مهمانان «سید محمد آقا» نوجهمهر
(یادداشتی کوتاه از یک سفر)
مصطفی قلیزاده علیار
امامزاده «سید محمد آقا» در روستای «نوجهمهر» از توابع شهرستان جلفا قرار دارد، واقع در ساحل رود ارس، نزدیک منطقه آزاد تجاری و صنعتی ارس و گمرک «نوردوز» در مرز ارمنستان به فاصله 65 کیلومتر از جلفا؛ که از بقاع متبرکه و معتبر منطقه ارسباران و بلکه کل ایران به شمار میرود و مردم منطقه از جان و دل به این مکان مقدس عشق میورزند و اعتبار و احترام معنوی و حتی کرامت قائلاند.
اهالی منطقه در هر کجای کشور که زندگی میکنند، معمولاً در ایام خاصی همچون ماههای محرم و صفر، ایام فاطمیه، نیمه شعبان، تعطیلات نوروزی و تابستانی به زیارت مقبره این امامزاده میشتابند و به تعبیر ظریف روحانی این زیارتگاه: «مهمان سید محمد آقا» میشوند و یا لااقل نذورات خود را به سید محمد آقا از دور هم که شده، فراموش نمیکنند و میفرستند و قربانی ذبح میکنند و... حتی مسافران سیاحتی و تجارتی هم که به منطقه میروند، به زیارت این امامزاده مشرف میشوند مگر مسافران غافل یا بی توفیق!
«سید محمد آقا» را از سادات اصیل قرن نهم هجری نوشتهاند و سلسله نسب شریفش بنا بر تعیین و تأیید آستان قدس رضوی، با هفت واسطه به امام دهم حضرت علی النقی (ع) میرسد: محمد بن، سالم بن صادق بن محمود بن شعیب بن مبرقع بن موسی بن ابوطالب بن علی (النقی - ع) بن محمد (تقی-ع) بن علی بن موسی الرضا (ع). البته در عرف عام میگویند از اولاد امام موسی بن جعفر(ع) است که این هم درست است.
امسال در ایام فاطمیه (س) که اتفاقاً مصادف بود با دومین دور تعطیلات اول سال – از سه شنبه 12 فروردین تا آخر هفته بود، تشرف و ازدحام مهمانان سید محمد آقا بسیار چشمگیر بود. ما از دو روز پیش به واسطه دوستان منزل گرفته بودیم و دو سه روزی مهمان سید محمد آقا شدیم. اما با وجود بیش از 260 واحد اقامتی، در آن دو سه شباروز باز هم بسیاری از زائران نتوانستند منزلی گیر بیاورند و حتی در واحدهای اقامتی خارج از محوطه امامزاده در داخل روستا هم جا به سختی پیدا میشد.
با تمام این قضایا، معمولاً مهمانان سید محمد آقا بالاخره شب را در مجموعه زائرسرای اقامتی امامزاده به صبح میرسانند، اگر نشد در داخل امامزاده بیتوته میکنند، یا بیرون از آن و حتی در چادرها وداخل ماشینهایشان میمانند، بی آنکه گلهای داشته باشند.
باری، شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ حسین علیزاده نوجهمهری روحانی و تولیت آستان امامزاده سید محمد آقا، منبر رفت و از فضایل آن بانوی دو عالم سخن گفت به ویژه فضیلت تسبیح بعد از نمازهای واجب که همه مسلمانان آن را انجام میدهند و یادگار حضرت فاطمه و سنت حسنه آن حضرت است که پدر بزرگوارش پیامبر اکرم (ص) به ایشان آموخت و سایر فضایل ایشان... در پایان روضه جانسوزی هم خواند.
آقای علیزاده بعد از نماز صبح روز شهادت فاطمه زهرا(س) – 14 فروردین 93- هم منبر رفت و خواب ماندهها را مذمت کرد و بعد در باب ولایت امیر مؤمنان علی (ع) و قضایای بعد از رحلت پیغمبر (ص) و فتنه سقیفه و موضوع خلافت و مظلومیت خاندان پاک رسالت دادِ سخن داد و به نقش فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق علی (ع) پرداخت و اشارهای هم به کتاب عظیم «الغدیر» علامه امینی (ره) کرد... و بعد روضهخوانی شهادت دختر مظلومه پیغمبر.
