نویسنده و پژوهشگر ارومیه ای؛
شهریار، شاعری به معنای حقیقی کلمه است/ حیدربابا در ارومیه ضبط شد/ شهریار محبوبترین و پرمخاطب ترین شاعر ایرانی است
نویسنده و پژوهشگر ارومیه ای گفت: یک نکته تاریخی در باره شهریار و شهر ارومیه این است که منظومه حیدربابایه سلام با صدای خود استاد شهریار که شهره آفاق است در سال 1349 در ارومیه ضبط شده است.
به گزارش اروم نیوز، 27شهریورماه سالروز درگذشت یکی از بزرگترین مفاخر ادبیات جهان است. استاد شهریار در سال 1367 و در این روز دارفانی را وداع گفت. محمدحسین بهجت تبریزی شاعری بود شیرین سخن که آثارش شهرتی جهانی دارد و تنها شاعر معاصر ایران است که توانسته در سرتاسر جهان برای خود ردپایی بگذارد و در دانشگاه های جهان شعرها و منظومه هایش در سرفصل تدریس برای دوره های تخصصی ادبیات قرار گیرد.
همزمان با سالروز درگذشت این استاد بزرگوار شعر و ادب فارسی و ترکی، به سراغ یکی از شاعران و نویسندگان شهر ارومیه رفته و مباحثی را با وی مطرح کردیم. مصطفی قلیزاده علیار، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبیات است که علاوه بر این به کار روزنامه نگاری نیز می پردازد و مدیرمسئول دوهفته نامه دنیز است. وی آثار و کتابهای متعددی نیز در ادبیات دارد.
به مصاحبه با این شاعر و نویسنده پرداخته ایم که به شرح ذیل است:
1- جایگاه شهریار در ادبیات فارسی و ترکی را به صورت جداگانه چگونه ارزیابی می کنید؟
شهریار در ادببات فارسی حافظ دوران محسوب می شود یعنی روح غزل فارسی را زنده کرد و البته با حافظ بسیار متفاوت است و اصلا سبک و سیاق شهریار معاصر و متفاوت از همه شاعران گذشته و معاصر است هم به لحاظ ساختار زبان و هم رقت احساس و هم نزدیک شدن به زبان مردم. به سبب اقامت طولانی در تهران زبان شعری اش تحت تاثیر لهجه پایخت واقع شد به قول خودش:
سی چهل سال من از عمر به تهران طی شد
زین جهت لهجه من نیز به تهرانی بود
زبان شعری شهریار البته در حد زبان کوچه و بازار تنزل پیدا نمی کند، لذا شل نیست، اما ساده است. شهریار بزرگ ترین شاعر کهن سرای معاصر زبان فارسی است این البته حرف بنده نیست سخن بزرگانی مثل مهرداد اوستا و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و سایه و دیگران است. همچنین پرمخاطب ترین و جهانی ترین شاعر معاصر ایران است.
در زبان ترکی هم در دنیا دو شاعر پرمخاطب و محبوب از ایران داریم اولی شهریار و دومی استاد کریمی مراغه ای است. شهریار زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگ ما را در دنیا مطرح کرد.
2- شاهکار شهریار هم در شعر فارسی و هم در شعر ترکی را نام ببرید؟
شاهکارهای شهریار در شعر فارسی زیاد است و حداقل 30 درصد از غزلهای فارسی اش واقعا شاهکار است اما به نظر بنده مثنوی بلند "افسانه شب" را باید از شاهکارهای شهریار دانست. همچنین بعضی از قصایدش در حد شاهکار است ازجمله:
مهرش افزود که از ماه رخش کاسته بود
هر چه از ماه رخش کاست به مهرش افزود
و شعر "زفاف شاعر" هم واقعا بی نظیر است.
در ادببات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هم که مصادف با دهه آخر عمرش بود توانست آثاری ماندگار بیافریند هم در فارسی و هم در ترکی.
