سایه های عاطفه(غزل)
چون بی تو از حوالی پاییز بگذرم
بر چشمهای سبز تو ایمان بیاورم
دیری است پشت پنجره ها اشک می شوم
در انتظار آمدن آن کبوترم
دستم بگیر و سمت نگاهت ببر مرا
تا دور دستها ببر ای آشناترم
«گر آمدی به خانه ام آور چراغ» تا
بر ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
از سایه های عاطفه ما را صدا بزن
ای عشق ای ترانه زیبای آخرم.