دنیز یک ساله شد - نقد و نظر (8)
امواج مواج دنیز
رسول اسماعیل زاده دوزال
نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامه نگار ایرانی – از عشق آباد ترکمنستان
نشریه فرهنگی، اجتماعی و ادبی "دنیز" پس از عبور از پیچ و خم های اداری، اقتصادی خیزش نرم و حرکت تکاملی خود را آغاز کرد و به لطف الهی در عمر یکساله خود توانست راه چندین ساله را طی کند و با جهت گیری مناسب، منطقی و اتخاذ تدابیر درست و مبتنی بر عقلانیت و با بکار گیری ادبیات مدرن، سبک نوین، متد مقبول در پاسداری از اصول و مبانی اسلامی، انسانی، وطنی و ملی گام های بزرگی بردارد. نشریه "دنیز" در حد توان و وسع خود توانسته است تا حدودی خلاء فکری، فرهنگی، ادبی را در گستره آذربایجان پر نماید و حتی از حصار استانی پافراتر نهاده با تأسی از گذشته علم و ادب منطقه و الهام گیری از نشریات تاریخی آذربایجان موضوعات مهمی را در سطح استانی، ملی، کشوری و حتی بین المللی طرح و تبیین نماید. شاهد مدعای ما مقالات و مطالبی است که در زمینه های مختلف در نشریه مندرج شده است.
بنابر این امواج نشریه " دنیز " با قدرت گیری از نسیم اندیشه های ناب اندیشمندان مسلمان ایران و قفقاز و غازان، ترکستان، خراسان بزرگ، ترکیه، عراق عجم و عراق عرب و به سواحل مناطق دوردست، دست یافته است. بدیهی است که این ترقی و این موفقیت در سایه سعه صدر، وسع جهان بینی، عمق عقلانیت و گستره فکری مدیر مسؤول آن نویسنده، شاعر و محقق گرانقدر آقای مصطفی قلیزاده علیار شکل گرفته است. سزاست که اولین سالگرد انتشار این نشریه را به نویسندگان آن ، مدیر مسئول ، سردبیر و کلیه همکاران علمی، فرهنگی، فنی و زحمت کشان این نشریه وزین تبریک گفته، آرزوی موفقیت بیش از پیش آنان را داشته باشم.
منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 22 مورخ 30/6/91 چاپ ارومیه
ملا پناه واقف که بود؟
ملا پناه واقف یکی از بزرگ ترین و تأثیرگذارترین شاعران مردمی و شیعی مذهب آذربایجان (قرن 12 هجری، 18 میلادی) است. وی سالهای متمادی معلمی کرده و نخست وزیر ابراهیم خان جوانشیر در قاراباغ و مورد او در تمام امور حکومتی بود و در جریان حمله آقا محمد خان قاجار به مناطق قفقاز که منجر به مرگ وی گردید، ملا پناه واقف در پست وزارت شهر شوشا بود و ماجراهای شنیدنی در آن ایام اتفاق افتاده که در تاریخ ثبت شده است. ملا پناه واقف علاوه بر مقام والای شعر و شاعری مردی بسیار دانشمند و باهوش بود. برای همین گاهی به او «آخوند پناه» هم می گفتند چرا که دو واژه «ملا» و «آخوند» در آن دوران نشانه بزرگ ترین مقام علمی و فرهنگی به شمار می رفت و به شخصیتهای نخبه و فرهیخته برجسته علمی و دینی اطلاق می شد. جالب اینکه از زمان خود ملا پناه واقف، مردم آذربایجان این ضرب المثل معروف شده که: " هر اوخویان ملا پناه اولماز" ( هر دانش آموخته ای ملا پناه نمی شود!) ملا پناه واقف در سال 1798 به دست محمد خان برادر زاده ابراهیم خان به بهانه های واهی اعدام شد. ولی گفته می شود این خان قدرت طلب ملاپناه را مانعی در راه قدرت طلبی خود می دانست. باری به هر تقدیر، ملاه پناه از در ادبیات آذربایجان نخسین شاعری است که شعر را به زبان ساده و مردمی نوشت. گفته می شود خانه و کتابها و اغلب اشعار آخوند ملا پناه در این حادثه غارت و معدوم گردید. اشعار باقی مانده از وی در آذربایجان و ایران بارها چاپ و منتشر شده است. «ملا ولی ودادی» از شاعران توانمند و معروف و معاصر ملا پناه و دوست صمیمی وی و سنی مذهب بود و مکاتباتی شاعرانه با هم داشته اند.
