انجمن ادبی آراز – 15
(منبع: هفته نامه آراز آذربایجان، چاپ ارومیه، شماره 195 مورخ 25 دی ماه 1389):
اینجا تالار صفی الدین اورموی حوزه هنری آذربایجان غربی است در شهر ارومیه واقع در خیابان شهید امینی، جنب استانداری. بعد از ظهر چهار شنبه 22 دی ماه 89 ؛ شاعران آمده اند حدود 50 نفری، خانمها و آقایان، پیر و جوان. برنامه طبق معمول با سخنان مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه و دبیر کانون شعر و ادب شروع می شود و به تعبیر طنزآمیز خودش: « با موعظه هایش!». سخنانش رنگ احترام به شاعران دارد ابیاتی از حدیقه حکیم سنائی می خواند و تأکید می کند که شاعران جوان حتماً آثار امثال این شاعر عارف و بزرگ را بخوانند. سپس جملاتی در باب مناسبتهای این روزها می گوید، یکی تبریک امروز که سالروز میلاد امام هفتم حضرت موسی بن جعفر(ع) است و حدیثی از آن حضرت در موضوع فدک که در پاسخ هارون الرشید فرموده بود و معنای شگفت سیاسی دارد.
مصطفی قلیزاده علیار اشاره ای هم به نقش شاعران متعهد و مبارز زمان امام کاظم (ع) از جمله دِعبِل خُزاعی می کند که به مخالفت با خلفای جور و کژی های زمانشان به حمایت از اسلام و اهل بیت پیامبر (ص) برخاستند و شعر مقاومت آفریدند.. بعد هم تسلیت به مناسبت سقوط هواپیمای تهران – ارومیه در یکشنبه گذشته . در سیمای همه حاضران در کانون سایه ای از اندوه دیده می شود.
آنگاه دبیر کانون شعر و ادب با تواضع از شاعر جوان و توانا و متواضع ارومیه ای جناب محمد عابدینی می خواهد که در کنار مجری بنشیند و برنامه هفتگی را ادامه بدهند. این هم از رسوم شش ماهه اخیر کانون است که هر هفته در کنار مجری ثابت ( زهرا کریم زادگان) یک نفر شاعر پیش کسوت و برجسته هم به عنوان کارشناس و استاد می نشیند و به کمّ و کیف اشعار قرائت شده از منظر نقد شعر نظر می دهد و نظر دیگر اظهار نظر کنندگان را جمع و جور می کند و گاه رفع و رجوع و به نوعی قضاوت و حلّ و فصل. شاعرانی مثل حمید واحدی، کریم گل اندام، سید حیدر علی آران، سعید سلیمان پور، فکریه سلامت ، دکتر محمد علی ضیایی، ... و گاهی هم اگر از این شاعران کسی نیامد، خود قلیزاده علیار جور همه را می کشد!
باری، این هفته مجری ابتدا شعر معروفی از مرحوم فریدون مشیری (بی تو مهتاب شبی باز از آن کوجه گذشتم!...) را می خواند از اول تا آخر، که به نظر می رسد چندان با حال و هوای مجلس سازگار نیست چون انتظار این بود که ابتدای مجلس با شعری در موضوعات مناسب این ایام باشد. به حال، شاعر و ادیب معروف غلامرضا دانش فروز (شبگرد) یک مثنوی به ساحت هفتمین اختر تابناک علوی( امام کاظم) تقدیم می کند که این ابیات را توانستم یادداشت کنم:
بزم عشق است و حریفان باده نوش/ قلزم دریای هستی در خروش/ می رسد آوازی از جنس بلور/ می چکد از لامکان ذرات نور/ از نسیم عشق می خیزد نوا/ از عروج روح می آید صدا/ ....بانگ علوی می رسد از بزم روح/ بانگ عیسای مسیح از حلق نوح/ اختر موسی بن جعفر در ظهور/ برج خورشید از جمالش چیده نور ...مثنوی با اینکه زبانی کهن دارد ولی روان و زیباست.
دریاچه ارومیه که پیش چشم همه عالمیان در نتیجه بی توجهی مسئولان ذیربط بی خیال شعار محور به حالت احتضار افتاده و کویری از نمک به یادگار می گذارد برای نسل های آینده که مبادا فراموش شود! و امروزه مُشرِف به موت است یا به تعبیر نیما : « دارد می سپارد جان، قربان!» بندگان خدا شاعران و خبرنگاران و گزارشگران مدام داد و فریادشان به آسمان بلند می شود که « آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید، یک نفر در آب دارد می سپارد جان...» اما معلوم است آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. این هفته شاعر جوان مرتضی مولایی جمال آباد در مرثیه این دریاچ? مرحوم مغفور بی پناه و بی حامی شعری می خواند:
نوحون گمیسینی آغری داغیندان ائندیرین/ چونکی بیر فیرتینا یولدادیر/ چون کی ایش بیلن لریمیز دئییبلر:/ اورمو دنیزینی سئللر باساجاق/ و بیر تهلوکه دیر اورمو شهرینه/ نوحون گمیسینی آغری داغیندان ائندیرین/ گئده جه یم دنیزین دؤرد بیر یانینا/ بلکه بیر اوره یی پاک انسان بولام/ و او دنیزه بیر یاغیش نمازی قیلا/ نوحون گمیسینده.
در باره شعر مرتضی مولایی بحثی مختصر در می گیرد اما به نظر می رسد شاعر جوان موضوع خوبی را یافته و البته خودش هم می تواند بیشتر بپروراند. محمد رنجبری دیگر شاعر جوان است که در چند ماه اخیر خوب تواسته خود را از کلیشه نویسی خام دوران جوانی شعر خود رها سازد و در قالب کهنه غزل شعری نو پدید آورد و در حال رشد است و باید بیشتر بکوشد تا به مراحل بالاتر دست یابد. این هفته غزلی در سوگ قربانیان سقوط هواپیمای تهران – ارومیه می خواند:
حسّ پریدنی بود یک آسمان کشیدند/ در آسمان ابری رنگین کمان کشیدند/ هم برف بود و سرما، هم فصل رفتن و کوچ/ آری پرنده ها دست از آسمان کشیدند/ پرواز سبزشان را با تیر غم شکستند/ هر تیر را به شوق رفتن به جان کشیدند/ شد آسمان آبی خالی ز شوق پرواز/ از یک کرانه خود را تا بی کران کشیدند/ اما پرنده ها باز روی زمین نبودند/ شهری پرنده ها را بر دوششان کشیدند.
استاد محمود شامی شاعر نام آشنای ارومیه شعری لطیف به نام « کند جویزی» می خواند که موضوع شعر برای خود حادثه ای دارد شنیدنی و شامی هم خوب از عهده بیانش برآمده بود مثل سایر اشعارش و به نظر می رسد یک نظیره موفق برای « حیدر بابای شهریار» است. جواد رمضان هم شعری سپید و کمی طولانی می خواند با جانمایه اجتماعی قابل دقت و تأمل. عابدینی هم یادآور می شود که برای درک این قبیل اشعار باید آن را دید و خواند. بهروز اصغری، علی شجاع، زهرا محمد زاده، نصوحی، گل اندام، کامل نوروزی و...ازدیگر شاعرانی بودند که شعر خواندند.