سئوگی یولچولاری
در حوزه هنری آذربایجان غربی
مجموعه داستانی «سئوگی یولچولاری» نوشته حسین واحدی، روز گذشته با حضور نویسنده و جمعی از نویسندگان شهرستان ارومیه در کانون قصه حوزه هنری آذربایجان غربی نقد و بررسی شد.
در ابتدای این برنامه دکتر ضیایی مسئول کانون قصه حوزه هنری استان با تاکید بر ضرورت پرداختن به نثر ترکی و ترویج آن، انتشار کتاب سئوگی یولچولاری را نخستین گام در تحکیم ادبیات بومی در ارومیه عنوان کرد.
قلیزاده علیار، مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان نیز با اشاره به مزایای کتاب حسین واحدی، سادگی زبان و داشتن پیامهای انسانی را از امتیازات این کتاب معرفی کرد.
هادی خشایی، علی رزم آرای، فاطمه باباخانی، زهرا کریم زادگان و مسلم داداشی از نویسندگان و قصه نویسان استان نیز نقطه نظرات ادبی و انتقادی خود را در خصوص نثر کتاب، تکنیک داستان نویسی و نقاط ضعف و قوت آن بیان کردند.
کتاب مجموعه داستانی سئوگلی یولچولاری (مسافران راه محبت) شامل 17 عنوان قصه به زبان ترکی آذری است که در 96 صفحه توسط حسین واحدی نوشته شده و طی سال جاری توسط انتشارات یاز منتشر شده است.
حسین واحدی متولد 1360 شهرستان ارومیه می باشد که علاوه بر فعالیت ادبی به شغل روزنامه نگاری نیز مشغول می باشد و کتاب سئوگی یولچولاری نخستین اثر از این هنرمند است که منتشر می گردد.
گفتنی است در پایان این جلسه، کتاب «زیارت عاشورا و دعای توسل» با ترجمه اکبر حمیدی علیار به زبان آذربایجانی از سوی حوزه هنری برای شرکت کنندگان اهدا گردید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه هنری آذربایجان غربی
معرفی کتاب جدید
عاشورا زیارتی و توسل دعاسی
دنیزنیوز: زیارت عاشورا و دعای توسل با ترجمه آذری به قلم نویسنده و شاعر معاصر «اکبر حمیدی علیار»به تازگی در تهران منتشر شده است. مهم ترین ویژگی این ترجمه سادگی زبان در عین حال ادبیبودن نثر ترجمه است. کتاب در قطع حیبی و 64 صفحه و با شمارگان 5000 نسخه انتشار یافته است
سلام بر حسین و علی بن الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین (ع)
دوستان عزیز و آزاده، از امروز با آغاز سال 1434 قمری هر روز به یاد حسین (ع) و یارانش حتماً یک زیارت عاشورا بخوانیم، چه بعد از نماز صبح باشد چه در طول روز.
یا حسین!
کعبه و بتخانه یکی است -1
( یادداشتهای سفر عمره – تیر ماه 1390)
نوشته: مصطفی قلیزاده علیار
در فرودگاه ارومیه، منتظر پرواز
ساعت 12 جمعه شب 17 تیر ماه 1390 در فرودگاه ارومیه بودیم. ساعتی سرگردان و بلاتکلیف ... بعد همه را در یکی از سالنها جمع می کنند برای ارائه ی موعظه های امنیتی در باب حمل مواد مخدر به عربستان و عواقب ناگوار آن و خط و نشانها و ... بعد به سالن دیگری منتقل می شویم و باز هم علافی خسته کننده، نزدیک به یک ساعت؛ که مسؤلان محترم پاسپورتها را ظاهراً راست و ریس می کنند. بعد زائران را به صف می کنند تا پاسپورتها را تحویل بدهند.
مدیران کاروانها برای رعایت جوانب برخی قضایا، یا به قصد خوش خدمتی، یا به نیت هر چیز دیگری، پاسپورت برخی از مسؤلان شناخته شده را می آورند و جلو چشم همه زائران به صف ایستاده به دستشان می سپارند که مبادا مثل سایر آدمهای عادی، زحمت ایستادن در صف را متحمل شوند! حضرات ایشان هم که روی صندلی ها لم داده اند، بی تعارف می گیرند! انگاری حقشان این است که در سفر به خانه خدا هم از مردمان عادی ممتاز گردند به برکت خوش خدمتی مدیران کاروانها؛ التماس دعا از این قبیل زعمای قوم که به زیارت خانه خدای عدالت آفرین و حرم پیغمبر مبارزه با پارتی بازی و تبعیض می روند! آقایان هنوز در لاک «بت خود» و «بت ریاست» و «بت خود بینی» و «بت خود برتر از دیگران بینی» و از این گونه حماقتها گرفتارند. معلوم نیست چگونه به خانه خدای احد واحد بت شکن می روند؟!... در واقع برای این آدمهای خود پرست و ریاست پرست، کعبه رفتن هم نوعی اظهار خودپرستی و نفس پرستی و ریاست پرستی و قدرت طلبی و مانور خودی است در حریم حرم یکتاپرستی؛ اصلاً برای جانوران انسان نما کعبه و بتخانه یکی است.
