سفر هشتم
(قسمت پنجم و پایانی)
یادداشتهای سفر به باکو
مصطفی قلیزاده علیار
دیگر حرفی از سفر باکو برای گفتن و نوشتن ندارم، جز اینکه زیارت امامزادهها را یادآوری کنم و حسن ختام این پراکندهگویی قرار دهم.
بله من در این سفر نیز مثل همه سفرهایم به باکو، همراه با همسفران و دوستان به زیارت برخی اماکن مقدسه رفتم که به ذکر تعدادی از آنها قبلاً پرداختم. همه اماکن مقدسه در جمهوری آذربایجان برای مردم آن دیار – چه دیندار و چه غیردیندار- مورد احترام است. شاید در میان همه مکانهای مقدس این کشور، امامزاده «حکیمه خاتون» دختر حضرت امام موسی کاظم (ع) معروف به «بیبی هیبت» معتبرترین زیارتگاه و تربت مقدس باشد و از نظر تاریخی هم سلسله سند این بانوی بافضیلت و احراز منسوبیتش به اهل بیت و امام هفتم (ع) مورد قبول علما و دانشمندان اسلامی است. بقعه و امامزاده «بیبی هیبت» در دوران کمونیستها و حاکمیت خفقان استالین، سرگذشتی غمانگیز داشته و ویران شده بود اما بعد از فروپاشی شوروی، با درخواست مردم مسلمان و شیعه آذربایجان، دولت حیدر علییف به بازسازی آن همت گماشت تا اینکه با همکاری اساتید ایرانی از اصفهان، به شکل زیبایی ساخته شد .
یک ساعت مانده به غروب روز یکشنبه 2 تیر ماه 92 بنده و دوستانم موفق شدیم این آستانه را یک بار دیگر زیارت کنیم. یاد دارم که آخرین بار در دی ماه 87 با دوست هنرمندم جمال عباسزاده به زیارت این آستانه مقدس آمده بودم. امید که این توفیق بار دیگر یار شود. در پایان از همه دوستان و آشنایانی که در این سفر موجب زحمتشان شدیم و در ابتدای این یادداشتها اسمشان را نوشتم، تشکر میکنم، خصوصاً استاد حاج علمدار ماهر و جناب نوشیروان محمداف و خانواده محترماش. یادآوری میکنم که نوشتهها و یادداشتهای دوستم آقای حمیدی علیار به زبان ترکی – که در این مدت و در همین صفحه منتشر شده- در واقع در تکمیل یادداشتهای من بوده است. از ایشان هم سپاسگزارم. منبع: دو هفته نامه «دنیز»، شماره 40، مورخ 8/8/92
جمهوری آذربایجان، ریشه در تاریخ ایران
نوشته: علی رزم آ رای
مردم جمهوری آذربایجان، دین مبین اسلام و مذهب تشیع را چون اذانی که در بدو تولد به گوش نوزاد زمزمه میکنند، با ترنم مداوم در گوش جان خود، پاس داشت و از این پاس داشتن خود هویت گرفت! شاید پایمردی بزرگانی چون، شهید شیخ عبد الغنی بادکوبه ای، حسین جاوید، شیخ عبد الغفار اردوبادی، حاج علی اکرام علی یف ناردارانی و دیگران در زندانهای جور سرخ و اعقاب معاصر آن و زندگی سراسر فضیلت و مجاهدت آنان، گواه این هویت یافتن و پاس داشتن باشد.
مذهب تشیع به هر زبان، به هر زمان و به هرمکان نشانهای بر پرچم خود دارد و این نشانه همچون رازی است که بقا و مقاومت این دژ مستحکم دین خدا را ضمانت کردهاست و آن قدرت بزرگ، نه گفتن! است. نه گفتن به ظلم و باطل. مردم جمهوری آذربایجان این درس و این راز را به دل و جان خوب فرا گرفتهاند که هم شبح کمونیسم و هم شبح صهیونسیم و اعقاب آن، پای تا زانو در برابر آنان کمر خم کردهاند.
باری با این پیشینه است که باید بخشی از تاریخ شیعه را لااقل به شکل معاصر در این کشور جسم، که روحش هر چه کنند ایرانی است و ایرانی، جستجو کرد.
خانم فاطمه صغری ( بی بی هیبت)
خانم فاطمه صغری (ع) مشهور به «بیبی هیبت» در مدخل شهر باکو پایتخت جمهوری آذربایجان مدفن دارد. او یکی از چهار دختر حضرت موسیبنجعفر (ع) و از خواهران امام غریب موسیالرضا (ع) است. خواهران دیگر او به ترتیب خانم فاطمه معصومه(ع) در قم، خانم فاطمه وسطی(ع) در اصفهان وفاطمه آخری(ع) در رشت مدفن دارند.