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع: نشریه دنیز، شماره 7
حضور در مطبوعات اجتماعی و انتقادی
صابر با پیوستن به مطبوعات عملاً وارد مبارزه سرسختانه با جهل و بىسوادى و خرافهپرستى گردید. ارتباط ادبى او با جامعه مطبوعات بیدار گر و پیشرو اجتماعی آذربایجان سبب شد که او از لحاظ ادبى و اجتماعى به عنوان یک شاعر بینالملل مطرح گردد. بخصوص اشعار ساتیریک او در تقبیح خرافات و جهل و بىسوادى و تلاش ادبىاش در راه بیدارى مسلمانان آوازه و شهرتش را به دورترین نقطه جهان چون مصر، هند، آسیاى میانه و ترکیه رساند .
او یک مسلمان دردآشنا بود که از عقبماندگى و بىسوادى و جهل مسلمانان سخت ناراحت بود و از این که خیلىها از این عقبماندگىها و جهالتها را با دین و دیندارى مرتبط مىکردند، نگران بود. به همین خاطر نیز سعى مىکرد از طرفى حساب دین و اسلام را از حساب روحاین نمایان و مسببین جهل و بىسوادى جدا کند و از طرف دیگر با نشان دادن چهره واقعى و حقیقى از دین مانع اجراى نقشههاى شوم مغرضان و دشمنان دین را که براى ضربه زدن به دین در کمین نشسته بودند و از آب گلآلود قصد ماهى گرفتن داشتند، مىشد .
مصلح و متفکر
او اسلام سنتى را با زبان جدید و متد نو تبلیغ مىکرد. او وظیفهاش را خوب درک کرده بود و چون آینه شفاف ارزشها و ضدارزشها، کمال و نقصان و خوب و بد، راستى و دروغ را به خوبى نشان مىداد. نه حقیقت را بر مصلحت فروخت و نه این که در درک حقیقت دچار لغزش شد .
او به عنوان یک مسلمان بیدار و روشن بین و غیرتمندى که زبانش و وسیله انتقال افکارش شعر بود، آنچه که در جامعه نقص و عیب، انحراف و لغزش، کجى و تقلب، جهل و خرافهپرستى و تحریف حقایق مىدید، انگشت روى آنها مىگذاشت و چون ذرهبین آنها را چنان هویدا نشان مىداد که هر کس به عیب خود واقف مىشد .
