و چهل، که حتّی سایه اهل ایمان را نیز همه جا با تیر میزدند، توانست ده فرزند شایسته و دیندار را تربیت و بزرگ کند.
حاج علی اکرام می گوید:« پدر و مادرم در تربیت فرزندانشان بسیار حساس بودند و حتّی در جوانی هم آنها را به حال خود رها نمیکردند. آنان سعی داشتند به شیوة تعالیم اهل بیت(ع)، فرزندان خود را تربیت و از آنها همواره مراقبت نمایند.»
فرزند بزرگ این خانواده «حاج مایل علییف» (1935- 1999) شاعر برجسته اهل بیت(ع) و ادیب مشهور آذربایجان بود. حاج علیاکرام سوّمین برادر از شش پسر اسماعیل ، تحصیلات خود را در رشتة تربیت بدنی در باکو به اتمام رساند، امّا وارد شغل دولتی نشد و به کار زراعت و پرورش گل پرداخت.
آشنایی با نام امام خمینی
حاج علی اکرام از حدود سال 1975(1354ش) از زبان یک دانشجوی شیعی مذهب و ترک زبان یمنی که در باکو تحصیل میکرد، نام امام خمینی(ره) را شنید و به اجمال با مبارزات ایشان و تبعید شدنش به نجف، آشنا گردید. در ایام اوجگیری مبارزات مردمی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام در سال 1357، حاج علی اکرام، از طریق رادیو تبریز تمام حوادث و وقایع و اخبار انقلاب را پیگیری میکرد و گاه از رسانه های مسکو مسائلی را میشنید. جذابیت شخصیت امام خمینی و شور انقلاب اسلامی، او را سخت تحت تأثیر قرار داد و مثل هزاران مسلمان آزاده و غیور جهان، او نیز دل به عشق امام داد و به طرفداران انقلاب اسلامی در خارج از ایران پیوست. وی در داخل قلمرو حاکمیت شوروی و در زادگاهش نارداران، هسته طرفداران انقلاب اسلامی و حلق? مقلدان امام خمینی را تشکیل داد و رهبری کرد و فعالیت خود را در آشنا کردن مردم آذربایجان با انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی، بازگشت به هویت اصیل اسلامی- شیعی کشور و ملت جمهوری آذربایجان، نشر معارف دینی و قرآنی، برپایی مخفیانه مجالسی در بزرگداشت شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی و ... گسترش داد. همین فعّالیتهای او با انگیزه دینی و اعتقادی، روز به روز دامن گستر شد و مردم را در مناطق مختلف آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان مجذوب خود ساخت. بدین گونه در هر گوشه و کناری بویژه نارداران و باکو، جماعتی انبوه همگام با علی اکرام، حرکتی برای بازیابی هویت خویش آغاز کردند. در این میان سازمان امنیت شوروی(ک.گ.ب) نیز که متوجه قضایا شده بود، حاج علیاکرام را به دقت تحت نظارت و کنترل گرفت و از ترس اینکه مبادا به ایران بگریزد، او را از نزدیک شدن به مناطق جنوبی آذربایجان(مرز شمالی ایران) منع میکرد.
او نیز همواره در آرزوی سفر به ایران و دیدن امام خمینی به سر میبرد. امّا این دیدار و زیارت در زمان حیات امام میسر نشد. چند ماه پس از وفات امام در سال 1368، هیئتی از آذربایجان از طریق مسکو برای نخستین بار به سفر زیارتی خارج از شوروی رفت که حاج علی اکرام نیز در ترکیب آن بود. هیئت زیارتی آذربایجان شوروی، پس از زیارت عتبات عالیات در عراق و حرم حضرت حضرت زینب(س) در سوریه، به ایران آمد و به زیارت حضرت امام رضا(ع) در مشهد و حضرت معصومه(س) در قم نیز نایل گردید و مقبره امام خمینی(ره) را در تهران زیارت کرد.( نگاه کنید: عبدالحسین شهیدی ارسباران، خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، تهران 1385، فصل دوم)
در حادثه زلزله گیلان به سال1369، حاج علی اکرام جزو نمایندگان کمک رسانی شوروی بود که از مسکو به ایران آمد و در این سفر، یک رحل بزرگ چوبی رمزدار و زیبای قرآن را که چند قرن قدمت دارد، با خود آورد و به حرم امام خمینی اهداء کرد که هنوز هم این اثر هنری ارزشمند بر روی قبر امام قرار دارد. او سالها پیش در زمان حیات امام خمینی نذر کرده بود که اگر به ایران برود و امام را ببیند، این رحل قرآن را به ایشان اهدا خواهد کرد، اما ...