آستانه مبارکه بیبی هیبت در طول اعصار و قرون مورد توجه خاص شیعیان در داخل و خارج خاک جمهوری آذربایجان بوده و هست. پس از پیدایش کمونیسم حرم مطهر این خواهر بزرگوار امام رضا(ع) به دستور استالین در سپتامبر سال 1936 میلادی با دینامیت منفجر شد و روی قبر مطهر آسفالت گردید. عوامل مستبد استالینی با این عمل قصد داشتند که مردم مؤمن و شیعه جمهوری آذربایجان را مجبور کنند که از روی قبر مطهر جگر گوشه آقا موسیبنجعفر عبور کنند! اما مردم که یارای مقابله نداشتند فقط با رد شدن از کناره خیابان سعی میکردند که حرمت این قبر مطهر را نگه دارند و از روی آن عبور نکند. نظام استبدادی استالینی برای مجبور ساختن مردم به این کار از دو طرف محل حرم بی بی ، ستونهای قطور نصب کرده و بر فراز آن طاق نصرت زدند تا دیگر گریزی از عبور مردم ازروی قبر مطهر وجود نداشته باشد. اما مردم آگاه و مومن جمهوری آذربایجان در صفهایی طولانی با حوصله و تحمل بسیار میایستادند تا از گذرگاه باریکی که در دو طرف طاق نصرت برای عبور پیادهها منظور شده بود، عبور کنند....
ادامه (متن کامل) مقاله را در سایت دنیزنیوز (www.daniznews.ir) و نشریه «دنیز»، شماره 28- مورخ 11/11/91 بخوانید
مولا علی (ع) جلوه لندی عشق حق، سنده تاپیب معنا علی صورتین دیر حسن مطلق دن تجلا یا علی سن ولایت ذیروه سیندن گون کیمی ائتدین طلوع حیرتیندن قالدی سرگردان بئله دونیا، علی دور جهانی بیرده احیا ائت بهار عدل ایله ای حیاتی ماسوانی ائیله ین احیا، علی چون نبوت چشمه سیندن، حکمتین جاری اولوب وارث یوز ییرمی دؤرت مین انبیاسن یا علی بئش اولواالعزمین بئش ایلده سرینی فاش ائیله دین احمد و نوح وخلیل و موسی و عیسی، علی جمع اولوب ذاتیندا علم اولین و آخرین هیبت آدمده ائتدین علّم الاسما، علی علم و حلم و مهر و قهر و سایر انوار حق، بیر به بیر سنده تجلی ائتدی چوخ اعلا، علی حکمتینده چون تلاطم ائیله دی فیض ازل قطره سی نهج البلاغه، اولدو بیر دریا علی جاری ائتدین تاریخه معنای انسانیتی گؤرمه ییب عالم سنین تک عالی اعلا، علی سن یاراندین، سپدی حق عطر «تبارک» خلقته حق سنه اولدو مُحب، سن ده حقه شیدا، علی یا امیرالمؤمنین حیدر، وصیّ مصطفی (ص) حاکم برحق، ولیّ والی والا علی بیز غدیر خمدا پیمان باغلادیق سنله ، ولی حق ازل گوندن سنی سئچمیش بیزه مولا، علی! مصطفی قلیزاده علیار
از شعر مدینه
قبلاً برای دوستان از یادداشتهای سفر عمره ام در تیر ماه 1390 مطلبی تحت عنوان "کعبه و بتخانه یکی است" نوشتم که بنا دارم به توفیق حق تعالی هر از گاهی به طور منسجم همان یادداشتها را بیاورم. روزی در مدینه منوره در کنار باب جبرئیل حرم مطهر نبوی (ص) ایستاده بودم که حالی پیدا کردم و این ابیات خطاب به حضرت رسول (ص) در دلم نقش بست و سپس روی کاغذ آمد که به اوضاع جهان اسلام و بیداری اسلامی و مصر و ... اشاراتی کرده ام:
در جستجوی کوی توام عشق شد دلیل
احرام بسته دل به هوای تو الدخیل
ما را به سایه حرم خود پناه ده
ای سایه بان بارگهت بال جبرئیل
آنک ز اقتدار تو بتها فروشکست
اینک به احترام تو برخاسته خلیل
موسی به اقتدای تو آمد، مسیح نیز
بیدار شد جهان ز نوای خروش نیل...
البته بعدها ابیاتی را در همان سفر بر این چهار بیت افزودم، فعلاً به همین چهار بیت نخستین اکتفا می کنم به عنوان تبریک عید مبعث که عید توحید و آزادی و انسانیت است.
نوحه خوان
شعری از: مهناز صابونی
در رثای عشق و خون ادراک انسان نوحه خوان
»هل اتی« شد نوحه خوان، آیات قرآن نوحه خوان
لاله ها پژمرده و احساس بی سامان شده است
یاس و نرگس ها همه سر در گریبان نوحه خوان
چشم مریم خون فشان از ماتم زهرا شده است
عیسی و انجیل با اعجاز گریان نوحه خوان
رودها شرمنده اند از تشنگان کربلا
از مدینه تا به کوفه صد بیابان نوحه خوان
پر بسوزان جبرئیل، این عشق معراج تو نیست
عرشیان پر سوخته بین شهیدان نوحه خوان
نوح در کشتی و موسی در گذر از رود نیل
هم خلیل از هُرم ماتم در گلستان نوحه خوان
صف به صف آشوب افتاده است در متن زمان
هم زمین، هم آسمان، هم روح باران نوحه خوان
آرزوها شمع در شام غریبانش شدند
شمعهای آب گشته در شبستان نوحه خوان
ظهر عاشورا چو داغی بر دل دین و یقین
مسجد و محراب ها آیینه گردان، نوحه خوان
فصلها با اشک در تقویم مان قد می کشند
سالهامان در بهار و در زمستان نوحه خوان