باکو 10
یادداشتهای سفر باکو
بخش سوم
مصطفی قلیزاده علیار
روز سوم – گشت و گذار
روزهای سوم و چهارم اقامت مهمانان همایش بینالمللی بشردوستانه (Bakui nternational humanitarian forum) به گردشگری در پنج منطقه دیدنی و تاریخی آذربایجان یعنی «گنجه»، «قَبَله»، «قوبا»، «لنکران» و «نخجوان» اختصاص داشت که مهمانان قبل از آمدن به آذربایجان به پیشنهاد میزبان از طریق اینترنت یکی از آن مناطق را برای گشت و گذار انتخاب کرده بودند و ما ایرانیها همه شهر قَبَله را.
طبق برنامه ساعت 9 صبح روز شنبه 12 مهر / 4 اکتبر از هتلها حرکتمان دادند به فرودگاه بینالمللی حیدرعلییف باکو. هواپیما اختصاصی مهمانان بود و کاروان ما حدود 50 نفر. در هواپیما کنار یک دکتر اقتصاددان آذربایجانی مقیم «سن پطرزبورگ» روسیه نشسته بودم که نامش «ایلکین علییف» بود و اهل شهر تاریخی «اُردوباد» در کنار رود ارس و مرز ایران؛ حدود 50 سالگی را نشان میداد و بسیار خوش مشرب و خونگرم و موقّر و کم حرف بود. زود در آن مدت کم همصحبت شدیم و از روابط روسیه و ایران و آذربایجان و گردنکلفتی آمریکا در اوضاع اوکراین و ... سخنها گفتیم. خانمی روسی هم کنار دکتر ایلکین نشسته بود که حدود 40 ساله مینمود. همصحبت و همکار دکتر ایلکین در دانشگاه اقتصاد سن پطرز بورگ و خیلی کمحرف و محجوب بود.
مدت پرواز 35 دقیقه بود و ساعت 45/10 در فرودگاه قَبَله بر زمین نشستیم. کاروان ما یعنی زائران قَبَله را بر دو گروه تقسیم و هر یک را بر اتوبوسی جداگانه سوار کردند: یکی روسزبانها و کسانی که زبان روسی میدانستند و دیگری انگلیسیزبانها و انگلیسیدانها. تا آخر هم همین طور بود. البته گاهی درهم سوار میشدیم! راهنمای مهمانان خارجی، به زبان تعیین شده در اتوبوس از سوابق تاریخی شهر قَبله یا هر شهر و شهرکی که از آن میگذشتیم، توضیحاتی میداد و از مناظر و منابع طبیعی و از اقتصاد و فرهنگ و جمعیت و آثار و شخصیتهای برجستهاش مطالبی میگفت. راهنمای ما به زبان انگلیسی، معلم جوانی بود خوشسیما و خوشمشرب و خوشصحبت به نام عباس عباساف. ما با او آذربایجانی صحبت میکردیم و خیلی هم دوست شدیم. حضرت مولانا جلالالدین رومی فرموده: «همدلی از همزبانی خوشتر است»، لیکن ما در این سفر بیشتر پیرو این مصراعش بودیم که: «همزبانی خویشی و پیوندی است ...» راستی همزبانی چه قدر حس خویشاوندی و صمیمیت را در دو انسان بیدار و نیرومند میکند!
ما را از فرودگاه یک راست به هتل «قفقاز ریوِرساید» (Qafqaz Riverside Hotel) یعنی «هتل قفقاز کنار رودخانه » شهر قبله بردند، هتلی پنج ستاره و بسیار زیبا و دلانگیز و تمیز، در جایی بسیار دنج و جنگلی و رؤیایی و باصفا در ناحیه شمالی شهر. بعد از ناهار در رستوران خود هتل، نماز را در اتاقها خواندیم که به رسم مسلمانی سمت قبله را با فلیش سبزی در سقف اتاقها – درست بالای در ورودی مشخص کرده بودند. البته مثل هتلهای باکو از جانماز و مهر و سجاده خبری نبود!