از آن پس سرنوشت او نیز همچون دیگر شیفتگان امام و انقلاب اسلامی در جهان (لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، مصر و اقصی نقاط دنیا) رقم خورد و در کشورش دل به آرمان رهایی بخش امام خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای داد و در این راه جهاد و پایداری کرد ، تا آخر عمر در این عرصه عاشقانه استقامت ورزید و «هواداران کویش را چو جان خویشتن» عزیز داشت. تمام زندگی و مبارزات او این مدعا را ثابت می کند ( نگاه کنید: خاطرات حاج علی اکرام، پیشین؛ «نامههایی از زندان» با ترجمه مصطفی قلیزاده علیار، از انتشارات یاز، ارومیه با حمایت اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی،1389)
تأسیس حزب اسلامی آذربایجان و گسترش مبارزه
با فروپاشی شوروی، آذربایجان در سال1991 اعلام استقلال کرد. حاج علی اکرام با تأسیس رسمی «حزب اسلامی آذربایجان»(A.I.P ) فعالیت دینی- اجتماعی خود را در نقاط مختلف آذربایجان گسترش داد. از بُعد فعالیت سیاسی و اجتماعی حزب اسلامی، می توان به مخالفت این حزب با نفوذ غرب زدگی و اشاع? فرهنگ اروپایی و حضور تدریجی دولت های استکباری غرب به سرکردگی آمریکا و دلّالی اسرائیل در آذربایجان اشاره کرد. موضع گیری تند حزب اسلامی آذربایجان به رهبری حاج علیاکرام در مقابله با حضور آمریکا و اسرائیل در باکو، آنقدر چشمگیر و در میان مردم تأثیرگذار بود که هیئت حاکمه غرب گرای باکو به رهبری حیدر علییف، ابراز ناخرسندی کرد و در پی آن، فعالیت حزب اسلامی ممنوع و حاج علی اکرام به عنوان دبیرکل حزب و به جرم طرفداری از انقلاب اسلامی ایران و ترویج ارزشهای دینی در آذربایجان، به همراه دو تن دیگر از اعضای شورای مرکزی آن( حاج آقا نوری و مرحوم حاج واقف) در سال 1996 دستگیر، محاکمه و به حبس محکوم شدند، حاج علیاکرام به یازده سال و دو نفر دیگر هرکدام به ده سال. امّا سه سال بعد یعنی در سال 1999 آزاد گشتند در حالی که سلامت جسمی حاج علیاکرام بر اثر شکنجه و فشارهای شدید جسمی و روحی، دچار آسیب و بیماریهای غیر قابل علاج شده بود که تا پایان عمرش با این بیماری و ضعف و ناراحتی سوخت و ساخت.
در سال 2002 مردم نارداران دست به قیام بر ضد سیاستهای نادرست و استبدادی حیدر علی یف زدند. حاج علی اکرام که هنوز آثار آسیب و شکنج? زندان را بعد از گذشت دوسال بر روح و جسم خود داشت و به سختی تحمل می کرد، باز هم به اتهام تحریک مردم به قیام، در ژوئن 2002 دستگیر شد و حدود هیجده ماه در حبس ماند. در این حبس روشنایی چشمهایش را تا حدّ زیادی از دست داد. زیرا در زندان مانع معالجه و مداوای بیماری قند او شدند و نگذاشتند مورد معالجه قرار گیرد. در نتیجه، بیماری قند در جسمش افزایش یافت و به چشمهایش آسیب اساسی رساند به طوری که دیگر حتی پس از عمل جراحی نیز بهبود نیافت.
