برادر بزرگ سلمان رشدی در آذربایجان
سلیمان رستم یکی از شاعران وابسته به حزب کمونیست شوروی و از افسران سازمان امنیتی ک.گ.ب در آذربایجان شوروی بود که کمی قبل از فروپاشی شوروی از دنیا رفت. سلیمان رستم را می توان برادر بزرگ سلمان رشدی مرتد دانست، زیرا به سرچشمه عقاید دینی مسلمانان یعنی قرآن کریم جسارت کرده و در مطلع یکی از سروده های مزخرف خود گفته: شاعر سلیمان رستمه جواب
شعریمین بیر سطرینه قرآنی وئرسن وئرمه رم
تبریزین بیر داشینا ایرانی وئرسن، وئرمه رم
در جواب این حرف مفت آن شاعر ضد مردمی آذربایجان، بسیاری از شاعران مسلمان آن دیار و ایران شعرها گفته اند. یکی از آنها شعر آقای ابراهیم حائری شاعر اهری است که مرحوم استاد یحیی شیدا در صفحه ترکی روزنامه "فروغ آزادی" شماره 1699 – مورخ سه شنبه 14 مرداد 1365 در تبریز، آن را چاپ و منتشر کرد. جواب ابراهیم حائری این است:
قرآنین بیر سطرینه شیروانی وئرسن وئرمه رم
دُرّ ایله مملوّ اولان دریانی وئرسن وئرمه رم
شعریوی ای بی خبر گر موفته وئرسن آلمارام
قرآنین بیر حرفینه دیوانی وئرسن وئرمه رم
باشیوی گر یوللاسان قرآنه قیمت، آلمارام
صوت قرآنه اگر سن جانی وئرسن، وئرمه رم
سن کی، زندای سن، آمما من گولوستان بولبولو
شهریمین بیر کونجونه اوروپانی وئرسن، وئرمه رم
سینه وه چوخ وورما تبریزین داشین، هذیان دئمه
چون مسلمان شهری دیر، دونیانی وئرسن وئرمه رم
تبریزیم دیر سسله میش آزاده انسانلار بو گون
بیر شهیدین قانینا مین کانی وئرسن، وئرمه رم.
اهر- ابراهیم حائری
منبع: دو هفته نامه "دنیز" شماره 15- چاپ ارومیه
سلیمان رستمه جواب
شوروی دؤورو آذربایجان کمونیست حزبی نین تانینمیش شاعری سلیمان رستم واختی ایلا اؤز ملتی اولان مسلمان آذربایجان خلقی نین دینی اینامینا و قرآن کریمه تحقیر ائتمیش و دئمیشدیر: شعریمین بیر سطرینه قرآنی وئرسن وئرمه رم تبریزین بیر داشینا ایرانی وئرسن، وئرمه رم
قرآنین بیر سطرینه شیروانی وئرسن وئرمه رم
دُرّ ایله مملوّ اولان دریانی وئرسن وئرمه رم
شعریوی ای بی خبر گر موفته وئرسن آلمارام
قرآنین بیر حرفینه دیوانی وئرسن وئرمه رم
باشیوی گر یوللاسان قرآنه قیمت، آلمارام
صوت قرآنه اگر سن جانی وئرسن، وئرمه رم
سن کی، زندای سن، آمما من گولوستان بولبولو
شهریمین بیر کونجونه اوروپانی وئرسن، وئرمه رم
سینه وه چوخ وورما تبریزین داشین، هذیان دئمه
چون مسلمان شهری دیر، دونیانی وئرسن وئرمه رم
تبریزیم دیر سسله میش آزاده انسانلار بو گون
بیر شهیدین قانینا مین کانی وئرسن، وئرمه رم.
