چهارشنبه کوری همان چهارشنبه سوری است!
بله، چهارشنبه کوری فعلی همان چهارشنبه سوری سابق است. خب، این حرف نه متلک است، طنز، نه شوخی، نه اعتراض، نه تعریض و نه تعرض و نه گوشه و کنایه و نه هیچ چیز دیگر. امروز خیلی چیزها عوض شده بالاخره. مثلا بعضی جوانهای ما موی سرشان را آنطور که می دانید و می بینید بالا می زنند به شکل جوجه تیغی و ... برخی دختر خانم ها و زنان جوان ایرانی با مانتوهای تنگ و کوتاه هوس انگیز و شلوارهای رنگ رفته شهوت گستر در خیابانها و دانشگاهها و بیمارستانها و هر جایی که پر تردد است رفت و آمد می کنند و ... خلاصه خیلی چیزها با سابق فرق کرده و هیچ کس هم ککش نمی گزد . البته این دخالت در این معقولات در حد و قواره ما نیست.
اما چهارشنبه سوری سابق و آتش بازی و سرخی تو از من و زردی من از تو یا به عکس و این حرفهای بی معنی اما سالم و بی خطر دیروزی، امروز در داخل کشور توسط اکثریت و به یمن ترقه های وارداتی تبدیل شده به یک تهدید ملی در سطح گسترده؛ یعنی ماهیت چهارشنبه سوری سابق به چهارشنبه کوری و کچلی و شلی و چلاقی و در نهایت به چهارشنبه گوری فعلی تغییر شکل و فرم داده است. البته این تغییر شکل و ماهیت و فرم، به هیچ وجه به گرانی کالاهای مورد نیاز مردم و تأخیر یارانه ها و کنترل قیمت بازار در آستانه عید نوروز و از تبلیغات مشتری جلب کن و هم چنین به موضوع انتخابات و از این مسائل هیچ ربطی و دخلی ندارد. حتی به استکبار جهانخوار و صهیونیزم جهانی و انگلیس مکار و روسیه این بدترین همسایه ما در طول سیصد سال گذشته و سکولاریزم و وهابیت ضد اسلام و لائیزم و اوضاع آخر الزمان و دیگر موضوعات بین المللی اصلاً مرتبط نیست. از طرفی، مد شده که ما هر اتفاقی را به کسی یا چیزی بندش کنیم و ربطش بدهیم، بی آنکه به دنبال علت یابی آن در درون خودمان باشیم و از این قزعبلات فیلسوف مأبانه... بگذریم؛ خب، حالا این چهارشنبه کوری افتضاح غیر قابل مهار را به چه کسی یا چه چیزی گره بزنیم؟! این دیوانه بازی وحشیانه را که این همه برای بیت المال کشور هزینه و خسارت دارد و این همه موجب ضرر و زیان جانی و مالی و دلهره می شود و هیچ نیروی قهاری حریفش نمی شود و نیروی انتظانی و پلیس و ... همه در کنترل کردنش واقعاً عاجزند به کجا مرتبط بدانیم؟ هر سال گزاراش هایی وحشت انگیز از پی آمدهای ناگوار آن در رسانه ها پخش می شود و همه را به تعجب وا می دارد، پار سال البته مسئولان خوشحال بودند که ضرر و زیان کمتر شده! ... به نظر می رسد که کنترل این وحشیت ناخواسته به یک عزم ملی و تبلیغ جدی از طریق رهبران نافذ دینی و فرهیختگان و اراده واقعی مسئولان نظام نیاز دارد تا شعور ملی مردم را تحریک و تقویت و بیدار کنند. به نظر من بنده حقیر چنین عزمی در مسئولان ما نیست، اگر بود قطعاً جلو این بازی خطرناک جوانان و کودکان ما در این چهارشنبه گوری و کوری گرفته می شد و وحشی بازی این شب منجر به کوری و گور به گوری و نقص عضو و دیگر خسارات نمی شد. برای مثال تمام نهادها و ادارات و مسئولان از چند ماه مانده به موعد انتخابات چنان عزم خود را برای زمینه سازی حضور مردم جزم می کنند و دست به اقدامات جدی می زنند که مراد حاصل می شود، حتی کسانی که هزار و یک اما و اگر نسبت به اهل سیاست یا مجریان قانون و نمایندگان مجلس دارند، پای صندوق های رأی حاضر می شوند و به قول معروف دشمن را مأیوس می کنند. اما در باب تربیت مردم و جوانان چنین عزم و اراده ای مستمر و کارساز در جان مسئولان و نهادهای ذیربط و رسانه ها دیده نمی شود مخصوصاً در موضوع حجاب و چهارشنبه آخر سال. به هر حال مردم ایران مردمی خونگرم و تربیت پذیرند و صاحب فرهنگی غنی انسانی و دیرینه. نظر شما چیست؟
الان ساعت 7 عصر سه شنبه 23 اسفند 1390 و هنگام اذان مغرب به افق ارومیه است که من این حروف را رقم می زنم و هر لحظه از صدای گوشخراش و سهمگین ترقه های کودکان و جوانان ما در کوچه های سطح شهر نزدیک است پرده گوشم پاره شود، صدای اذان مساجد در طنی انفجار مستمر ترقه های کوچه ها و محلات قطع و وصل می شود! ... وای اگر بیماری در خانه یا گوشه بیمارستانی نیاز به آرامش و سکوت دارد... وای به حال کسانی که دلی را با این سر و صداهای بی جا می لرزانند.... وای به حال کسانی که هوای شهر را آلوده به بوی آزار دهنده باروت کنند و آلودگی صوتی ایجاد نمایند. راستی می دانید در چند سال گذشته چند نفر در همین شب چهار شنبه آخر سال در اثر دیوانه بازی احمقانه بعضی ها چشمشان را از دست داده اند و کاملاً نابینا شده اند؟! کدام بی شعوری نام این جنایت عمومی را شادی و آداب عید نوروز گذاشته؟ آیا این وحشیت نیست؟ پس چیست؟
البته اینکه آیا برای مردم تفریح سالم یا مثلاً دلخواه هست یا نه؛ اینکه رادیو و تلویزیون برنامه هایی مناسب دارد یا ندارد و... باید مورد نظر مسئولان و برنامه ریزان و متولیان امور باشد و مسائلی از این دست؛ جای حرف و تأمل است. امشب همین الان که گویا در شهر جنگ و بمب باران است، کانالهای تلویزیون برنامه هایی خیلی بی ربط از نوع مصاحبه با فلان مسئول و ... پخش می کنند! خلاصه مردم در کار خود اند و رسانه ملی کاملاً دست خالی است و در حاشیه چرخ می زند.
***
*******
جالب اینکه پیامک یکی از دوستان عزیزم در همین لحظه رسید: « سوختن غم و غصه هایتان در آتش آرزوی ماست. چهارشنبه سوری مبارک!»
