سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به جستجوی دانش برخیزد، فرشتگان بر وی سایه اندازند و در معیشتش برکت حاصل می شود و از روزی او کم نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :111
بازدید دیروز :117
کل بازدید :2955053
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/9/8
9:27 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح

 نگاهی به شعر شامی - 2( ترجمه)

شاهرخ رضوانی

 

بمان شاعر!

ترجمه فارسی شعر " کندیمیزدن آیریلاندا " (هنگام جدایی از روستایمان)

سروده ی محمود صادقپور (شامی)

مترجم : شاهرخ رضوانی

از آغوش طبیعت می گریزم                            مسیرم از رهی پر سنگ و خاراست

بسان ابر بغض آلود و غمگین                           در این ره چشمهایم اشکبار است

**

نگاهم می کند با چشم حسرت                        نشاط انگیز و گلگون روستایم

منم فرزند او ، او نیز مادر                               سرود هجرتم را می سرایم

**

درختی شاخه گسترده است اینجا                    که راهم را بگیرد تا بمانم

تو گوئی دختری خوشرو و زیباست                   که حلقه می زند بر بازوانم

**

درخت خوش صدای خوب منظر                      چنین گوید به من با مهربانی

مرو ای نغمه ساز زندگانی                              تو باید تا ابد اینجا بمانی

**

هزاران مرغ زیبای طبیعت                             به من نزدیک می گردند اینجا

بمان شاعر، بمان در خانه ی خود                     همه گویند با من این سخن را

**

شکفته غنچه های روستایم                           شکوه انگیز و زیبایند و طنّاز

نمی خواهند از من دور باشند                        شگفتی های این دنیای پرراز

**

به هنگام عبور از کوهساران                         هزاران صخره می گیرند راهم

همه از رفتن من اشکبارند                          درخت و باغ و رود و چشمه ها هم

بمن گویند هر یک این سخن را                    مرو شاعر از این گلزار زیبا

**

به من چسبیده خاری از گل سرخ                 که می گوید مرا اینجا بمانم

چرا عزم سفر داری از اینجا                          تو هستی شیره ی روح و روانم

**

هوا و آسمان و ابرها نیز                             همه طوفانی و پر اشک و آهند

و صد ها صخره و دیوار و تپه                            برای رفتن من سدّ راهند

**

و می پیچند پیچک های پیچان                     برای ماندن من ، دور پایم

صدای باد می آید ز هر سو                           پر است از این نوا ها گوش هایم

چرا عزم سفر داری از اینجا                          بما ن شاعر ، مبر از یاد ما را

ادامه ترجمه را در قسمت بعدی بخوانید

                               منبع: دو هفته نامه "دنیز               " شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه

 


  

نگاهی به شعر شامی

نوشته شاهرخ رضوانی

شاعر بنام ارومیه جناب محمود صادق پور متخلص به "شامی"شهره خاص وعام این دیار است.شامی در قالبهای سنتی شعر ترکی بخصوص در قالب "قوشما" که قالبی است به مراتب جا افتاده تراز غزل، تازگی ها و شگفتی هایی با تصاویر پر نقش و نگار می آفریند و تازگی حاصل تعامل حساس شاعر با زندگی و طبیعت است به طوری که مخاطبانش را به حیرت می اندازد. شامی هنرمندی است که با فصاحت وبلاغتش هم شاعر است و هم عاشیق و عاشق. تمام توانایی اش را در سرودن چنین قوشماهای دلنشینی  به کار می گیرد. او خطاب به عاشیق های آذربایجان می گوید: 