ما تعجب میکردیم از آن همه تحرک خستگیناپذیر و جانانه این روحانی بسیار فعال که قبل از نماز صبح به امامزاده میآمد و تا ساعت 12 شب و گاه بعد از آن هم در آنجا بود و به امور زائران رسیدگی میکرد و به سؤالات شرعی پاسخ میداد و بر روند امور همکارانش در محوطه امامزاده نظارت می نمود و در عزاداری عمومی خودش شرکت فعال داشت و گاه صریحاً به برخی زائران انگشتشمار بیمبالات و بیتوجه، تذکر میداد و ... این همه فعالیت گسترده البته از یک نفر ممکن و ساخته نیست مگر در سایه احساس عمیق مسئولیت.
به هر حال، در نتیجه همین مدیریت کارآمد و حضور مستمر و فعالیت مسئولیتمحور حاج آقای علیزاده و برادران ارجمند و دیگر همکاران ایشان است که امامزاده سید محمد آقا امروزه از بقاع متبرکه فعال و جذاب و فرهنگی و تمیز و باصفای استان آذربایجان شرقی و منطقه ارسباران محسوب میشود. کتابفروشی کنار امامزاده هم برای زائران لطفی مضاعف دارد.
ناگفته نگذارم که در همسایگی نوجهمهر، امامزاده دیگری هم هست که مردم منطقه از قدیم و ندیم - که من به یاد دارم - «شعیب آقا» میگویند اما در سالهای اخیر ارگانهای ذیربط «سید شعیب» مینویسند! این زیارتگاه، بقعه بلند تاریخی شش ضلعی و آجرنمای زیبایی دارد با عمری چند صد ساله در روستای «دوزال» که در دو سه کیلومتری نوجهمهر و لب رود ارس قرار گرفته است. رفتیم و زیارتش کردیم.
البته علاوه بر مقبره «شعیب آقا» و این اثر معماری و معنوی و تاریخی روستای دوزال؛ دوست دانشمندم، شاعر خوش ذوق، نویسنده محقق و مترجم فاضل جناب «رسول اسماعیلزاده» هم برآمده از همین روستاست و هم اکنون رایزن فرهنگی ایران در کشور ترکمنستان است که بی شک وی با خدمات فراوان علمی و فرهنگی و ملی و با نگارش و ترجمه دهها جلد کتاب ارزشمند و مفید، از افتخارات این منطقه و بلکه کشور است و خواهد بود. سراغ ایشان را از اهالی دوزال گرفتم، گفتند: بله، بله حاجی اینجاست!... بعد خانه پدریاش را نشان دادند،... معلوم شد حاج رسول رفته جلفا؛ خلاصه تماس تلفنی توسط برادر بزرگوارش «عادل» حاصل شد و او بعد از ظهر به سراغ من در نوجهمهر آمد و دیداری کوتاه میسر شد و برای سور به خانه پدریاش دعوتمان کرد که البته برای من مقدور نشد اجابتش کنم، عذر خواستم و گفتم بماند به وقتی دیگر....
منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 49 – مورخ سهشنبه 26 فروردین 1393
یایلاغیمیزین سیمفونیاسی
رسول اسماعیل زاده دوزال
سن گؤردویون او یوللاردان،
ایندی ، بئله
قوش دا کئچمیر.
چاییر آلیب
اوت باسیبدیر او یوللاری.
سن ایچدیگین او بولاقلار؛
یولون آزیب
دای گؤرونمور،
بو تورپاقدا.
سن گؤردویون اوبالار؛
کؤچون چاتمیش
چوخدان کؤچموش.
ایندی بوردا
نه قارا گؤز اؤکوزلرین بویورور؛
نه ده
ساری تئللی اینکلرین ساغیلیر.
آرخاجلاردا سورو یاتمیر.
نه نئهره لر چالخانیر،
نه دریلیر یاغلانیر.
بو یایلاغین سوروسو یوخ،
قویون – قوز کورنشلنمیر،
چوبانلارسا قاچیب گئدیب
خودکلرین سسی گلمیر.
نه قارا باش،
نه شئر بیلک،
نه چنبرلی،
نه ده
قاپلان باسار او ایتلردن خبر یوخدور.
هوروشمه یوخ،
چون گلن یوخ.
آلا گؤزلو گلینلرین،
بایدا الده اوخشا میرلار.
سسی دوشموش بو داشلارا
سانکی سازاخ سیزیلداییر
اوغلو اؤلموش گلین کیمی
اوزو یوخدور
حزین سس وار
او یوخلوقدا.
