برگی از دفتر زندگی سیاوش جمال زاده «رائف»
مصطفی قلیزاده علیار
اشاره: آنچه در ذیل می خوانیم، زندگینامه خودنوشت دوست شاعرم مرحوم سیاوش جمال زاده «رائف» است که چند سال پیش در حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه به اینجانب تحویل داد ... شاید قسمت این بود که امروز در فراق او این نوشته را رونمایی کنم. افسوس! ...
باری، جمالزاده علاوه بر شعر و ادب و رشته تحصیلی و فعالیتهای تعلیمی و تربیتی و ادبی، انسان به معنی حقیقی بود انسانیت را با عنصر معنویت به هم آمیخته بود همان عنصر نایابی که در بسیاری از اهل هنر و ادب و تعلیم و تربیت و دکانداران مدعی و معاریف و مجاهیل ریش و سبیلدار دوره ما یافت نمی شود
شایان ذکر است که هیچ دستی در محتوای زندگینامه خودنوشت مرحوم جمالزاده نبرده ام جز مواردی جزئی و ظاهری که نیاز به ویرایش صوری داشت از قبیل نقطه، ویرگول، گیومه، نقطه چین، پاراگراف بندی ... و حذف برخی جملات حشو و زاید و یا افزودن نام اشخاص و شاعرانی که فقط نام خانوادگی یا تخلص و لقب شان آمده بود، و ... متن نوشته آن عزیز از دسته رفته در واحد ادبیات حوزه هنری آذربایجان غربی و در دفتر شاعران (پوشه جمال زاده) نگهداری می شود. بی شک اگر آن مرحوم این نوشته را در سالهای اخیر نوشته بود حجم و محتوایش شاید متفاوت تر از این بود که الان هست. طنز ظریف و نرم جاری در برخی قسمتهای این نوشته هم شایان دقت است.
با عرض تسلیت دوباره به خانواده داغدار و خاندان محترم جمال زاده و آرزوی سلامت و آینده ای خوشبخت و پربار برای تنها فرزندش «محمدمهدی» عزیز، در نشر این زندگینامه خودنوشت دوست فقیدم سیاوش جمال زاده که برای اولین بار در نشریه «دَنیز» (شماره 101 مورخ: چهارشنبه 22 دی ماه 95) منتشر میشود، خدا را شکر میکنم که توفیق داد تا در این حد حق دوستی را به جا آورم هر چند دیر! ... رحمةالله علیه
زندگینامه خودنوشت مرحوم سیاوش جمال زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
یازدهم بهمن ماه سال هزار و سیصد و چهل و شش در منطقه ای به نام قازلی و روستایی به نام «جمال کندی» خوش آب وهواترین و تمثالی از بهشت برین – مرزی ترین روستا با سرزمین ترکیه، در خانواده ای کشاورز پیشه پای به عالم هستی گذاردم. پدر و مادری بسیار سختکوش، دلسوز و پایبند به اصول مسلمانی و عاشق اهل بیت (ع) دارم.
مادر بزرگ مادری ام (ننه ام که خدایش بیامرزاد) از مشاهیر آن دیار بود. وی در طبابت سنتی و قریحه ی شعری بسیار کوشا و توانمند می نمود و پدرم در حالی که این سطور را رقم میزنم در قید حیات است و او نیز دارای سواد قرآنی و از ذوق شعری بهره مند است. بنا به گفته ی مادر بزرگم سه سال اول زندگیم را در همین روستا پیموده ام. ولی گاهی سالی در میان به همراه وی به روستای عسگرآباد ارومیه که وطن اصلی ننه ام بود سفر می کردیم و این مسافرت گاه ماهها طول میکشید. سال اول ابتدایی را در همین روستا تحصیل کردم و خاطرهها دارم. جالب اینجاست که هی چکدام از همکلاسی های روستائی آن دوران به اندازه ی من با این اوضاع پلنگی، دلمشغول نبودند.
از آنجا که تعلق بسیار شدیدی نسبت به مادر بزرگم داشتم، قرار شد که به همراه او که پس از فوت همسرش با تنها پسرش که دائی گرامی من باشد زندگی میکرد، به شهرستان قصر شیرین از توابع استان کرمانشاه، محل کار دائی که کارمند گمرک خسروی بود، برویم. چهار سال دیگر دوره ی ابتدائی را در دبستانهای شهریار و یزدانفر شهرستان قصر شیرین به اتمام رساندم. در دبستان دولتی یزدانفر آموزگار فرشته خویی به نام خانم «خاکی» داشتم در نهایت مهربانی.
دائی ام در برداشتن قدم های اولیه من در ساحت علم و ادبیات سهم بسزائی داشت به طوری که ایشان در اوقات فراغت می خواستند که پایان نامه هایی را که چاپ می کردند برای وی قرائت کنم و حتی ایشان تکلیف می کردند که داستانهای مختلف را خوانده و در نواری به طور خلاصه ضبط کنم تا اینکه ایشان به این صدای ضبط شده گوش فرا میداد و پاداشت های تشویقی و جایزه ها تقدیم می کرد. عمرش دراز باد و مرحمتش فزون.