چند نفر از دیگر دوستان با حال هم در همین لحظات با پیامهایی لطفشان را نثار این حقیر کرده اند به بهانه فرا رسیدن چهار شنبه سوری. اما کدام سور؟ ... اما بالاخره در این حیص و بیص، دلی و دلهایی هم به یاد ماست... این هم خیلی مغتنم است. خدا خیرشان دهاد. به قول مولانا: هر که از ما کند به نیکی یاد / یادش اندر جهان به نیکی باد . آمین
مصطفی قلیزاده علیار
فلسفه حیات در بیان ملا نصر الدین
بی شک شما هم آن حکایت شیرین خرسواری جناب ملا نصرالدین و پسرش را شنیده اید که هر دو با هم سوار بر الاغی بودند و راه می رفتند و صحبت می کردند که ناگهان یکی بر سر راهشان سبز شد و گفت: بی چاره حیوان زبان بسته، این پدر و پسر هیچ کدام انصاف و مروت ندارند که لااقل یکی یکی به نوبت سوار شوند!... ملا پیاده شد و پسرک بر پشت الاغ ماند و به راهشان ادامه دادند. این بار یکی دیگر پیدا شد و با تعجب گفت: په! عجب دورانی شده! پیر مرد بیچاره پیاده راه میرد و پسرک چست و چابک بی شرم، سوار بر خر است! .... ملا گفت: پسرم تو پیاده شو، من سوار شوم. کمی رفته بودند که این بار نفر سوم از راه رسید و با صدای بلندی گفت: عجب مرد بی خیال و پدر بی عاطفه ای! خجالت نمی کشد، خود سوار بر مرکب شده و این طفل مصوم را به دنبال خود پیاده می کشد انگار که اسیر می برد!... بی چاره ملا پیاده شد و این بارخود و پسرش هر دو با پای پیاده به راه افتادند و الاغ هم خالی خالی پیشاپیش آن دو سبکبال راه می رفت که این بار نفر چهارمی سر رسید و با مشاهده این صحنه قاه قاه خندید و گفت: عجب بی عـقلند این پدر و پسر! الاغ را خالی می برند و خودشان پیاده می روند... او که رد شد، ملا نصر الدین ایستاد و رو کرد به پسرش و گفت: ببین پسرم، باید حرف مردم را شنید، اما به روش خود باید زندگی کرد، اگر بخواهی به مذاق مردم راه بروی و به مزاج دیگران زندگی کنی، همین حکایت امروز ما را خواهی داشت که مدام سوار شوی و پیاده گردی و به مقصد نرسی و خستگی راه از پایت بیندازد. بیا سوار شو، برویم....
خب، این بود حکایت ساده و در عین حال عمیق آن مرد ساده دل که به نطر می رسد جای تفکر و تأمل در آن بسیار است و یک فرمول پیچیده زندگی و روش چگونه زیستن را به همین سادگی بیان کرده است.
منبع: دوهفته نامه « دنیز» شماره 3(سرمقاله) مورخ اول آبان 1390
شرح حدیثی از امام صادق (ع) توسط امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی :امام صادق (ع) میفرمایند:(( لا تفتش الناس فتبقی بلا صدیق))در کارهای مردم ریز نشو ، تفتیش نکن ، جزئیات را دنبال نکن . دنبال پیدا کردن عیوب ریز و درشت افراد نباش . اگر اینجور باشد، بدون رفیق خواهی ماند . یعنی هر کسی بالاخره یک عیبی دارد دیگر . اگر بخواهی همینطور ریز بشوی ، تفتیش کنی ، دنبال کنی ، کسی برایت باقی نمی ماند. (منبع: کانون فرهنگی شهدا)
امشب به حال دریاچه ارومیه خون گریه کنید! خون ....