بی شک حاج علیاکرام رهبر جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان نقش تأثیرگذاری در احیای هویت اسلامی کشورش داشت و مجاهدتهای او هرگز در تاریخ فراموش نخواهد شد. ناگفته نماند که در قرن بیستم میلادی دو حرکت انقلابی - اسلامی با انگیزه و هدف دینی و شیعی در جمهوری آذربایجان اتفاق افتاده: نخست جنبش اسلامی دهه 20 (از 1920 تا 1931) به رهبری عالم مجاهد و مجتهد شهید آیتالله شیخ عبدالغنی بادکوبهای و با تأسیس «جمعیت دعوت الهی» توسط او بود که با شهادت شیخ به دست عوامل استالین در سال 1931(1310 ش.)، این جنبش فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اسلامی نیز سرکوب شد[1].
دومین جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان با حرکت اسلامگرایان این کشور به رهبری حاج علی اکرام علییف در شهرک نارداران و شهر تاریخی باکو، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر آن پدید آمد و با تأسیس و آغاز به فعالیت حزب اسلامی که دبیرکل آن خود حاج علی اکرام بود، به اوج خود رسید، امّا با دستگیری و زندانی شدن رهبران جنبش، از نفس افتاد و برچیده شد.
هنوز از آغاز، انجام، تأثیر اجتماعی و نتایج تاریخی این دو جنبش اسلامی، اطلاعات تاریخی کافی، علمی و پژوهشی در ایران انتشار نیافته است. امید است اندیشمندان غیرتمند از اهل قلم و آگاهی بار این مسئولیت را به منزل برسانند.
استوار بر سر پیمان نخستین خود
اکنون حاج علی اکرام در اغلب کشورهای اسلامی و حتی در ممالک غربی از چهرههای مبارز و شخصیتهای اسلامی برجسته و شناخته شده به شمار میرود. او به عنوان یک مسلمان غیرتمند و آگاه همچنانکه در برابر اشغال نظامی بخشی از اراضی کشورش آذربایجان توسط همسایه غربیاش ارمنستان، ساکت نبوده و همواره به آن اعتراض داشته و حتّی در اوایل اشغال به مدافعان کشورش کمک میکرد، در برابر سرنوشت تلخ دیگر ملتهای مسلمان نیز بیتفاوت ننشسته است. او در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، اشغال فلسطین توسط صهیونیستهای غاصب، تجاوز اسرائیل به خاک لبنان، فاجعه غزّه و ... نیز ساکت نبوده و به تجاوزگران اعتراض داشته، همواره در برابر مسلمانان مظلوم جهان احساس مسئولیت داشته است. از نخستین سالهایی که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان از سوی امام خمینی(ره) به عنوان روز جهانی قدس و رمز آزادی فلسطین اعلام شد و شوروی هنوز در اوج قدرت بود، حاج علی اکرام در نارداران و باکو متناسب با شرایط اجتماعی آن روز، با همان تعداد محدود افراد متعهد از مقلدان امام در آن دیار، مراسم این روز تاریخی را برپا میداشت و هنوز هم به همت او مراسم روز قدس هرساله همزمان با دیگر ممالک اسلامی در جمهوری آذربایجان به دفاع از سرزمین اسلامی فلسطین و حقوق صاحبان اصلی آن و در محکومیّت رژیم غاصب صهیونیستی اسرائیل، با شور و هیجان تمام برپا میشود و خود او روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان هر سال با وجود بیماری، از خانهاش بیرون می آمد و در میدان امام حسین(ع) نارداران در ابتدای صف راهپیمایان قرار می گرفت در حالی که کفن پوش بود!
