توجه:
در موضوع مقاله ذیل قبلا مطالبی در همین وبلاگ نوشته بودم. صورت نهایی آن را به این این شکل و عنوان در نشریاتی چند در ارومیه و تبریز به چاپ سپردم که در آخر مقاله آورده ام.
عذر بدتر از گناه در "جاذبه" ترکیه و آذربایجان
سخنی در نقد سریال "جاذبه" از تولیدات کشور ترکیه که زن آذربایجانی را فاسد و خیانتکارمعرفی کرد!
مصطفی قلیزاده علیار
ماجرا از این قرار است که سریال معروف "جاذبه ی خوب" در طی دو سال از کانال ATV کشور ترکیه پخش می شد، در این سریال یک زن جوان و زیبا به نام "جاذبه" در نقش زنی از اهالی جمهوری آذربایجان با مردی به نام "کمال ترک" از اهالی ترکیه آشنا می شود و با او ازدواج می کند (نمادی از آرمان پیوند ترک نژادها با هدف تشکیل دنیای ترک زبانها که مرد از ترکیه و زن از آذربایجان است) گفتنی است کمال قبلاً نامزدی از هموطنان ترکیه ای خود داشته که بنا بر عللی متارکه کرده و از او جدا شده بود، این دفعه "جاذبه خانم" آذربایجانی سر راهش سبز می شود که کار به ازدواج و پیوند آن دو می انجامد... سریال مشتمل بر صحنه های آنچنانی پر از بوس و کنار و ... به سبک فیلمهای دو کشور برادر و دوست ترکیه – آذربایجان بود که همه ما با آنها آشنا هستیم بی هیچ تعارف و استثنایی! ... بله، سریال دو سال تمام خام اندیشان ناسیونالیست ساده دل آذری را مشغول کرده بود و ذوق می کردند از اینکه زن زیبای آذری محبوب دل و شریک زندگی یک مرد ترک شده است. البته در انتخاب نام "جاذبه" برای زن آذری و "کمال" برای مرد ترکیه ای هم به یقین عمدی و هدفی در کار بوده است. طفلکی تماشاگران آذری بی شک منتظر پایانی خوش و دل انگیز برای این سریال پیوندی جاذبه و کمی مزخرف بودند اما بعد دو سال انتظار، ناگهان در شنبه شب گذشته ( 27 خرداد 91 برابر با 17 ژوئن 2012) این سریال طولانی بر خلاف تماشاگران ساده لوح خام اندیش، بد جوری تمام شد و با بی شرمی تمام "جاذبه" خانم را به عنوان نماد زن آذربایجانی، فاحشه معرفی کردند و آب پاکی رو دست همه خوش باوران ریختند و زدند توی ذوق این تماشاگران نجیب که امیدها به برادران ترک خود داشتند... قصه پایانی سریال از این قرار بود که کمال ترک اطلاع پیدا می کند که همسر آذری اش جاذبه خانم علاوه بر او، با چند مرد ترک دیگر هم رابطه سکسی و نامشروع دارد ... بنابر این به او خیانت کرده است. پس یک راه در پیش بود که او را بعد از کش و قوسها رها کند... کمال دوباره به نامزد اولی و هموطن ترک خود مراجعه و با او ازدواج می کند! "جاذبه" را هم بعد از آن همه جاذبه هایش به حال خود رها می کند تا کیفر خیانتش را ببیند و سریال تمام. این بود پایان خوش آن سریال دوستی و برادری ترکیه با آذربایجان، که آشکارا شخصیت نجیب زن آذربایجانی را به سخره گرفته، تحقیر کرده و با بی شرمی تمام زن آذربایجانی را نمونه یک فاحشه و خائن به ناموس معرفی نموده است.