میرزا علىاکبر صابر به عنوان یک مصلح و مسلمان حقیقى وضعیت جامعه خود را مىدید و به وضوح مظلومیت دین محمدى را احساس مىکرد. او مسائل شرق را با جهانبینى اسلامى و با دید وحدت اسلامى تحلیل مىکرد. او راهش را و هدفش را انتخاب کرده بود. وظیفه شاعرى خود را به نحو احسن انجام مىداد. هدفش وحدت مسلمین، سربلندى اسلام، ترقى و تکامل مسلمانان و در سطح بینالمللى، صلح، نوعدوستى، انساندوستى بود. او شعرش را در خدمت هدف مقدسش به کار گرفت. دقیقاً افشاگرى طبقات مختلف جامعه و به باد انتقاد گرفتن نویسندگان، روشنفکران، وکلا، حاجىها، قضات، روحانی نمایان، اطباء، تجار، روضهخوانها، شعرا و روزنامهنویسها، همه و همه در راستاى اصلاح و از سر دلسوزى و اصلاحطلبى بود، از باب تمسخر، استهزاء، عیبگیرى، تهمت و افترا نبود
او در شعر »تحسّر« مىگوید: اگر در بین اعیان و اشراف و بیگها و خانها و عرفا و شعرا وحدت مىبود، ذرهاى غم و حزن و اندوه در جامعه باقى نمىماند. این در حالى است که قرآن و پیغمبر اسلام، ما را به اخوت دعوت مىکند. با این حال در بین چند میلیون مسلمان، دو مسلمان متفقالرأى وجود ندارد. اگر بخواهیم عمده ترین موضوعاتى که صابر به آن پرداخته است را احصاء کنیم، مىتوانیم به طور مختصر به موارد ذیل اشاره کنیم:
1- مبارزه با جهل و خرافات
جهل ، خرافات و بىسوادى مفرط اقشار مختلف جامعه مسلمین را فرا گرفته بود، در قفقاز سیستم آموزش به صورت مکتبخانهاى بود و مکتبخانهها را اکثراً افراد بىسواد اداره مىکردند. شاگردان حق نوشتن مطالب را نداشته و زنان و دوشیزگان حق شرکت در کلاسهاى درس را نداشتند. مردم نیز نسبت به علم و سواد بىرغبت بودند. صابر با درک موقعیت، هر چه توان داشته بر علیه جهل و جهالت مبارزه کرده و اشعارى در تقبیح جهل و تشویق مردم به علمآموزى مىسرود. او در اشعار: بیلمم نه گؤروبدور بیزیم اوغلان اوخوماقدان، تحصیل علوم ائتمهکى، علم آفت جاندیر ... اوشاق منیمدیر اوخوتمورام ال چکین...« وضعیت موجود را تبیین کرد.
2- اهتمام به امور مسلمین
صابر مىدید که مسلمانان ظاهر دین را گرفته و با حقیقت دین بیگانهاند. دینى که در آن حقوق مستمندان در دارایى و ثروتدارایان پیشبینى شده است، چگونه مىتواند در مقابل عدهاى ثروتمند که نه زکات مىدهند و نه به امور مسلمین اهتمام مىورزند، سکوت کند. صابر در شعر: »هر نه وئرسن وئر، مبادا وئرمه بیر درهم زکات« کاملاً روشن مىسازد که یکى از بزرگترین مسائل دینى زکات است و متأسفانه ثروتمندان عوض این که زکات بدهند و یا در مراسم عیدقربان به فکر مستمندان باشند به عنوان اعیاد اسلامى به فکر عیش و نوش خویش هستند و این را نیز از دیندارىشان تلقى مىکنند. صابر با دیدن این اعمال سخت مىآشوبد و مىگوید:
»بیر ایلدیر اولور ظلمایله تاراج مسلمان،
اطراف بلدلرده قالیر آج مسلمان،
آیا نه روادیر اولا محتاج مسلمان؟
گون رزقینه، بیر بؤیله مسلمان آراسیندا.«
»سالهاست که با ظلم و ستم مسلمانان هلاک مىشوند، در اطراف و اکناف در گرسنگى به سر مىبرند. آیا با وجود این همه مسلمان )غنى( سزاوار است که مسلمانى محتاج نان شب باشد؟«
صابر دقیقاً در تبعیت از مولایش على)ع( به تمام انسانها من حیث انسان بودنشان احترام و ارزش قایل است، او تنها به فکر مسلمانان قفقاز نیست، به همان اندازه نیز به فکر مسلمانان ایران، عثمانى و سایر کشورهاى اسلامى است. براى او ایرانى، عثمانى، ترک و فارس و عرب معنا ندارد. او انسانها را به انسانیت و آدمیت مىشناسد و به اسلامیت و مسلمان بودن افتخار مىکند. نه افتخار و تعصب کورکورانه، بلکه افتخار آگاهانه. به نظر او مترقىترین مکتب، دین اسلام است. دایره تفکر صابر در نژاد و زبان و خاک محصور نیست. او نه تفوق قومى بر قومى را مىپذیرد و نه بیگانگى نسبت به فرهنگ خودى را قبول دارد. براى او ترک آذربایجانى با ترک عثمانى فرقى ندارد، همان گونه که بین ترک و فارس فرقى وجود ندارد.
