عوامزدگی رادیو معارف
رادیو معارف از قم با برنامههای پربار و غنی و علمی در ایران جایگاهی بس بالا دارد و حقیقتاً هم رادیو معارف است و این بنده به نوبه خود هر روز خیلی بهره مند میشوم مخصوصا از بیانات و دروس آیات عظام و مراجع تقلید، اساتید و علماء و کارشناسان امور دینی و تاریخ اسلام و حدیث شناس و عقایدشناس و ... الا اینکه گاهی این رادیو هم مثل دیگر دستگاههای منسوب به تشیع مظلوم ما، متأسفانه عوامزده میشود. همین امروز – جمعه 4 اردیبهشت 94 حدود ساعت 17 در آخرهای سخنرانی یک واعظ فاضل اما عوام زاده، امام حسین علیه السلام را به عنوان «ارباب» معرفی کرد و این واعظ فاضل و فعال هم به طریق عوام و بی توجه به واژه و عبارت «ارباب» و کاربردهای آن در قرآن و بی توجه به اینکه برای امام حسین (ع) در زیارتنامه های مأثور و معتبر و در احادیث ما از اهل بیت (ع) اسامی و القاب و کنیه های زیبا و پربار و پرمعنی و نغزی ذکر شده، امام (ع) را اربابمان نامید... آقا، امام حسین ارباب ما نیست، سرور و امام و پیشوای الهی ماست... یا حسین! یا ثارالله! ... این درد با که گویم و این غم کجا برم!
شیخ عبدالغنی باد کوبه ای
پیشاهنگ جنبش اسلامی در جمهوری آذربایجان
(چکیده یک مقاله بلند تحقیقی)
مصطفی قلیزاده علیار
نقش تبلیغی، جهادی و تاریخی علمای اسلام در ممالک مسلمان شوروی سابق ، هنوز بطور شایسته و موشکافانه مورد پژوهش قرار نگرفته و حقایق پیدا و پنهان این برهه خطیر تاریخی ناشناخته مانده است. بی گمان در کشورهای مسلمان اتحاد جماهیر شوروی مثل آذربایجان، داغستان ، تاجیکستان، ترکمنستان، تاتارستان و ... عالمان دینی در برابر هجوم کمونیسم و لنینیسم و حاکمیت استبدادی استالین در دهه های 30-1920 بی تفاوت و ساکت ننشستند و به یقین آنان بنا به اقتضای وظیفه شرعی خود، نمی توانستند نظام ضد خدایی کمونیسم را بپذیرند و یا به سادگی موضعی انفعالی داشته باشند . در آن سالها علمای اسلام سه راه بیشتر در پیش رو نداشتند:
1- سکوت تلخ و انزوای غریبانه.
2- مهاجرت به ممالک اسلامی آزاد مثل ایران ،عراق و ...
3- ایستادگی در برابر نظام جدید ضد دینی و دفاع از هویت دینی و تاریخی مردم و کشورشان و تحمل زندان و شکنجه و زحمات طاقت فرسا ودر نهایت قبول شهادت و فداکاری .
برای هر کدام از موارد فوق، نمونه های تاریخی بسیاری در تاریخ شفاهی و مکتوب جمهوری های مسلمان شوروی سابق، در بین نواحی مختلف آن کشورها هنوز هم بر سر زبانهاست. اما متاسفانه رسیدند . این بندگان صالح و علمای ربانی ، در طول هشتاد – نود سال گذشته ، الگوی دینداری و فداکاری مردم آذربایجان بوده اند و هنوز هم نام و یادشان الهام بخش قیام برای خداست. مردم آن سوی ارس، بلکه آگاهان مسلمان در همه جای جهان اسلام از شیخ عبدالغنی باد کوبه ای، شیخ حنیفه باد کوبه ای، شیخ حسین رمانایی، شیخ باقر ناردارانی، شیخ رسول ناردارانی، شیخ عبدالغفار اردوبادی، حاج میرزا مهدی نهرمی نخجوانی و .... را به احترام و تعظیم نام می برند.
