مصطفی قلیزاده علیار«مهاجر»
(حیات، فعالیت و یارادیجیلیغی)
یازان: بهرام اسدی
منبع:آراز آذربایجان روزنامه سی، نؤمره 110، تاریخ:27/ 12/ 1390 - اورمیه
مصطفی قلیزاده علیار «مهاجر» 1340- جی گونش ایلی قاراداغین علیار کندینده دونیایا گؤز آچمیشدیر. تبریز و قوم شهرلری نین علمیه حوزه لرینده عالی فقه و اصول تحصیلی آلیبدیر. تورکجه و فارسجا شعرلر یازان مهاجرین ایلک اولاراق آنالار حاقیندا مختلف شاعرلردن توپلادیغی شعرلر کتابی (محبت اوجاغی) چاپدان چیخدی. حاج مصطفی قلیزاده تبریز، ناخچیوان و تهران حوزه لرینده، دبیرستان و تربیت معلم مرکزلرینده تدریس ایشی ایله ده مشغول اولوبدور. تبریزین (آذربایجان شرقی نین) حوزه هنری اداره سینده بئش ایل مدیریت ائدیب. تبریز، تهران، قوم، باکی ناخچیوان و اورمو نشریه لرینده فعالیت گؤستریب، اونون 300 دن آرتیق علمی، تحقیقی تاریخی، اجتماعی، سیاسی دینی، ادبی و مدنی مقاله لری فارس، ترک روس، اوردو و عرب دیللرینده ایراندا و خارجی اؤلکه لرده نشر ائدیلیبدیر.
او 1375 شمسی (1996 میلادی) ده نخجواندا «اهل بیت» آدلی بیر ادبی مجلسی تأسیس ائدیب، اؤزو ده دؤرد ایل تمام اونو اداره ائتدی. ایندی یه دک 21 جلد ادبیات، دینی و تاریخی موضوعلارا حصر ائتدیگی تدقیقاتی کتابلاری تبریز، تهران، قوم، باکی، نخجوان و اورمیه ده فارس و تورک دیللرینده چاپ ائدیلیب بعضیلری ده باشقا دیللره ترجمه اولوبدور. او جمله دن: مردی شبیه خود، دعبل خزاعی، دیوان صراف تبریزی، مراجع ثلاث، زنجفیل، محبت اوجاغی، خاطرات حاج علی اکرام، نامه هایی از زندان و ... بو شاعر و یازیچی نین نشر ائدیلمیش کتابلارینداندیر.
او 1384- جو ایلدن اورمیه ده مدنی و ژورنالیستی فعالیتلر ایله مشغولدور و ایندیلیکده بو شهرده مدنی فعالیتلری ایله برابر « دنیز» قزئتی نین ده مسئول مدیری دیر. اورمیه ده حوزه هنری نین ادبیات بؤلگوسونون مسئولیتی ده اونون عهده سینه دیر. قلیزاده نین ایراندان علاوه، تورکیه، عراق، نخجوان و آذربایجان شاعرلر و یازیچیلار ایله گئنیش ادبی علاقه لری وار و باکیدا آذربایجان یازیچیلار بیرلیگی نین فخری عضوودور. اونون بیر نمونه شعری:
گؤردوم
رؤیاده گئجه بختیمی آی تک اوجا گؤردوم
گون دوشدو سحر، کؤلگه می چوخ خیرداجا گؤردوم
باخدیقجا بوتون وارلیغا، غوغالی حیاتی
باشدان باشا افسانه، ناغیل، تاپماجا گؤردوم
دونیا نه قدر دولسا دا دویماز، بو تعجب
توخلار دا سالیب مئیلینی هر بیر آجا، گؤردوم
ایوان مداین کیمی ظلم ائولرینی من
نفرت تؤره دن کهنه، اوچوق دام باجا گؤردوم
آزادلیغیا هیکل ده قویولسا سن اینانما
اولموش دار آغاجی اونو مین حلاجا، گؤردوم
شیطان آل ائدیب، آزدیریـبان شاه و گدانی
وجدانلاری بیر بیر کؤله تخت و تاجا گؤردوم
کؤنلومده جواندیر هله ده عشق، اگر چه
آیینه ده باخدیم اؤزومو چوخ قوجا گؤردوم
دونیا منی آلچالتماغا سعی ائتدی من اما
اؤز همتیمی، سعییمی اوندان اوجا گؤردوم.