               من ائل شاعری یم، سن ائل عاشیقی            

سن منه الهام وئر،من ده سنه سؤز   

                 چال سازی مجلسین اول یاراشیقی           

من سازا سؤز وئریم،ساز دا منه سؤز

باید قدر این گوهر یکدانه را بدانیم اگرهم در ترازوی نقدش میگذاریم حق مطلب را درباره اش بگوییم با این مقدمه پرسشی را مطرح میکنم چرا باید شامی را دوست بداریم وشعرش را ببوسیم وبر طاق چشمانمان بگذاریم پاسخ های من در برابر این پرسشها چنین خواهد بود در سطور بعدی این نوشته:نخست اینکه شامی با زبان شیوای ترکی آذربایجانی این دیار و زادگاهش شعر می سراید، نه با زبان ترکی استانبولی و زبان معاصر و تحریری جمهوری آذربایجان. بخاطر این است که هم خواص و هم عوام شعر او را که تبدیل به زبان ادبی ترکی این دیار شده به راحتی می پذیرند و از آن لذت می برند وزبان به تحسینش می گشایند. چرا که او سبکی تازه در گفتاراین زبان ایجاد می کند که بعد از شهریار عشق آتشین او به زبان مادری بدون تکیه به زبان یا لهجه های دیگر روشن می شود: 


 هارا قاچیرسینیز کؤچری قوشلار     

ایندی کی ائل لرین یامان چاغی دیر 
ایگیت اولان مگروطنی بوشلار    

 گـؤرنده مملکت غم دوستاغی دیـر


شامی در آفریدن اشعار ترکی خود مقلد و دنباله رو هیچ شاعر نشده وبه سبک گفتاری خاص و زبان مستقل و ویژه ای رسیده است. او با مطالعه عمیق اشعار شعرای بزرگ آذربایجان مانند حکیم فضولی، نسیمی، نباتی، نظامی، ملا پناه واقف، سهند و شهریار به زبان و اندیشه ای خاص خود دست یافته و کانونی از عناصر خیال و عاطفه شاعرانه در کلامش برافروخته که روشنایی هایش تشبیهات و تخیلات وترکیبات و ساختار زبانی شیواست.

 گوتور سازی باس باغرینا چال عاشیق

  قوی ائشیدیب بولبول اولسون لال، عاشیق

ائله چال کی بوتون غـملر داغـیلسـین

  شراب کیمی وئرسین بیزه حـال ، عاشـیق

 

شامی شاعری طبیعت گراست و شیفته مناظر و تابلوهای طبیعت روستا. چرا که او در آغوش طبیعت رشد یافته، اتصال او به این دنیای شگفت انگیزباعث شده اشعاری زلال در وصف زیبایی های طبیعت دلربا سروده است. سروده هایی که از دل برخاسته، لاجرم بر دلها هم می نشیند. قطعاتی مانند: "آی ایشقیندا"، "کت جویزی" و "کندیمیزدن آیریلاندا" نمونه های درخشان از این گونه آثار شامی ست که بر تارک دیوان او فروغ افکنده اند. بنابراین می توان گفت شهرنشینی امروزی این شاعر وصله ناجوری بر تن و قامت شاعرانه اوست. شامی در عین اینکه شیفته طبیعت و شگفتی های خلقت است، رگه های از رئالیسم هم در لایه های ضمیر نا خود آکاهش دارد که او را به سوی زندگی شهرنشینی سوق داده و سالهاست که پذیرفته است از نعمات و تمتعات زندگی متمدن هم برخوردار شود، هرچند این نوع زندگی با آرمانها و ایده آل های رمانتیکی او سازگار نمی آیند واحساسها و رویا ها و باور های عاشقانه او را سرکوب می کنند. چرا که او هم مانند ژان ژاک روسو ایده آلش بازگشت به زندگی در جامعه روستایی است.  با این وصف شامی شاعری فیلسوف نیست، بلکه انسانی است که آرمانش وصف زیبای های زندگی است. اما چنین هم نیست که عنصر اندیشه در شعر او غایب باشد نگاه متافیزکی طبیعت گرانه او همیشه شاعر را در برابر کائنات به حیرت انداخته به طوری که در نخستین کتاب مجموعه شعرش "طبیعتین قوینوندا" شامی طبیعت را یک معما می داند: 


