خوشبختی یعنی توانایی نقاشی کردن!
گفتگوی حمید بهجت با دکتر شهلا رشیدیان
اشاره: دکترشهلا رشیدیان در سال 1333 در شهرستان اهواز متولد شد. در سال 1359 در رشته دکترای دندانپزشکی از دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل گردید، اما شهر ارومیه را برای زندگی و طبابت برگزید. سالهای اولیه کارش در زمینه نقاشی به تمرین و تکرار تکنیکهای نقاشی گذشت. از سال 1388با برگزاری نخستین نمایشگاه انفرادیش به طور جدی به عرصه هنر نقاشی وارد گردید و توانست در مدت کوتاهی به موفقیتهای چشمگیری دست یابد از جمله برپایی نمایشگاههای گروهی و انفرادی در ایران و خارج از کشور. رشیدیان یکی از زنان پرکار نقاش است که استمرارش در طی سالهای اخیر در کنار طبابت بهانه این گفتگو شد.
* خانم رشیدیان، لطفاً از خاطرات دوران کودکی و خانواده پدری تان برایمان صحبت کنید؟
- دوران کودکی حالا در اپیزودهای شفاف یا محو به خاطرم می آیند، همیشه فکر می کنم اگر قسمت کوچکی از تخیلات و الهامات کودکی به تصویر در آمده بودند الآن گنجینه بزرگی داشتم. بی تردید این برای بیشتر هنرمندان صادق است، آثاری در ذهن هنرمند باقی مانده و به تصویر در نیامده اند. باری، من در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمده ام آنجا که افراد متعدد خانواده فرصت دیده شدن به آدم نمی دهند، با این وجود پدرم که روح هنرمندانه ای داشت و شعر می گفت و به قولی اهل دل بود. گاهی با یک کلام ساده و یا یک نگاه، تشویق ارزشمندی می کرد. در طراحی های بچه گانه و یا گاهی کپی برداری از عکس های کتابهای پدرم با تشویق او مواجه می شدم که اعتماد به نفس خوبی به من می داد ولی فقط در همین حد، نوشتن مشقها و تکالیف مدرسه در اولویت وظایفم بود. وسایل کار من هم فقط در حد یک مداد سیاه و پاک کن و حداکثر یک جعبه مدادرنگی بدون هیچگونه امکان آموزش در شهرهای کوچک خوزستان . پدرم بعلت شغل اداری مجبور به سفر و تغییر محل زندگی همراه با خانواده پرجمعیتش بود. علی رغم علاقه ام به نقاشی فرصت برای پرداختن به این کار پیش نیامد،در یک مسابقه نقاشی مینیاتور در سال اول دبیرستان مقام اول بین دبیرستانهای پسرانه و دخترانه دزفول را بدست آوردم ولی به دلیل محدودیت خانوادگی برای دختران در آن دوره در مسابقات استانی شرکت نکردم و بالاخره فعالیت هنری بنده به همین جا خاتمه یافت، بعد وقت دانشگاه رفتن رسید، اسم دانشکده هنرهای زیبا هم خانواده مرا دچار شوک می_کرد! در نتیجه مثل بچه آدم سرم را پایین انداختم و در کنکور دانشکده دندانپزشکی قبول شدم و خیلی زود ازدواج و هر دو پسرم یکی پس از دیگری، دوران دانشجویی من را در کنار درسهای دانشکده پر کردند و بعد مطب و الی آخر....
*شما یکی از معدود افرادی هستید که درکنار شغل پزشکی به هنر روی آوردید، ازچه زمانی به طور جدی تصمیم به نقاشی کردن گرفتید؟
- آرزوی نقاشی کردن در تمام این سالها در گوشه ای ازروح من منتظر ماند تا وقت فراغتی به دست آید که حدودهفت، هشت سال پیش ازسال 83 بالاخره اتفاق جدیدی برایم افتاد و دو باره شروع به نقاشی کردن نمودم.
*بیشتر از چه تکنیکهائی در خلق آثارتان بهره می_برید؟
- ازنقاشی آبرنگ لذت می برم، ولی برای بیان احساسات و یا دیدگاه هایم علاوه بر آبرنگ از آکرولیک ، رنگ روغن که بیشتر مواقع رنگ را با مواد مختلف ازجمله گل، آرد و مواد دندانپزشکی تاریخ مصرف گذشته ترکیب کرده روی بوم می گذارم .