کنت معک برای تو تکرار می شود (مثنوی- غزل) تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن از حامد حجتی - قم باید به بادهای مجاور خبرنوشت داغی به روی شانهام از شهر مانده است هرروز کربلاست علیاکبرم تویی پیچیده در سکوت من آوای نای تو شمر سیاه نعره برآورده در زمین هفتاد و دو برای ابد بی نهایت است کوفه هنوز شهر پُر از مکر و حیلههاست چون روبهان تشنه به خون مست کرده اند خفاش ها که طاقت دیدن نداشتند دجّالهای هرزه به بازار آمدند خون زلال حنجرهات را کسی ربود غافل از اینکه خون تو آتشفشانی است غافل از اینکه دار به دوش اند شهر ما *** وقتی که نام «روشن» تو در زمان دوید خوابی که مثل سایه سنگین ابرهاست ما در پی معامله بودیم و دست هات تا کی اسیر چنبره عافیت ...؟چرا؟ مثل کبوتری که به پرواز دلخوش است پرواز می کند که پر از حسِّ نو شود ما روسیاه عافیت زندگی شدیم آب و هوای شهر چه سرمست می کند می گفت باغبان به من خسته گوش کن *** مادر هزار بار تو را بوسه داده است مادر به کوچه گفت که این باور من است وقت سفر رسیده برایم اذان بگو در چله مانده است چنین دلنشین شده است کنت معک برای تو تکرار می شود *** نا قابل است هدیه ما یا حسین جان ) منبع: وبلاگ عطش زار )
از داغهای کهنه و از داغِ سرنوشت
فُزتُ وَ رَبِ کعبه در این «دهر» مانده است
ای داغ سربه مُهر گلِ پرپرم تویی
سهم تمام پنجرهها هایهای تو
هفتاد و دو ستاره سر آورده در زمین
هر روز نینوای تو در خون روایت است
کوفه هنوز تشنه خونهای کربلاست
مانند هنده در جگرت دست کرده اند
فانوسی از نگاه تو «روشن» نداشتند
با شیشه شکسته خریدار آمدند
سوغات برده است به مهمانی یهود
غافل از اینکه نام تودر عرش فانی است
غافل از اینکه باده فروش اند شهر ما
خواب تمام گله خرگوشها پرید
خوابی که بغض حنجره شهر را درید
روی تمام فاصله ها خط خون کشید
پس کی به شهر پاک خدا می توان رسید؟
هر روز یک کبوتر زیبای پر سپید؛
پرواز می کند به فراسوی ناپدید
جا ماندگان قافله عشق؛ روسپید!
پیچیده است در نفس کوچه ها شهید
هر چشمه است عصاره یک قله رشید
تا اینکه قامت تو چنین ایستاده است
این شاخه نبات علی اکبر من است
از شوق پر کشیدنت از آسمان بگو
با من دوباره باز بگو اربعین شده است
نعم الامیر در تو پدیدار می شود
این یک دل است هدیه ما یا حسین جان
صادق بشیری (بشیرلی) شاعر کرکوکی است و از دوستان دوره تحصیل بنده در قم که این دوستی و آشنایی به سالهای 73-1372 بر می گردد. از سال 75 که به نخجوان اعزام شدم دیگر از این شاعر جوان و مجاهد مؤمن خبر نداشتم تا اینکه اخیرا نامه ای از او در ایمیل خود دیدم و مجموعه شعر جدیدش « بیر بارداغدان بیر دَه نیز» ( از کوزه، دریایی) که بصورت pdf برایم فرستاده بود از وطنش کرکوک عراق. این مجموعه شعر صادق بشیرلی بسیار عالی است. در اینجا دو شعرش را با هم می خوانیم با عرض پوزش از عزیزانی که ترکی بلد نیستند امید که روزی بتوانم لا اقل خلاصه ای از مضامین این اشعار را به فارسی ترجمه کنم:
1- یولچو من، یول کسن من!
