باکو 10 یادداشتهای سفر باکو بخش پنجم و پایانی مصطفی قلیزاده علیار خارج از همایش باکو صبح روز سه شنبه که از فرودگاه به سفارت رفتیم کیف¬مان را در سوئیت گذاشتیم و بعد از سلام و علیک با یکی از همکاران محترم سفارت، بیرون زدیم. آقای محمدامین رضازاده رفت به دنبال کاری که در دانشگاه دولتی باکو داشت و من و آقای رمضانی هم به دیدن حاج مصطفی مایل-اوغلو (علی¬یف) فرزند شاعر معروف مرحوم حاج مایل (1935- 1999) در انستیتو نسخ خطی آکادمی ملی علوم آذربایجان – در همان نزدیکی سفارت - رفتیم و ناهار هم مهمان حاجی شدیم! حاج مصطفی از دوستان دانشور و قدیمی ماست. ایشان چندین کتاب تحقیقی را در زمینه ادبیات کلاسیک آذربایجان تصحیح و منتشر کرده از جمله دیوان پدرش حاج مایل، دیوان هاشم بیگ ثاقب، دیوان حسین نادم نخجوانی و ... امروز هم روز خوبی بود. این از دو روز قبل از همایش در باکو. اما آن یک روز آخر یعنی دوشنبه 14 مهر، من و آقای رمضانی مانده بودیم و آقای رضازاده یکشنبه شب بعد از بازگشت از قَبَله به تهران پرواز کرد. من صبح دوشنبه اتاق هتل را تحویل دادم با دوست و هم¬ولایتی قدیمی جناب «گِرمان» حسین¬اف هم¬قدم شدم. «گِرمان» شاعر و نویسنده و هنرمند و مؤلف چندین کتاب و متولد 1962 شهر آغدام مرکز منطقه «قره¬باغ» است که از بیست سال پیش در اشغال ارامنه قرار دارد نام پدرش «علی» بوده است. اما داستان همولایتی بودن من و گِرمان از این قرار است که پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری گرمان (اَلماسخان و سِحران خانم، والدین علی) در اصل اهل روستای ما «علیار» در نزدیکی شهرستان ورزقان استان آذربایجان شرقی) بوده¬اند و در سال 1917 به شهر آغدام مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده بودند. الماسخان در جنگ جهانی دوم به جبهه رفته و دیگر بازنگشته و اثری هم از او به دست نیامده. اهالی آغدام او و خانواده¬اش را می¬شناسند. منبع: سایت «دنیزنیوز» (Daniznews.ir) و هفته نامه «دنیز» شماره 62 - تاریخ نشر: 23 آذر 1393 |
باکو 10
یادداشتهای سفر باکو
بخش سوم
مصطفی قلیزاده علیار
روز سوم – گشت و گذار
روزهای سوم و چهارم اقامت مهمانان همایش بینالمللی بشردوستانه (Bakui nternational humanitarian forum) به گردشگری در پنج منطقه دیدنی و تاریخی آذربایجان یعنی «گنجه»، «قَبَله»، «قوبا»، «لنکران» و «نخجوان» اختصاص داشت که مهمانان قبل از آمدن به آذربایجان به پیشنهاد میزبان از طریق اینترنت یکی از آن مناطق را برای گشت و گذار انتخاب کرده بودند و ما ایرانیها همه شهر قَبَله را.
طبق برنامه ساعت 9 صبح روز شنبه 12 مهر / 4 اکتبر از هتلها حرکتمان دادند به فرودگاه بینالمللی حیدرعلییف باکو. هواپیما اختصاصی مهمانان بود و کاروان ما حدود 50 نفر. در هواپیما کنار یک دکتر اقتصاددان آذربایجانی مقیم «سن پطرزبورگ» روسیه نشسته بودم که نامش «ایلکین علییف» بود و اهل شهر تاریخی «اُردوباد» در کنار رود ارس و مرز ایران؛ حدود 50 سالگی را نشان میداد و بسیار خوش مشرب و خونگرم و موقّر و کم حرف بود. زود در آن مدت کم همصحبت شدیم و از روابط روسیه و ایران و آذربایجان و گردنکلفتی آمریکا در اوضاع اوکراین و ... سخنها گفتیم. خانمی روسی هم کنار دکتر ایلکین نشسته بود که حدود 40 ساله مینمود. همصحبت و همکار دکتر ایلکین در دانشگاه اقتصاد سن پطرز بورگ و خیلی کمحرف و محجوب بود.
