گوزگو
شاعر: رامیز روشن - معاصر
بو گوزگویه بیر واخت قوشا باخاردیق
بو گوزگوده یئرین ایندی بوش قالیب
بلکه سندن بو گوزگونون جانیندا
دوداق قالیب، کیپریک قالیب، قاش قالیب.
گؤزیاشلارین جانیندادی بلکه ده
داملا – داملا ارییه جک بو گوزگو
بیر گون سنین آیاغینلا دنیادا
آیاق آچیب یئرییه جک بو گوزگو.
بلکه سنی آختاراجاق گزه جک
میلیون – میلیون آداملارین ایچینده
گؤرن کیمی تانییاجاق اوزونو
ان قارانلیق آخشاملارین ایچینده.
قاچاجاقسان بو گوزگونون الیندن
دؤنه جکسن او دؤنگه یه بو تینه
آداملاری ماشینلاری ائولری
آتاجاقسان بو گوزگونون جنگینه.
یئنه – یئنه دویمایاجاق بو گوزگو
بیر شهری اودوب، اودوب گله جک
سنی گؤزدن قویمایاجاق بو گوزگو
یئری – گؤیو توتوب، توتوب گله جک.
سن قاچدیقجا یئلله نه جک ساچلارین
بو گوزگویه پای دوشه جک ساچیندان
ایپک دونون یئللندیکجه، گوزگویه
پاس دوشه جک اته یی نین اوجوندان...
بو قیشی دا سالدیم یولا
رامیز روشن (معاصر آذربایجانلی شاعر)
بو قیشی دا سالدیم یولا
بو قار دا اریدی آنام
قوشولوب اریین قارا
آغلاسام یئریدی آنام.
دؤنوب بختین ازو بیزدن
کیم قورتارار بیزی بیزدن؟
بو دونیادا اؤزوموزدن
دردیمیز دیریدی آنام.
گون بورودو دؤرد بیر یانی
بختیمه دوغان گون هانی؟
ساعاتیم یوخسا دونیانین
واختیندان گئری دی، آنام؟!
کنت معک برای تو تکرار می شود (مثنوی- غزل) تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن از حامد حجتی - قم باید به بادهای مجاور خبرنوشت داغی به روی شانهام از شهر مانده است هرروز کربلاست علیاکبرم تویی پیچیده در سکوت من آوای نای تو شمر سیاه نعره برآورده در زمین هفتاد و دو برای ابد بی نهایت است کوفه هنوز شهر پُر از مکر و حیلههاست چون روبهان تشنه به خون مست کرده اند خفاش ها که طاقت دیدن نداشتند دجّالهای هرزه به بازار آمدند خون زلال حنجرهات را کسی ربود غافل از اینکه خون تو آتشفشانی است غافل از اینکه دار به دوش اند شهر ما *** وقتی که نام «روشن» تو در زمان دوید خوابی که مثل سایه سنگین ابرهاست ما در پی معامله بودیم و دست هات تا کی اسیر چنبره عافیت ...؟چرا؟ مثل کبوتری که به پرواز دلخوش است پرواز می کند که پر از حسِّ نو شود ما روسیاه عافیت زندگی شدیم آب و هوای شهر چه سرمست می کند می گفت باغبان به من خسته گوش کن *** مادر هزار بار تو را بوسه داده است مادر به کوچه گفت که این باور من است وقت سفر رسیده برایم اذان بگو در چله مانده است چنین دلنشین شده است کنت معک برای تو تکرار می شود *** نا قابل است هدیه ما یا حسین جان ) منبع: وبلاگ عطش زار )
از داغهای کهنه و از داغِ سرنوشت
فُزتُ وَ رَبِ کعبه در این «دهر» مانده است
ای داغ سربه مُهر گلِ پرپرم تویی
سهم تمام پنجرهها هایهای تو
هفتاد و دو ستاره سر آورده در زمین
هر روز نینوای تو در خون روایت است
کوفه هنوز تشنه خونهای کربلاست
مانند هنده در جگرت دست کرده اند
فانوسی از نگاه تو «روشن» نداشتند
با شیشه شکسته خریدار آمدند
سوغات برده است به مهمانی یهود
غافل از اینکه نام تودر عرش فانی است
غافل از اینکه باده فروش اند شهر ما
خواب تمام گله خرگوشها پرید
خوابی که بغض حنجره شهر را درید
روی تمام فاصله ها خط خون کشید
پس کی به شهر پاک خدا می توان رسید؟
هر روز یک کبوتر زیبای پر سپید؛
پرواز می کند به فراسوی ناپدید
جا ماندگان قافله عشق؛ روسپید!