پس از ازدواج دائی، خانه ی او را به همراه مادر بزرگ ترک گفتم. من و برادر دیگرم و یکی از پسر عموهایم، سال اول راهنمائی را در روستای آواجیق ماکو که حالا تبدیل به شهر شده، گذراندیم و من تا آن زمان خیلی از رمانهای مشهور جهان را خوانده بودم. به جرأت می توانم بگویم که بیشتر از نود در صد کتابهای موجود در کتابخانه ی مدرسه را که احتمالا افزون از هفتصد جلد بود، مطالعه کرده بودم. زبان فارسی را بسیار روان و شیوا و اخباری قرائت میکردم حتی تمامی معلمان خواندن متون قرائتی را به من می سپردند. بیشتر گفته هایم را به زبان ترانه و موزون و گاهی وزن دست و پا شکسته با نزدیکان خودم طی میکردم.
سال بعد با همین ترکیب خانوادگی یعنی ننهجانم و من و برادر و پسر عمو در روستای «گوگ تپه» از توابع شهرستان ارومیه در منزل شخصی یکی از فامیلهای مادرم به نام «حسن آقا» که بعدها پدر زن محترم اینجانب شدند، اقامت کردیم، و جالب آنکه با دختر پدر زنم – که بعدها همدل و همسر و شریک زندگی ام شدند - در یک مدرسه بودیم و اغلب اوقات به حالت قهر و دعوا به سر می بردیم!! و البته سالها بعد که بزرگتر شدیم، اوضاع کلی فرق کرد! ...
سال دوم راهنمائی را بسر کردم. چون موقعیت زندگی مناسب نمی نمود، پدرم در شهرستان ماکو خانه ای خریدند و ما سال دیگر با همین ترکیب به شهرستان ماکو نقل مکان کردیم. سال سوم راهنمائی و چهار سال متوسطه را در شهرستان ماکو طی کردم. از سال اول دبیرستان بود که زندگی ادبی من به طور رسمی با حضور شخصیتی شیفته به شعر و ادب جناب آقای «بالغ صمدزاده» شروع شد هر چند که آقای محمد معصومی به عنوان دبیر ادبیات که بعداً در شهرستان ارومیه با ایشان همکار هم شدیم اشعار مرا جهت چاپ به جراید آن زمان ارسال میکرد در روند تقویت و بهبود ذوق بنده موثر شدند. با شخصیت شاعر دیگری به نام «حامد ماکوئی» نشست های شعری فراوان به همراه آقای صمدزاده داشته ام.
در مدرسه نیز همچنان می درخشیدم و همکلاسی ها لقب شومپیتر (نام یکی از اقتصاد دانان غربی) را به من داده بودند و این بدان علت بود که دیپلمم رشته ی اقتصاد اجتماعی بود. قبول شدنم از دانشگاه دولتی تهران در رشته ی علوم قضائی به علت داغ غیبت دیدن دفتر چه ی آماده به خدمتم برای سربازی «کان لم یکن» اعلام شد و من ماندم و کوله باری از حسرت و بی سر و سامانی ... تا اینکه از روی اجبار و یا تقدیر و یا هر چه که میتوان نامش را گذارد به مرکز تربیت معلم شهرستان خوی برای تحصیل در رشتهی آموزش ابتدائی پذیرفته شدم و در طی دوسال هم ارشد کلاس و هم مسئول خوابگاه دانشجویان بودم.
مرکز تربیت معلم شهید مطهری با معاونت آقای وحدتجو و ریاست آقای فتحی خاطره ها داشت. روزهای سه شنبه ناهار چلو مرغ صرف میکردیم. چند هفته ای بود که از مرغ خبری نبود، آقای فتحی را به کلاس دعوت کردیم که علت را جویا شویم، ایشان با لهجه ی منحصر به فردی که فارسی را صحبت می کردند فرمودند: چیکار کنیم برادران؟ در بازار خبری از میرغ نیست، شما اگر جایی سوراغ دارید بیایید سوراخ ما! ... «نجف نوه سی» از خوش ذوق های کلاس بلند شد و گفت: آقا ما اگر سوراخ داشتیم خودمان می گرفتیم، دست شما درد نکند زحمت نکشید! ...»
در طول این دوسال روزهای چهارشنبه اغلب هفته ها به کتابخانه ی قدیمی خوی برای شرکت در انجمن شعری که با مسئولیت شاعر غزلسرای نامی مرحوم آقاسی متخلص به «دانش» برگزار می شد، می رفتم از حضور شادروان سید منصور دیبا، عابدین زاده و آقای آیرملو فیض می بردم و مرحوم استاد دانش عنایت خاصی به من داشتند و معتقد بودند که من در آینده از شاعرانی مشهور خواهم شد. در آن موقع با شاعران ارومیه هم از جمله حاج بیت الله جعفری و مرحوم «تنها» دورادور آشنائی داشتم. کانون ادبی شهرستان ماکو و کتابفروشی شاعر ارجمند جناب آقای حامد ماکوئی پاتق ها و دارالامان هایی بودند که زندگی عاطفی و هنری مرا، هر از چند گاهی بهبود می بخشیدند.