ادامه در قسمت سوم و پایانی
صابر بزرگترین شاعر اجتماعی و مسلمان قفقاز- 1
(به مناسبت یکصدمین سال وفات میرزا علی اکبر طاهر زاده صابر)
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 7 - مورخ 11/ 10/ 90
اشاره: یک صد سال تمام از خاموشی شاعر بلند آوازه و اندیشمند مسلمان قفقاز مرحوم میرزا علی اکبر صابر می گذرد. خیلی ها از اشعار صابر در مطبوعات و رسانه ها با اهداف مختلف خود تغذیه می کنند! اما در یکصدمین سال وفات این شخصیت بزرگ ظاهراً هیچ یادی از او نکردند... شاید هم ما ندیدیم. مقاله ذیل را استاد ارجمند میرزا رسول اسماعیل زاده دوزال(محقق و ناشر زندگی و اشعار صابر) نگاشته و با بزرگواری در اختیار نشریه گذاشتند که ضمن تشکر و عذرخواهی از ایشان، مقاله مزبور با کمی اختصار از نظر خوانندگان عزیز می گذرد:
نگاهی به زندگی صابر
شاعر مشهور و طنزپرداز بزرگ و بلا رقیب سراسر ادبیات غنی آذربایجان مرحوم میرزاعلىاکبر طاهرزاده »صابر« در سال 1278 هجرى قمرى اول ماه ذىحجه در شهر شماخى جمهوری آذربایجان دیده به جهان گشود. در 8 سالگى وارد مکتبخانه شده مشغول تحصیل گردید .
از دوران کودکى به نظم و شعرسرائى رغبت پیدا کرد. در نه سالگى طبع خود را در اعتراض به خشونت معلمش به آزمایش گذاشت. در 12 سالگى به مکتبخانه حاجی سیدعظیم شیروانى شاعر دانشمند و غزلسراى بزرگ آذربایجان رفت و از سیّد تلمذ کرد. سیدعظیم شیروانى با مشاهده ذوق شاعرانه صابر، متون منظوم فارسى را که به او مىآموخت، ترجمه ترکىاش را از وى مىخواست. صابر نیز به ترجمه ترکی آنها مىپرداخت. اشعار گلستان سعدى را به ترکى ترجمه مىکرد و به استادش سیدعظیم ارائه مىنمود. او یکى از اشعار گلستان با مطلع »دیدم گل تازه چند دسته / بر گنبدى از گیاه بسته«. را چنین ترجمه کرده است .
»گؤردوم نئچه دسته تازه گوللر،
باغلانمیش ایدى گیاه ایلنتر،
دئدیم نه اولور گیاه ناچیز،
تا اگلشه گول صفینده عزیز .
اوت آغلایاراق دودی اؤتورسن .
صحبت ائلدیم غمیم گؤتور سن .
عالىلر ائدرمى ترک صحبت،
حال آنکه اولاردا وار سخاوت «
پس از آنکه زبان فارسى و ترکى را خوب می آموزد، پدرش مانع تحصیل وى شده، او را در مغازهاش به کار مىگمارد. او به موازات خرید و فروش در مغازه پدرش، بیشترین هم و غَم خود را صرف مطالعه مىکند. پدرش از این کار او ناراحت گشته و دفتر شعرش را پاره مىکند. در اثر خشونت پدرش »صابر« تصمیم به ترک شهر شماخى مىگیرد. وى این جریان را چنین به نظم کشیده است:
من خلیلالله عصرم، پدرم چون آذر،
سفر از بابل شیروان کنم، انشاءالله.
گر چه او دفتر اشعار مرا پاره نمود،
وصله با طبع در افشان کنم، انشاءالله!