ساعت 2 بعد از ظهر همه را سوار بر اتوبوسها کرده، به گشت و گذار در شهر زیبا و ساکت و سرسبز قَبَله و دیدار از موزه تاریخ و دیارشناسی شهر بردند که من و رمضانی دیر رسیدیم و اتوبوسها رفته بودند!... اما مسئولان هتل با بزرگواری ما دو نفر را با یک سواری به گروه رساندند در موزه. در موزه تاریخ آنچه توجه مرا بیشتر جلب کرد، تعدادی قرآن خطی بود و کتابهای چاپ سربی قدیمی به زبان ترکی با الفبای اصیل تاریخی خودمان قبل از کریل و لاتین معاصر؛ در موضوعات دینی و اخلاقی و آداب تعلیم و تعلم مسلمانی. اغلب هم در کشور عثمانی قبل از جمهوریت ترکیه چاپ شدهاند. البته در اتاقهای پشتی تو در توی موزه و معمولاً دور از تیررس نگاه عموم بازدیدکنندگان به نمایش گذاشته شدهاند! ... من از برخی آن کتابها عکس گرفتم، ولی مدیر پیر موزه مانع شد و هشدار داد که: «آقا، آقا...» انگار که گنج سرپوشیدهای را آشکار میکنم! یا دست درازی به مال قاچاق!... هر کسی از چیزی – کوزه، سنگ، تابلو، تخته، صندلی و ... عکس میگرفت و من از کتابها؛ نمیدانم چرا به کار من گیر داد که عکس نگیرم؟!
پس از آن به کارخانه تولید پیانو (Beltmann Piano) بردند و خط تولید آن را نشان دادند. کلی در حاشیه آن بازدید نه چندان جذاب، صحبت و شوخی کردیم و عکس یادگاری گرفتیم. در اینجا بود که عباس معلم، راهنما و مترجم مهمانان – که تاکنون به ایران نیامده - در میان صحبتهای دوستانه، با نجابت خاص خود و خیلی محترمانه از من و آقای رمضانی پرسید: «ببخشید آقا، شما در ایران هم میتوانید مثل اینجا و به همین راحتی، ترکی صحبت کنید؟ یعنی قدغن نیست؟!» من و رمضانی که از 20 – 25 سال پیش گوشمان با این قماش سؤالات از سوی بعضی از برادران و خواهران آذربایجانیمان پر شده، اصلاً شگفتزده نشدیم و خیلی ساده گفتیم: آره برادر، اصلاً آنجا بیشتر از همه جا آزادی هست، باید بیایید و ببینید، به تبلیغات افراد دروغگو گوش نکنید، اصلاً تو خودت عباس معلم! پا شو و بیا تبریز، ارومیه، اردیبل، زنجان و ... تا ببینی چه خبر است، بیا و مهمان ما شو و در کوچه و بازار و خیابان و دانشگاه گوش کن ببین مردم به چه زبانی حرف میزنند، نشریات ترکی، برنامههای ترکی رادیو و تلویزیون را ببین، فیلمها و نمایشنامههای ترکی به زبان مادریمان را ببین و بشنو.
بعدش هم به یک جایی باصفا و دیدنی در بیرون از شهر بردند و ساعتی بعد برمان گرداندند به هتل. شام به رستورانی به نام نخجوان در کنار شهر قبله بردند، بساط ضیافت شام با اجرای موسیقی زنده از سوی فرماندار قبله با حضور خود او و اعوان و انصارش به افتخار مهمانان گسترده شده بود.
روز چهارم، یکشنبه 13 مهر، عید قربان
صبح یکشنبه 13 مهر، راهی قصبه «نیچ» (Niç - Nich) شدیم. ما در اتوبوس روس زبانها بودیم. خانم راهنما به زبان روسی ابتدا عید قربان را تبریک گفت و ما تازه یادمان آمد که امروز عید قربان است و این خیلی لذتبخش بود. چون در بین ما مهمانان خارجی، غیر مسلمانان هم بود و این تبریک در واقع مسلمانی آذربایجان و شهر قَبَله را نشان میداد. جالب بود که داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل را به زبان روسی توضیح میداد و ما البته از کلمه «ایبراگیم» و ایسماعیل» متوجه ماجرا میشدیم.
در راه از یک بازار روز گذشتیم که خیلی پیاز دیده میشد و به شوخی گفتیم: اگر ارزان باشد یک گونی پیاز بگیریم و ببریم به ایران!