معمولاً در فیلمهایی که نقش زن و مرد دو کشور به تصویر کشیده می شود، نکات ملی و حیثیتی هر دو کشور با رویکرد دوستی و همگرایی رعایت می شود. اما سریال سازندگان ترکیه ای سریال"جاذبه" این نکات را زیر پا گذاشته زن آذربایجانی را نماد فساد و فحشا معرفی کرده اند در حالی که راههای دیگری هم برای پایان خوش این سریال وجود داشته است. بنا به گزارش سایتهای اینترنتی آذربایجان، حتی در باکو مردم به سفارت ترکیه اعتراض کرده اند که این چه برادری و هم نژادی و دوستی و صمیمیتی است که با ما دارید؟ آخر ما آذریها شما را برادران خود می دانیم! (بودور قارداشلیغینیزین سونو؟ آیا این است نهایت برادری شما ترکها با ما آذربایجانی ها؟) چرا شخصیت زن آذری را تحقیر و او را فاحشه و دروغگو و خائن به ناموس همسر معرفی می کنید؟ ... سفارت ترکیه هم البته قبول زحمت فرموده و فقط اظهار تأسف کرده است!! همین. دستشان درد نکند، عجب لطفی کرده اند! ... نه از سوی ارگانهای رسمی و دولتی، نه از طرف همان کانال تلویزیونی و نه از طرف نویسنده و کارگردان سریال، حتی یک عذرخواهی ساده و انسانی هم از آذربایجانی ها نشد. اما آنچه در این میان مسخره آمیزتر و اهانت بارتر به شعور همه آذربایجانی هاست، توجیهات مضحک نویسنده و کارگردان این سریال (گانی مژده) است که مصداق عینی "عذر بدتر از گناه" است ( لابد داستان کریم شیره ای و ناصرالدین شاه را در باب عذر بدتر از گناه شنیده اید!) این جناب کارگردان و نویسنده ترکیه سریال فرموده که : " شرکت سرمایه گذار سریال "جاذبه" از ما خواست که این سریال طولانی را به پایان ببریم و بیشتر از این کش ندهیم، ما هم مجبور شدیم کمال ترک هموطن خود را به نامزد اول و هموطنش برگردانیم تا فیلم پایانی خوب و خوش و به یاد ماندنی داشته باشد، برای این منظور راهی جز خیانت و فاحشه بودن "جاذبه" زن آذری برای ما وجود نداشت تا کمال از این همسر آذری اش دست بردارد و به نامزد هموطن ترکش برگردد..."
خب، ملاحظه فرمودید چه حرفهای حکیمانه و عاقلانه و کارشناسانه ای است که یک دلقک بی همه چیز به عنوان کارگردان و نویسنده یک سریال می زند؟
بگذریم از این خیانتها که تعداد نانخور صهیونیستی در ترکیه در تحقیر شخصیت و ناموس زن آذری روا داشته اند و ما از این نگاه، بسیاری از جیره خواران صهیونیستها در کشور ترکیه و دیگر ممالک اسلامی را به خوبی می شناسیم و آگاهیم و می دانیم که برای این جماعت هم نژاد بودن و هم خون بودن و هم کیش و هم زبان بودن جز نیرنگی برای فریب ساده لوحان و راهی برای رسیدن به آلاف و علوف خودشان نیست و در این مواقع حتی اصول ابتدایی اخلاق و انسانیت را هم زیر پا می گذارند کجا مانده هم زبانی را. ما اینان را خوب می شناسیم. اما کاش اغلب روشنفکران آذربایجانی بیدار شوند و دوست ودشمن را بهتر بشناسند به خصوص افراد خام اندیش که مدام در طبل دوستی یک طرفه با ترکیه می دمند و غافلند از حقایق پشت پرده سیاست. اینان از روی ساده لوحی نمی دانند هیچ ملتی منافع خود را فدای دیگری نمی کند و صرف ترک بودن برای برادری کفایت نمی کند. ایشان نمی دانند که هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست و سریال "جاذبه" گوشه ای از این حقیقت را بر ملا ساخت.