اهر- ابراهیم حائری
منبع: دو هفته نامه "دنیز" چاپ ارومیه، شماره 15
عباس بارز هم رفت
استاد «عباس اسلامی» متخلص به «بارز» شاعر شهیر شهرستان اهر در ناحیه شمالی استان آذربایجان شرقی روز 24 آبان 1390 (عید غدیر 1432) در 91 سالگی، دنیای فانی را وداع گفت. خبرش را دوست شاعرم اکبر حمیدی علیار به من داد. خدایش رحمت کند مردی خوب و شاعری با احساس بود و به دو زبان آذربایجانی و فارسی شعر می سرود و عضو انجمن ادبی استاد شهریار در سالهای قبل از انقلاب بود و اشعارش در نشریه ویژه آن انجمن در دهه چهل تا جایی که به خاطر می آورم، چاپ شده است البته من آن وقتها یک بچه دهاتی 5 – 6 ساله بوده ام، این نشریه را در آرشیو کتابخانه تربیت تبریز در دهه شصت به جناب منصور خانلو دیده ام و تورقی کرده ام، یادش بخیر. عباس بارز را هم نخستین بار در سال 1365 در دفتر روزنانه «فروغ آزادی» در تبریز و در محضر مرحوم استاد یحیی شیدا دیدم. او یک عمر صمیمیت و صداقت و سادگی شاعرانه و روستایی را یکجا در شعر و هنر زندگی اش داشت و جذابیتش هم درآن بود. کتاب «ائل دایاقینا سلام» او به شیوه « حیدر بابایه سلام» شادروان استاد شهریار بود که در سال 1346 در تبریز چاپ شده است با مقدمه محمد مصری و خود شاعر. بعدها هم گویا کتاب کوچکی از اشعارش را منتشر کرده بود و مجموعه شعر « یاسلی ساوالان» (سبلان عزادار) ظاهراً آخرین کتابش است. او در ادبیات آذربایجان جایگاه خاص خود را دارد.
امروز چهارشنبه 25 آبان 1390 در کانون شعر و ادب حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه، یاد و خاطره مرحوم بارز را گرامی داشتیم و من در باره ویژگی های شعری و منش آن فقید حرفهایی زدم و جناب استاد محمود شامی شاعر مشهور ارومیه هم خاطره سفر مرحوم بارز به ارومیه و روستای زادگاه شامی را بازگو کرد... از یکی از دوستان هم تلفنی شنیدم که مسئولان فرهنگی استان در باب محل دفن مرحوم بارز مثل اینکه اهمیت لازم را نداده اند!...
در اینجا مطلع و مقطع یکی از غزلهای ترکی عباس بارز را می آورم:
سوزگون باخیشلار آلدی الیمدن توانیمی
کیپریک اوخ اولدو، دگدی دله، تؤکدو قانیمی...
عاشق قوجالسا سئوگیسی گؤزدن سالار اونو
یا رب قوجالتما «بارز» شیرین زبانیمی!
و ترجمه اش به فارسی برای عزیزانی که ترکی نمی دانند:
نگاه مست تو جانا تاب و توانم را از کف برد
مژگانت مثل تیری به دلم نشست و خونم را ریخت....
عاشق چون پیر شود، از چشم محبوبش می افتد،
یا رب «بارز» شیرین زبان را پیر مگردان.
تسلیت میگویم به خانواده و فرزندانش به خصوص فرزند شاعرش بابک اسلامی. یادش گرامی باد.
مصطفی قلیزاده علیار
شیدا هم رفت!
دیشب خبر درگذشت شاعر، نویسنده و روزنامه نگار شهیر تبریزی استاد یحیی شیدا را ابتدا دوست شاعرم بهرام اسدی به واسطه پیامک به من داد، بعد هم دوستان تبریزی محمد رمضانی (نویسنده) و مختار صدرمحمدی (شاعر) و ... خدایش بیامرزاد، او به حق شیدای خدوم ادبیات آذربایجان بود که نیمی از ادبیات غنی ایران بزرگ است. خدمات ادبی و فرهنگی و منش انسانی یحیی شیدا برای همیشه ماندگار و البته تأثیرگذار خواهد بود. در باره شیدا بیشتر باید حرف زد و نوشت. اما این زمان بگذار تا وقتی دگر. جمعه 29 مهر 90