پس از دو سال آموزگاری در منطقه ی «آرخاشان آواجیق» و روستای «امامقلی کندی» از روستاهای توابع چالدران که از جمله سالهای بسیار پر اضطراب و حساس و پر از خاطرات اسف بار زندگی دوره جوانی ام بود همراه با بی مهری ها از طرف مدیریت آموزش وپرورش وقت ... برای ادامه تحصیل در دانشگاه دولتی و روزانه تربیت معلم تهران در رشته مشاوره و راهنمائی پذیرفته شدم و در طول چهار سال به صورت مأمور به تحصیل در آن دانشگاه تحصیل و در نواحی چهارگانه کرج از جمله «حصارک» و شهر هشتگرد، در منطقه «خور» آن شهر مشغول به تدریس دروس مختلف دینی و قرآن و پرورشی و عربی و زبان انگلیسی شدم. مسئولیت شب شعر و انجمن ادبی دانشگاه را که از طرف جهاد دانشگاهی برگزار میشد به مدت سه سال بر عهده داشتم، در این میان با شاعرانی چون استاد حمید سبزواری، موسوی گرمارودی، حسینجانی، مرحوم محمدرضا آقاسی (شاعر بسیجی) علی آذری (آتش)، ترکی (از شاعران کرجی) ارتباط نزدیک و تبادل فکری و مراوده های سرشاری داشتم. غنای شعرم به تدریج فزونی میگرفت. ولی هنوز برایم رضایتبخش نبود. به نظر من تنها شعری از اشعارم برایم ماندگار مینمود که پس از مدتی که از سرایش آن میگذشت و شور طراوت و لطف خود را همچنان حس میکردم و از جمله آن اشعار هنوز اندک بود.
پس از اتمام تحصیلات کارشناسی دوباره به منطقه مامور به تحصیلی خودم برگشته و مشغول به تدریس روانشناسی و کارهای مشاوره شدم و از آنجا که به شهرستان ماکو تردد بیشتری داشتم. از مزایای زوجه فرهنگی بودن استفاده کرده و توانستیم به شکل دائم انتقال گرفته و به شهرستان ارومیه بیاییم! در طول اقامتم در این شهرستان که فعلاً نیز ادامه دارد توانستم به ادامه تحصیل در رشته روانشناسی تربیتی در دانشگاه قبلی خودم یعنی دانشگاه تربیت معلم تهران شده و موفق به کسب کارشناسی ارشد در این رشته گشتم.
با انجمن های شعر و کانونهای ادبی ارومیه جسته - گریخته در ارتباطم و با شاعرانی چون آقایان علی محمدیان (مسافر) حمید واحدی، بهرام اسدی، علی شجاع، محمود شامی، غلامرضا دانشفروز، سعید سلیمانپور، محمدعلی ضیائی، مصطفی قلیزاده علیار و دیگر دوستان مجالستها داشته و الهامها گرفته ام. (پایان)
شامی شعر و ادب ارومیه
نگاهی به زندگی استاد محمود شامی
شاعر برجسته و نامی استاد محمود صادقپور متخلص به «شامی»، به گفته خودش در سال 1324 شمسی ( و در شناسنامه 1327) در روستای «بارجوق» از محال بکشلو در اطراف شهر ارومیه در خانواده¬ای کشاورز و باغدار به دنیا آمد و به قول خود در آغوش طبیعت بزرگ شد و روح و جانش از زیبایی¬های سحرانگیز طبیعت سرشار گردید، به طوری که در طول حیات پربارش و در مسیر آفرینش¬های ادبی همواره تحت تاثیر همان شگفتی¬ها و زیبایی¬های دلربا قرار داشته و هنوز هم بعد از هفتاد سال عمر پر برکت، همان انس و الفت دیرینه با طبیعت زیبا و حیرت¬آور را حفظ کرده است.
تحصیل و شعر:
شامی تحصیلات رسمی خود را تا ششم قدیم ادامه داد اما مطالعات عمیق و مستمر و گسترده او در عرصه ادبیات و دواوین شعرای فارسی و ترکی، ذوق فطری شاعرانه این شاعر باغدار را شکوفاتر کرد. مهم¬ترین منبع الهام شاعرانه شامی عبارت است از طبیعت زیبا، آثار شعرای بزرگ و واقعیتهای تلخ و شیرین جامعه. از استاد شامی تاکنون دو مجموعه شعر به نامهای: «طبیعتین قوینوندا» 1369(درآغوش طبیعت) و «داشلی یول» 1384(سنگ فرش) به چاپ رسیده و چندین دفتر و مجموعه شعر هم آماده چاپ و نشر دارد. در اشعار استاد شامی موضوعات انسانی و اجتماعی بیشتر مورد نظر است از جمله وطن دوستی، خانواده، منزلت زن، تربیت، طبیعت، شعور ملی، طنز انتقادی، خرافه ستیزی، ستایش قهرمانان ملی و شهداء، عدالت طلبی و فلکولور آذربایجان که می¬توان او را شاعر ارزشها و فرهنگ آذربایجان نامید چرا که از آداب و رسوم محلی و ضرب¬المثل¬های ترکی آذربایجانی منظومه¬هایی جاودانه و گاه طنزآمیز ساخته است.