آیتالله شیخ عبدالغنی بادکوبهای از علمای مجاهد شیعی قرن چهاردهم هجری، پیشوا و پیشاهنگ جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان در اوایل قرن بیستم میلادی بود که به عنوان نماد جهاد دینی در برابر هجوم بی امان کمونیزم روسی به دفاع از هویت اسلامی و شیعی کشورش به پا خاست، در این راه مقدس مقاومت کرد و به شهادت رسید.
شیخ از تحصیلکردگان نجف و کربلا و از شاگردان فاضل ایروانی و میرزا حبیبالله رشتی (دوتن از مراجع برجسته و فقهای بزرگ حوزه نجف) بود که بعد از احراز درجه اجتهاد، به زادگاهش باکو برگشت و به رتق و فتق امور امور شرعی مسلمانان و ارشاد مردم و تبلیغ دین مشغول گردید. این روحانی بزرگ دربین علمای بزرگ آذربایجان در نیمه اول سده چهاردهم هجری صاحب عالیترین مقام و موقعیت و مورد توجه عموم اهالی آذربایجان و قفقاز بود و درعین حال آخرین روحانی مجتهد و بزرگ شیعی منطقه در قرن 14 هجری محسوب میشود. او نمایندگی مراجع تقلید نجف اشرف از جمله آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی و آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی را نیز در منطقه قفقاز داشت.
از بدو ورود ارتش سرخ به آذربایجان و برقراری حاکمیت بلشویکها و تأسیس حزب کمونیست شوروی در این کشور، شیخ به دفاع از اسلام و مقاومت در برابر کمونیستها برخاست و مردم را هم به پایداری در قبال تهاجم سیاسی، فرهنگی و اعتقادی کمونیستی دعوت کرد و با تأسیس «جمعیت دعوت الهی» توانست مبازره تشکیلاتی و منسجم تری را در مقابل مهاجمان ضد دین سر و سامان دهد. فعالیت دینی، سیاسی و فرهنگی شیخ عبد الغنی و پیروانش نزدیک به ده سال طول کشید که میتوان این دهه را نخستین سالهای شکل گیری جنبش اسلامی - شیعی تاریخ آذربایجان نامید. در این دوران علاوه بر تهدیدات خشونتآمیزی که از سوی حزب کمونیست آذربایجان به رهبری میرجعفر باقراف (دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان و نماینده تامالاختیار استالین) متوجه شیخ و جمعیت دعوت الهی او شد، برخی از روشنفکران، نویسندگان و شاعران کمونیست آذری نیز در مطبوعات باکو، از درج هرگونه مطلب تمسخرآمیز باهدف تحقیر و استهزاء شیخ عبدالغنی مجاهد و ارادتمندان او، ابا نمیکردند. ولی شیخ همچنان مقاومت می کرد و مردم را هم به مقاومت و عدم قبول عقاید ضدخدایی کمونیستها فرامی خواند. تااینکه حاکمان کمونیست، شیخ عبد الغنی و چند نفر از روحانیون سرشناس دیگر را دستگیر و مدتی در باکو زندانی کردند و چون نتیجهای را که می خوستند،نگرفتند، بالاخره این عالمان مجاهد و مقاوم را اعدام کرده و به شهادت رساندند. عمال استالین شیخ عبدالغنی بادکوبهای را در سحرگاه یکی از روزهای سال 1350 هـ.ق (1310 ش/1931 م) در کنار دریای خزر و جایی دور از شهر باکو، تیرباران کرده، جنازهاش را به دریا افکندند. خبر شهادت مظلومانه شیخ در جهان اسلام به ویژه در عراق و ایران و نخجوان و در حوزه های علمیه شیعه تأثیر حزنانگیزی داشت.
کتابخانه و آثار و تألیفات شیخ از جمله دیوان اشعار ترکی و فارسیاش در حمله مأموران دولتی غارت شد و احتمالاً از بین رفت. برخی اشعارش در کتب معاجم و تذکرهها و تواریخ نجف و آذربایجان به چاپ رسیده است.
منزل مسکونی شیخ عبدالغنی در باکو هرچند تغییر یافته، ولی هنوز هم باقی است. همچنین برخی از نوادگانش زندهاند.