در زبان ترکی شاهکار او همان "حیدربابا" است یک منظومه بزرگ با شهرت جهانی و محبوبیت و مقبولیت همه ترک زبانها. بقیه آثار ترکی اش هم برجسته است
3- اخیراً وزیر ارشاد خواستار این شده که روز شعر و ادب(فارسی) از وفات شهریار به روز بزرگداشت فردوسی تغییر یابد و در بین ادبای مشهد قول آن را داده، چگونه ارزیابی می کنید؟ حرکت مثبتی است یا منفی؟ چه تبعاتی دارد؟
این یک حرف سخیف است که فراتر از فهم وزیر ارشاد است و اصلا حرف دهن او نیست این حرف را رنود چپ اندر قیچی پشت پرده به ایشان املا و دیکته کرده اند همان رنودی که سوار بر وزارت ارشادند و از اول از انتخاب این روز به نام شهریار مخالف بودند. البته جایگاه بزرگانی مثل فردوسی و حافظ و سعدی و عطار و نظامی و خاقانی در ادب فارسی بالاتر از شهریار است اما شهریار هم امتیازاتی دارد که قابل ملاحظه است از جمله معاصر بودن، جهانی بودن، همراه انقلاب بودن، شیعی بودن، عامل وحدت کشورهای فارسی زبان و ترکی زبان و ... .
این خواب آن رنود که به وزیر دهن بین نقل و تکلیف کرده اند، فکر نکنم قابل تعبیر باشد! چرا که چنین حرف سخیف و تصمیم ناسیونالیستی افراطی در واقع توهین به ارزشهای ملی و معنوی همه ایرانبان است. یک کسی باید وزیر را از ابن ناآگاهی دربیاورد و حالیش کند که برو اول اجرای کنسرت در مشهد را حل کن بعد روز شعر و ادب را.
از اول انتخاب روز 27 شهریور به نام شهریار به همت آقای شعردوست و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی و مراکز دیگر، حرف و حدیثهای داشته و گاه حرفهای به ظاهر منطقی و حق هم در مخالفت با این انتخاب می زنند اما به تعبیر حضرت امیرمومنان (ع) در نهج البلاغه: "کلمه حق یراد بها باطل" یعنی حرف خوارج حق است اما اراده شان ک منظورسان باطل است
این آقایان هم از همان 14 سال پیش در مواردی حرف شان در باب روز 27 شهریور و شهریار و فردوسی، قابل تامل است اما اراده و هدفشان گزاف و بیهوده و نامقدس است!
4- شهریار در ملل منطقه و دیگر کشورها چه تأثیری گذاشته و چه جایگاهی دارد؟
شهریار محبوب ترین و پرمخاطب ترین و وحدت آفرین ترین شاعر ایران در منطقه آسیا و آسیای میانه است از چین، روسیه، ازبکستان، تاجیکستان، پاکستان، هندوستان، افغانستان، آذربایجان، ترکیه، عراق، ترکمنستان و ... و ایران مرکز این حماسه و وطن شهریار است.
5- دلایل موفقیت شهریار چیست که روز به روز بر شهرتش حتی پس از وفاتش افزوده می شود؟
راز موفقیت بی نظیر شهریار و شهرت جهانی اش در بین همه شاعران ایران و منطقه و محبوبیتش در بین مردم دنیا، به نظر بنده شکوفایی آن گوهر اصلی استعداد خدادادی اش است که به لطف خدا شکوفا شد به ثمر نشست. او شاعر بشریت است یعنی در اغلب اشعارش از زبان همه عاشقان و همه خداپرستان و همه انقلابیون و همه روستائیان و همه انسانهای آزاده حرف می زند و احساسات رقیقش نه تنها بر دلها می نشیند بلکه دلها را تسخیر می کند
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی.
6- شهریار را در یک جمله و یا عبارت تعریف کنید؟
شهریار شاعر به معنی حقیقی کلمه است. به قول خودش:
کار دیگر نیاید از دستم چه کنم شاعر آفریدستم!
7- در پایان چنانچه سخن دیگری در باره شهریار دارید بفرمایید؟
با تشکر از مدیریت سایت اروم نیوز، یک نکته تاریخی در باره شهریار و شهر ارومیه عرض کنم که اخیرا در مراسم نکوداشت استاد غلامرضا دانش فروز هم در حضور آقای هادی بهجت فرزند ارجمند شهریار برای حضار عرض کردم و آن این بود که منظومه حیدربابایه سلام با صدای خود استاد شهریار که شهره آفاق است در سال 1349 در ارومیه ضبط شده است که سومین سفر شهریار به ارومیه بوده و فرزندش آقای سید هادی بهجت هم حضور داشته که ده ساله بوده و همراه پدر آمده بود.