او از دلداگان شعر و هنر شاعر بزرگ زمان استاد شهریار است. زبان لطیف و حماسی و ساختن تصاویر بدیع از ویژگی¬های شعری استاد شامی است و باید گفت که او در ادبیات آذربایجان جایگاهی والا و سبک و سیاقی مخصوص به خود دارد. شامی همزمان با عشق ورزی به آذربایجان و ایران، به شهر تاریخی ارومیه به عناون زادگاهش، عشقی آتشین و نگاهی واقع¬بینانه دارد: داغلارین اصلان بئجریب گوزل شانین شهرتین وار کؤرد، آسوری، ارمنی له قیریلمایان وحدتین وار یاشا- یاشا جوان اورمو دل استاد شامی به عنوان یک همسر و پدر نسبت به زندگی، همسر و دو فرزندش مزدک و مانی، سرشار از عشق و مهربانی است و در اشعارش این عشق پاک را انعکاس داده است. اما نگاه او به وطن بسیار گسترده و قابل ستایش است:
هارا قاچیرسینیز کؤچری قوشلار
ایندی کی ائل لرین یامان چاغی دیر
ایگیت اولان مگروطنی بوشلار
گـؤرنده مملکت غم دوستاغی دیـر؟!
شامی بازنشسته فروشگاه شهر و روستاست. او از 40 سال پیش در انجمنها و کانونهای ادبی ارومیه و در اغلب شبهای شعر و همایش¬های شاعرانه استان و گاه دیگر استانها حضوری فعال داشته و در جریان¬سازی ادبی در استان موثر بوده است. شامی علاوه بر ایران، در ممالک دیگر از جمله ترکیه و آذربایجان هم، شاعری شناخته شده است.
دوستلار منی سالین یادا
شعری از استاد شامی
من یاشادیم عؤمور بویو
توپ تفنگین قاباغیندا
شاهد اولدوم قان یاشلارا
آنالارین یاغیندا.
بیر فدایی شاعر اولدوم
آزادلیغین سوراغیندا
سیزدن اوزاق اولسون قادا
دوستلار منی سالین یادا.
*
گونوم کئچدی باشدان باشا
آجی - آجی، قره – قره
بیر گولمه دیم بو دونیادا
حسرت قالدیم خوش گونلره
نغمه قوشدوم، حیاتیمی
صرف ائله دیم بو هنره
اویمادیم شهرته،
آدا دوستلار منی سالین یادا.
نویسنده: مصطفی قلیزاده علیار
سیری از روحانیت تا شعر و تحقیق
نویسنده: علی رزم آرای
مصطفی قلیزاده عَـلیار روحانی، شاعر، محقق و روزنامهنگار است. او زاده روستای علیار در استان آذربایجان شرقی، شهرستان اهر، بخش ورزقان است. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم و در رشته فرهنگ وادب در تبریز و در ادامه تا کارشناسی رشته علوم قرآنی در دانشگاه علوم قرآن وحدیث شهر ری. خود میگوید: تا درس خارج فقه و اصول درحوزه های علمیه تبریز و قم (تا سال1375) خواندم و دارای «اجازه نامه نقل حدیث» کتبی از فقها و اساتید حوزه از جمله استاد آیتالله جعفر سبحانی (از مراجع تقلید) و اندیشمند بزرگ اسلامی استاد محمدرضا حکیمی خراسانی هستم. اساتید حوزوی خود را اینگونه معرفی میکند: آیتالله شیخ جعفر سبحانی، مرحوم آیتالله شیخ احمد پایانی، مرحوم آیتالله شیخ قدرتالله وجدانی فخر، مرحوم حاج میرزا عمران علیزاده، مرحوم حاج شیخ رضا خوشزبان مرندی، مرحوم میرزا علیاکبر محدث، آقا میرزا ابراهیم وثوقی و آقا میرزا طاها رضائی.
از سوابق آموزش او تدریس معارف اسلامی، تاریخ اسلام، منطق، فقه، اصول فقه، ادبیات عرب و ادبیات فارسی در دبیرستانهای تبریز، مراکز تربیت معلم تبریز، جامعه الزهرای قم، دانشگاه آزاد اسلامی تهران – مرکز سما (1374- 1375)، حوزه علمیه نخجوان (از سوی سازمان مدارس و حوزه های علمیه خارج از کشور- قم) به مدت چهار سال (از سال 1375 تا 1379)
سوابق مدیریتی نیز بسیار گران و با اهمیت هستند: مدیریت و مدرسی «مدرسه علمیه امیرالمؤمنین» (ع) در نخجوان، مسئولیت بخش آموزش مدرسه امیرالمؤمنین نخجوان، مدیریت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی 1379- 1384، مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه از بهار1389، مسئول دفتر مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه از سال 1390، عضو افتخاری اتحادیه نویسندگان آذربایجان – باکو، از سال 2005م/ 1383ش .