امشب « لیلة القدر» است، شب 23 رمضان المبارک 1432 و فردا دوم شهریور 1390، مؤمنان خلوتی دارند با رب العالمین. لطفاً به حال وخیم و ناگوار و وضع رقت بار دریاچه ارومیه هم گریه کنید، خون گریه کنید و دست به دعا بردارید، تا شاید فرشتگان رحمت به این دریاچه مظلوم واقع شده نیز در این شب رحمت نازل شوند، چون از انسانها به ویژه افراد مسؤول کاری ساخته نیست! ... این نعمت عظمای الهی در برابر چشمان بی تفاوت و وجدانهای سنگواره مسؤلان خشک می شود و چیزی نمانده که به یکباره بمیرد و به بزرگ ترین دریاچه نمک و کویر لایزرع تبدیل شود و صدها هزار هکتار زمین زراعی و جنگل و باغ و کوهستانهای با صفا از بین برود و به صورت شوره زاری وحشتناک درآید و زندگی و سلامت دهها میلیون انسان ایرانی تباه گردد. می گویم ای دریاچه ی عزیز ارومیه، کاش تو هم شانسی داشتی مثل شانس مردم قحطی زده سومالی! یا مردم آواره شده فلسطین، یا افغان و ... که ما از صغیر و کبیر برای نجات تو هم حسابهای ویژه باز می کردیم! ما می خواهیم هر طور شده آن انسانهای محروم و بلا زده را از مرگ حتمی نجات دهیم و این وظیفه انسانی ماست البته. اما چرا کسی از بزرگان ما پیدا نمی شود که برای نجات تو هم ای دریاچه عزیز، حسابی باز کند و از مردم استمداد نماید تا مردم خود آستین غیرت بالا زنند و همت به خرج دهند و تو را ای دریاچه زیبای بلا زده، از مرگ نجات دهد؟؟!.. هان؟! بگذار بعضی از نمایندگان به طرح دو فوریتی آب رسانی به دریاچه ی ارومیه رأی ندهند، اینان همانها هستند که در کلام شهید این شب قدر – امیر عدالت علی مرتضی - به صفت «اشباه الرجال» توصیف شده اند. اما مگر مردم غیرتمند ایران اسلامی که همیشه به بدبخت ترین مردمان دنیا کمک می کنند و نمونه اش در همین روزها کمک به مردم قحطی زده سومالی است، از کمک به نجات دریاچه ارومیه که متعلق یه همه ایرانی هاست، باز می مانند! اصلاً. اما کسی و کسانی از میان خود مردم باید به پا خیزند و از مردم شرافتمند کمک بخواهند. چون مسؤلان وقت ندارند که در این مورد از مردم بزرگ ایران یاری طلبند، شاید هم نجات دریاچه ارومیه این دریاچه همه مردم ایران عزیز، هیچ اهمیتی برای حضرات ندارد، حتی در حد کمک به مردم سومالی که همه دنیا به کمکشان شتافته اند و حتی برخی از سیاستمداران دغل با سؤ استفاده از این آشفته بازار با خانواده هاشان به سومالی شتافته و با آن قحطی زدگان نگون بخت عکس یادگاری گرفته اند تا از نمد این فلک زده ها هم برای خود کلاهی تبلیغاتی در دنیا بدوزند!! و .... راستی ما چرا از کمکهای نقدی مردم ایران غافلیم؟ همان مردم بزرگی که با کمکهای کلانشان به جبهه ها، کشور را در مقابل دشمنان متجاوز نگه داشتند...هان؟ آری، به کوری چشم برخی از نمایندگان نابخرد که به طرح دو فوریتی آب رسانی به دریاچه مردم ایران مخالفت کردند، مردم ایران بی شک حاضرند بیشترین کمکهای نقدی و غیرنقدی را برای نجات دریاچه ارومیه این دریاچه همه ایران ارائه نمایند.فقط یک سازمان دهی و متصدی مورد اعتماد و ملی و غیرتمند می خواهد تا مردم با اعتماد به او به صحنه کمک رسانی بیایند و باران بی امان کمکهای نقدی و غیر نقدی خود را نثار کنند، بی منت دولت و ناز مجلس . خب این هم یک پیشنهاد از یک شهروند ایرانی. به نظر شما بد می گویم؟
فعلاً خون گریه کنید به حال آن عزیز به ستم کشته شده، به ستم کسانی که در خانه مردم به نجات دریاچه مردم ایران رأی ندادند!... شب قدر است و دعا مستجاب می شود، دعا کنید و خون بگریید! ... یا علی!
نمی دانم چرا امروز صبح این بیت مرحوم اُستاد مهرداد اَوستا خود به خود از خاطرم گذشت:
به گیتی هرچه افتد، گو بیفتد
به نامـردم نیـفـتـد کـار مـــردم!
بله دعای خوبی است و آرزویی انسانی که خدا کار هیچ تنابنده ای را به دست نامردان نامردم حواله نکند. بفرمایید: آمین!