در این اثر صوتی حیدربابا با صدای استاد شهریار چهار امتیاز است: اول متن حیدربابا، دوم صدای شهریار، سوم لحن شهریار و چهارم لهجه خاص در ساختار زبان محلی حیدربابا که در متن چاپی این امتیازات وجود ندارد و معتبرترین نسخه حیدرباباست.
جلوههای موسیقی در شعر شهریار - قسمت اول
نوشته جواد کریم نژاد(پژوهشگر موسیقی و فعال فرهنگی)
در باب موسیقی دانی شهریار، جای هیچ شبهه ای نیست. در شعر و زبان شهریار و در لابلای اشعار پرنغز و دلنشین او، ریزه کاریهای موسیقائی یافت می شود که گویای علاقه او به موسیقی و آگاهی او از الحان و نغمه ها و ساختمان آلات موسیقی است. جای جای دیوان اشعار وی مملو از واژه ها و اصطلاحات تخصصی موسیقی است و همه اینها از نغمه آگاهی شهریار به موسیقی سخن می گویند.
به عبارتی دیگر، می توان گفت که شهریار ـ آخرین سلطان غزل ـ شاعری موسیقی شناس و خود اهل موسیقی بود که موسیقی ایرانی را در حد صاحب نظری دقیق می شناخت و دستی به ساز و دانگی آواز داشت و به ردیف موسیقی ایرانی و دستگاهها و گوشه های آن تسلط کامل داشته و همچنین با موسیقی دانان بزرگ معاصر محشور و همنشین بوده و با آنان دوستی و مودتی غیر از دیگران داشته است. وی از مکتب موسیقی بزرگانی چون استاد ابوالحسن صبا و دیگر بزرگان موسیقی فیض برده و در اکثر اشعارش به این دوستان موسیقیدان و موسیقی خوانش اشاره ای کرده و برای هر یک اشعار مستقلی سروده است . اوج شیفتگی و دلبستگی شهریار به موسیقی را علاوه بر استعداد ذاتی خود، در دو هنرمند بزرگ و برجسته موسیقی ایران یعنی، مرحوم استاد صبا و استاد اقبال آذر باید دانست .
شهریار در بدو ورود به تهران با یگانه استاد موسیقی « ابوالحسن خان صبا» آشنا می گردد، صبا جدای از مقام دوستی بر گردن شهریار حق استادی در زمینه موسیقی داشت. سه تاری که از درویش خان به وی رسیده بود به شهریار می بخشد و نغمات موسیقی را با این ساز به شهریار ملک سخن یاد می دهد و ایشان نیز همیشه از صبا به احترام یاد می کرده، دوستی با وی را موهبتی برای خود می دانسته و در بیشتر اشعارش نامی از وی برده و او را ستوده است تا جایی که سوز اشعارش را با ساز صبا در هم می آمیزد:
سوزی نداشت شعر دل انگیز شهریار / گر همره ترانه ساز صبا نبود
یا:
صبا، زساز تو من شعر خواجه می شنوم /« بیادگار بمانی که بوی او داری »
در مکتب آواز پیرو استاد ابوالحسن اقبال آذر بوده اند و وی را سلطان آواز می دانستند ،ایشان هم در زمینه موسیقی بر گردن شهریار حقی دارند. اقبال به سبب سن و شخصیت و سوابق هنری بیش از هر هنرمند دیگری مورد ارادت شهریار بوده است، آشنائی دیرین او با اقبال به سالهای کودکی شاعر باز می گردد و معاشرت نزدیکی که خانواده اش با اقبال داشت:
.... او مرا از دوره طفلی و دامان پدر/ سرپرستی مهربان است و عموئی مهربان
من سه ساله طفل برزانوی او بنشسته ام / حالیا شصتم من و بازش همی بینم همان
ای بسا روز را که با سرتاختم از مدرسه /تا در منزل که او شب خواهد آمد میهمان ....