پیرامون سوابق تحقیقی و تألیفات خود چنین میگوید: ازسال 1370 درکنار دیگر فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و مدیریتی، مشغول پژوهش و نگارش در موضوعات دینی، ادبی و تاریخی نیز بودهام و تاکنون (بهار1394) بیش از 22 جلد از تألیفاتم در داخل و خارج چاپ و منتشر شده است از جمله: شرف الدین عاملی چاووش وحدت، پژوهشکده باقر العلوم قم وسازمان تبلیغات اسلامی، تهران، بهار 1372، شهید صدر بربلندای اندیشه و جهاد، پژوهشکده باقر العلوم قم و سازمان تبلیغات اسلامی، تهران1372، تابستان، شیخ محمد خیابانی خروش حماسهها، پژوهشکده باقر العلوم قم و سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، زمستان1373، دعبل خُزاعی شاعر دار بر دوش
چاپ سوم، بوستان کتاب، قم – 1388، مدینه شهر پیامبر (با مشارکت حجتالاسلام محمد صحتی سردرودی)، بوستان کتاب و پژوهشکده باقر العلوم، قم 1377 ، بهارمان شکوفا میشود (مجموعهای از اشعار ترکی شعرای عضو انجمن ادبی اهل بیت (ع) در نخجوان)، با الفبای لاتین، چاپ باکو1999، دیوان صراف تبریزی (تصحیح و ویرایش)، انتشارات آذر فخر با مشارکت حوزه هنری، تبریز1382،صراف سخن (مقدمه، گزینش، ویرایش و تنظیم مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حاج رضا صراف تبریزی غزلسرا و شاعر اهل بیت(ع) در عصر مشروطیت) که در اسفند 1383 در تبریز و باکو برگزار شد. ترجمه صراف سخن به آذری با الفبای لاتین، چاپ انتشارات بین المللی الهُدی، باکو 1383 / 2005 م، خاطرات حاج علی اکرام علیاف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان (با اسم مستعار عبدالحسین شهیدی ارسباران) از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1385، میرزای شیرازی، انتشارات قلم نو، قم چاپ دوم 1389، مردی شبیه خود (زندگانی و مبارزات امام خمینی)، انتشارات عروج، تهران1387،خاطرات شیخ عبدالحمید بُنابی (روحانی شهیر و مبارز تبریزی قبل از انقلاب)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1388، از نسل سرافرازان (زندگی و اندیشه دانشجوی جهادگر شهید جواد امامعلی سبزی)، انتشارات یاز، با حمایت سازمان جهادکشاورزی آذربایجان غربی – ارومیه 1388در موضوع دفاع مقدس، نامه هایی از زندان ( ترجمه نامههایی که حاج علیاکرام رهبر جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان در دوران مبارزه و حبس نوشته و تأثیر انقلاب اسلامی در خاج از ایران را انعکاس میدهد)
نشر یاز، ارومیه با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی،1389، انبیاء از دیدگاه امام خمینی – 1392، تهران انتشارات عروج، شوق دیدار – ترجمه اشعار شاعران معاصر جمهوری آذربایجان در موضوع حضرت مهدی – عج- به فارسی همراه با متن ترکی (دو زبانه)، انتشارات نور ولایت، تبریز 1390، شوق دیدار (?övq-didar) متن لاتین، همان ناشر، 1391 (2012) ، مراجع ثلاث (پژوهش در تاریخ معاصر حوزه علمیه قم، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1389، پیر پیشگام (خاطرات حاج حمید فاسونیه چی از مبارزان و پیشگامان انقلاب اسلامی در ارومیه)، انتشارات سوره مهر، تهران 1392،آیتالله بروجردی، انتشارات قلم نو، قم، چاپ دوم 1390(95 ص خشتی).
دیوان حاج مایل– شاعر اهل بیت(ع) (برگردان، تصحیح) 1394?
گفتنی است کتاب «شرف الدین عاملی چاووش وحدت»، توسط آقای نثار احمد زینپوری به زبان اُردو تحت عنوان» شرف الدین عاملی نقیب اتحاد« ترجمه و در سال1375 از سوی انتشارات انصاریان قم چاپ و منتشر و در کشور پاکستان در بین شیعیان پخ شد.
مصطفی قلی زاده روزنامهنگار نیز هست. او فعالیت روزنامهنگاری خود را از همکاری با مطبوعات کشور در تبریز و تهران و قم و ارومیه ازاواسط دهه 1360 آغاز کرده است.
