مینای شکسته (غزل)
مرحوم عبدالحسین شیرپنجه «تنها»
عارف که بُوَد مَحرم دلهای شکسته
هرگز نخورد باده ز مینای شکسته
از پای در افتادم و دستم نگرفتی
رفتم ز سر کوی تو با پای شکسته
در راه تو بنشسته به صد ناله و حسرت
یوسف، نظری کن به زلیخای شکسته!
از من مَطَلَب چامه و شعر و غزل ای دوست
چون ناله نخیزد دگر از نای شکسته
آمد بَدل زخمی من، زخم دوباره
گویند که پا بشکند از جای شکسته
مرهم ننهادند دل زخمی ما را
یا رب مددی کن تو به «تنها»ی شکسته.