در قصبه «نیچ» کلیسای قدیمی معروفی منسوب به قوم آلبانها قرار دارد و میگفتند چند هزار نفری از آن قوم هنوز هم در این منطقه زندگی میکنند و زبانشان موسوم به «اُودین» است. مراسم مذهبیشان و حتی جشنهای حیاتی مثل جشن عروسی و ازدواج در همین کلیسا برگزار میشود. دم در کلیسا تعدادی روسری گداشته بودند تا خانمها وقت ورود سرشان کنند. یاد امامزادهها و مشاهد مشرفه و مقدسه خودمان – در مشهد و قم و ... ــ افتادم که در ورودیشان تعدادی چادر گداشتهاند و برخی از خانمهای مسلمان که معمولاً از رفتن به زیر بار حجاب چادر سر باز میزنند، وقتی به زیارت میروند، هنگام ورود همان چادرهای گلدار را میگیرند و سرشان میکنند و وارد میشوند و بعد از زیارت و هنگام خروج، تحویل میدهند و باز هم به همان هیبت و شکل و شمایل سابق راهشان را میگیرند و میروند، انگار در جامعه همه با او محرمند، فقط همان امامزاده بینوای مدفون در خاک با ایشان نامحرم است!...باری؛ خانمهای مسیحی از ممالک غربی که همراه ما بودند، کلیسای نیچ را با آداب خاص خود زیارت کردند و بعضیها چنان حالی پیدا کردند و خود را به در و دیوار و ستونهای سنگی بلند و باشکوه کلیسا چسباندند و گریه و دعا و دست به آسمان برداشتن و ... که ما به آن حال معنوی ایشان غبطه خوردیم... جناب «سرگئی» از اعضای جمعیت مسیحیان منطقه نیچ و پیرمردی خوشمشرب و خوشصحبت بود. در باره کلیسا و مسیحیان قصبه نیچ توضیحاتی داد و دعای کوتاه مکتوبی را که به زبان اودین آلبانی خود روی میز گذاشته بود و به علاقمندان میداد، به درخواست من، ترجمه کرد و من نوشتم. ترجمه متن آن دعا این است:
«پدرمان در آسمانهاست
نامت مبارک است
نامت در زمین برقرار باد همچنانکه در آسمانهاست
پادشاهیات در زمین پاینده باد، همان گونه که در آسمانهاست
گناه ما را عفو کن
چنانکه ما گناهکاران را میبخشیم
ما را امتحان مکن
نان روزانه هر روزمان را برسان
مارا از شر شیاطین حفظ کن
مُلک تو همیشگی است
به نام پدر، پسر و روح القدس
آمین!»
از عبارت «نامت مبارک است» در این دعا، یاد آن جمله مشهور شاعر ایرانی احمد شاملو افتادم که میگوید: «متبرّک باد نامت!»
منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 59- تاریخ نشر: 29 آبان 93 – محل نشر: ارومیه
دیدگاه
روابط فوق دوستانه آذربایجان و اسرائیل
نگاهی به ارتباط صهیونیستیها با اهل فرهنگ و سیاست در آذربایجان
مصطفی قلیزاده علیار
سخن از روابط دوستانه دولتمردان کشور اسلامی آذربایجان با دولت غاصب صهیونیستی اسرائیل، حرف تازهای نیست؛ از آغاز فروپاشی شوروی روابط گرم و صمیمی بین رهبران این کشور مسلمان با سردمداران صهیونیست فلسطین اشغالی آشکارا برقرار بوده و هر روز سیر شتابنده و گستردهای در زمینههای مختلف داشته است. اما جای شگفتی آنجاست که روابط آذربایجان با اسرائیل اشغالگر، حتی به مراتب صمیمیتر از حامیان بزرگ اسرائیل از جمله آمریکا و انگلیس است. از بررسیها و تأمل بر روی این روابط بیش از حد گرم و صمیمی بین رهبران آذربایجان و صهیونیستهای غاصب، میتوان این حقیقت را دریافت که ریشه روابط بسیار دوستانه آذربایجان و اسرائیل بعد از فروپاشی شوروی یک دفعه و خلقالساعه نبوده، بلکه به دهها سال قبل از آن باید برگردد و نمیتواند بعد از فروپاشی شوروی در مدت اندکی و در سالهای نخستین دهه 1990 به آن حد از استحکام و گستردگی برسد که شاهدش بودیم و امروز با گذشت دو دهه از آن زمان به مثابه یک پیوند عاطفی و ناگسستنی خویشاوندی خودنمایی کند!