هم اینک صاحب امتیاز و مدیر مسئول دو هفته نامه «دَنیز» به دو زبان فارسی و ترکی در ارومیه، از سال 1390 تاکنون بوده که 70 شماره از آن را منتشر شده کرده است.
او همچنین با سایت دنیزنیوز در دنیایی مجازی نیز حضور داشته فعالیت خود را همچنان ادامه میدهد
منبع: روزنامه «آراز آذربایجان» مورخ چهارشنبه 18 شهریور 1394
و سایت آراز آذربایجان /http://www.araznews.ir
زندگی نامه حاج علی اکرام در یک نگاه - (قسمت 2)
قسمت دوم:
حاج علی اکرام از سال 2003 م از مسؤلیت دبیر کلی حزب اسلامی کنار رفت وآن را به جوان ترها سپرد، اما تا آخر عمر لیدر و رهبر حرکت اسلامی آذربایجان بود و با هوشیاری و شجاعت و ایمان محکم به اسلام و انقلاب اسلامی ایران و رهبری ولایت محور آن، در راهی که انتخاب کرده بود، استوار ماند. وی در فروردین 1389 به مناسبت مراسم 70 سالگی اش در باکو، طی مصاحبه ای با روزنامه اسلامگرای «نبض» صریحاً اعلام کرد که راه من از اول راه امام خمینی بوده ومقلد آیت الله خامنه ای هستم!
حاج علی اکرام در سفر اخیر مقام معظم رهبری به شهر مقدس قم ( آبان ماه 1389) در آن شهر با ایشان دیدار و با آرمانهای امام و رهبری تجدید بیعت کرد. این مرد خدا در طول عمر خود همواره در راستای نشر ارزشهای اخلاقی، تعالیم قرآن و مکتب اهل بیت (ع) و احکام اسلام کوشید و به معلمان و عالمان دینی و مجاهدان مسلمان در بُـعد مادی و معنوی کمکهای بی دریغ می کرد.
ویژگی های انسانی
حاج علی اکرام انسانی مهربان، حساس، شجاع، شکیبا، سخاوتمند، بی ریا، صادق و غیور و غیرت دینی و شور انقلابی اش در مقیاسی وسیع و جهانی مثال زدنی بود. حافظه ای قوی داشت سرشار هزاران بیت شعر ناب و تأثیرگذار در موضوعات مختلف به ویژه اشعار طنز و مذهبی و تمثیلات لطیف و دلنشین و آیات و روایات دینی بسیاری که خیلی بجا و به موقع از آنها استفاده می کرد. از این لحاظ مردی بسیار خوش مشرب و شوخ طبع بود و هرگز کسی از هم نشینی با او خسته نمی شد و حتی در ایام سخت بیماری اش نیز ملاقات کنندگانش با روحیه ای شاداب از محضرش بر می خاستند. گریه و خنده اش همدم و متقارن بود، در مسائل حساس مثل ذکر مصائب اهل بیت (ع)، مظلومیت ملتش، ستم بر امت اسلامی و ... خیلی زود متأثر می شد و می گریست و در این مواقع گریه اش بی اختیار بود. همچنین رعایت انصاف، آداب دانی و معرفت انسانی از خصوصیات این مرد مؤمن بود. ذوق شعری و سخنوری او را هم نباید از یاد برد. از موهبت طلاقت لسان، فصاحت بیان، حاضر جوابی و صراحت لهجه بهره وافی داشت.
پرتوی از اندیشه ها
از نظر حاج علی اکرام هویت تاریخی جمهوری آذربایجان بر پایه اسلام و تشیع استوار بوده و در حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی قرار داشته که حکومت روسیه تزاری و ترکان قاجاری ایران طی قراردادهای گلستان و ترکمن چای در ترکیب اراضی وسیعی از قفقاز مثل ارمنستان و دربند و گرجستان، از پیکر ایران بزرگ جدا ساخته اند.
این مرد غیرتمند و دیندار با علمای اسلام بیشتر از دیگر اقشار مردم روابط دوستانه داشت، چون بر این باور راستین بود که حفظ اسلام و عظمت مسلمانان فقط در گرو جهاد علمی و سیاسی و فعالیتهای اجتماعی عالمان دینی بوده است. او از دلداگان عالمان بزرگ و مجاهدی مثل شهید شیخ عبدالغنی بادکوبه ای و امام خمینی بود و انقلاب اسلامی را طلیعه و زمینه ساز انقلاب جهانی مهدی موعود (عج) می دانست، برای همین تا آخر عمر به انقلاب بزرگ اسلامی ایران و رهبری آن عشق می ورزید و از حریم و ارزشهای آن با اعتقادی راسخ دفاع می کرد و از ملامت کنندگان و زورگویان و اهل بهتان نمی هراسید ( ولایخافون لومه لائم – قرآن).