سنی بولوب دا، دؤنوب سنله شردیم عشقیندن
منیم اؤنومده عزیزیم «من» اولماسایدی اگر
صیغیشماز ایدی جهانه بو بیر آووج گؤنلوم
اونا بو داغلی سینه م مسکن اولماسایدی اگر
فغانلا دیلده ن اولوردوم، آزار ایله جاندان
سنین سؤزون منه بین گولشن اولماسایدی اگر.
2- بیر بهارا بین فریاد
باشلادیغیم یول صونونا
چاتدییسا یئددینجی نسیل
یورغونلوغوم
مزاریمدان چیقار او زمان.
یاندیردیغیم اومید مومو
اریدیکجه یاغلاناجاق
بو قوب – قورو آهیمدان
یاشلار دا پک اودلاناجاق.
یومسام دا گوز
بیر دنیاییم،
هر گوز بنی گؤره جکدیر.
دیکیلسه ده دوداقلاریم
هر صاپی بیر دیل اولاجاق،
کسیلسه ده حقلی دیلیم
بن صوصمایان بیر قومرویوم
بیر بهاردان اؤترو بین- بیر
فریادیم وار،
قانادیم وار،
فصیل لرده ن فصیل لره
قوناجاغیم، اؤز یوواما چاتاناده ک.
نغمه لریم ایشیده رکن
سازا باشلار یاپراقلار
اوموزلاریم اوزه رینده
پاطلاسادا ده لی طوپلار
صانکی ده نیز اوزه رینده ن
کؤپوکلردیر اوچوب گیده ر.
آیت الله بروجردی چگونه برای مردم دعا می کرد؟
دعا کردن و استغاثه به درگاه خداوند – با قطع نظر از اجابت یا عدم استجابت آن، زود یا دیر مستجاب شدنش- موجب آرامش روحی و روانی و عامل استقامت انسان در برابر ناملایمات می شود. دو منبع غنی ما یعنی قرآن و احادیث اهل بیت (ع) سرشار از آداب دعا و شیوه دعا کردن و رمز استجابت دعا و نمونه های عالی آن است. من در اینجا اصلاً وارد این مباحث نمی شوم. فقط می خواهم شیوه دعا کردن مرجع تقلید بزرگ معاصر مرحوم آیت الله العظمی حاج سید حسین طباطبائی بروجردی ( درگذشته به سال 1340ش.) در حق عموم مردم را بیان کنم که برای خود من خیلی جالب و تأمل بر انگیز است و تا به حال ندیده ام کسی آن را گفته باشد. اخیراً در در شهر مقدس قم و در محضر حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید یوسف مدنی تبریزی که از مراجع محترم تقلید و یکی از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی و امام خمینی و محقق داماد – رضوان الله تعالی علیهم- می باشند، بودم که به مناسبتی سخن از شیوه دعا کردن مرحوم بروجردی به میان آمد، ایشان فرمودند: وقتی مردم به دیدار آیت الله بروجردی می آمدند، یا وجوهات شرعی خود را به ایشان می پرداختند، آن مرحوم در حق آنان و خانواده و فرزندان و اموالشان و حتی برای حفظ، افزایش و برکت یافتن احشام و اغنام (گاوها، بزها و گوسفندان) آنان نیز دعا می کرد!
آیت الله مدنی افزودند: بعدها که امام خمینی در میان عموم مردم معروفتر شد، به ویژه بعد از آزادی از زندان و حصر در سال 1343 که به قم بازگشت، مردم به دیدار ایشان می آمدند و اظهار محبت می کردند و حتی وجوهات به ایشان می دادند، امام هم خیلی مختصر در حق آنان دعا می کرد و مثلاً می فرمود: «موفق باشید، مؤید باشید» . من به ایشان عرض کردم: آقا! برای مردم بیشتر دعا کنید، آنان انتظار دارند شما بیشتر برای ایشان دعا کنید، همچنان که مرحوم آیت الله بروجردی مفصلاً دعا می کردند.