شگفتا که ارتباط برخی از مسئولان و اهل فرهنگ این کشور با اسرائیل در حد شیفتگی است! به نظر میرسد یهودیان صهیونیستگرای ساکن آذربایجان در دوره حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی سابق با مسئولان و روشنفکران کمونیست این سرزمین روابطی پنهان و هدفمند ایجاد کرده بودند که البته هنوز بر کسی فاش نشده است و همین روابط پنهانی توانست بعد از فروپاشی شوروی به نتیجهای مطلوب برای صهیونیستها منجر شود به طوری که نه تنها در مقابل اعتراضات برخی از کشورهای اسلامی و گروههای اسلامگرای داخل آذربایجان، از این روابط نکاست، بلکه حتی بر حجم آن نیز هرچه بیشتر و گستردهتر افزود و اکنون نیز همواره در حال افزایش است. تأسفبارتر آنجاست که از حدود سالهای 1997 رهبران آذربایجان و به تبع آنها برخی از روشنفکران و اهل قلم و اندیشه این کشور اسلامی – شیعی نیز به جای اینکه سرنوشت تاریخی کشورشان را که بخشی از آن توسط ارامنه اشغال شده، با کشوری مثل فلسطین اشغالشده مقایسه کنند، با کشور جعلی اسرائیل مقایسه کرده و خود را همدرد یهودیان آواره قلمداد کردهاند! و بارها و بارها این مقایسه از تریبونهای رسمی و نیمهرسمی اتفاق افتاده است هر چند این حرکات خلاف میل اکثریت مردم مسلمان آذربایجان بوده است...
با این اشاره کوتاه میخواهم وجود رابطهای بسیار بلندمدت، پنهانی و مرموز بین جاسوسان و مربیان یهودی صهیونیستگرا با اهل سیاست و قلم و هنر و رسانه و تعلیم و تربیت آذری را یادآوری کنم که در دوره شوروی و از حدود 80 سال پیش در آذربایجان ریشه دوانده و در 20 سال اخیر شاخههایش به نفع صهیونیستها به بار نشسته که دارند میوههایش را میچینند و لابد نفوذ در لایههای زیرین تصمیمات سیاسی و فرهنگی آذربایجان یکی از آنهاست
باید توجه اهل اندیشه و پژوهش و رسانه را به این نکته معطوف داشت که روابط 24 سال اخیر آذربایجان و اسرائیل نمیتواند فقط بر پایه یک سری منافع سیاسی و اقتصادی و توریستی و فرهنگی معمول و متداول بین ممالک مبتنی باشد، بلکه باید اسرار و ریشههای این روابط استثنایی و فوق دوستانه برخی از سیاستمداران و روشنفکران و هنرمندان و اهل رسانه آذری با صهیونیستهای غاصب را در جای دیگری جستوجو کرد که فعلاً به آن نیمه پنهان این رابطه میپردازم. همین قدر به عنوان مشتی از خروار اشاره میکنم که فعالیت گسترده و جانانه «یِودا آبراماف» نماینده اقلیت یهودیان منطقه قبای آذربایجان در مجلس این کشور و ایجاد شبکه ارتباطی پنهان و آشکار این نماینده فعال صهیونیستهای جهان در آذربایجان با اهل سیاست و اندیشه و هنر و رسانه و موضعگیریهای بسیار آشکار و شفافش بر ضد ایران در مجلس آذربایجان بر کسی پوشیده نیست و دارای پیامهای شفاف و روشنگر برخی از زوایای تاریک روابط بین آذربایجان و اسرائیل در طول دهها سال گذشته است.
از طرفی «گرمان زاخارایایف» (German Zaxaryayev) از رهبران کنگره یهودیان روسیه نیز اخیراً از زندگی راحت و آسایش اقلیت یهودیان در آذربایجان اظهار رضایت کرده است.
نمونه آشکار دیگری از اینگونه روابط خویشاوندی فوق دوستانه بین روشنفکران آذربایجان و آرمان اسرائیل غاصب، در چند روز گذشته رسانهای شد و آن قبول تابعیت اسرائیل و هموطنی با صهیونیستها از سوی «چنگیز حسیناف» نویسنده مشهور آذربایجانی مقیم روسیه بود. این نویسنده 85 ساله آذری که حدود 60 سال از عمرش را در مسکو صرف کرده و دارای آثار ادبی به زبانهای آذربایجانی و روسی است، در مصاحبهای با افتخار گفته که: «من با قبول این هموطنی با اسرائیل میخواهم به مردم آذری خودم بگویم که ما باید از قوم یهود حراست از ملیت و خاک را یاد بگیریم!...» و از این مزخرفات که بوی یهودیسازی فرهنگ آذربایجان میدهد و این شخص خودباخته بر زبان آورده است.