مدت پرواز 35 دقیقه بود و ساعت 45/10 در فرودگاه قَبَله بر زمین نشستیم. کاروان ما یعنی زائران قَبَله را بر دو گروه تقسیم و هر یک را بر اتوبوسی جداگانه سوار کردند: یکی روسزبانها و کسانی که زبان روسی میدانستند و دیگری انگلیسیزبانها و انگلیسیدانها. تا آخر هم همین طور بود. البته گاهی درهم سوار میشدیم! راهنمای مهمانان خارجی، به زبان تعیین شده در اتوبوس از سوابق تاریخی شهر قَبله یا هر شهر و شهرکی که از آن میگذشتیم، توضیحاتی میداد و از مناظر و منابع طبیعی و از اقتصاد و فرهنگ و جمعیت و آثار و شخصیتهای برجستهاش مطالبی میگفت. راهنمای ما به زبان انگلیسی، معلم جوانی بود خوشسیما و خوشمشرب و خوشصحبت به نام عباس عباساف. ما با او آذربایجانی صحبت میکردیم و خیلی هم دوست شدیم. حضرت مولانا جلالالدین رومی فرموده: «همدلی از همزبانی خوشتر است»، لیکن ما در این سفر بیشتر پیرو این مصراعش بودیم که: «همزبانی خویشی و پیوندی است ...» راستی همزبانی چه قدر حس خویشاوندی و صمیمیت را در دو انسان بیدار و نیرومند میکند!
ما را از فرودگاه یک راست به هتل «قفقاز ریوِرساید» (Qafqaz Riverside Hotel) یعنی «هتل قفقاز کنار رودخانه » شهر قبله بردند، هتلی پنج ستاره و بسیار زیبا و دلانگیز و تمیز، در جایی بسیار دنج و جنگلی و رؤیایی و باصفا در ناحیه شمالی شهر. بعد از ناهار در رستوران خود هتل، نماز را در اتاقها خواندیم که به رسم مسلمانی سمت قبله را با فلیش سبزی در سقف اتاقها – درست بالای در ورودی مشخص کرده بودند. البته مثل هتلهای باکو از جانماز و مهر و سجاده خبری نبود!
ساعت 2 بعد از ظهر همه را سوار بر اتوبوسها کرده، به گشت و گذار در شهر زیبا و ساکت و سرسبز قَبَله و دیدار از موزه تاریخ و دیارشناسی شهر بردند که من و رمضانی دیر رسیدیم و اتوبوسها رفته بودند!... اما مسئولان هتل با بزرگواری ما دو نفر را با یک سواری به گروه رساندند در موزه. در موزه تاریخ آنچه توجه مرا بیشتر جلب کرد، تعدادی قرآن خطی بود و کتابهای چاپ سربی قدیمی به زبان ترکی با الفبای اصیل تاریخی خودمان قبل از کریل و لاتین معاصر؛ در موضوعات دینی و اخلاقی و آداب تعلیم و تعلم مسلمانی. اغلب هم در کشور عثمانی قبل از جمهوریت ترکیه چاپ شدهاند. البته در اتاقهای پشتی تو در توی موزه و معمولاً دور از تیررس نگاه عموم بازدیدکنندگان به نمایش گذاشته شدهاند! ... من از برخی آن کتابها عکس گرفتم، ولی مدیر پیر موزه مانع شد و هشدار داد که: «آقا، آقا...» انگار که گنج سرپوشیدهای را آشکار میکنم! یا دست درازی به مال قاچاق!... هر کسی از چیزی – کوزه، سنگ، تابلو، تخته، صندلی و ... عکس میگرفت و من از کتابها؛ نمیدانم چرا به کار من گیر داد که عکس نگیرم؟!