زندگی نامه حاج علی اکرام در یک نگاه - ( قسمت 1)
اشاره: اینجانب (مصطفی قلیزاده علیار) به لطف خدا، نخستین نویسنده زندگی و خاطرات حاج علی اکرام رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان (1940 – 2011 م)هستم که تاکنون علاوه بر چاپ و انتشار مقالات و مصاحبه های متعددی از زندگی و مبارزات آن مجاهد فقید اسلام، دو کتاب مسقل نیز تحت عنوان : «خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان» ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران،1385) و « نامه هایی از زندان» (ارومیه، اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی و یاز نشر، 1389) در زمان خود شادروان حاج علی اکرام و با نظارت و مشارکت او ترجمه، تألیف و در ایران منتشر کرده ام. اخیراً در پی وفات آن مبارز مسلمان ( 26 اسفند 89)، مختصری از زندگی نامه ، اندیشه ها و منش عملی وی را به قلم آوردم که ذیلاً ملاحظه می کنید:
تولد و تربیت
مسلمان مبارز و رهبر مجاهد جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان، حاج علی اکرام علییِف فرزند اسماعیل، در پنجم آوریل1940(16 فروردین 1319) در شهرک «نارداران» -25 کیلومتری باکو- به دنیا آمد. خانواده او به دلیل گرایش مذهبی، ملتزم به آداب و رسوم سنّتی و تربیت دینی بودند. آنان علی رغم ترویج رسمی اصول نظام آموزشی در مدارس و نشر اندیشههای مادی در جمهوریهای شوروی و تربیت نسلهای جوان به شیوه مارکسیستها، فرزندان خود را تحت تربیت خانوادگی و دینی بزرگ میکردند. حاج علی اکرام و پنج برادر و چهار خواهرش در آن محیط اجتماعی و در داخل چنین خانواده مذهبی پرورده شدند و نشو و نمو یافتند.
پدرش اسماعیل مردی دیندار، غیرتمند و زحمتکش بود و روزی خود و خانوادهاش را از حاصل دسترنج خویش تأمین میکرد. او علاوه بر کار و تلاش، با ادبیات کلاسیک آذربایجان و آثار شاعران و نویسندگان بزرگ و مسلمان آن و با قرآن و معارف دینی نیز آشنایی داشت.
حاج علیاکرام در خاطرهای از دوران جوانی خود، در بیان میزان دینداری و غیرت دینی پدرش میگوید:
میخواستند مرا به خدمت سربازی ببرند، امّا پدرم اسماعیل با استفاده از نفوذ و پول خویش، بالاخره نگذاشت من به نظام وظیفه عمومی بروم و وارد خدمت در ارتش سرخ شوروی شوم. وقتی از او پرسیدم: چرا اینقدر پول حلالت را به جیب این خدانشناسان میریزی و نمیگذاری من بروم خدمت سربازیام را بگذرانم و برگردم؟! گفت:
«اگر وارد ارتش سرخ شوی، دیگر آدم نمیشوی! چون وادارت میکنند که گوشت خوک بخوری، و چون گوشت خوک از گلویت پایین رفت، نور ایمان در دلت خاموش میشود و دیگر آدم نمیشوی!..».
مادرش «حُسنیه» زنی متدین، بردبار و شایسته بود. در فضیلت او همین بس که در آن شرایط سخت اجتماعی جماهیر شوروی در دهه های سی و چهل، که حتّی سایه اهل ایمان را نیز همه جا با تیر میزدند، توانست ده فرزند شایسته و دیندار را تربیت و بزرگ کند.
حاج علی اکرام می گوید:« پدر و مادرم در تربیت فرزندانشان بسیار حساس بودند و حتّی در جوانی هم آنها را به حال خود رها نمیکردند. آنان سعی داشتند به شیوة تعالیم اهل بیت(ع)، فرزندان خود را تربیت و از آنها همواره مراقبت نمایند.»