* ازآرت اکسپوی میامی برایمان بگویید، فضای نمایشگاه وفروش آثارچگونه بود؟
- شرکت در آرت اکسپوی میامی تجربه خوبی بود از شانس خوبم چندین رویداد هنری موازی با اکسپوی میامی از جمله نمایشگاه آرت بازل که یکی از رویداد های خیلی مهم در عرصه هنرهای تجسمی می باشد در جریان بود که توانستم آن را ببینم ،غرفه را به حال خود می گذاشتم و گذشت زمان رادر بازدید از آثار فراموش می کردم و وقتی به غرفه ام بر میگشتم از هنرمندانی که در کنار غرفه من بودن می شنیدم که فعلا" خبری نیست اکثرا" روز آخر روز فروش است که ما روز قبل از آن رفتیم چون قرار بود چند شهر دیگر آمریکا را هم ببینیم و نفهمیدم که بالاخره توانستند بفروشند یا نه....ولی آنچه من فهمیدم این بود که به علت بحران اقتصادی شانس چندانی برای فروش نبود و بازدیدکنندگان در چندین رویداد هنری که همزمان برگزار می شد پخش می_شدند، نگاه می کردند و گاهی توجهشان جلب می شد ولی خرید نمی کردند، در هر صورت هدف اصلی من برقراری ارتباط با جوامع هنری و دیدن هنرمندان نقاط دیگر دنیا بود که تحقق پیداکرد.
*خانم دکتر قطعا"شما اهل مطالعه هستید بیشتردرچه زمینه هایی مطالعه می کنید وچه تاثیری روی آثارتان دارد؟
- خواندن برای من یک اعتیاد است،از کودکی از زمانی که توانسته ام بخوانم همیشه خوانده ام از مجله ها و روزنامه ها و کتابها و گاهی حتی سالنامه ها، مواقعی که چیزی پیدا نمی کردم، نوشته های یک ورق پاره را هم می خواندم. به خواندن رمان ومضامین اجتماعی و تاریخی علاقه مندم در زمینه های تاریخ و فلسفه هنر هم مطالعه می کنم. از شناختی که راجع به هنرمندان دوران های مختلف پیدا می کنم یاد می گیرم که خلق یک اثر هنری بسته به زمان و مکان خاصی نیست و هر هنرمندی زبان و نگاه خود را در آثارش دارد که رسیدن به آن سعی و پشتکار زیادی را می طلبد.
*تو زن هنرمندی یا هنرمند زن؟
- منکر تفاوتهای فیزیولوژیکی و ویژگیهای هر دو جنس نیستم، اما اصولا"معتقد به تفاوتهای ماهوی بین زن و مرد نیستم، اگر از این نگاه بنگریم به تعداد هنرمندان و یا بهتر بگویم به تعداد انسانها تفاوت وجود دارد و من یک هنرمند زنم.
*برای آینده هنری تان چه تصمیماتی دارید؟
- نقاشی کردن برای من یک نیاز است، از نقطه نظر من خوشبختی یعنی توانایی نقاشی کردن، من نقاشی می_کنم و با این کاراحساسات و دل مشغولی هایم را بیان می کنم، به آینده خاصی فکر نمی کنم اصولا" در این جدا افتادگی که درهنرمندان ایران و خصوصا" ارومیه جاری است آینده ای وجود ندارد.
26 مه 2012 در گالری سیحون تعدادی از تابلوهای من به مدت یک هفته به نمایش گذاشته شد، این آخرین فعالیت هنری من در این سال جدید می باشد. البته برای من اتفاق مهمی است بودن نام گالری سیحون در رزومه من مایه افتخار م است.
از خانم مریم سیحون سپاسگزارم که با دیدن نقاشیهای من ابراز علاقه مندی کرد برای نمایش آنها ولی همانطور که گفتم آینده بیشتری برای خودم تصور نمی کنم من براساس علاقه و نیازم به نقاشی ادامه خواهم داد.
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 20 مورخ 26/ 5/91