                مئشه سنفونسی جیر جیرا سسی           

چیچک لرین عطری ،ییلین نفسی
                گئجه قوشلاری نین حزین نغمه سی        

 آرتیریر حیرتی آی ایشیقیندا


شامی شاعر حماسه سراست و اشعار حماسی هم می سراید او در این منظومه هایش به توصیف  قهرمانانی چون کوراوغولو، قاچاق نبی، دده قورقود، ستارخان، می پردازد و آرزو می کند ای کاش این سلسله عاشقان در متن زندگی ما وجود داشتند: 


               شانلی کوراوغونون یوردودور بورا             

همیشه دونیادا   باشی اوجادیر      
            بسله ییب قوینوندا شاه خطایی نی          

شعرله، شمشیر له آدی قوشادیر

  
بسیاری از اشعار چاپ نشده شامی گنجینه های از فرهنگ فولکلوریک آذربایجان است  که بایاتی ها و ضرب المثل های رایج وجاری بین مردم را در بر می گیرند. این بخش از اشعار ا شاعر او را به اوج قله ای که خود آرزویش را دارد، خواهد رساند:


داغلار آشیب چوخ دنیزلر اوزموشم        

چوخ کئچمیشم دره، تپه، باغ، مئشه

دیرماشیرام بیرذیروه نین باشینا

آزقالیبدیر الیم چاتا گونشه

     شامی گاهی شعر طنز هم می سراید گاهی هم هجویات ومدحیاتی برای دوستان و نادوستانش.

و نکته آخر اینکه شامی استاد شعر ترکی در ارومیه راهش را یافته و بهترن اشعارش را هم ساخته و هویت شاعرانه او هم شکل گرفته است. خوانندگان و دوستداران شعرش از کلام او لذت می برند منتقدانش نیز باید با نقد زیبا شناسی کلاسیک به سنجش کارهای او بپردازند. و در آخر این جستار نامه، از زبان خود شامی چنین می گویم:  

                منه الهام وئره ر ساکت گئجه لر             

                کندین طبیعتی آی ایشیقیندا
                اؤزگه عالمی وار گوره سن اگر             

                 بوعجیب خلقتی آی ایشیقندا

                          منبع: دو هفته نامه "دنیز" شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه              


  

در بیان بی کرانگی شعر

شاهرخ رضوانی

مقدمه –در شماره های پیشین نشریه وزین دنیز، نوشتاری را با عنوان »وضعیت شاعرانگی« منتشر کردم و نظرگاه شاعران، محقّقان و پژوهشگران عرصه شعر و خلاقیت شاعرنه را در باب وضعیت شاعرانگی به اجمال از زبان ایشان نشان بیان داشتم. اینک در مقاله حاضر ادامه همان مقوله را به بیان دیگر از زبان بزرگان عالم سخن و اندیشه با دیدگاهی جدید پی می گیرم تا ماهیت شعر و چگونگی وضعیت شاعرانگی در بی کرانگی شعر بیشتر روشن تر شود.

نیما یوشیج شاعر نوپرداز و نو اندیش معاصر ایران در نشان دادن وضعیت شاعرانگی، سخنانی سرشار از ذوق و اندیشه دارد که می توان گفت حاکی از کشف و شهود شاعرانه خود اوست دارد وی می گوید: »شاعر جوهر هستی و هستی هر جوهری است. باید بتوانی برای بهبودی همسایه خود فکر کنی و احساساست مذهبی او درتو روشن بشود تا بتوانی یک مصری باشی، یک عرب بادیه نشین در حوالی نیزارها، و طراوت هنگام غروب های آن حوالی را به طور دلچسب درخود بیابی. در این صورت گذشته انسان، که عالم تاریخ باشد، باید بسیار زیبا درنظر تو جلوه کند و بکاوی در آن و با آن تخمیر شده احساسات خود را برانگیزی«.

نیما در جایی دیگر می گوید: »ماهیت اصلی شعر نیرویی است که ما را در ابراز اندیشه های خود قدرت می دهد. احساسات و عواطف مربوط به طرز زندگی هستند که کم و بیش، با شعر شاعر بعداً هم پا می شوند«.