حاج علی اکرام از عمق جان معتقد بود که حیدر علی یف از نظر تربیتی از دوران جوانی تحت تربیت و تأثیر آموزه های یهودی بوده، دشمنی او با اسلام در جانش نهادینه شده و او نماینده حقیقی صهیونیزم غاصب جهانی در آذربایجان است. بنابراین او عامل برچیده شدن ارزشهای اسلامی از جامعه شیعی آذربایجان بوده، حکومت لائیک موروثی خاندان علی یف ها زمینه ساز گسترش معیارهای فسادآور غربی و تسلط آمریکا و صهیونستها در این کشور مسلمان است. او این نظر را بی واهمه در همه جا می گفت.
خاطرات حاج علی اکرام
دو کتاب در باره زندگی و مبارزات حاج علی اکرام در زمان حیاتش در ایران منتشر شد، اولی کتاب «خاطرات حاج علی اکرام علیاف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان» به قلم عبدالحسین شهیدی ارسباران است که در سال 1385 از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در تهران چاپ و منتشر گردید. این کتاب ارزشمند مشتمل بر خاطرات بسیار شیرین، خواندنی و تاریخی حاج علیاکرام در دورههای مختلف عمرش بویژه دوران مبارزاتی و سالهای زندانی شدن اوست و برگ پرافتخار و درخشانی از تأثیر انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای ایران را تشکیل میدهد. این کتاب بیگمان از کتب تاریخی ماندگار و تأثیرگذار و نخستین منبع در این عرصه است و خواهد بود. این کتاب که نخستین منبع چاپی در موضوع زندگی حاج علی اکرام وجنبش اسلامی آذربایجان است، بلافاصله پس از انتشار، از سوی اهل قلم و تاریخ و پژوهش و تاریخ نگاران جنبش های اسلامی معاصر جهان اسلام و عموم خوانندگان ایرانی و آذربایجانی مورد استقبال قرار گرفت و برخی نشریات ایرانی متن آن را بصورت پیاپی و پاورقی، به تدریج تجدید چاپ کردند.
ناگفته نماند که پس از انتشار کتاب خاطرات حاج علی اکرام، ایشان سفری به برخی شهرهای مهم ایران از جمله قم، تهران، تبریز، ارومیه، اردبیل، کاشان، مشهد مقدس داشت و در شهر ارومیه، در اجتماع علمای شهر، روز 29 دی ماه 1385 از زحمات و مجاهدتهای دینی وی تجلیل به عمل آمد.[1] وی در ارومیه با شخصیتهای علمی، روحانی، فرهنگی و تعدادی از مسؤولان از جمله نماینده ولی فقیه و امام جمعه مجاهد ارومیه حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا حسنی و همچنین با استاندار وقت آقای دکتر رحیم قربانی دیدار کرد.
نامههایی از زندان
کتاب دوم « نامههایی از زندان» حاوی 30 نامه، 20 یادداشت در خصوص استخاره با قرآن و یک نوشته کوتاه در بار? پیامبران از حاج علیاکرام است که در زندان نوشته است. نامهها در دو بخش جداگانه مربوط به زندان دوره نخست (1996-1999) و دوره دوّم (2002-2003) است که به ترتیب، بخشهای اوّل و دوّم کتاب را تشکیل میدهد. بخش سوم شامل یادداشتهای استخارهای حاج علیاکرام میشود که یادگار انس و الفت او با قرآن در زندان دوره اول است. به یقین این نامهها و یادداشتها تکمیل کننده کتاب «خاطرات حاج علیاکرام» است. نامهها اوراقی پراکنده امّا ماندگار از «ادبیات زندان» و حبسیّات یک مبارز حقطلب و مسلمان مجاهد است که به جرم دفاع از ارزشهای دینی و معنوی ملّت و کشورش، به زندان افتاده، متهم به اتهامات واهی شده و این نامهها و یادداشتها را از پشت میلههای آهنین زندان دشمنان اسلام و ستمگران حاکم بر آذربایجان نوشته است. برخی از نامهها متضمن احوال شخصی و خانوادگی امّا دارای ارزش اجتماعی و اخلاقی برای عموم مردم است. برخی دیگر هم ارزش و اهمیت تاریخی، سیاسی و ملّی دارد. امّا در تمام آنها ایمان به خدا و اندیشه توحیدی و آرمان دینی، اجتماعی و اعتقادی نویسنده موج میزند و نشان میدهد که او زندانی اعتقادی است نه سیاسی؛ و بیانگر این واقعیت آشکار است که او همه چیز را برای ارتقای معنوی مردمش و تحقق آرمانهای الهی خود در اجتماع میخواهد و از رنگ سیاسی و سیاستبازی مرسوم اهل دنیا به دور است. این «حبسْنامهها» و یادداشتها را میتوان نمونههایی عالی و درخشان از ادبیات پایداری و مقاومت ملّتهای مسلمان در تاریخ به شمار آورد.