گدیکلردن اسن کولک،
کوفولداییر یاماجلارا،
پیچیلداییر قولاقلارا:
"اوبا کؤچوب یوردو قالیب وئرانا"
بوردا داها
آیاز – آیدین سمالاردا
دورنالار قاتارلانمیر،
کرتنکه لر توتک چالیر،
ایلان – چایان اود فیشقیریر،
ساری بولبول دای اوخومور،
اوخو سادا ...
نغمه سینی دینله ین یوخ
آخی نه یه اوخوسون کی؟
مئشه یانیب
سوسوزلوقدان
آغجا قاییم، پالیت، گون،
ون آغاجی،دوققوزدونلو
بوینون قویوب اؤز چیگنینه
قول – بوداغین چیرمالاییب
یئتیم – یئسیر اوشاق کیمی
قیسیرلانمیش دؤشو شیشمان بولودلاردان
بیر دامجی رحمت دیله ییر.
وئرن یوخدور؛
جیگر یانیر،
آلولانیر.
نه سس گلیر، نه ده سمیر.
اؤلوده یوخ دانیشاسان.
بورداکی هئچ،
- هئج کیم یوخدور.
من بیلمیرم بوداغلارین سازاقلاری
کیمه اسیر،
بئله یئسیر؟
حیات بوردا دایانیبدیر.
عؤمور سورمور.
بیر – بیرینه گئییشن او
دیرلیک، شنلیک مینجیقلاری
سانکی یئره یاما نیبدیر.
دیرچه لیش یوخ.
سیلدیریملی قایالارا
باغلانیبدیر.
حیات بوردا سال داشلارا
سووانیبدیر.
اوهووی ی ی
هارداسینیز
داغ جبینده اونئی چالان چوبانلار!
اوهوی
هارداسینیز
قویونچولار، قوزوچولار!
اوهوی
بس هارداسیز
سازاقلارلا سسله شن او قوچاقلار!
داغ هاواسی، بولاق اوتو
- سیزلری
یایلاق مئهی چاغیریر ...
اوهوی
هارداسینیز
اودونا گئدن اوشاقلار!
قاییدین، گلین
گلین، گلین...
"اورتا چشمه" تک قالیبدیر.
1391
منبع: هفته نامه دنیز، شماره 23 - مورخ 22/7/91
رسول الله ص:
اَلصّائمُ فی عبادةِ اللهِ و اِن کانَ نائماً علی فراشِهِ، ما لم یغتب مسلماً
(ثواب الاعمال، صدوق- ج1، ص 75)
انسان روزه دار دائماً در حال عبادت خداست هر چند در بسترش خوابیده باشد، البته تا زمانی که از مسلمانی غیبت نمی کند!
صابر بزرگترین شاعر اجتماعی و مسلمان قفقاز- 3
(به مناسبت یکصدمین سال وفات میرزا علی اکبر طاهر زاده صابر)
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع:نشریه دنیز،شماره 7
- صلحطلبى و وحدت مسلمانان
صابر یک شاعر وحدتگرا و صلحطلب است. او انسانها را به صلح و صفا دعوت مىکند. در شعر بینالملل از اختلاف به وجود آمده میان ارامنه و مسلمانان سخت ناراحت است و این اختلاف را خلاف عقل و علم و دین مىداند. او مىگوید: ارامنه و مسلمانان در قفقاز سالهاست با صلح و صفا در کنار هم زندگى کردهاند. پس چرا باید صلح باصفا را به جنگ و ستیز مرگبار تبدیل کرد؟
صابر از تشتت افکار و عدم وحدت بین مسلمانان نیز ناراحت است. دعوت به وحدت، وحدت شیعه و سنى، وحدت متفکرین مسلمان، وحدت مستمندان و ثروتمندان، وحدت اقوام گوناگون قفقاز اساسىترین درد صابر است. شعر »تحسر« وى اوج وحدتگرایى یک شاعر است :
اولسایدى صفا زمره عرفان آراسیندا !
قالسایدى وفادن اثر اعیان آراسیندا،
دورسایدى صداقت بیگ ایله خان آراسیندا،
قالمازدى کرد ذرّهجه انسان آراسیندا
داعى به اخوت اولور ایکن بیزه قرآن،
امر ائیلر ایکن بیرلیگه پیغمبر ذىشان،
تاپمازسان ایکى متفق الرأى مسلمان،
قفقازدا اولان بیر نئچه میلیان آراسیندا .