او تصمیم مىگیرد با کاروانى که راهى خراسان بود، از شماخى فرار کند، ولى پدرش متوجه شده، مانع مىشود. مدتى در شماخى در ایام محرم و صفر به نوحهخوانى و مرثیهسرائى مىپردازد. صداى دلنشین و سخنان شنیدنی و شوخطبع صابر موجب محبوبیتش در میان مردم مىشود و در مدت کوتاه در ولایات و اطراف و اکناف مشهور و معروف مىگردد.
سفر خراسان و کربلا
شاعران آذربایجان از قرون بسیار دور تا به امروز همواره آرزوی سفر خراسان و مکه و مدینه و عتبات عالیات و زیارت قبور و آستانه های پیامبر و خاندان او را – صلوات الله علیهم - داشته اند و گاه مثل خاقانی در آتش این آرزو سوخته و اشعاری ماندگار آفریده اند. همچنین، عباسقلی آقا باکیخانوف »قدسی«، حاجی سید عظیم شیروانی و .. و صابر نیز در اواخر قرن سیزدهم چنین آرزویی داشته که در 23 سالگى به سفر خراسان و عراق می رود و به زیارت ثامنالحج حضرتامامرضا (ع) عتبات مقدسه عراق نائل گردید. او تاریخ سفر زیارتى خود را چنین به نظم کشیده است.
»صابر شیدا کى، ترک شهر شیروان ائیلدى،
بولبوله بنزردى کیم، میل گولوستان ائیلدى.
مین اوچ یوز بیرده هجرتدن سورا میمون ایلى.
آخر شوالده عزم خراسان ائیلدى«
(صابر شیدا که ترک شهر شیروان کرد،
همچون بلبلى مىماند که میل گلستان نمود.
در 1301 هجرى در سال میمون
در آخر شوال عزم خراسان کرد)
صابر در سفر خراسان در شهرهاى مشهد، سبزوار، نیشابور، تربتحیدریه، تربتجام، سمرقند و بخارا سکونت گزیده در عین سیاحت با دست فروشى امرار معاش مىکرده است. به دلیل شیوع یک نوع بیمارى خراسان را ترک گفته به شهر شماخى مراجعت مىکند. پس از مدتى براى زیارت مرقد حضرتامامحسینعلیهالسلام عازم کربلاى معلّى مىشود. مدتى در عتبات عالیات سکنى گزیده، مشغول نوحهسرائى و مرثیهسرائى مىگردد. در این مدت خیلى مرثیه، مدیحه و نوحه و دوبیتى سروده است. پس از مدتى دوباره به شماخى برگشته و سپس راهى عشقآباد و مرو مىشود. در مدت سکونتش در مرو و عشقآباد در ایام محرم و سفر به نوحهخوانى و روضهخوانى مشغول بوده و از راه صابونپزى امرار معاش مىکرده است.
او مدتى در مرو و عشقآباد سکنى گزیده و با وفات پدرش مجبور مىشود بهشماخىبرگردد.
خانواده پر جمعیت صابر
صابر در شماخى ازدواج کرد و نهایتاً در شماخى ماندگار شد. او هشت دختر و یک پسر داشت. اگر چه مشکلات زندگى و فقر مادى و کثرت اعضاى خانواده او را به ستوه آورد، ولى مانع غلیان طبع سرشار و جَوَلان مبارزه سرسخت با جهل و بىسوادى نگردید اداره یک خانواده یازده نفره براى فردى چون صابر حقیقتاً سخت بود. عزیزترین روزهاى عمر این شاعر نابغه و نوآور در صابونپزى صرف شد! این دوره از زندگانى شاعر سراسر درد و رنج و مشقت است. زیرا از طرفى فقر مادى و کثرت اولاد آن هم اولاد دختر که در آن دوره از شرایط اجتماعى و فرهنگى آذربایجان زن فقط نانخور خانواده بود، نه عضو فعال آن، سبب شده بود که صابر شبانه روز کار کند و از کنار پاتیل صابونپزى دور نشود، تا بتواند خانواده عیالمندش را اداره کند
... ادامه در قسمت دوم