چنانکه ذکر شده شهریار هر دو هنر والای شعر و موسیقی را با هم داشت و آن دو را در هم تنیده بود، ناخنی بر سیم و دو دانگ صدا داشت که به همراه مرغ حزین دلشان و نوای سه تارشان می خواند:
صدای اوج ندارم ولی دو دانگ غزل / به اوج رقت و سوز و گداز می خوانم
نالد به حال زار من امشب سه تار من/ این مایه تسلی شبهای تار تار من
یا:
اگر دیوان من بود و سه تارم / همین دو مونس شبهای تارم
وگاهی درد عشق وحکایت شوریدگی و سوز و گذارهای عاشقانه اش را ، از زبان ساز بیان می داشت:
بازکن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب / تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
از در دست تو سوز دل من می گوید / من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
و موقعی که غم و اندوه دامنش را می گیرد با ساز نی می نالد تا تسکینی به حال خود داده باشد:
بنال ای نی که من غم دارم امشب / نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
و زمانی که به یاد ایام جوانی می افتد و غرق در خاطرات آن، ایام پیری را مقابلش می بیند باز از زبان ساز به ابراز درد می پردازد :
سه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم
شبان وادی عشقم گسسته نای نالانم
گره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالی
که من واخواندن این پنجه پیچیده نتوانم
و گاهی از زبان مرغان نغمه خوان آواز هجران و احساسات درونی اش را بیان می داشت:
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس / که از خزان گلش شور نغمه خوانی نیست
اینجاست که شاعر سوز دلش را با یاری گرفتن از نغمه های موسیقی و ابزاز آن بیان می دارد، آه درون را با ناله سه تارش هم آغوش می کند ، زخمه برسه تارش می زند، همان سه تاری که به قول خودش یار و همدم شبهای تارش بود ،با نوای هر مضراب ضربه ای بر پیکر هیولای خیال و زخمه ای برای تسکین زخم های دلش می زند و شبها جویبار روان از چشمه طبعش، سه تارش را تا سپیده سحر به ترنم وا می دارد :
ای دل ز دوستان وفادار روزگار / جزساز من نبود کسی سازگار من
اشک است جویبار من و ناله سه تار / شب تا سحر ترانه این جویبار من
بطوری که مرحوم استاد صبا می فرمود :« زمانی که شهریارانگشت به سه تار نزدیک می کند تمام اعضای وجودم می لرزد و ناله از درونم برمی خیزد »
علاوه بر اینها در جای جای دیوان شهریار ، اصطلاحات و واژه های موسیقائی به چشم می خورد ، از اسامی سازها گرفته تا دستگاهها و گوشه های مختلف موسیقی ایرانی و نیز بکار بردن اصطلاحات فنی و تخصصی موسیقی در دیوان وی ، به اشعارشان خصوصیت ویژه ای بخشیده که شعرشان از لحاظ طنین و خوش آهنگی برای شنونده و خواننده اشعار جذاب و موثر می افتد.
در کل دیوان وی ، کمتر غزل یا مثنوی یا قصیده ای می توان یافت که از واژه ها و اصطلاح موسیقی بهره نگرفته باشد و به جرات می توان گفت که در تمام اشعارشان واژگان موسیقی را به نحوی بکار برده و گریزی به آنها زده است . گاهی فقط در یک بیت چندین واژه موسیقائی را به کار برده است:
ساز و آواز اگر دلکش ما بود نبود / کشته بودند به بیداد همایون ما را
یا:
قطار می کند این راست پنج گاه عجیب / عراق و ترک و بیات، اصفهان و کرد و حجاز
از همین دست اشعار و ابیات در دیوان شهریار بسیار می توان یافت و گاهی ایشان غزلی را ساز می کند که سرتاسر غزل مملو از واژه ها و ریزکاریهای موسیقائی است و آوردن این همه اصطلاحات موسیقی تنها کار شاعر موسیقدانی است که تسلط او را علاوه بر جنبه عملی موسیقی ،در بخش نظری نیز می رساند، و بی گمان ذوقی که با موسیقی صداها و صداهای موسیقی ، آشنا باشد طبعاً از این همه واژه های موسیقی و نیز زیر و بم موسیقی اشعارش بهره خواهد گرفت و این از شهریار موسیقی شناس عجیب به نظر نمی رسد.