 نیما در آخرین بند شعر «ماخ اولا» چنین می سراید:

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر/

فریاد من رسا/

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می زنم/فریاد می زنم.

منوچهر آتشی شعر را درخت گلگون شعله ای می داند:

شعرم از جنس گیاه و آتش است /

سرو است/ که صدای بلند مغروری دارد.

و فرسوده که شود/ درخت گلگون شعله خواهد شد.

فروغ فرخزاد شعر را صدای ماندگاری می داند که پژواکش تا ابد در سینه ها طنین خواهد انداخت:

صدا، صدا، تنها صدا/

صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن/

 صدای ریزش نور ستاره برجدار مادگی خاک/

 صدای انعقاد نطفه معنی /

 و بسط ذهن مشترک عشق

صدا، صدا، صدا،

 تنها صداست که می ماند.

دکتر رضا براهنی در تحلیل این شعر فروغ، و چگونگی این صدا در کتاب کیمیا و خاک، برداشت ها و کشف های قابل توجهی دارد که خوانندگان این مطالب را حوالت می دهم به رجوع این مکاشفه ها. براهنی در جایی از این بررسی می گوید: »مکانیسم بیان این صدا استعاره است (تنها صداست که می ماند) چرا؟ به دلیل اینکه حیات نوع بشر طولانی تر از حیات حکومت ها، تاریخ ها، رسانه های جمعی، نهضت های سیاسی و اجتماعی و انقلاب ها و ضد انقلاب هاست. حیات هنر به طول حیات نوع بشر است همه می گذرند و آن صدا می ماند. هنر نسبت به تاریخ فراروی می کند به دلیل اینکه ریشه هایش قوی تر از آن است. هنرمند از سلال? درختان و از تبار گلها، حتی تاریخ مصنوعی است. وظیفه شعر تذکّر طبیعت قدیمی، ازلی و ابدی و دائماً متحول انسان است«

در این تحلیل براهنی، صدایی که در این جا استعاره می نماید، ناگهان معنای تحت اللفظی پیدا می کند. صدا اساس زبان است. کسی که حرف می زند، نخواهد ماند، صدایش خواهد ماند. گویند? حرف، خوانند? آواز و سرایند? شعر خواهند گذشت، حرف و آواز در شعر یعنی صدا، خواهد ماند. صدا آن کیمیاست.

محمد رحیم اخوّت با نگاهی به بی کرانگی شعر و با یادآوری باورهای هایدگر نسبت به وضعیت شاعرانگی می نویسد:«شعر به عقیده هایدگر دارای خاصیتی است که از خواست و اراده ما بیرون است. شاعر نمی تواند اراده کند که شعر بگوید، شعر خودش می آید و ما هم که خوانندگان شعر او هستیم نمی توانیم به خواست و اراده خودمان در برابر آن واکنش ابراز کنیم. باید به شعر تسلیم بشویم و بگذاریم روی ما کار کند«.

از دیدگاه برخی از صاحب نظران، شعر سیالیتی است که لحظه های ما راغنی می سازد و آن شکوه مخیل را با وارد کردن بازی گوناگون از دسترس دور در دسترس نزدیک ما قرار می دهد. شعر تمام آن چیزهایی را که ما به حکم عادت گرچه در هر لحظه در کنار ما هستند اما از ما بسیار دورند به ما برمی گرداند و به همین دلیل هم چیزی فراتر از تعریف و نظریه است. شعر در عین حال که در بستر زمان رشد می کند، زبان را از قید آگاهی صرف و تاریخیت خود نیز رها می سازد. بنابراین نوشتن در مورد شعر و صدور تعریف و در نظر گرفتن نظریات هنگام تحلیل و بررسی آن نمی تواند تنها تداوم آگاهی باشد بلکه یک مبادله است. یک بازی است بازی ای که با طرح سلیقه ردّ یا تایید دیگر بسیار متفاوت است. و تفاوت آن ناشی از خلاقیتی است که آگاهی و شعور نویسنده و منتقد، وقتی درگیر بازی بودن و انتقال در رابطه با یک اثر می شود به آن دست می یابد و آن را پرورش می دهد».(داریوش معمار، فصلنامه شماره 11 و 12 گوهران)