لطفاً بقیه را در قسمت 2 بخوانید:
مصطفی قلیزاده علیار
[1] - برای آگاهی از زندگی، مبارزات و شهادت شیخ عبدالغنی بادکوبهای: نگاه کنید به: علّامه امینی، «شهداءالفضیله» ، ص377-380.(چاپ افست از انتشارات شهاب، قم، بیتا)؛ «خاطرات حاج علی اکرام»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1385، ص48-44.، « چکیدة مقالات همایش بینالمللی ایران فرهنگی»، مؤسسة مطالعات ملی، سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی، تهران 1387، ص121-120
خبرگزاری فارس
گروه استانها / حوزه آذربایجان غربی
89/12/27 - 10:27
شماره:8912260497
در نارداران،
رهبر جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان دار فانی را وداع گفت
خبرگزاری فارس: حاج علی اکرام رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان در منزل شخصی خود در نارداران دار فانی را وداع گفت .
مصطفی قلیزادهعلیار نویسنده کتابهای خاطرات حاج علی اکرام امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در ارومیه اظهار داشت: حاج علی اکرام آیینهای از تأثیر درخشان انقلاب اسلامی در خارج از ایران و در یک کشور مسلمان شیعی مذهب (آذربایجان) است .
وی افزود: این شخصیت موثرترین رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان است که به تاسی از امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی، جنبش اسلامی آذربایجان را شکل داد و هدایت کرد .
قلیزادهعلیار اضافه کرد: فعالیتهای دینی و اجتماعی حاج علی اکرام در جمهوری آذربایجان تحت تأثیر انقلاب اسلامی و امام خمینی از سال 1975م (1354ش) همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و در مدت 71 سال عمر خود یکی از رهبران مثبت و خدوم اسلام و تشیع و مورج افکار و اندیشههای امام راحل بود .
وی افزود: حاج علی اکرام که رهبری مقلدان امام در باکو و قصبه نارداران را به عهده داشت و از ارادتمندان مقام معظم رهبری بود سالها در زندان دشمنان اسلام و کمونیستهای آمریکایی محبوس شد، شکنجه دید و حتی سلامت خود را در این راه از دست داد .
نویسنده کتابهای خاطرات حاج علی اکرام ادامه داد: در سیمای جهادی حاج علی اکرام ایمان واقعی به اسلام، طرفداری از جمهوری اسلامی ایران و رهبری داهیانه آن و چهره ضدصهیونیستی و ضدآمریکایی آن به صورت خیلی بارز به چشم میخورد.
قلیزادهعلیار افزود: وی با وجود بیماری و کهولت سن هر سال در مراسم راهپیمایی روز قدس شرکت میکرد و امسال نیز در روز قدس با پوشیدن کفن در این مراسم شرکت کرد.
وی خاطرنشان کرد: در جمهوری آذربایجان در 100 سال گذشته بعد از شهید آیتالله شیخ غنی بادکوبهای مجاهدی همچون حاج علی اکرام دیده نشده است و باید راه این مبارز الگوی جوانان در سراسر کشورهای اسلامی باشد.
حاج علی اکرام متولد 1940 در منزل خود در نارداران به خاطر بیماری ریوی که آثار دوران مبارزه و تحمل زندان بود دار فانی را وداع گفت.
انتهای پیام/غ20/ب
عکسهایی از حاج علی اکرام
نقل خاطرات و مبارزات - 1384 قم
در محضر علامه جعفری،باکو1372
اشتباه برخی افراد در باره حاج علی اکرام!