برای ذکر نمونه دو مورد از این دست غزلیات یکی از دیوان فارسی و دیگری از دیوان ترکی استاد انتخاب و در ذیل ارائه می گردد:
غزل «شاهد چنگی» ( ج1 ص 136) با مطلع :
پرویز چو بر تار برد باربدی چنگ / از پنجه ناهید و نکیسا فکند چنگ ....
و در « سازلی شاعریمیز( خازن) نین روحینه تقدیم» ( کلیات ترکی ص 196) با مطلع:
سییزیلدار سینه مین سازی «درآمد»ائیله رم «شوری»
«چوبانیم» سنده «سلمک» له سیزیلدات تار طنبوری....
که در قطعه اول ( شاهد چنگی) ،22 واژه مربوط به موسیقی و در شعر ترکی سازلی شاعریمیز(خازن) نین روحینه تقدیم،49 واژه مربوط به موسیقی اعم از اسامی سازها، دستگاهها، گوشه ها و دیگر اصطلاحات موسیقایی دیده می شود.
علاقه ایشان به موسیقی به حدی بوده که شعر و موسیقی را دو ستون پایدار و مایه فخر ایران و ایرانی و آن دو را جزو سرمایه های ملی می دانست و احساس خود را در این مورد چنین بیان داشته اند :
بر شعر و ترانه این دو استن / ایران کهن دژ استوار است
ایران تو گر یگانه باشد / با این دو شعار شاهکار است
موسیقی و شعر ماست آری / نقدی که یگانه درشمار است
ورنه به کدام علم و صنعت / ما را به جهانیان فخار است
لطفاً ادامه اش را در قسمت دوم بخوانید
اشاره : کسانی انگشت شمار و اندک بوده اند و هستند که بنا به اغراض و امراض شخصی و سیاسی نسبت به شهریار بی رقیب ملک سخن فارسی و ترکی جسارتها کرده اند چه در ایران و چه در خارج از ایران به ویژه در جمهوری آذربایجان و ترکیه. من خودم در سال 1387 در سالگرد وفات استد در باکو بودم و شاهد بودم که خانمی که خود را شهریار شوناس (شهریار شناس) می نامید، از کانال رسمی و دولتی آذربایجان شهریار را به خاطر اینکه ابتدا شعر فارسی می سرود نه ترکی،به استاد توهین کرد و گمراهش خواند! و افزود: بعدها خدا او را هدایت کرد تا اینکه شعری هم به زبان مادری سرود!... برخی ها هم از نام شهریار سؤاستفاده های مختلف سیاسی و موقعیتی کرده و به نام استاد نان خورده اند و می خورند و دور از وجود مرحوم استاد، خیال می کنند کسی نمی فهمد، مدام گنده گنده حرف می زنند و به قول معروف: قمپوز در می کنند - با عرض معذرت... من هیچ کاره جوابی منظوم به این قبیل اشخاص و افراد نوشته ام به نام « شهریارا داش آتانلار» یعنی کسانی که با اغراض گوناگون به درخت وجود مرحوم استاد شهریار سنگ مغرضانه می زنند:
پیس زمانا توش اولموشوق،
حق – حقیقت تاپتالانیر.
کئچمیش لردن آز – چوخ قالان،
خاطیر- حؤرمت تاپتالانیر!
تربیه سیز هر بیر چوجوق،
بؤیوکلره قاش- باش آتیر.
هر یئریندن دوران قودوق،
شهریارا بیر داش آتیر!
سیز بیلیر سیز شهریارا،
داش آتانلار کیم لردیلر؟
هانسی ساتقین وجدانسیزلار،
یا هانسی بیر تیم لردیلر؟
شهریارا ساتاشیرلار،
آغیزلاردان سؤز قاپانلار.
اوردان – بوردان اوغورلاییب،
اؤز آدینا سؤز یاپانلار.
بعضی لر وار شهریارین،
آدیندان دا چؤره ک یئییر.
آغزین آچیر، گؤزون یومور،
شهریارا هر نه دئییر.
بیری دئییر: من اوستادین،
تک شاگردی،همدمی یم!
حتی اوندان یئکه جیریر،
دئییر: اونون محرمی یم!
شهریارین شعرینی ده،
ده ییشدیرنلر چوخ اولموشلار.
بئله چرکین خیانته،
جوموب، آخیر بوغولموشلار.