عبداله صمدیان از شاعران معاصر اهل ارومیه و ساکن تهران است. این شاعر با نثر زیبا و شاعرانه اش چشم اندازی متفاوت درخصوص جایگاه شاعری و وضعیت شاعرانگی دارد فرازهائی از نظرات او را با هم می خوانیم:

»شعر جز عشوه پرشکوه جانی کنشمند نیست و جز این اگر باشد، بازی است، موج بازی است، هر چند به ظاهر تحسین برانگیز باشد. شاعر، اندیشمند نستوهی است که هراز گاهی، از بیکرانگی اندیشه، به ستوه می آید، ستوهش را در شعر می ریزد و ردّی درخشان بر جادّه می نشاند و ردّ می شود جان های بی شکوه طفیلی شعرند، هر چند شهره شهر باشند، چرا که شیّادانند و نادانند و شعر با نادانی نمی خواند، شعر اعتراف نامه نادانی دانایان است، شعر دانش رقصان است«.

از نظر محمدرضا خسروی شاعر معاصر خراسانی، شاعر هشدار دهنده است. شاعر با درک و فهم و شعوری که باید دارا باشد، برحذر دارنده است، شاعر پیشرو است. شاعر در کاروان گذار بشر از وادی زندگی در زمره سالاران و سروران قافله است. او باید واژه ها را از طریق کارگاه و پالایشگاه شعر، در خدمت هدفی از هزاران هدف زندگی بگیرد. شور آفرین باشد، تسّلی بخش باشد، دمساز باشد، حکیم باشد، روایت کند، حکایت کند، شاکی باشد، شاکر باشد، معترض باشد، امیدها را برانگیزد، هیجان ها را مهار کند، شوق ها را و شادی ها را رسم کند، تنهائی را پر کند، دل ها را خالی کند، جان را و جهان را و پیر را و جوان را به مدد شعر متحول و منقلب و دیگرگونه سازد و هیچ کاری که نکند شاعر باید همچون کیمیای باده و عشق بتواند آنچنان را آنچنان تر کند و نمونه را در همین روزگار خودمان نگاه کنید به دفترهای شعر سیمین بهبهانی که با درکی ژرف از تحوّل عصری، همه این انتظارها را برآورده است بی که حتی بر نظام مشروع شعر بشورد.

این سخنان شیوای خسروی این شعر مولوی را در ذهنم تداعی می کند:

نور یابد مستعد تیز گوش

کو نباشد عاشق ظلمت چو موش

دکتر مریم مشرّف در کتاب مرغ بهشتی که دربار? زندگی و شعر استاد شهریار به تقریر درآورده است در جایی می نویسد « ملاک شعر بودن یک شعر از نظر او (شهریار) در وهله اوّل قدرت تاثیر در خواننده است نه تازگی و غرابت مضمون و کلمات شعر از نظر او در وهله اول باید اثرگذار باشد تازه در آن وقت است که می شود دربار? تازگی آن بحث کرد و چیزی گفت. حتی اگر شعری وزن نداشته باشد ولی گیرا باشد باز شعر است».

در این کتاب دکتر مشرّف به نقل سخن شیوائی از خود شهریار می پردازد که بدین شرح است:

»سالهاست در کشور ما صحبت از شعر تازه و کهنه است. غالباً از من می پرسند که عقید? شما درباره اشعار جدید چیست؟ چیزی که مسلم است تنها تازگی کافی نیست که چیزی را مقبول خاطر همه بسازد. یک قطع? ادبی فرض کنید مال عهد دقیانوس، اما هم مطلبی دارد سودمند و هم شعر است یعنی نفوذ و تاثیر دارد. قطعه دیگری فرض کنید از حیث سبک "آخرین سیستم" ولی نه شعر واقعی است و نه مطلب مفیدی دارد. شما این دو قطعه را در محلّه کوران هم ببرید قطعاً اولی مقبول است و دوّمی مردود. فرض کنید بنده قطعه ای ساخته ام که مدعی است من هم شعر هستم و هم تازه شروع می کنیم به خواندن. اگر هیچ تاثیری در ما نکرد که اصولاً شعر نیست و موضوع منتفی است اما اگر ثابت شد که شعر است، از نظر تازگی تجزیه و تشریح می کنیم«.