دینمز عجبا معنى قرآنى بیلنلر؟
اسلامى بئله تفرقهده خوار گؤرنلر،
آیا اوخومازلار نه اوچون دینى بؤلنلر -
»کانوا شیعاً« رمزینى قرآن آراسیندا؟
آخر بو نه تفریق و تخلّفدور، اى امت؟ !
الدن گئدییور، دینلهمییور سیزمى، بو ملّت؟
تا کى بو تخلّف، بو تفرق، بو عداوت؟
بیر دین، بیر اسلام و بیر ایمان آراسیندا؟
اسلامیمیزى ائتمهلىییز بؤیلهمى احیا !
ایمانیمیزى قیلمالى ییز بؤیلهمى ایفا،
اسلام او دئییلمىکى، جگر گوشه زهرا -
باش وئردى یولوندا سوسوز آل قان آراسیندا؟
4- محبت اهل بیت و روح مذهبى صابر
صابر که شیعه بود و به قول خودش شیعه نابى که حقیقت پرست است. همان گونه که در پیش اشاره شد، صابر صداى دلنشینى داشته و در عشقآباد، شماخى و عتبات عالیات سالها به روضهخوانى مشغول بوده است. صابردر این سالها نوحههاى زیادى در رثاى حضرت امام حسینعلیهالسلام سروده است. متأسفانه به دلایل مختلف نوحههاى صابر تا کنون جمعآورى نشده است و به احتمال زیاد در اثر حکومت بلشویکى روسیه این اشعار معدوم شدهاند. زیرا به گفته پسرعموى صابر، میرزهعلىاکبر همیشه نگران آثارش بوده و در هنگام مرگ نیز چشمانش به سوى آثارى که در طاقچه اتاق گذاشته بود، نظارهگر بود ولى نوحههایى که به دستمان رسیده است، اوج محبت شاعر نیست به آلعبا در آن متبلور است.
ارباب علم و کمال خوب مىدانند که من در آسمان شعر و ادب چون ستاره درخشانم.
دیده خورشید از خاک پاى من نور مىگیرد. چرا که من نوکر حسین)ع( هستم، فلذا پادشاه عالم هستم.
اتهامات
با این وجود صابر در آماج تیرهاى دوست و دشمن بود. او را به بىدینى متهم مىکردند و چه آزار و اذیتهایى که نکردند. او هم از دوست کتک مىخورد، هم از دشمن. او را تکفیر مىکردند، تحقیر مىکردند ولى در روح او ذرهاى شکست حاصل نشد، اشعاری طنزآمیز در جواب اتهامات واهی سروده است . او مىدانست که دوستانش جاهل و بىسوادند، عصر، عصر نامردان است، اهالى بىعلم، معرفتاندوزى خوار گشته، چرخ کجمدار، خلق حیلهگر، بخت تیره، همرهان ساده و صالحین به تیر سوءظن نشانه، همتها بىقرار و قلبشکنان جسور و ظالمین پررو گشته. چه باید کرد. باید با این ساخت و به تکلیف عمل نمود.
تحجر، جهل، استحمار مرتجعین، بىسوادى و خرافهزدگى عوام عرصه را بر فردى چون صابر که روشن، بیدار و مترقى بود تنگ کرده بود. سیل تهمت و افترا و تکفیر بر سر شاعر سرازیر بود. صابر در عین این که دیندار، دلسوز، و خداپرست واقعى بود متهم به بىدینى و کفر و ارتداد مىشد. او نیز علیرغم این بىمهرىها و مشکلات از مبارزه در راه علم و دین کوتاهى نمىکرد و مقاومت می ورزید به گفته خود:
سیل طعن ائیله تموجله آلیب دور و بریم
بنزرم بیر قوجامان داغه کی، دریاده دورار
( امواج سیل طعن دور و برم را در بر گرفته / به کوهی می مانم که در میان دریا ایستاده است!)
در اوقات فراغت همراه با دوستانش چون عباس صحت و محمد طراح به بحث و بررسى اشعارشان مىپرداخت و با ادبا و علما و شعرا مکاتبه و معاشره داشت.
وفات
در نهایت شاعر جام راحتى و آسایش ابدى را از دست اجل بنوشد و به سال 1911 میلادى جان به جان آفرین تسلیم نماید و سیل اندیشمندان، متفکران روحانیون براى تشییع بزرگترین شاعر قفقاز به شماخى جمع شدند و در شهر عزاى عمومى اعلام گشته، مدارس تعطیل شدند، و پس از اقامه نماز میت با شرکت جمع کثیرى از مردم و اندیشمندان در قبرستان گونبذ شماخى دفن گردید. امسال (2011) در ست یک قرن تمام از فقدان این شاعر مسلمان اندیشمند و بزرگ می گذرد.