اوندان باشقا دوینا بویدا،
شان – شهرتلی شاعر کیم دیر؟
بو زماندا اونون تایی،
شاعرلیکده ماهر کیم دیر؟
«حیدر بابا» شاه اثری،
«سهندیه» اوندان یوکسک.
«افسانه یِ شب» بیر مکتب،
غزللری دویغودا تک.
بیر شعریندن داشیر شکر،
بیرینده پارلاییر هنر،
اونا صنعتده کیم یئتر؟
اونو سئویر پاک اوره کلر.
اونو سلاملاییر آراز
اونو سئویر آذربایجان.
اونو یادا سالیر خزر،
اونونلا فخر ائدیر ایران.
البته ده کی، من دئمیرم،
شهریار تک داهی اولماز.
شبهه سیز کی، اولار، اما،
گاهدان اولار، گاهی اولماز!
هئچ کیم دئمیر کی شهریار
پیغمبر دیر، یا معصومدور،
امّا آچیق گؤرونور او،
معجزه لی بیر مظلومدور.
مصطفی قلیزاده علیار«مهاجر»
انجمن ادبی آراز – 15
(منبع: هفته نامه آراز آذربایجان، چاپ ارومیه، شماره 195 مورخ 25 دی ماه 1389):
اینجا تالار صفی الدین اورموی حوزه هنری آذربایجان غربی است در شهر ارومیه واقع در خیابان شهید امینی، جنب استانداری. بعد از ظهر چهار شنبه 22 دی ماه 89 ؛ شاعران آمده اند حدود 50 نفری، خانمها و آقایان، پیر و جوان. برنامه طبق معمول با سخنان مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه و دبیر کانون شعر و ادب شروع می شود و به تعبیر طنزآمیز خودش: « با موعظه هایش!». سخنانش رنگ احترام به شاعران دارد ابیاتی از حدیقه حکیم سنائی می خواند و تأکید می کند که شاعران جوان حتماً آثار امثال این شاعر عارف و بزرگ را بخوانند. سپس جملاتی در باب مناسبتهای این روزها می گوید، یکی تبریک امروز که سالروز میلاد امام هفتم حضرت موسی بن جعفر(ع) است و حدیثی از آن حضرت در موضوع فدک که در پاسخ هارون الرشید فرموده بود و معنای شگفت سیاسی دارد.
مصطفی قلیزاده علیار اشاره ای هم به نقش شاعران متعهد و مبارز زمان امام کاظم (ع) از جمله دِعبِل خُزاعی می کند که به مخالفت با خلفای جور و کژی های زمانشان به حمایت از اسلام و اهل بیت پیامبر (ص) برخاستند و شعر مقاومت آفریدند.. بعد هم تسلیت به مناسبت سقوط هواپیمای تهران – ارومیه در یکشنبه گذشته . در سیمای همه حاضران در کانون سایه ای از اندوه دیده می شود.
آنگاه دبیر کانون شعر و ادب با تواضع از شاعر جوان و توانا و متواضع ارومیه ای جناب محمد عابدینی می خواهد که در کنار مجری بنشیند و برنامه هفتگی را ادامه بدهند. این هم از رسوم شش ماهه اخیر کانون است که هر هفته در کنار مجری ثابت ( زهرا کریم زادگان) یک نفر شاعر پیش کسوت و برجسته هم به عنوان کارشناس و استاد می نشیند و به کمّ و کیف اشعار قرائت شده از منظر نقد شعر نظر می دهد و نظر دیگر اظهار نظر کنندگان را جمع و جور می کند و گاه رفع و رجوع و به نوعی قضاوت و حلّ و فصل. شاعرانی مثل حمید واحدی، کریم گل اندام، سید حیدر علی آران، سعید سلیمان پور، فکریه سلامت ، دکتر محمد علی ضیایی، ... و گاهی هم اگر از این شاعران کسی نیامد، خود قلیزاده علیار جور همه را می کشد!