دکتر مشرّف در شرح این سخن شهریار و نگاه او به وضعیت شاعرانگی در همان کتاب می نویسد: »از نظر او (شهریار) دو نوع تازگی داریم یکی تازگی موضوع اثر و دیگر تازگی روح اثر. تشخیص اولی، عقلی و استدلالی ولی تشخیص دوّمی ذوقی و استنباطی است. این تازگی دوّم همان طراوت خاص و نکت? "یدرک و لا یوصف" است که "آن" می نامیم و شهریار آن را روح تازه نامیده و از تعریف آن خودداری کرده است. او "تازگی روحیه و تازگی موضوع و مطلب" را دو شرط اساسی تازگی شعر می داند و سادگی و رمانتیسم را از شرایط فرعی و تکمیلی چنین آثاری می شمارد«.

در سطور بعدی این کتاب دکتر مشرف نگاه شهریار را نسبت به وضعیت شاعرانگی چنین توصیف می کند:

«از مجموع سخنانی که شهریار در مقدمه های خود بر چاپ های مختلف دیوانش گفته است           می توان چنین نتیجه گیری کرد که شهریار از چهار ویژگی شعر سخن گفته است:

1- قدرت نفوذ و تاثیر 2- تابلو سازی رمانتیک 3- نزدیکی شعر به زبان مردم 4- تازگی روح و موضوع»

برخی از اندشمندان برآنند که شعر مثل هر چیز دیگر، صورتی دارد و ماده ای. صورت آن وزن کلام است و این وزن ما به الاختلاف آن است از داستان و موسیقی. شعر سخنی است موزون داستان سخنی است بی وزن، موسیقی وزنی است بی سخن. امّا شعر به سبب ماده یا محتوای خود چیزی است بیش از سخن موزون. شعر سخن موزونی است که ادراکات و عواطفی دربر دارد. به عبارت دیگر، شعر مانند هنرهای دیگر، گذشته از نظام های صوری خود شامل تصویرهای پرمعنی و عواطفی شدید است. پس شعر از سه عنصر آفریده می شود:

1- وزن 2- تصاویر جزئی حسی 3- عواطف شدید

زبان به منزله دنیای صغیری است که دنیای کبیر جامعه انسانی را به صورتی فشرده منعکس       می کند هر لفظی از آن سبب که وابسته اشیاء و امور است، ادراک یا تصویر ذهنی نسبتاً مشخصی در ذهن انسان بیدار می کند و این تصویر، موافق ما بازاء خود، عاطفه ای بر می انگیزد. گوینده ادراک و عاطفه ای را که خود آزموده است با بیان کلمه، به دیگری انتقال می دهد. برای آن که گوینده بتواند ادراک وعاطفه جدید به شنونده برساند یا ادراکات وعواطف موجود او را دگرگون سازد، باید بین او و شنونده، دنیای ادراکی مشترک و نیز عوامل دلالت مشترک وجود داشته باشد. این دنیای ادراکی مشترک انسان ها همانا واقعیت است». (دکتر امیرحسین آریان پور، تحقیق درباره جامعه شناسی هنر درباره خاصیت و موجودیت شعر)