فرزند بزرگ این خانواده «حاج مایل علییف» (1935- 1999) شاعر برجسته اهل بیت(ع) و ادیب مشهور آذربایجان بود. حاج علیاکرام سوّمین برادر از شش پسر اسماعیل ، تحصیلات خود را در رشتة تربیت بدنی در باکو به اتمام رساند، امّا وارد شغل دولتی نشد و به کار زراعت و پرورش گل پرداخت.
آشنایی با نام امام خمینی
حاج علی اکرام از حدود سال 1975(1354ش) از زبان یک دانشجوی شیعی مذهب و ترک زبان یمنی که در باکو تحصیل میکرد، نام امام خمینی(ره) را شنید و به اجمال با مبارزات ایشان و تبعید شدنش به نجف، آشنا گردید. در ایام اوجگیری مبارزات مردمی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام در سال 1357، حاج علی اکرام، از طریق رادیو تبریز تمام حوادث و وقایع و اخبار انقلاب را پیگیری میکرد و گاه از رسانه های مسکو مسائلی را میشنید. جذابیت شخصیت امام خمینی و شور انقلاب اسلامی، او را سخت تحت تأثیر قرار داد و مثل هزاران مسلمان آزاده و غیور جهان، او نیز دل به عشق امام داد و به طرفداران انقلاب اسلامی در خارج از ایران پیوست. وی در داخل قلمرو حاکمیت شوروی و در زادگاهش نارداران، هسته طرفداران انقلاب اسلامی و حلق? مقلدان امام خمینی را تشکیل داد و رهبری کرد و فعالیت خود را در آشنا کردن مردم آذربایجان با انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی، بازگشت به هویت اصیل اسلامی- شیعی کشور و ملت جمهوری آذربایجان، نشر معارف دینی و قرآنی، برپایی مخفیانه مجالسی در بزرگداشت شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی و ... گسترش داد. همین فعّالیتهای او با انگیزه دینی و اعتقادی، روز به روز دامن گستر شد و مردم را در مناطق مختلف آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان مجذوب خود ساخت. بدین گونه در هر گوشه و کناری بویژه نارداران و باکو، جماعتی انبوه همگام با علی اکرام، حرکتی برای بازیابی هویت خویش آغاز کردند. در این میان سازمان امنیت شوروی(ک.گ.ب) نیز که متوجه قضایا شده بود، حاج علیاکرام را به دقت تحت نظارت و کنترل گرفت و از ترس اینکه مبادا به ایران بگریزد، او را از نزدیک شدن به مناطق جنوبی آذربایجان(مرز شمالی ایران) منع میکرد.
او نیز همواره در آرزوی سفر به ایران و دیدن امام خمینی به سر میبرد. امّا این دیدار و زیارت در زمان حیات امام میسر نشد. چند ماه پس از وفات امام در سال 1368، هیئتی از آذربایجان از طریق مسکو برای نخستین بار به سفر زیارتی خارج از شوروی رفت که حاج علی اکرام نیز در ترکیب آن بود. هیئت زیارتی آذربایجان شوروی، پس از زیارت عتبات عالیات در عراق و حرم حضرت حضرت زینب(س) در سوریه، به ایران آمد و به زیارت حضرت امام رضا(ع) در مشهد و حضرت معصومه(س) در قم نیز نایل گردید و مقبره امام خمینی(ره) را در تهران زیارت کرد.( نگاه کنید: عبدالحسین شهیدی ارسباران، خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، تهران 1385، فصل دوم)
در حادثه زلزله گیلان به سال1369، حاج علی اکرام جزو نمایندگان کمک رسانی شوروی بود که از مسکو به ایران آمد و در این سفر، یک رحل بزرگ چوبی رمزدار و زیبای قرآن را که چند قرن قدمت دارد، با خود آورد و به حرم امام خمینی اهداء کرد که هنوز هم این اثر هنری ارزشمند بر روی قبر امام قرار دارد. او سالها پیش در زمان حیات امام خمینی نذر کرده بود که اگر به ایران برود و امام را ببیند، این رحل قرآن را به ایشان اهدا خواهد کرد، اما ...