خندهدارتر اینکه این قلمبمزدِ مسلمان بنیاد و صهیونیستمذاق گفته: « من قبلاً کربلا را زیارت کرده و کربلایی شدهام و از این پس مقیم شهر قدس میشوم و «قدسی» میشوم!...»
باید به این نویسنده 85 ساله آذری گفت که هموطن شدن تو با صهیونیستهای اشغالگر احتمالاً در این دنیا چندان به طول نینجامد و بیشتر به درد همنشینی ابدی تو با جنایتکاران تروریستی مثل «هرتزل» و «موشه دایان» و «اسحاق رابین» و «آریل شارون» و دیگر صهیونیستهای غاصب در عالم آخرت بخورد و احتمالاً در یکی از طبقات دوزخ به کارت آید!
منبع: سایت: دنیزنیوز www.Daniznew.ir
و روزنامه «آراز آذربایجان» شنبه 31 خرداد 1393
سفیر ایران در باکو:
فضای دوستانه روابط بین ایران و آذربایجان در حال گسترش است
سفیر ایران در باکو گفت: فضای دوستانه روابط بین ایران و آذربایجان جریان دارد و در حال گسترش است.
به گزارش سایت دنیزنیوز از ارومیه، محسن پاکآیین اخیراً در دیدار با نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه تصریح کرد: در شرایط فعلی زمینههای همکاری بین دو کشور دوست و همسایه بسیار مناسب است و مسئولان ایران و آذربایجان سعی میکنند همکاریها را در تمام زمینه ها به ویژه در استانهای همجوار با آذربایجان (گیلان، اردبیل، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی) تحکیم بخشند.
وی با اشاره به سفر اخیر رئیس جمهوری آذربایجان به ایران در اوایل سال جاری افزود: سفر آقای الهام علی یف رئیس جمهوری آذربایجان به ایران در فروردین ماه سال جاری با استقبال خوب و صمیمی مقامات ایرانی مواجه شد و روابط دوستانه ایران و آذربایجان را بیش از پیش تثبیت کرد.
سفیر کشورمان در آذربایجان، همکاریهای فرهنگی را در روابط ایران و آذربایجان مهم دانست و افزود: فعالیت فرهنگی در آذربایجان با توجه به اشتراکات فرهنگی دو کشور ماندگار است.
محسن پاک آیین خاطرنشان ساخت: مردم شریف و مسلمان آذربایجان علاقمند به ایران و دوستدار مردم ایران هستند و حتی کسانی که به ظاهر متدین نیستند، نیز ایران و مردم ایران را دوست دارند و برای ارزشهای اسلامی و شیعی اهمیت و قداست خاصی قائلند.
پاکآیین با اشاره به وجود اماکن مقدسه و جایگاه والای امامزادگان در آذربایجان گفت: مردم مسلمان آذربایجان از هر طبقه و قشری که باشند، به مساجد و امامزادگان به ویژه امامزاده «حکیمه خاتون» (مشهور به «بیبی هیبت» در باکو) اعتقاد دارند و به زیارت آنها میروند و نذورات میدهند.
وی افزود: سادات هم که منسوب به سلاله پاک اهل بیت (ع) هستند، در قلوب مردم جایگاهی معنوی و حرمت والایی دارند و هر چند دینداری در این کشور بیشتر رنگ و روح سطحی و آیینی دارد، اما دلبستگی مردم نسبت به شعائر دینی و مذهبی، نشان میدهد که بسیاری از مردم آذربایجان از دل و جان به ارزشهای اسلامی پایبند و وفادارند.
سفیر ایران در آذربایجان تصریح کرد: اغلب مردم مسلمان آذربایجان به دین و مذهب خود افتخار میکنند و تشنه معارف اسلامی هستند که باید فعالان فرهنگی و دینی به نیازهای معنوی و فکری این مردم پاسخ بدهند.
بر پایه همین گزارش، حجتالاسلام والمسلمین سید مهدی قریشی امام جمعه ارومیه هم در این دیدار ضمن تقدیر و تشکر از فعالیتهای سفیر ایران و همکاران وی، برای ایشان آرزوی موفقیت کرد.
منبع: سایت دنیزنیوز www.Daniznews.ir