جلوههای موسیقی در شعر شهریار - قسمت اول
نوشته جواد کریم نژاد(پژوهشگر موسیقی و فعال فرهنگی)
در باب موسیقی دانی شهریار، جای هیچ شبهه ای نیست. در شعر و زبان شهریار و در لابلای اشعار پرنغز و دلنشین او، ریزه کاریهای موسیقائی یافت می شود که گویای علاقه او به موسیقی و آگاهی او از الحان و نغمه ها و ساختمان آلات موسیقی است. جای جای دیوان اشعار وی مملو از واژه ها و اصطلاحات تخصصی موسیقی است و همه اینها از نغمه آگاهی شهریار به موسیقی سخن می گویند.
به عبارتی دیگر، می توان گفت که شهریار ـ آخرین سلطان غزل ـ شاعری موسیقی شناس و خود اهل موسیقی بود که موسیقی ایرانی را در حد صاحب نظری دقیق می شناخت و دستی به ساز و دانگی آواز داشت و به ردیف موسیقی ایرانی و دستگاهها و گوشه های آن تسلط کامل داشته و همچنین با موسیقی دانان بزرگ معاصر محشور و همنشین بوده و با آنان دوستی و مودتی غیر از دیگران داشته است. وی از مکتب موسیقی بزرگانی چون استاد ابوالحسن صبا و دیگر بزرگان موسیقی فیض برده و در اکثر اشعارش به این دوستان موسیقیدان و موسیقی خوانش اشاره ای کرده و برای هر یک اشعار مستقلی سروده است . اوج شیفتگی و دلبستگی شهریار به موسیقی را علاوه بر استعداد ذاتی خود، در دو هنرمند بزرگ و برجسته موسیقی ایران یعنی، مرحوم استاد صبا و استاد اقبال آذر باید دانست .
شهریار در بدو ورود به تهران با یگانه استاد موسیقی « ابوالحسن خان صبا» آشنا می گردد، صبا جدای از مقام دوستی بر گردن شهریار حق استادی در زمینه موسیقی داشت. سه تاری که از درویش خان به وی رسیده بود به شهریار می بخشد و نغمات موسیقی را با این ساز به شهریار ملک سخن یاد می دهد و ایشان نیز همیشه از صبا به احترام یاد می کرده، دوستی با وی را موهبتی برای خود می دانسته و در بیشتر اشعارش نامی از وی برده و او را ستوده است تا جایی که سوز اشعارش را با ساز صبا در هم می آمیزد:
سوزی نداشت شعر دل انگیز شهریار / گر همره ترانه ساز صبا نبود
یا:
صبا، زساز تو من شعر خواجه می شنوم /« بیادگار بمانی که بوی او داری »
در مکتب آواز پیرو استاد ابوالحسن اقبال آذر بوده اند و وی را سلطان آواز می دانستند ،ایشان هم در زمینه موسیقی بر گردن شهریار حقی دارند. اقبال به سبب سن و شخصیت و سوابق هنری بیش از هر هنرمند دیگری مورد ارادت شهریار بوده است، آشنائی دیرین او با اقبال به سالهای کودکی شاعر باز می گردد و معاشرت نزدیکی که خانواده اش با اقبال داشت:
.... او مرا از دوره طفلی و دامان پدر/ سرپرستی مهربان است و عموئی مهربان
من سه ساله طفل برزانوی او بنشسته ام / حالیا شصتم من و بازش همی بینم همان
ای بسا روز را که با سرتاختم از مدرسه /تا در منزل که او شب خواهد آمد میهمان ....