از آن پس سرنوشت او نیز همچون دیگر شیفتگان امام و انقلاب اسلامی در جهان (لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، مصر و اقصی نقاط دنیا) رقم خورد و در کشورش دل به آرمان رهایی بخش امام خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای داد و در این راه جهاد و پایداری کرد ، تا آخر عمر در این عرصه عاشقانه استقامت ورزید و «هواداران کویش را چو جان خویشتن» عزیز داشت. تمام زندگی و مبارزات او این مدعا را ثابت می کند ( نگاه کنید: خاطرات حاج علی اکرام، پیشین؛ «نامههایی از زندان» با ترجمه مصطفی قلیزاده علیار، از انتشارات یاز، ارومیه با حمایت اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی،1389)
تأسیس حزب اسلامی آذربایجان و گسترش مبارزه
با فروپاشی شوروی، آذربایجان در سال1991 اعلام استقلال کرد. حاج علی اکرام با تأسیس رسمی «حزب اسلامی آذربایجان»(A.I.P ) فعالیت دینی- اجتماعی خود را در نقاط مختلف آذربایجان گسترش داد. از بُعد فعالیت سیاسی و اجتماعی حزب اسلامی، می توان به مخالفت این حزب با نفوذ غرب زدگی و اشاع? فرهنگ اروپایی و حضور تدریجی دولت های استکباری غرب به سرکردگی آمریکا و دلّالی اسرائیل در آذربایجان اشاره کرد. موضع گیری تند حزب اسلامی آذربایجان به رهبری حاج علیاکرام در مقابله با حضور آمریکا و اسرائیل در باکو، آنقدر چشمگیر و در میان مردم تأثیرگذار بود که هیئت حاکمه غرب گرای باکو به رهبری حیدر علییف، ابراز ناخرسندی کرد و در پی آن، فعالیت حزب اسلامی ممنوع و حاج علی اکرام به عنوان دبیرکل حزب و به جرم طرفداری از انقلاب اسلامی ایران و ترویج ارزشهای دینی در آذربایجان، به همراه دو تن دیگر از اعضای شورای مرکزی آن( حاج آقا نوری و مرحوم حاج واقف) در سال 1996 دستگیر، محاکمه و به حبس محکوم شدند، حاج علیاکرام به یازده سال و دو نفر دیگر هرکدام به ده سال. امّا سه سال بعد یعنی در سال 1999 آزاد گشتند در حالی که سلامت جسمی حاج علیاکرام بر اثر شکنجه و فشارهای شدید جسمی و روحی، دچار آسیب و بیماریهای غیر قابل علاج شده بود که تا پایان عمرش با این بیماری و ضعف و ناراحتی سوخت و ساخت.
در سال 2002 مردم نارداران دست به قیام بر ضد سیاستهای نادرست و استبدادی حیدر علی یف زدند. حاج علی اکرام که هنوز آثار آسیب و شکنج? زندان را بعد از گذشت دوسال بر روح و جسم خود داشت و به سختی تحمل می کرد، باز هم به اتهام تحریک مردم به قیام، در ژوئن 2002 دستگیر شد و حدود هیجده ماه در حبس ماند. در این حبس روشنایی چشمهایش را تا حدّ زیادی از دست داد. زیرا در زندان مانع معالجه و مداوای بیماری قند او شدند و نگذاشتند مورد معالجه قرار گیرد. در نتیجه، بیماری قند در جسمش افزایش یافت و به چشمهایش آسیب اساسی رساند به طوری که دیگر حتی پس از عمل جراحی نیز بهبود نیافت.