دیگر اینکه این برادران آذری کشور دوست و برادر ترکیه باید منتظر باشند تا تحقیرهای بدتر این را هم از سوی همان برادران و دوستان صمیمی خود ببینند، این هنوز از نتایج سحر است!
سه دیگر آنکه اصلاً چرا روشنفکران ترکیه نگاهی منفی به زن آذربایجانی دارند؟ و چند حرف و حدیث دیگر که به ذهن قاصر بنده در باب تأویل این سریال می رسید، فعلاً بهتر است بماند، این زمان بگذار تا وقت دگر. اصلاً بنده در باب نقد فیلم و در این وادی، صاحب حرف و نظری نیستم، حرفهایی که در این مورد گفتم، از باب دردمندی بود و می خواستم ببینم آیا از مدعیان آذربایجان در داخل ایران کسی ککش می گزد و از این توهین به شأن زن آذربایجانی ناراحت می شود؟ اما برای من مسلمان، تأسف بار تر از اهانت سریال ترکیه ای به منزلت زن آذربایجانی، این بود که وقتی یادداشتی کوتاه در این مورد به وبلاگم گذاشتم، کسی از مدعیان آذربایجانی یادداشتی نوشت که : " شما می خواهید چه بگویید... اختلاف ترکیه و آذربایجان؟ کور خواندید....می خواهید بگویید آذربایجانها دوست و دشمن را نمی شناسند؟ دوست عزیز ما آذربایجانهای جنوب (ایران) دوست و دشمن خود را نمی شناسیم برای ارامنه گاز می دهیم برای فارسها نوکری می کنیم"
لطفاً شما ربط این حرف پیدا کنید، من می گویم چرا کانال رسمی ترکیه زن آذربایجانی را تحقیر می کند و عذر خواهی هم نمی کند؟ ایشان علت این تحقیر و توهین را در لوله گاز ایران به ارمنستان می جوید که چون ما در آذربایجان جنوب – به قول ایشان – به ارامنه گاز می دهیم و نوکر فارسها هستیم، ترکیه هم انتقام نوکری ما را از زن آذربایجانی می گیرد؟! و زن آذربایجانی را فاحشه معرفی می کند! شما بگویید این حرف چه ربطی به موضوع دارد؟ اصلاً با قطع نظر از دین و وجدان، آیا از بین مدعیان آذربایجان و جنوب و شمال و از این شعارها، کسی هست که وجدانش از آن توهین به زن آذربایجانی ناراحت شود و لا اقل در گوشه نشریه ای، وبلاگی فقط به دفاع از شأن آذربایجانی اعتراض خود را به فلان کانال ترکیه اعلام دارد؟ کما اینکه در باکو و جمهوری آذربایجان این کار به حالت گسترده انجام گرفت و بسیاری از اهل قلم و غیرت معترض شدند. در ایران هم که ما نوکر فارسها هستیم – به گفته این جماعت – پس کجایند فعالان مثلاً " جنوبی آذربایجان"؟ چرا از زن آذربایجان دفاع نمی کنند؟
منبع مقاله : روزنامه "آراز آذربایجان" مورخ شنبه 2 / 4/ 91 (ارومیه)، روزنامه "سرخاب"، یکشنبه 3/ 4/ 91 (تبریز) و دو هفته نامه "دنیز" چهارشنبه 7/4/91 (اورمیه) و ...