منابع مورد استفاده: شهداء الفضیله، علامه امینی؛ خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان، عبد الحسین شهیدی ارسباران، نقباءالبشر، شیخ آقابزرگ تهرانی
طلاب و اساتید حوزه علمیه ارومیه در اعتراض به ساخت فیلم موهن آمریکایی تجمع کردند
به گزارش دنیزاز ارومیه اساتید و طلاب حوزه علمیه امام خمینی، در اعتراض به سازندگان فیلم موهن آمریکایی – اسرائیلی که به ساحت پیامبر نور و رحمت حضرت محمد (ص) اسائه ادب کرده، در صحن این مدرسه علمیه اقدام به تجمع کردند. در این تجمع اعتر اض آمیز که با شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل همراه بود، حجت الاسلام سید محمد فخری عضو شورای عالی مدیریت حوزه علمیه امام خمینی ضمن اظهار تأسف از اقدامات خرابکارانه آمریکا یی ها در اهانت به پیغمبر اسلام (ص) گفت: توهین به ساحت پیغمبر اسلام (ص) از سوی افراد فرومایه مخصوص امروز و این عصر نیست، از عصر بعثت آن حضرت این قبیل توطئه های اهانت آمیز با هدف جلوگیری از گرایش مردمان به اسلام بوده، امروز هم آمریکا به رهبری صهیونیست ها در صف مقدم نیروهای ضد بشری و ضد فرهنگی قرار دارد و از سی سال پیش که موج اسلامگرایی جهان را فرا گرفته و امروز جنبش بیداری اسلامی، عرصه را بر شیطان بزرگ تنگ نموده، دست به اقدامات موهن و سخیفی زده اند و می زنند، یک روز با نشر کتاب آیات شیطانی، یک روز با انتشار کاریکاتورهای توهین آمیز، روز دیگر با قرآن سوزی و امروز با ساخت فیلم موهن همواره سعی در خرابکاری در جهان اسلام داشته اند و دارند.
فخری با استناد به آیات قرآن، اظهار داشت: بی شک وعده خدا در گسترش اسلام و پیروزی مؤمنان در روی زمین تحقق خواهد یافت و آتش افروزی توطئه گران آمریکایی – صهیونیستی دامن خود آنان را خواهد گرفت، چرا که این اقدامات مذبوحانه آن دشمنان زبون، پیروزی بیداری اسلامی و ضعف و شکست استکبار غرب به سرکردگی آمریکا و اسرائیل در جهان را نشان می دهد.
بر پایه همین گزارش علما، طلاب و اساتید در پایان این تجمع اعتراض آمیز با صدور و قرائت بیانیه ای، ساخت فیلم موهن آمریکایی به ساحت پیامبر اکرم (ص) را محکوم کردند و خواستار مجازات عاملان این اقدام ضد اسلامی شدند.
منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 22- مورخ 30/6/91
چه کسانی حاج علی اکرام را خوب می شناختند؟
«حاج علی اکرام درگذشت!»... خبر خیلی ساده اما سنگین و تکان دهنده بود؛ لا اقل برای من که قریب به هشت سال با او از نزدیک دوست بودم در کمال صداقت و صمیمیت؛ انس و الفت من با او شاید بیشتر از دیگر دوستان خاص اش بود چه مستقیم و حضوری و چه تلفنی و غیر حضوری، هم در ایران هم در آذربایجان؛ زیرا این بنده - به لطف خدا- نخستین نویسنده خاطرات، زندگی و اندیشه های این مرد مؤمن هستم که به صورت دو کتاب مستقل منتشر کرده ام و این مسأله اقتضا می کرد که همواره با او در ارتباط و هم سخن باشم، سؤال کنم و...او همیشه می گفت: «این خواست خدا بود که ما را با هم آشنا کرد و در دل تو انداخت که دست به قلم ببری و این دو کتاب (خاطرات و نامه هایی از زندان) را از زندگی پر از کشاکش من بنویسی.» در هر دیدار و صحبتی مدام این سخن را تکرار می کرد و دهها بار این بیت از شاعر اهل بیت (ع) مرحوم حاج رضا صراف تبریزی را ترجیع وار ترنّم کرده بود که: «سالمیش او سنین یادیوا لبیّک علی، لبیک!...» ( این خدا بود که به یاد تو انداخت لبیک علی، لبیک) از هر دو – سه روزی یا من به او زنگ می زدم یا او به من زنگ می زد، از باکو، قم و ...، خلاصه تناوبی دوستانه در این ارتباط برقرار بود! من او را از آداب دان ترین مردان مؤمن روزگار دیدم و کـُمیت خیلی از مدعیان را در این عرصه لنگ دیدم!...«موسیا آداب دانان دیگرند / سوخته جان و روانان دیگرند!»