باری، این هفته مجری ابتدا شعر معروفی از مرحوم فریدون مشیری (بی تو مهتاب شبی باز از آن کوجه گذشتم!...) را می خواند از اول تا آخر، که به نظر می رسد چندان با حال و هوای مجلس سازگار نیست چون انتظار این بود که ابتدای مجلس با شعری در موضوعات مناسب این ایام باشد. به حال، شاعر و ادیب معروف غلامرضا دانش فروز (شبگرد) یک مثنوی به ساحت هفتمین اختر تابناک علوی( امام کاظم) تقدیم می کند که این ابیات را توانستم یادداشت کنم:
بزم عشق است و حریفان باده نوش/ قلزم دریای هستی در خروش/ می رسد آوازی از جنس بلور/ می چکد از لامکان ذرات نور/ از نسیم عشق می خیزد نوا/ از عروج روح می آید صدا/ ....بانگ علوی می رسد از بزم روح/ بانگ عیسای مسیح از حلق نوح/ اختر موسی بن جعفر در ظهور/ برج خورشید از جمالش چیده نور ...مثنوی با اینکه زبانی کهن دارد ولی روان و زیباست.
دریاچه ارومیه که پیش چشم همه عالمیان در نتیجه بی توجهی مسئولان ذیربط بی خیال شعار محور به حالت احتضار افتاده و کویری از نمک به یادگار می گذارد برای نسل های آینده که مبادا فراموش شود! و امروزه مُشرِف به موت است یا به تعبیر نیما : « دارد می سپارد جان، قربان!» بندگان خدا شاعران و خبرنگاران و گزارشگران مدام داد و فریادشان به آسمان بلند می شود که « آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید، یک نفر در آب دارد می سپارد جان...» اما معلوم است آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. این هفته شاعر جوان مرتضی مولایی جمال آباد در مرثیه این دریاچ? مرحوم مغفور بی پناه و بی حامی شعری می خواند:
نوحون گمیسینی آغری داغیندان ائندیرین/ چونکی بیر فیرتینا یولدادیر/ چون کی ایش بیلن لریمیز دئییبلر:/ اورمو دنیزینی سئللر باساجاق/ و بیر تهلوکه دیر اورمو شهرینه/ نوحون گمیسینی آغری داغیندان ائندیرین/ گئده جه یم دنیزین دؤرد بیر یانینا/ بلکه بیر اوره یی پاک انسان بولام/ و او دنیزه بیر یاغیش نمازی قیلا/ نوحون گمیسینده.
در باره شعر مرتضی مولایی بحثی مختصر در می گیرد اما به نظر می رسد شاعر جوان موضوع خوبی را یافته و البته خودش هم می تواند بیشتر بپروراند. محمد رنجبری دیگر شاعر جوان است که در چند ماه اخیر خوب تواسته خود را از کلیشه نویسی خام دوران جوانی شعر خود رها سازد و در قالب کهنه غزل شعری نو پدید آورد و در حال رشد است و باید بیشتر بکوشد تا به مراحل بالاتر دست یابد. این هفته غزلی در سوگ قربانیان سقوط هواپیمای تهران – ارومیه می خواند:
حسّ پریدنی بود یک آسمان کشیدند/ در آسمان ابری رنگین کمان کشیدند/ هم برف بود و سرما، هم فصل رفتن و کوچ/ آری پرنده ها دست از آسمان کشیدند/ پرواز سبزشان را با تیر غم شکستند/ هر تیر را به شوق رفتن به جان کشیدند/ شد آسمان آبی خالی ز شوق پرواز/ از یک کرانه خود را تا بی کران کشیدند/ اما پرنده ها باز روی زمین نبودند/ شهری پرنده ها را بر دوششان کشیدند.
استاد محمود شامی شاعر نام آشنای ارومیه شعری لطیف به نام « کند جویزی» می خواند که موضوع شعر برای خود حادثه ای دارد شنیدنی و شامی هم خوب از عهده بیانش برآمده بود مثل سایر اشعارش و به نظر می رسد یک نظیره موفق برای « حیدر بابای شهریار» است. جواد رمضان هم شعری سپید و کمی طولانی می خواند با جانمایه اجتماعی قابل دقت و تأمل. عابدینی هم یادآور می شود که برای درک این قبیل اشعار باید آن را دید و خواند. بهروز اصغری، علی شجاع، زهرا محمد زاده، نصوحی، گل اندام، کامل نوروزی و...ازدیگر شاعرانی بودند که شعر خواندند.