بی شک حاج علیاکرام رهبر جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان نقش تأثیرگذاری در احیای هویت اسلامی کشورش داشت و مجاهدتهای او هرگز در تاریخ فراموش نخواهد شد. ناگفته نماند که در قرن بیستم میلادی دو حرکت انقلابی - اسلامی با انگیزه و هدف دینی و شیعی در جمهوری آذربایجان اتفاق افتاده: نخست جنبش اسلامی دهه 20 (از 1920 تا 1931) به رهبری عالم مجاهد و مجتهد شهید آیتالله شیخ عبدالغنی بادکوبهای و با تأسیس «جمعیت دعوت الهی» توسط او بود که با شهادت شیخ به دست عوامل استالین در سال 1931(1310 ش.)، این جنبش فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اسلامی نیز سرکوب شد[1].
دومین جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان با حرکت اسلامگرایان این کشور به رهبری حاج علی اکرام علییف در شهرک نارداران و شهر تاریخی باکو، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر آن پدید آمد و با تأسیس و آغاز به فعالیت حزب اسلامی که دبیرکل آن خود حاج علی اکرام بود، به اوج خود رسید، امّا با دستگیری و زندانی شدن رهبران جنبش، از نفس افتاد و برچیده شد.
هنوز از آغاز، انجام، تأثیر اجتماعی و نتایج تاریخی این دو جنبش اسلامی، اطلاعات تاریخی کافی، علمی و پژوهشی در ایران انتشار نیافته است. امید است اندیشمندان غیرتمند از اهل قلم و آگاهی بار این مسئولیت را به منزل برسانند.
استوار بر سر پیمان نخستین خود
اکنون حاج علی اکرام در اغلب کشورهای اسلامی و حتی در ممالک غربی از چهرههای مبارز و شخصیتهای اسلامی برجسته و شناخته شده به شمار میرود. او به عنوان یک مسلمان غیرتمند و آگاه همچنانکه در برابر اشغال نظامی بخشی از اراضی کشورش آذربایجان توسط همسایه غربیاش ارمنستان، ساکت نبوده و همواره به آن اعتراض داشته و حتّی در اوایل اشغال به مدافعان کشورش کمک میکرد، در برابر سرنوشت تلخ دیگر ملتهای مسلمان نیز بیتفاوت ننشسته است. او در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، اشغال فلسطین توسط صهیونیستهای غاصب، تجاوز اسرائیل به خاک لبنان، فاجعه غزّه و ... نیز ساکت نبوده و به تجاوزگران اعتراض داشته، همواره در برابر مسلمانان مظلوم جهان احساس مسئولیت داشته است. از نخستین سالهایی که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان از سوی امام خمینی(ره) به عنوان روز جهانی قدس و رمز آزادی فلسطین اعلام شد و شوروی هنوز در اوج قدرت بود، حاج علی اکرام در نارداران و باکو متناسب با شرایط اجتماعی آن روز، با همان تعداد محدود افراد متعهد از مقلدان امام در آن دیار، مراسم این روز تاریخی را برپا میداشت و هنوز هم به همت او مراسم روز قدس هرساله همزمان با دیگر ممالک اسلامی در جمهوری آذربایجان به دفاع از سرزمین اسلامی فلسطین و حقوق صاحبان اصلی آن و در محکومیّت رژیم غاصب صهیونیستی اسرائیل، با شور و هیجان تمام برپا میشود و خود او روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان هر سال با وجود بیماری، از خانهاش بیرون می آمد و در میدان امام حسین(ع) نارداران در ابتدای صف راهپیمایان قرار می گرفت در حالی که کفن پوش بود!
لطفاً بقیه را در قسمت 2 بخوانید:
مصطفی قلیزاده علیار
[1] - برای آگاهی از زندگی، مبارزات و شهادت شیخ عبدالغنی بادکوبهای: نگاه کنید به: علّامه امینی، «شهداءالفضیله» ، ص377-380.(چاپ افست از انتشارات شهاب، قم، بیتا)؛ «خاطرات حاج علی اکرام»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1385، ص48-44.، « چکیدة مقالات همایش بینالمللی ایران فرهنگی»، مؤسسة مطالعات ملی، سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی، تهران 1387، ص121-120