لحن نامهها بویژه نامههایی که به خانواده و فرزندانش نوشته، نصیحتآمیز و امیدوار کننده و گاه با عبارات طنزآمیز و بذله گویی همراه است. او سعی داشته از طریق این نامهها جای خالی خود را به عنوان پدر خانواده در کنار همسر و فرزندانش با سخنان ملاطفتآمیز پدرانه پر کند. از محتوای نامهها میتوان دریافت که حاج علیاکرام در هیچ شرایطی از زندان و شکنجه نا امید نیست و هرچه فشار روحی و جسمی و بیماری و مشکلاتش در زندان بیشتر میشد، امیدواریاش نسبت به فضل خداوند افزونتر میگشت، برای همین اثری از افسردگی روحی و یأس در کلامش مشاهده نمیشود.
حاج علی اکرام در نامههایش خانواده، فرزندان، دوستان و همفکرانش را به بردباری سفارش میکند و به صراحت میگوید که ما در این مبارزه وظیفه شرعی خود را در برابر خداوند و در قبال مردم و سرنوشت کشورمان و در برابر مسؤلبت خویش نسبت به همه مسلمانان جهان انجام میدهیم، امّا نتیجه مبارزه بسته به مشیت خداست، باید در این امتحان صبور و شکیبا باشیم.
از دیگر خصوصیات نامهها محتوای قرآنی و دینی آن است. او مراسم ایّام میلاد و وفات شخصیتها و رهبران دینی را در زندان برپا میداشت و به دوستان خود در خارج هم سفارش می کرد که مراسم خاص این ایّام را هرچه با شکوهتر برگزار کنند. همچنین آداب و شعائر ویژه ماه مبارک رمضان و ماههای محرم و صفر و رجب و شعبان را بیشتر مورد توجه قرار میداد. این حقایق به صراحت در نامههای او بیان شده است.
متن نامهها با الفبای کریل و به خط خود حاج علیاکرام نوشته شده، تعدادی هم در زندان دوم به خط شخص دیگری و به امضای اوست، زیرا در زندان دوّم چشمهایش بشدت ضعیف شده بود. به هم بندهایش املا میکرد و خود امضا میگذاشت.
نامهها و یادداشتها نزد خانوادهاش نگهداری میشد که پس از انتشار کتاب خاطرات او، دوستانه در اختیار مترجم ( مصطفی قلیزاده علیار)قرار دادند و با کمک یکی از فرزندانش بازخوانی و ترجمه شد.
مرگی به رنگ شهادت
حاج علی اکرام سلسله جنبان خیزش اسلامی معاصر آذربایجان، ساعت 5 بعد از ظهر روز پنجشنبه 26 اسفند 1389 برابر با 17 مارس 2011، در منزل شخصی خود در نارداران ِ باکو بر اثر بیماری قند و ریه پس از 40 سال جهاد در راه ترویج اسلام و زندگی به رنگ خدا (صبغه الله)، در 71 سالگی دار فانی را وداع گفت و روز جمعه در کنار تربت «امام زاده رحیمه خاتون» در نارداران به خاک سپرده شد. رحمه الله علیه. اما نکته ای را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه مرگ حاج علی اکرام نوعی شهادت تدریجی در اثر شکنجه های دشمنان اسلام بود. با این توضیح که حاج علی اکرام حدود شش سال در زندانهای مخوف حیدر علی یف متحمل سخت ترین شکنجه ها شد و جسم و جانش صدمات غیر قابل جبرانی برداشت و تا آخر عمرش نیز مدام از این بیماری های ناشی از زندان حیدر علی یف رنج می برد و می نالید، گرچه خم به ابرو هم نمی آورد و با روحیه ای شاداب که از علایم ایمان قوی او بود، زیست، ولی بیماری های ناشی از شکنجه های وحشیانه عوامل شکنجه گر علی یف، جسم این مجاهد نستوه را آزار داد و آزار داد و آزار داد ... تا اینکه در اثر این دردهای فرساینده، جان سپرد. به نظر من زندگی او لا اقل در سی سال آخر عمرش سرتاسر جهاد و خدا محوری بود و مصداقی از آیه شریفه 112 از سوره توبه ( در توصیف منش و شیوه زندگی دنیوی مجاهدان شهید راه خدا : التـّائبون العابدون الحامدون ... الی آخر )
گفتنی است از حاج علی اکرام پنج فرزند به یادگار مانده است یک پسر به نام حاج حسین و چهار دختر. راه حاج علی اکرام که به تعبیر خود او راه امام خمینی بود، بی شک در آذربایجان مستدام خواهد بود و آیندگان او و مجاهدتهایش را بهتر و بیشتر خواهند شناخت. حاج علی اکرام به حق مرد خدا، مجاهد راه اسلام و قهرمان ملّی آذربایجان بود، هر چند این لقب آخری خیلی دیر به او داده شود!... اما شکی نیست که حق به حقدار می رسد و این سنت لایتغیر الهی است!
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما.
رحمت خدا و سلام فرشتگان و درود اولیاءالله و نظر لطف اهل بیت پیامبر (ص) بر او باد تا ابد.
مصطفی قلیزاده علیار