از یکی دو سال پیش گاه برخی افراد ناآگاه یا گوش به فرمان در برخی اخبار و گزارشها در باره حاج علی اکرام علی یف (1940 – 2011) رهبر فقید جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان از تعبیر «رهبر سابق اسلامگرایان آذربایجان»، « رهبر پیشین اسلامگرایان» و امثال آن استفاده می کنند که البته اشتباه محض، بی ادبانه و احتمالاً مغرضانه و دیکته شده از طرف افراد خاص و مخصوص است و لابد عللی هم دارد! البته حاج علی اکرام دبیر کل سابق حزب اسلامی آذربایجان(AIP ) بود که از سال 2003 از این مسؤلیت کنار رفت و دلایلش را هم در کتاب خاطراتش گفته است. اما رهبری و لیدر بودن وی و طرفداری اش از انقلاب اسلامی ایران و پایبندی اش به ارزشهای نظام اسلامی، آرمانهای امام خمینی و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای تا دم مرگ همچنان در اوج و مبارزات اسلامی و ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی اش برای مردم آذربایجان تا آخر عمرش سرمشق بود و همه در آن کشور او را تا آخر عمرش رهبر اسلامگرایان می شناختند و حتی خود اسلامگرایان نیز به این موضوع تصریح می کنند. البته اکنون پس از مرگ شهادت گونه آن مرد مؤمن و مجاهد می توان او را « رهبر فقید اسلامگرایان آذربایجان» خواند و این تعبیری احترام آمیز، مؤدبانه و منطقی است. از این پس نیز البته مبارزات و مجاهدات آن مرد بزرگ الهام بخش نسل فعلی و آینده کشورش و شعاع ایمانش روشنگر راه جهاد اسلامی در میهنش و بلکه در تمام دنیا خواهد بود و آن فقید مجاهد و مؤمن همچنان در دل و دیده مردم مسلمان آذربایجان و دنیا زنده است. پس بهتر است هم افراد بی خبر و هم اشخاص خاص و مخصوص این واقعیت زنده را درک نمایند و این اشتباه عمدی یا غیر عمدی را نشخوار وتکرار نکنند. والسلام علی من اتبع الهدی
چه کسانی حاج علی اکرام را خوب می شناختند؟
«حاج علی اکرام درگذشت!»... خبر خیلی ساده اما سنگین و تکان دهنده بود؛ لا اقل برای من که قریب به هشت سال با او از نزدیک دوست بودم در کمال صداقت و صمیمیت؛ انس و الفت من با او شاید بیشتر از دیگر دوستان خاص اش بود چه مستقیم و حضوری و چه تلفنی و غیر حضوری، هم در ایران هم در آذربایجان؛ زیرا این بنده - به لطف خدا- نخستین نویسنده خاطرات، زندگی و اندیشه های این مرد مؤمن هستم که به صورت دو کتاب مستقل منتشر کرده ام و این مسأله اقتضا می کرد که همواره با او در ارتباط و هم سخن باشم، سؤال کنم و...او همیشه می گفت: «این خواست خدا بود که ما را با هم آشنا کرد و در دل تو انداخت که دست به قلم ببری و این دو کتاب (خاطرات و نامه هایی از زندان) را از زندگی پر از کشاکش من بنویسی.» در هر دیدار و صحبتی مدام این سخن را تکرار می کرد و دهها بار این بیت از شاعر اهل بیت (ع) مرحوم حاج رضا صراف تبریزی را ترجیع وار ترنّم کرده بود که: «سالمیش او سنین یادیوا لبیّک علی، لبیک!...» ( این خدا بود که به یاد تو انداخت لبیک علی، لبیک) از هر دو – سه روزی یا من به او زنگ می زدم یا او به من زنگ می زد، از باکو، قم و ...، خلاصه تناوبی دوستانه در این ارتباط برقرار بود! من او را از آداب دان ترین مردان مؤمن روزگار دیدم و کـُمیت خیلی از مدعیان را در این عرصه لنگ دیدم!...«موسیا آداب دانان دیگرند / سوخته جان و روانان دیگرند!»