هاشم بیگ ثاقـب دن ایکی غزل
(ثاقبین شکلی)
یازان:مصطفی قلیزاده علیار
هاشم بیگ ثاقب (1870- 1931) آذربایجانین گؤرکملی معارف پرور شاعرلریندن دیر. اونون دیوانی ایکی ایل بوندا اول باکو دا حؤرمتلی عالم، تدقیقاتچی دوستوم حاج مصطفی مایل اوغلونون علمی تشبثی ایله چاپ اولوبدور. حاج مصطفی بیر جلد منه گؤندردی و من او دیوانی حاقدا بیر تدقیقاتلی مقاله یازدیم و « ثاقب باکویی نین الهام منبع لرینه بیر باخیش» آدی آلتیندا تبریزده چاپ اولونان « سرخاب» روزنانه سینده و اورمیه ده چاپ اولان « آراز آذربایجان» هفته نامه سینده ( هر ایکی سینده 1390- جی ایل اردیبهست آییندا) چاپ اولدو. مقاله نین سونوندا ایکی غزل ده ثاقب دن گتیرمیشدیم. بئله لیکله ایلک دفعه اولاراق الله تعالی نین توفیقی ایله من ثاقبی ایراندا تانیتدیردیم و بیرینجی دفعه او باره ده مقاله یازیب، چاپ ائتدیم و شاعرین شعرلریندن و ال یازمازلاریندان دا نمونه گتیردیم. سونرالار بعضی لری همان شعر لر و ال یازمالاری اؤز کتابلاریندا گتیریدیلر و اصلی قایناغا هئچ بیر اشاره ده ائتمه دیلر!... الله انصاف وئرسین! .. هر حالدا، بورادا ثاقبین همان ایکی غزلینی گتیریرم:
1) غزل
هئچ بیلمدیم کیم ائتدی منی مبتلا سنا
نادیده ائیلدیم دل و جانی فدا سنا
بیر من اسیر اولمامیشام دام زلفووه
حیران اولوبدو گؤر نئجه شاه وگدا سنا
اغیار یئتدی وصلووه، قان ائتمه باغریمی
سیندیرما قلبیمی، اوتورور چوخ بها سنا
ای دل دولانما کویینه اول ماهپاره نون
پیوسته یوز وئرور غم و درد و بلا سنا
لعلوندن آلدی کام دل ای شوخ، هر یئـتـن
دل قانه دؤندی کیم، دئیه جک بی وفا سنا
ای قان اولان کؤنول، بو مَهَه اویما، ال گؤتور
اویموش رقـیبه، ائیلمه ییر اعـتنا سنا
گیسوی زلف یاره اسیر اولماغـین یئتـر
بخت قـرا اودور، دئیه بخت قرا سنا
دست تملق هئچ کسه آچما زمانه ده
گر کاسه – کاسه خون دل اولسا غذا سنا
حالیندان اولمادون گئنه آگاه ثاقبین
عشقون یولوندا اولدی عجب خاک پا سنا.
2) غزل
گؤردی عمرینده نه لذت او کی دونیا دوتدی؟
چکدی بوش زحمت بیجا، رهِ بیجا دوتدی
گؤردی باشدان آیاغا غصه و غمدور بو جهان
دئمه مجنون نه ایچون دامن لیلا دوتدی
نفسوون دوشمنی فرعون کیمی اولما ، حذر ائت
وئرمه دی دقت او، بیر دم اونی دریا دوتدی
رتبه سین ائیله دی کم، سؤیله دی « رَبی اَرنی»
باخ بو موسی یه، عجب گؤر نه تمنا دوتدی
دولانور گؤز قاباغیندا او پری چهره مدام
گؤرمه یور الده نچون بس یدِ بیضا دوتدی
کیشی عیسی کیمی اولسون گره ک، ای واعظ شهر
قاچدی بو خلقدن، افلاکده مأوا دوتدی
ای خلیله اودی گلزار ائله ین شیرین لب
داغ هجرین دل دیوانه ده مین جا دوتدی
عالمی ائیله دی بیر قان چان چاناغی اهل غرض
نه ایچون عالمی بس بیر بئله غوغا دوتدی؟
گؤسترور یول منه چوخسی:«بو یول ایله گئده سن!»
نچون ای دل، اؤزی ایمدی ره دونیا دوتدی؟!
باده کوثره بالمرّه دخی میل ائله مز
لبوون فکری ایلن کیم می ِ مینا دوتدی.