صابر در آخرین نفسهاى خود این رباعى را نوشته بود:
راهم بدهید رو به راه آمدهام،
بر درگه حضرت اله آمدهام،
بىتحفه نیامدم، نه دستم خالی است،
با دستانی پر از گناه آمدهام.
مجموعه اشعار صابر با نام «هوپ هوپ نامه» در ایران و ترکیه و آذربایجان و تاتارستان و عراق و ترکمنستان و ... بسیار مشهور و پر طرفدار است و در میان شاعران فارسی زبان ایرانی کسانی چون سید اشرف الدین نسیم شمال و ملک الشعرا با دیده احترام به او می نگریسته و از او الهام گرفته اند و نسیم شمال مضامین اشعار صابر را ترجمه می کرد. و استاد از شیفتگان او بود. پایان
صابر بزرگترین شاعر اجتماعی و مسلمان قفقاز- 1
(به مناسبت یکصدمین سال وفات میرزا علی اکبر طاهر زاده صابر)
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 7 - مورخ 11/ 10/ 90
اشاره: یک صد سال تمام از خاموشی شاعر بلند آوازه و اندیشمند مسلمان قفقاز مرحوم میرزا علی اکبر صابر می گذرد. خیلی ها از اشعار صابر در مطبوعات و رسانه ها با اهداف مختلف خود تغذیه می کنند! اما در یکصدمین سال وفات این شخصیت بزرگ ظاهراً هیچ یادی از او نکردند... شاید هم ما ندیدیم. مقاله ذیل را استاد ارجمند میرزا رسول اسماعیل زاده دوزال(محقق و ناشر زندگی و اشعار صابر) نگاشته و با بزرگواری در اختیار نشریه گذاشتند که ضمن تشکر و عذرخواهی از ایشان، مقاله مزبور با کمی اختصار از نظر خوانندگان عزیز می گذرد:
نگاهی به زندگی صابر
شاعر مشهور و طنزپرداز بزرگ و بلا رقیب سراسر ادبیات غنی آذربایجان مرحوم میرزاعلىاکبر طاهرزاده »صابر« در سال 1278 هجرى قمرى اول ماه ذىحجه در شهر شماخى جمهوری آذربایجان دیده به جهان گشود. در 8 سالگى وارد مکتبخانه شده مشغول تحصیل گردید .
از دوران کودکى به نظم و شعرسرائى رغبت پیدا کرد. در نه سالگى طبع خود را در اعتراض به خشونت معلمش به آزمایش گذاشت. در 12 سالگى به مکتبخانه حاجی سیدعظیم شیروانى شاعر دانشمند و غزلسراى بزرگ آذربایجان رفت و از سیّد تلمذ کرد. سیدعظیم شیروانى با مشاهده ذوق شاعرانه صابر، متون منظوم فارسى را که به او مىآموخت، ترجمه ترکىاش را از وى مىخواست. صابر نیز به ترجمه ترکی آنها مىپرداخت. اشعار گلستان سعدى را به ترکى ترجمه مىکرد و به استادش سیدعظیم ارائه مىنمود. او یکى از اشعار گلستان با مطلع »دیدم گل تازه چند دسته / بر گنبدى از گیاه بسته«. را چنین ترجمه کرده است .
»گؤردوم نئچه دسته تازه گوللر،
باغلانمیش ایدى گیاه ایلنتر،
دئدیم نه اولور گیاه ناچیز،
تا اگلشه گول صفینده عزیز .
اوت آغلایاراق دودی اؤتورسن .
صحبت ائلدیم غمیم گؤتور سن .
عالىلر ائدرمى ترک صحبت،
حال آنکه اولاردا وار سخاوت «
پس از آنکه زبان فارسى و ترکى را خوب می آموزد، پدرش مانع تحصیل وى شده، او را در مغازهاش به کار مىگمارد. او به موازات خرید و فروش در مغازه پدرش، بیشترین هم و غَم خود را صرف مطالعه مىکند. پدرش از این کار او ناراحت گشته و دفتر شعرش را پاره مىکند. در اثر خشونت پدرش »صابر« تصمیم به ترک شهر شماخى مىگیرد. وى این جریان را چنین به نظم کشیده است:
من خلیلالله عصرم، پدرم چون آذر،
سفر از بابل شیروان کنم، انشاءالله.