باری، امروز پنجشنبه 26 اسفند 1389 (17 مارس2011 ) ساعت 5 بعد از ظهر به وقت ایران، حاج علی اکرام علی یف ناردارانی ، در منزل شخصی خود در شهرک معروف «نارداران» - نزدیک باکو - به حکم قضا در پی تحمل رنج بیماری طولانی مدت در گذشت و در هفتاد و یک سالگی(1940 – 2011 م) به لقاء الله پیوست. مرگ سرنوشت محتوم هر انسانی است اما چگونه زیستن و چگونه مردن می تواند در حیطه انتخاب خود انسان قرار بگیرد. رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان حاج علی اکرام را اغلب اهل سیاست و مبارزه در حهان اسلام – اعم از علما، مجاهدان، نویسندگان، خبرنگاران و... به ویژه دو گروه دوستان اسلام و دشمنان اسلام کمابیش می شناختند! او از سال 1979 م (1357 ش) تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و منش رهبر کبیر آن واقعاً مؤمن و مجاهد زیست و مؤمن و مجاهد و استوار در همان باور الهی اش از دنیا رفت، رحمه الله علیه. من در باره این سیمای ایمانی و جهادی آنچه تاکنون لازم دیده ام، در زمان حیاتش در ایران نوشته ام و گفته ام. اما امروز نمی دانم چه باید بگویم؟! هنوز مات و مبهوتم! ... واقعاً گاه مرگ کسی با همه عریانی حقیقت، به سبب اُنس مألوف باور ناپذیر می نماید! شاید برای من نیز چنین باشد. آخرین دیدارم با حاج علی اکرام دو هفته پیش بعد از ظهر پنجشنبه 12/12/ 89 در بیمارستان بقیه الله تهران اتفاق افتاد. وقتی شنیدم بستری است، مصمم شدم به عیادتش بروم، در تلفن خیلی از درد گوش و بدن می نالید... خاطره آن دیدار را دو روز بعدش در وبلاگم تحت عنوان «شعری تقدیم به حاج علی اکرام»نوشتم با مقدمه ای که تلویحاً آخرین دیدارمان را مژده می داد!... باری، آخرین گفتگوی تلفنی مان یکشنبه شب 15 اسفند بود که او از قم زنگ زد. گفتم: فردا به قم مشرف می شوم، به زیارت شما هم می آیم؛ گفت: نه، ما ( با خانواده محترمش) فردا صبح ساعت هفت و نیم از فرودگاه امام خمینی تهران پرواز می کنیم به باکو؛ آنجا منتظرم بیا!... بله این آخرین حرفش بود. شاید او هنوز هم منتظر من است؟!... شاید، نمی دانم!... اما گمان می کنم روح من و روح حاج علی اکرام در روز ازل، در میعادگاه عالم ذرّ، با هم انس و الفتی داشته اند... تا اینکه این دو روح در کره خاکی همدیگر یافته اند... و شاید او اینک – به گفته خودش - منتظر من است ، شاید هم به حالم ترحم و دعایی می کند! ...و خدا کند چنین باشد!
به هر تقدیر و پشت پرده هرچه باشد، که خدا آن را بهتر می داند، من در باره حاج علی اکرام – رحمه الله علیه - به لطف حق تعالی - و به رغم افراد خاص و مخصوص - خیلی گفته و نوشته ام و به تعبیر خود آن مرحوم: «این هم قسمت الهی بود» و به یاری خدا از این پس نیز خواهم گفت و نوشت، «یک سینه سخن دارم ...». اما فعلاً در سوگ حاج علی اکرام، تسلیت می گویم به خانواده صبور و شریف و مهربان او، به دوستان واقعی او، به ارادتمندان او، به خودم و به نسل آینده آذربایجان که این مرد مؤمن واقعی را ندیدند! که چشم روزگار در آن دیار دیگر چنین سیمایی را مشکل تواند دید...واقعاً تسلیت.