بر اثر بستگی ادراک به عاطفه هر کلمه علاوه بر ادراکی که در شنونده پدید می آورد عاطفه ای نیز به او می دهد. بطور کلی هیچ کلمه ای نیست که در روابط انسانی و نه فی حد ذاته، متضمن دو جنب? ادراکی و عاطفی که البته از یکدیگر جدایی ندارند، باشد. اما شاعر برخلاف عالم معمولاً کلماتی را برمی گزیند که بار عاطفی سنگین تری دارند چون جنب? عاطفی کلمات ناشی از اشیاء و اموری است که در طی زندگی اجتماعی با آن کلمات همراه بوده اند پس جنبه عاطفی کلمات برای اعضاء یک گروه اجتماعی کمابیش همانند است. در این صورت عواطف و نیز ادراکاتی که گوینده به شنونده می دهد، با آن که فردی و خصوصی به نظر آیند باز خصلت جمعی دارند متعلق به جامعه ای هستند و در خارج از آن جامعه دقیقاً دریافت نمی شود. از این جاست اگر به تفسیر شعر بپردازند و یا آن را به زبان دیگری ترجمه کنند شور عاطفی اصیل آن از میان می رود. کلمات چه به صورت مجزّا و چه بصورت مرکب به ما تصاویر ذهنی می دهند. تصویر ذهنی شاعر عین ادراکات حسی او نیست بلکه تراکیبی است از ادراکات حسی که بوسیله شاعر تنظیم شده است. شاعر موافق حال خود از میان تصاویر زبانی، برخی را عیناً برمی گیرد و برخی را دگرگون می کند و از این گذشته، دست به ساختن بعضی تصاویر می زند. به این معنی که پس از ادراک حسی، به تامل و تعمّق می پردازد و به نیروی بینش خود، به کلمات و اوزان، نظام و مایه و توانائی عظیمی می بخشد. از این رو تصاویر شاعرانه نمودار شخصیت شاعر و متضمن فلسفه حیات اوست.چگونگی رفتار شاعر در زمینه انتخاب سنن هنری و قبول و ردّ و تغییر تصاویر لفظی موجود و رایج کاری بس دشوار و ملاک توانائی شاعر است.(همان)

بعضی ها  شعر را چنین تعریف کرده اند: بیان واقعیت به صورت تصاویر لفظی . یعنی بازنمائی عینی و حسّی و جزئی واقعیت به وسیله تصاویر لفظی جزئی. شعر با تصاویر جزئی خود، عواطف وابسته اشیاء و امور زندگی را منعکس می کند و تاثیر عمیق آن از اینجاست. شاعر با شعر گویی، عملاً پراکندگی اندیشه خود را از میان می برد و شنونده به وساطت دنیای مشترک واقعیت و تصاویر و اوزان زبانی، در این آزمایش شریک می شود. شعر به مدد وزن و تصاویر عینی، عواطف شدیدی در فرد پدید می آورد. او را از واقعیت ادراکی حال غافل می کند، به دنیای موزون و دلنشین می برد و از ناسازگاری های موجود آزادش می سازد ولی کار شعر تنها همین نیست. این نیمی از وظیفه شعر است، نیمه منفی، نیم دیگر نیمه مهم و مثبت است، سیر دنیای بسامان آرزوها تغییری بر انسان عارض می کند، به طوری که چون به ندای واقعیت از خیال بیرون آمد، خود را دیگرگون می یابد. او دیگرگون شده است. وحدت عاطفی و ادراکی تازه ای به دست آورده است، اما واقعیت ظاهراً تغییری نکرده است، همان است که بوده است. پس موافق، انتظام پرشور تازه ای که در وجود خود احساس می کند برای تغییر واقعیت به مقابله آن می شتابد. انسان به نیروی شعر، از واقع به خیال، و از ممکن به محال می رود. در آنجا سرمست می شود و این سرمستی او را دگرگون می سازد. پس با حال تازه ای به عالم واقع و حوز? ممکنات بازمی گردد و برای نزدیک کردن واقع به خیال و ممکن به محال، تلاش می ورزد. (دکتر امیرحسین آریان پور)

از این بیانات می توان نتیجه گرفت که دنیای شعر، دینای ظاهراً ثابت "وجود" یا "بود" نیست، دنیای متغیّر "کـَون" یا "صیرورت" است. کار شعر دگرگون ساختن هستی بالفعل و تحقق هستی بالقوّه است.

 منبع: هفته نامه دنیز، شماره 11- مورخ 22/ 12/ 90


  
<      1   2