بی تو
(غزلی فارسی در انتظار خورشید عالمتاب عشق)
غزل ذیل را در سالهای دور و در اشتیاق رؤیت حضرت خورشید عالمتاب عشق گفته بودم، در اینجا ابیاتی از آن هدیه ناقابل را تقدیم منتظرانش می کنم :
بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو
بیا که غنچه دل وا نمی شود بی تو
بر آی از افق ای آفتاب صبح امید
که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو
هزار چشمه جوشان به دشتها جاری است
یکی روانه دریا نمی شود بی تو
چو لاله در دل ما داغ نامرادی هاست
جهان به کام دل ما نمی شود بی تو
ز سردمهری شبهای هجر دلتنگم
بیا که عقده دل وا نمی شود بی تو.