سفر هشتم (3)
یادداشتهای سفر به باکو
مصطفی قلیزاده علیار
دیدار با فیروز مصطفی
از دیدارهای خوبمان در باکو، دیدار با نویسنده و استاد دانشگاه جناب «فیروز مصطفی» بود که در یک قهوه خانه نزدیک ساحل انجام گرفت. اکبر با او هماهنگی کرده و وقت ملاقات گذاشته بود. فیروز مصطفی متولد 1952 است. رشتهاش فلسفه تاریخ است و در دانشگاه اوراسیای باکو همان رشته را تدریس می کند.
صحبتهای خوبی با او داشتیم در پیرامون ادبیات و تاریخ و مسائل مربوط به این حوزهها. نظرات جالب توجهی داشت. از طریق ترجمه با آثار مشاهیر ادبی دنیا آشنا شده درست مثل ما و هر کسی دیگر. البته زبان روسی را می داند مثل هر آذربایجانی تحصیل کرده دیگر که مال دوره شوروی باشد. جوانیاش در دوره شوروی سپری شده. می گفت 15 سال مجری تلویزیون بودهام؛ پدر بزرگ مادریام مردی دیندار و متمکن بوده و قبل از شوروی، به عنوان سرکاروان 39 بار به حج رفته. آباء و اجداد پدری و مادریام در دوره 20 سال اول حاکمیت شوروی به خاطر دینداری و اعتقادشان اعدام و سربهنیست شدهاند، به این خاطر از شوروی نفرت داشتهام و دارم.
فیروز مصطفی می گفت: 50 جلد ازکتابهایم تاکنون منتشر شده که 40 جلد آن در زمینه ادبیات است اعم از رمان و داستان و نمایشنامه و سه جلد از آثارم در زمان شوروی چاپ شده بود؛ نمایشنامههایم اغلب روی صحنه رفته.برخی از آثارم به زبان فرانسه و روسی ترجمه شده است.
فیروز مصطفی معتقد است که امروز با ترجمه آثار ادبی به زبان انگلیسی و فرانسه می توان جهانی شد!
من گفتم: البته صرف ترجمه به انگلیسی یا هر زبان جهانشمول دیگری کافی نیست، باید قوت ادبی و غنای درونی و اندیشهای یک اثر مطابق معیارهایی باشد که بتواند در میان آثار جهانی جا خوش کند.
می گفت: از بزرگان ادبیات معاصر آذربایجان بعد از میرزا فتعحلی آخونداف، کسانی مثل جلیل محمدقلیزاده، عبدالرحیم حقوردییف، عیسی حسیناف و صابر احمدلی بیشتر تأثیرگذارند، هر چند اینان با دین و معنویت میانه خوبی نداشتهاند.
گفتم: عیب این بزرگان هم همین است دیگر! این شخصیتهای ملی شما، چه جور ملی بودهاند که در مسیر ادبی و فکری و هنری خود، کاملاً خلاف ملتشان رفتهاند و در واقع از نظر معنوی و روحی و اعتقادی مخالف مردم آذربایجان بودهاند. مگر نه این است که در زمان حکومت شوروی دهها هزار نفر از دینداران این کشور را گلولهباران کردهاند که آباء و اجداد شما هم در بین آنها بودهاند؟ خب، چرا این معاصران ادبی به این موضوع به عنوان فاجعه تاریخی ملت و کشورتان نپرداختهاند؟
فیروز مصطفی قبول کرد که چنین بودهاند. بعد گفت: البته در برخی آثار ادبی و اجتماعی ما این فجایع تاریخ معاصر ملت آذربایجان انعکاس یافته و در رمان «قاپی» (دروازه) که من خودم نوشتهام یکی از قهرمانان مردی دیندار است که مخالف حکومت شوروی بوده، در دوره استبداد استالین (دهه 1930) دستگیر و محکوم به اعدام می شود و هنگامی که پای تیر می بردندش، قرآنی زیر بغل داشته ... اصلاً من در این اثر موضوع قتل عام ملی، دینداری و وطن را دستمایه کارم قرار دادهام.
از جناب فیروز مصطفی در باره آثار برخی نویسندگان معروف و معاصر آذربایجان هم سؤال کردم که با آنها دوستی داشتم از جمله مرحوم «علیبالا حاجیزاده» صاحب چندین مجلد رمان مشهور و خوب مثل «عروس گم شده» (ایتگین گلین) در موضوع فجایع افغانستان. گفت: من هم با علیبالا دوست و به شخصیت ادبیاش خیلی احترام قائل بودم؛ اما بر چهره آثار درخشان او کمی غبار زمان نشسته!
از نخبگان ادبی نخجوان هم که با آنها ارتباط و دوستی داشتم، سخن به میان آوردم از جمله شاعر برجسته و معروف مرحوم حسین راضی (1925 – 1998) و نویسنده خلق آذربایجان شادروان حسین ابراهیماف (1921 – 2008) که در دوران چهار ساله اقامتم در نخجوان ارتباط خوبی با وی داشتم و آن مرحوم برای اولین بار از انجمن ادبی اهل بیت (ع) در نخجوان که بنده مؤسساش بودم، در یک نشریه ادبی رسمی دولتی به نام «آراز» شماره 4 (آزاز- 4، سال 1997) مطلب نوشت. خدایش بیامرزد.
فیروز مصطفی گفت: حسین راضی شاعر خوب و توانایی بود و من زمانی که در تلویزیون بودم، ویژهبرنامهای به مناسبت هشتادمین سال تولد وی تهیه کردم و پخش شد (البته بعد از وفاتش!). نثر حسین ابراهیم هم روان و دلنشین بود.
من حرفهای خودم را به یاد دارم. اما دوستم اکبر حمیدی علیار هم مطالبی در باب زبان مشترک ترکی و برخی نویسندگان جوان ایرانی ترکی نویس مطرح کرد. فیروز مصطفی نظرش این بود که داشتن یک زبان مشترک ترکی در جهان ممکن نیست، مگر همه عربزبانهای ممالک مختلف زبانی صد در صد مشترک دارند؟ یا انگلیسی زبانها و ... البته می توان همه ویژگیها و ظرفیتهای مشترک یک زبان را در نظر داشت و از آن در میان همه صاحبان آن زبان بهرهمند شد.
فیروز مصطفی از ارتباطش با برخی نویسندگان ایرانی هم حرف زد. همچنین از نوابغ ادبی ایران مثل سعدی و مولانا و حافظ و شهریار به شگفتی و اعجاب سخن گفت. حرف آخرش این بود که در ادبیات معاصر ملتها در شرق و غرب عالم، نثر تأثیرگذارتر از شعر بوده هم در مقیاس ملی و هم در گستره جهانی. ادبیات ملتها را بیشتر با نثرشان و نویسندگان بزرگشان در دنیا میشناسند و کمتر با شعر و شاعرانشان.
ظاهراً این حرف قریب به واقعیت است. شاید علتش هم این باشد که اندیشههای تأثیرگذار و فرهنگ و آرمانهای انسانی - جهانی به زبان نثر راحتتر از زبان شعر، قابل بیان و انتقال است.
منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 38، تاریخ نشر 31/6/92 – محل نشر: ارومیه