چنانکه ذکر شده شهریار هر دو هنر والای شعر و موسیقی را با هم داشت و آن دو را در هم تنیده بود، ناخنی بر سیم و دو دانگ صدا داشت که به همراه مرغ حزین دلشان و نوای سه تارشان می خواند:
صدای اوج ندارم ولی دو دانگ غزل / به اوج رقت و سوز و گداز می خوانم
نالد به حال زار من امشب سه تار من/ این مایه تسلی شبهای تار تار من
یا:
اگر دیوان من بود و سه تارم / همین دو مونس شبهای تارم
وگاهی درد عشق وحکایت شوریدگی و سوز و گذارهای عاشقانه اش را ، از زبان ساز بیان می داشت:
بازکن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب / تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
از در دست تو سوز دل من می گوید / من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
و موقعی که غم و اندوه دامنش را می گیرد با ساز نی می نالد تا تسکینی به حال خود داده باشد:
بنال ای نی که من غم دارم امشب / نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
و زمانی که به یاد ایام جوانی می افتد و غرق در خاطرات آن، ایام پیری را مقابلش می بیند باز از زبان ساز به ابراز درد می پردازد :
سه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم
شبان وادی عشقم گسسته نای نالانم
گره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالی
که من واخواندن این پنجه پیچیده نتوانم
و گاهی از زبان مرغان نغمه خوان آواز هجران و احساسات درونی اش را بیان می داشت:
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس / که از خزان گلش شور نغمه خوانی نیست
اینجاست که شاعر سوز دلش را با یاری گرفتن از نغمه های موسیقی و ابزاز آن بیان می دارد، آه درون را با ناله سه تارش هم آغوش می کند ، زخمه برسه تارش می زند، همان سه تاری که به قول خودش یار و همدم شبهای تارش بود ،با نوای هر مضراب ضربه ای بر پیکر هیولای خیال و زخمه ای برای تسکین زخم های دلش می زند و شبها جویبار روان از چشمه طبعش، سه تارش را تا سپیده سحر به ترنم وا می دارد :
ای دل ز دوستان وفادار روزگار / جزساز من نبود کسی سازگار من
اشک است جویبار من و ناله سه تار / شب تا سحر ترانه این جویبار من
بطوری که مرحوم استاد صبا می فرمود :« زمانی که شهریارانگشت به سه تار نزدیک می کند تمام اعضای وجودم می لرزد و ناله از درونم برمی خیزد »
علاوه بر اینها در جای جای دیوان شهریار ، اصطلاحات و واژه های موسیقائی به چشم می خورد ، از اسامی سازها گرفته تا دستگاهها و گوشه های مختلف موسیقی ایرانی و نیز بکار بردن اصطلاحات فنی و تخصصی موسیقی در دیوان وی ، به اشعارشان خصوصیت ویژه ای بخشیده که شعرشان از لحاظ طنین و خوش آهنگی برای شنونده و خواننده اشعار جذاب و موثر می افتد.
در کل دیوان وی ، کمتر غزل یا مثنوی یا قصیده ای می توان یافت که از واژه ها و اصطلاح موسیقی بهره نگرفته باشد و به جرات می توان گفت که در تمام اشعارشان واژگان موسیقی را به نحوی بکار برده و گریزی به آنها زده است . گاهی فقط در یک بیت چندین واژه موسیقائی را به کار برده است:
ساز و آواز اگر دلکش ما بود نبود / کشته بودند به بیداد همایون ما را
یا:
قطار می کند این راست پنج گاه عجیب / عراق و ترک و بیات، اصفهان و کرد و حجاز
از همین دست اشعار و ابیات در دیوان شهریار بسیار می توان یافت و گاهی ایشان غزلی را ساز می کند که سرتاسر غزل مملو از واژه ها و ریزکاریهای موسیقائی است و آوردن این همه اصطلاحات موسیقی تنها کار شاعر موسیقدانی است که تسلط او را علاوه بر جنبه عملی موسیقی ،در بخش نظری نیز می رساند، و بی گمان ذوقی که با موسیقی صداها و صداهای موسیقی ، آشنا باشد طبعاً از این همه واژه های موسیقی و نیز زیر و بم موسیقی اشعارش بهره خواهد گرفت و این از شهریار موسیقی شناس عجیب به نظر نمی رسد.
برای ذکر نمونه دو مورد از این دست غزلیات یکی از دیوان فارسی و دیگری از دیوان ترکی استاد انتخاب و در ذیل ارائه می گردد:
غزل «شاهد چنگی» ( ج1 ص 136) با مطلع :
پرویز چو بر تار برد باربدی چنگ / از پنجه ناهید و نکیسا فکند چنگ ....
و در « سازلی شاعریمیز( خازن) نین روحینه تقدیم» ( کلیات ترکی ص 196) با مطلع:
سییزیلدار سینه مین سازی «درآمد»ائیله رم «شوری»
«چوبانیم» سنده «سلمک» له سیزیلدات تار طنبوری....
که در قطعه اول ( شاهد چنگی) ،22 واژه مربوط به موسیقی و در شعر ترکی سازلی شاعریمیز(خازن) نین روحینه تقدیم،49 واژه مربوط به موسیقی اعم از اسامی سازها، دستگاهها، گوشه ها و دیگر اصطلاحات موسیقایی دیده می شود.
علاقه ایشان به موسیقی به حدی بوده که شعر و موسیقی را دو ستون پایدار و مایه فخر ایران و ایرانی و آن دو را جزو سرمایه های ملی می دانست و احساس خود را در این مورد چنین بیان داشته اند :
بر شعر و ترانه این دو استن / ایران کهن دژ استوار است
ایران تو گر یگانه باشد / با این دو شعار شاهکار است
موسیقی و شعر ماست آری / نقدی که یگانه درشمار است
ورنه به کدام علم و صنعت / ما را به جهانیان فخار است
لطفاً ادامه اش را در قسمت دوم بخوانید