شعری از علی شجاع:
مثنوی جانباز
به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) روز جانباز هر آن کو واقعا گردیده عاشق بدان که رسته از دام عــلایق گزیده مکتبی چون مکتب شمع منور گشته از او محفل جمع قـلم بر سر کشیده کام خود را سپرده بر خدا فرجام خـود را کـتاب عشق را با خون نوشتـه وجود خـو یش با آ تش سرشتـه زصهبای شـهادت مست گشـته شده فانی و از آن هست گشـته به لطف حق زده چنگ توکل به جسمش زخمها بشکفته چون گل بـپرورده زلاله گلشنی سرخ به تن کرده زخون پیراهنی سرخ فروزان کرده از شوق آتشی را در آتش یافته حال خوشی را همان آتش که بر باطل فکنده همان آتش کز آن حق گشته زنده همـان کـز کربـلا منشا گرفـته فـروغـش گنبد خـضرا گرفـته در آنجا شعر رزمی را سرودند در آنجا خار خفت را درودند در آنـجـا تیـغ کرده کار خـامه نوشـته از جوانمردی چـکامه در آنجا کشف شد معنای ایثار در آنجا معنویت یافت مقدار در آنجا کرد بر افلاک پرواز ابولفضل آن سپهسالار جانباز همان کو آل یاسین را سپر شد ابا عبداله از وی مفتخر شد کز او در اهتزاز آمد لوایش به عالم شهره شد عشق و وفایش عطش را دام صیاد هوا دید به روی تشنگی سیرانه خندید چهارم روز بود از ماه شعبان کز او آراسته شد بزم کیهان به جانبازان مبارک زاد روزش فروزان باد نام جان فروزش تو ای جانباز پرچمدار نهضت به سنگرها چویار غار نهضت هـنرمند دیار جنگ و جـولان حماسه ساز سبک عشق و عرفان به سبک تو قصیده وصف جنگ است غزل تعریف صحرا و پلنگ است عـروض نظم تو مارش تهاجم ا فـا عـیلش شـهادت با تـبسم قلم در دست تو از جنس نی نیست بسامدهای طبعت جام و می نیست طبیعت را دگر شرحی دهی تو مناظر را دگر طرحی دهی تو مرکب دان تو لب ریز خون است خطوط دفترت آلاله گون است برای شعر تو دفتر چه تنگ است ز تاب معنیش بی تاب رنگ است یم ایثــــار با تو موج گـــیرد عقـــاب روح با تو اوج گـــیرد کنی در دشت رزم خاک و ناموس ز غیرت واژه ها تألیف قاموس زدی پیوند با محـنت طرب را رفاقـت با غضب دادی ادب را به دست از آرپی جی چنگ داری زموج انـفجـار آهنگ داری همه دم همدم شلیک و تـیری چه طرفه انس با خمپاره گیری چو خواهی سایه بانی بر گـــزینی کـــنار تانک یا توپی نشــینی تو را از سنگ و خاک و گل وساده بساط ساده ات از ساده ساده ز دام خواب چشمت در گریز است وگر نه رخت خوابت خاکریز است تو ای جسمت سپر بر جسم میهن به جولان کرده جانت کار جوشن مـیان معـرکـه تا زِنـده ای تو به میدانهای مین تا زَ نـده ای تو ز ترکشها جمالت خال خال است تفاخر را جراحاتت مدال است تو سرو سرفراز این دیاری دژ عشق و نشان افـتخاری زده خصم ار تبر بر پیکر تو سر افرازیست ما را از سر تو گـرفـته دهر قهر و مهر پـیشه تو را استادگی باشد همیشه ز تیغش گرچه داری زخم بر تن تو را تفسیر دیگر هست لیکن بهارت مشک از باروت بیزد خزانت برگ از یاقوت ریزد شما شه واژة قاموس عشقید شما غوّاص اقیانوس عشقید
شعری از علی شجاع شاعر شهیر ارومیه ای:
غـــزل ســـبز
تقدیم به محضر مبارک حضرت ولی عصر(عج)
آرزوی دل ما چیست ؟ دل آرایی سبز
حسرت دیدة ما چیسـت تماشایی سبز
تا تجلّی کنی ای نور به جولانگه نار
سینه را کرده ام از یاد تو سینایی سبز
خبر از خاطر من گیر که در چاه فراق
همچو یوسف شده ام غرق به رویایی سبز
تا به کی ای افق شعله ور منتظران؟
چشم دوزیم در این بحر به غوغایی سبز؟
لوح مخدوش زمان خطّ خزانی دارد
نو بهـــــارا ! زتو داریم تمنّایی سبز
سپهی منتظر آمدن سرداری است
حیدری،حیله دری، بانی سودایی سبز
شب جنگ است برافراز سفیدا، علمی
تا درخشان کنی از صلح ثریّایی سبز
روزنی باید از این محبس تاریک گشود
ای که داری هوس دیدن دنیایی سبز
عزم میخانة سازش کنی و بزم ستم
کی نصیبت بشود نشئه ی صهبایی سبز؟
نردبان سحر از سلسلة شب بگشا
گر تو را عزم عروج است به فردایی سبز
جمعه ها چشم به راهیم که آفاق زمین
بنماید به زمان جلوة بالایی سبز
نازنینا ،بفشان عطر عنایت که جهان
آفریند ز نفسهای تو صحرایی سبز
از شعر مدینه
قبلاً برای دوستان از یادداشتهای سفر عمره ام در تیر ماه 1390 مطلبی تحت عنوان "کعبه و بتخانه یکی است" نوشتم که بنا دارم به توفیق حق تعالی هر از گاهی به طور منسجم همان یادداشتها را بیاورم. روزی در مدینه منوره در کنار باب جبرئیل حرم مطهر نبوی (ص) ایستاده بودم که حالی پیدا کردم و این ابیات خطاب به حضرت رسول (ص) در دلم نقش بست و سپس روی کاغذ آمد که به اوضاع جهان اسلام و بیداری اسلامی و مصر و ... اشاراتی کرده ام:
در جستجوی کوی توام عشق شد دلیل
احرام بسته دل به هوای تو الدخیل
ما را به سایه حرم خود پناه ده
ای سایه بان بارگهت بال جبرئیل
آنک ز اقتدار تو بتها فروشکست
اینک به احترام تو برخاسته خلیل
موسی به اقتدای تو آمد، مسیح نیز
بیدار شد جهان ز نوای خروش نیل...
البته بعدها ابیاتی را در همان سفر بر این چهار بیت افزودم، فعلاً به همین چهار بیت نخستین اکتفا می کنم به عنوان تبریک عید مبعث که عید توحید و آزادی و انسانیت است.
اویان ای آذربایجان سنین یاتماغینلا آی آذربایجان دیلیم، دینیم،وارلیغیم، توپراغیم،اسلامیم تاپدالانیر اویان ای مسلمان قارداشیم... وطنینه یاخشی باخ، وطنینده گزه نلرین قاراباغدا آغ دام کندینده مچیدینده کی دونقوزلارلا فرقی یوخ می؟! اویان آی شیعه قارداشیم... باشقا مچیدلره مال سالاجاقلار آغ بیرچک آنانی مین فیکره دالدیراجاقلار آی منیم دین قارداشیم! گؤزون آچ یاخشی دولان آی مسلمان قارداشیم، اویان...اویان...اویان کی... قیش کئچر، اوزو قارالیق کؤموره قالار. اتابک تیموری "یورغون" / اورمیه مای آیی 2012