باری، امروز پنجشنبه 26 اسفند 1389 (17 مارس2011 ) ساعت 5 بعد از ظهر به وقت ایران، حاج علی اکرام علی یف ناردارانی ، در منزل شخصی خود در شهرک معروف «نارداران» - نزدیک باکو - به حکم قضا در پی تحمل رنج بیماری طولانی مدت در گذشت و در هفتاد و یک سالگی(1940 – 2011 م) به لقاء الله پیوست. مرگ سرنوشت محتوم هر انسانی است اما چگونه زیستن و چگونه مردن می تواند در حیطه انتخاب خود انسان قرار بگیرد. رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان حاج علی اکرام را اغلب اهل سیاست و مبارزه در حهان اسلام – اعم از علما، مجاهدان، نویسندگان، خبرنگاران و... به ویژه دو گروه دوستان اسلام و دشمنان اسلام کمابیش می شناختند! او از سال 1979 م (1357 ش) تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و منش رهبر کبیر آن واقعاً مؤمن و مجاهد زیست و مؤمن و مجاهد و استوار در همان باور الهی اش از دنیا رفت، رحمه الله علیه. من در باره این سیمای ایمانی و جهادی آنچه تاکنون لازم دیده ام، در زمان حیاتش در ایران نوشته ام و گفته ام. اما امروز نمی دانم چه باید بگویم؟! هنوز مات و مبهوتم! ... واقعاً گاه مرگ کسی با همه عریانی حقیقت، به سبب اُنس مألوف باور ناپذیر می نماید! شاید برای من نیز چنین باشد. آخرین دیدارم با حاج علی اکرام دو هفته پیش بعد از ظهر پنجشنبه 12/12/ 89 در بیمارستان بقیه الله تهران اتفاق افتاد. وقتی شنیدم بستری است، مصمم شدم به عیادتش بروم، در تلفن خیلی از درد گوش و بدن می نالید... خاطره آن دیدار را دو روز بعدش در وبلاگم تحت عنوان «شعری تقدیم به حاج علی اکرام»نوشتم با مقدمه ای که تلویحاً آخرین دیدارمان را مژده می داد!... باری، آخرین گفتگوی تلفنی مان یکشنبه شب 15 اسفند بود که او از قم زنگ زد. گفتم: فردا به قم مشرف می شوم، به زیارت شما هم می آیم؛ گفت: نه، ما ( با خانواده محترمش) فردا صبح ساعت هفت و نیم از فرودگاه امام خمینی تهران پرواز می کنیم به باکو؛ آنجا منتظرم بیا!... بله این آخرین حرفش بود. شاید او هنوز هم منتظر من است؟!... شاید، نمی دانم!... اما گمان می کنم روح من و روح حاج علی اکرام در روز ازل، در میعادگاه عالم ذرّ، با هم انس و الفتی داشته اند... تا اینکه این دو روح در کره خاکی همدیگر یافته اند... و شاید او اینک – به گفته خودش - منتظر من است ، شاید هم به حالم ترحم و دعایی می کند! ...و خدا کند چنین باشد!
به هر تقدیر و پشت پرده هرچه باشد، که خدا آن را بهتر می داند، من در باره حاج علی اکرام – رحمه الله علیه - به لطف حق تعالی - و به رغم افراد خاص و مخصوص - خیلی گفته و نوشته ام و به تعبیر خود آن مرحوم: «این هم قسمت الهی بود» و به یاری خدا از این پس نیز خواهم گفت و نوشت، «یک سینه سخن دارم ...». اما فعلاً در سوگ حاج علی اکرام، تسلیت می گویم به خانواده صبور و شریف و مهربان او، به دوستان واقعی او، به ارادتمندان او، به خودم و به نسل آینده آذربایجان که این مرد مؤمن واقعی را ندیدند! که چشم روزگار در آن دیار دیگر چنین سیمایی را مشکل تواند دید...واقعاً تسلیت.