خلاصه، پاسپورتها را می گیریم، ساعتی بعد، به سالن سوم می رویم و منتظر پرواز می مانیم. ساعت حدود 2 بامداد هواپیمای سعودی به زمین می نشیند. زائران اغلب خسته و ملولند. حاجیه خانمها از فرط خستگی یکی یکی می روند به نمازخانه، یعنی پناه می برند به آنجا و دراز می کشند. لابد دیروز در دیدارها و التماس دعاها حسابی خسته شده اند، عیال ما هم قاتی ایشان است و از فرط خستگی نای ایستادن ندارد. بانوان اهل سنت همه لباس سفید (احرام) پوشیده اند و از دور معلوم است که آهنگ خانه خدا کرده اند...
ساعت 30/3 سوار هواپیمای سعودی می شویم. من و عیال خانم در جای خودمان یعنی ردیف 8، صندلی D و E می نشینیم که بر روی بلیط تعیین شده بود، ولی اکثر زائران که پیرند و یا احتمالاً در عمرشان هواپیما سوار نشده اند، مثل اتوبوس خط واحد هر جا را خالی می بینند، خودشان را می اندازند! لابد بندگان خدا خیال می کنند که اگر معطل کنند، صندلی ها پر می شوند و جا برایشان نمی ماند! خدمه هم چندان سخت نمی گیرند.
برخی آقایان که در سالن انتظار بلیط هاشان را بدون ایستادن در صف دریافت کرده بودند به برکت خوش خدمتی برخی ها، یک راست می روند در قسمت جلو هواپیما که «جای ویژه آقایان» است و کمتر سر و صدا دارد، می نشینند، لابد این حضرات نیت کرده اند بدون حضور مردم عادی، با خدایشان از همین جا خلوت کنند!! ... اینان هنوز تو لاک خودپرستی خود محکم جا خوش کرده اند و در این سفر روحانی هم قرص و محکم در جسمانیت و خود بینی حماقت آمیز خود فرو رفته اند و هواپیمای عمومی راه کعبه هم را به منزله اتاق ریاست خود می پندارند و می خواهند از مردم عادی دور باشند گردند غافل از اینکه اینجا باید داخل خلایق شد، وحدت وجودی امت محمدی را باید دید، نباید در اینجا لااقل تابع شیطان تفرقه انداز شد تا رحمت حق تعالی شاید بیشتر شامل حال ایشان باشد ... شاید من هم گرفتاراین خیالات شد ه ام و عجیب گیر این جماعت غافل از خدا و گرفتار در لاک خودپرستی افتاده ام در قدم اول این سفر معنوی ... ول کن بابا، به جهنم، به تو چه ربطی دارد، از کجا معلوم که شیطان از این راه به سراغ تو نیامده باشد! هان؟ از کجا معلوم؟! ... مراقب نفس فریبکار خود باش ...
خدمه همه ترکند یعنی اهل ترکیه و خوش برخورد و سهل گیر و با تسامح. ساعت 4 هواپیما به پرواز درمی آید و حرکت از آسمان ارومیه یک راست به مقصد مدینه منوره. نیم ساعت بعد پذیرایی شروع می شود....
مدینه منوره، شنبه 18 تیر ماه 1390
صبح روز شنبه 18 تیر ماه 1390، ساعت 7 به وقت ایران و 30/5 به وقت عربستان در فرودگاه « ملک عبد الله» مدینه منوره هواپیما به زمین می نشیند. امروز برابر با هفتم شعبان 1432 و هفتم ژوئیه 2011 است. آفتاب کاملاً زده و نمازمان قضا شده!... جماعت حاجیان عمره گذار از دیروز که اغلب جلوس داشته اند و چند ساعت هم در فرودگاه ارومیه علاف بودند، کلی خسته اند.
پلیس سعودی حدود یک ساعت علافمان می کند برای انگشت نگاری و چشم نگاری الکترونیکی مسخره که آمریکایی ها این ادا و اصول ضدّ ایرانی را به حاکمان عربستان دیکته کرده اند... ادامه دارد