گر چه او دفتر اشعار مرا پاره نمود،
وصله با طبع در افشان کنم، انشاءالله!
او تصمیم مىگیرد با کاروانى که راهى خراسان بود، از شماخى فرار کند، ولى پدرش متوجه شده، مانع مىشود. مدتى در شماخى در ایام محرم و صفر به نوحهخوانى و مرثیهسرائى مىپردازد. صداى دلنشین و سخنان شنیدنی و شوخطبع صابر موجب محبوبیتش در میان مردم مىشود و در مدت کوتاه در ولایات و اطراف و اکناف مشهور و معروف مىگردد.
سفر خراسان و کربلا
شاعران آذربایجان از قرون بسیار دور تا به امروز همواره آرزوی سفر خراسان و مکه و مدینه و عتبات عالیات و زیارت قبور و آستانه های پیامبر و خاندان او را – صلوات الله علیهم - داشته اند و گاه مثل خاقانی در آتش این آرزو سوخته و اشعاری ماندگار آفریده اند. همچنین، عباسقلی آقا باکیخانوف »قدسی«، حاجی سید عظیم شیروانی و .. و صابر نیز در اواخر قرن سیزدهم چنین آرزویی داشته که در 23 سالگى به سفر خراسان و عراق می رود و به زیارت ثامنالحج حضرتامامرضا (ع) عتبات مقدسه عراق نائل گردید. او تاریخ سفر زیارتى خود را چنین به نظم کشیده است.
»صابر شیدا کى، ترک شهر شیروان ائیلدى،
بولبوله بنزردى کیم، میل گولوستان ائیلدى.
مین اوچ یوز بیرده هجرتدن سورا میمون ایلى.
آخر شوالده عزم خراسان ائیلدى«
(صابر شیدا که ترک شهر شیروان کرد،
همچون بلبلى مىماند که میل گلستان نمود.
در 1301 هجرى در سال میمون
در آخر شوال عزم خراسان کرد)
صابر در سفر خراسان در شهرهاى مشهد، سبزوار، نیشابور، تربتحیدریه، تربتجام، سمرقند و بخارا سکونت گزیده در عین سیاحت با دست فروشى امرار معاش مىکرده است. به دلیل شیوع یک نوع بیمارى خراسان را ترک گفته به شهر شماخى مراجعت مىکند. پس از مدتى براى زیارت مرقد حضرتامامحسینعلیهالسلام عازم کربلاى معلّى مىشود. مدتى در عتبات عالیات سکنى گزیده، مشغول نوحهسرائى و مرثیهسرائى مىگردد. در این مدت خیلى مرثیه، مدیحه و نوحه و دوبیتى سروده است. پس از مدتى دوباره به شماخى برگشته و سپس راهى عشقآباد و مرو مىشود. در مدت سکونتش در مرو و عشقآباد در ایام محرم و سفر به نوحهخوانى و روضهخوانى مشغول بوده و از راه صابونپزى امرار معاش مىکرده است.
او مدتى در مرو و عشقآباد سکنى گزیده و با وفات پدرش مجبور مىشود بهشماخىبرگردد.
خانواده پر جمعیت صابر
صابر در شماخى ازدواج کرد و نهایتاً در شماخى ماندگار شد. او هشت دختر و یک پسر داشت. اگر چه مشکلات زندگى و فقر مادى و کثرت اعضاى خانواده او را به ستوه آورد، ولى مانع غلیان طبع سرشار و جَوَلان مبارزه سرسخت با جهل و بىسوادى نگردید اداره یک خانواده یازده نفره براى فردى چون صابر حقیقتاً سخت بود. عزیزترین روزهاى عمر این شاعر نابغه و نوآور در صابونپزى صرف شد! این دوره از زندگانى شاعر سراسر درد و رنج و مشقت است. زیرا از طرفى فقر مادى و کثرت اولاد آن هم اولاد دختر که در آن دوره از شرایط اجتماعى و فرهنگى آذربایجان زن فقط نانخور خانواده بود، نه عضو فعال آن، سبب شده بود که صابر شبانه روز کار کند و از کنار پاتیل صابونپزى دور نشود، تا بتواند خانواده عیالمندش را اداره کند
... ادامه در قسمت دوم