پیچیده است در نفس کوچه ها شهید
هر چشمه است عصاره یک قله رشید
تا اینکه قامت تو چنین ایستاده است
این شاخه نبات علی اکبر من است
از شوق پر کشیدنت از آسمان بگو
با من دوباره باز بگو اربعین شده است
نعم الامیر در تو پدیدار می شود
این یک دل است هدیه ما یا حسین جان
کتاب «شوق دیدار» (اولین کتاب دینی – ادبی ترجمه شده از جمهوری آذربایجان به زبان فارسی) ، در خرداد ماه 90 در تبریز منتشر شد و بحمد الله مورد استقبال اهل فرهنگ و اندیشه قرار گرفت. امید که مورد قبول خدای مهدی (عج) نیز واقع شود. این کتاب در نشریات مختلف کشوری و ادبی و دینی و در سایتهای گوناگون معرفی گردید. خدای مهدی به دست اندرکاران همه آنان جزای خیر دهاد. خبر و معرفی ذیل را عزیزان روشن ضمیر امیدوار به آینده در سایت آینده روشن دریادلِان بزرگوار در سایت قطره ( ghatreh.com ) مرحمت فرموده ه اند:
شوق دیدار مهدی موعود در شعر معاصر جمهوری آذربایجان
"شوق دیدار مهدی موعود در شعر معاصر جمهوری آذربایجان" اثری است که به کوشش مصطفی قلیزاده علیار و توسط انتشارات نور ولایت منتشر شده و در دسترس علاقمندان به ادبیات مهدویت قرار گرفته است.
این اثر، در برگیرنده اجمالی از زندگی شاعران به همراه گزیدههایی از اشعار آنان میباشد که هر کدام از آنها با ترجمه فارسی همراه است. به 2 نمونه از این اشعار از دو شاعر توجه میکنیم ابتدا متن اصلی و سپس ترجمه فارسی آنها تقدیم خوانندگان میشود.
عدالت گونشی(متن اصلی)
شکر اولسون سنهای تانری یاراتدین
کونوللر همدمی امام مهدینی(ع)
چوخ دیلک دیله ییب آرزویا چاتدیم
یئرده قویما ییبدی بیرجه عهدینی.
دوشنده قدمین تورپاق اوستونه
تورپاق دیل آچاراق اویونه جکدی.
آریسه داش اولان اوره ک ایستینه
دونیانین اورهایی دویونه جکدی.
بؤیرک خلاصکاری گوندر ایلاهی
عدالت چراغی یا نسین سؤنمه دن
هامینی دوز یولا دوندر ایلاهی
صاحب زمانین(ع) گئری دؤنمه دن.
سنای ظلمت گئجه سونا یئت گؤروم
عدالت گونشی دوغماق اوزره دی
یالانچی، یولونلا ایندی گئت گؤروم
آزادلیق، ظلمونو بوغماق اوزره دی.
خورشید عدالت(ترجمه)
خداوندا، تو را شکر که آفریدی
مهدی(ع) را همدم دلها.
بعد از آرزوهای دراز، به کام خود رسیدم،
هیچ یک از عهدهایت بر زمین نماند.
ای مهدی موعود! آنگاه که قدم بر خاک خواهی گذاشت،
خاک زبان به درود خواهد گشود و برخود خواهد بالید.
اگر دلی از سنگ هم باشد، از حرارت عشق تو آب خواهد شد،
دل دنیا آن روز از هیجان دیدارت خواهد تپید.
خداوندا، نجات دهنده بزرگ را بفرست،
تا چراغ عدالت جاودانه روشن شود و هرگز خاموش نگردد.
خداوندا، خودت همگان را به راه راست هدایت کن،
صاحب زمانت دیگر از ما روی برنگرداند.
تو هم ای شب ظلمانی ظلم، به پایان خود برس
چرا که خورشید عدالت در حال دمیدن است،
از همان راه غلط که آمدهای، برگرد،
اینک آزادی، شب ستم را از جهان میزداید.
***
*دلشاد آراز
قائم(متن اصلی)
دورمادان گوندوز - گئجه کیم آه و زار ائیلر دیلیم
اؤیله بیمارم بونو هم آشکار ائیلردیلیم
"ائتمه ناله اجرینی وئررم سنین" سئویلر خدا
تابی یوخدور هم گیلئی، هم ده گذار ائیلر دیلیم.
ای بشر اولادی نین سن آن بؤیوک سرکرده سی
گل، بوستمله منی بیاختیار ائیلر دیلیم
ای بشر تاریخی نین سن آن بؤیوک قائمی گل
غیبت کبری ده قالدیقجا غبار ائیلر دیلیم
سنسن انسانین جهاندا حق، عدالت جارچیسی
اظهار ائتدیکجه بو حقی افتخار ائیلر دیلیم
سن کی، یوخسان دؤزمه یه وار بیر بهانه چاره سی
سن گلینجه سورهی"یاسینی" یارائیلر دیلیم
یار بو ظلمت باغرینی، ای شمسیم، ای نوروم یئتیش
هم سنی، هم عشقینی قلبیمده وار ائیلر دیلیم.
قائم(ترجمه)
زبانم شب و روز مدام در آه و زار است،
بیماری عشقم را زبان فاش میسازد
خداوند گفته که پاداشت را من خود میدهم ناله مکن.
اما زبان همچنان گلهگزاری میکند!
تو ای بزرگترین پیشوای نسل بشر،
بیا که این همه ستم زبانم را بسته است.
بیا ای بزرگترین قائم الهی تاریخ بشر،
زبانم از طولانی شدن غیبت کبرایت، گنگ شده است.
تویی در جهان فریادگر بزرگ حق و عدالت انسانها.
زبانم با افتخار این حقیقت را اظهار میکند.
تو که با ما نیستی، امید آمدنت بهانهای برای شکیبایی است،
و تا آمدنت زبانم سورهی یاسین را به یاد تو زمزمه میکند.
بیا دل این ظلمات را بشکاف ای خورشید من، ای روشنایی دیدهام،
تو را و عشق تو را همواره در دل دارم.
*الناره شمس