پس از آن به کارخانه تولید پیانو (Beltmann Piano) بردند و خط تولید آن را نشان دادند. کلی در حاشیه آن بازدید نه چندان جذاب، صحبت و شوخی کردیم و عکس یادگاری گرفتیم. در اینجا بود که عباس معلم، راهنما و مترجم مهمانان – که تاکنون به ایران نیامده - در میان صحبتهای دوستانه، با نجابت خاص خود و خیلی محترمانه از من و آقای رمضانی پرسید: «ببخشید آقا، شما در ایران هم میتوانید مثل اینجا و به همین راحتی، ترکی صحبت کنید؟ یعنی قدغن نیست؟!» من و رمضانی که از 20 – 25 سال پیش گوشمان با این قماش سؤالات از سوی بعضی از برادران و خواهران آذربایجانیمان پر شده، اصلاً شگفتزده نشدیم و خیلی ساده گفتیم: آره برادر، اصلاً آنجا بیشتر از همه جا آزادی هست، باید بیایید و ببینید، به تبلیغات افراد دروغگو گوش نکنید، اصلاً تو خودت عباس معلم! پا شو و بیا تبریز، ارومیه، اردیبل، زنجان و ... تا ببینی چه خبر است، بیا و مهمان ما شو و در کوچه و بازار و خیابان و دانشگاه گوش کن ببین مردم به چه زبانی حرف میزنند، نشریات ترکی، برنامههای ترکی رادیو و تلویزیون را ببین، فیلمها و نمایشنامههای ترکی به زبان مادریمان را ببین و بشنو.
بعدش هم به یک جایی باصفا و دیدنی در بیرون از شهر بردند و ساعتی بعد برمان گرداندند به هتل. شام به رستورانی به نام نخجوان در کنار شهر قبله بردند، بساط ضیافت شام با اجرای موسیقی زنده از سوی فرماندار قبله با حضور خود او و اعوان و انصارش به افتخار مهمانان گسترده شده بود.
روز چهارم، یکشنبه 13 مهر، عید قربان
صبح یکشنبه 13 مهر، راهی قصبه «نیچ» (Niç - Nich) شدیم. ما در اتوبوس روس زبانها بودیم. خانم راهنما به زبان روسی ابتدا عید قربان را تبریک گفت و ما تازه یادمان آمد که امروز عید قربان است و این خیلی لذتبخش بود. چون در بین ما مهمانان خارجی، غیر مسلمانان هم بود و این تبریک در واقع مسلمانی آذربایجان و شهر قَبَله را نشان میداد. جالب بود که داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل را به زبان روسی توضیح میداد و ما البته از کلمه «ایبراگیم» و ایسماعیل» متوجه ماجرا میشدیم.
در راه از یک بازار روز گذشتیم که خیلی پیاز دیده میشد و به شوخی گفتیم: اگر ارزان باشد یک گونی پیاز بگیریم و ببریم به ایران!
در قصبه «نیچ» کلیسای قدیمی معروفی منسوب به قوم آلبانها قرار دارد و میگفتند چند هزار نفری از آن قوم هنوز هم در این منطقه زندگی میکنند و زبانشان موسوم به «اُودین» است. مراسم مذهبیشان و حتی جشنهای حیاتی مثل جشن عروسی و ازدواج در همین کلیسا برگزار میشود. دم در کلیسا تعدادی روسری گداشته بودند تا خانمها وقت ورود سرشان کنند. یاد امامزادهها و مشاهد مشرفه و مقدسه خودمان – در مشهد و قم و ... ــ افتادم که در ورودیشان تعدادی چادر گداشتهاند و برخی از خانمهای مسلمان که معمولاً از رفتن به زیر بار حجاب چادر سر باز میزنند، وقتی به زیارت میروند، هنگام ورود همان چادرهای گلدار را میگیرند و سرشان میکنند و وارد میشوند و بعد از زیارت و هنگام خروج، تحویل میدهند و باز هم به همان هیبت و شکل و شمایل سابق راهشان را میگیرند و میروند، انگار در جامعه همه با او محرمند، فقط همان امامزاده بینوای مدفون در خاک با ایشان نامحرم است!...باری؛ خانمهای مسیحی از ممالک غربی که همراه ما بودند، کلیسای نیچ را با آداب خاص خود زیارت کردند و بعضیها چنان حالی پیدا کردند و خود را به در و دیوار و ستونهای سنگی بلند و باشکوه کلیسا چسباندند و گریه و دعا و دست به آسمان برداشتن و ... که ما به آن حال معنوی ایشان غبطه خوردیم... جناب «سرگئی» از اعضای جمعیت مسیحیان منطقه نیچ و پیرمردی خوشمشرب و خوشصحبت بود. در باره کلیسا و مسیحیان قصبه نیچ توضیحاتی داد و دعای کوتاه مکتوبی را که به زبان اودین آلبانی خود روی میز گذاشته بود و به علاقمندان میداد، به درخواست من، ترجمه کرد و من نوشتم. ترجمه متن آن دعا این است:
«پدرمان در آسمانهاست
نامت مبارک است
نامت در زمین برقرار باد همچنانکه در آسمانهاست
پادشاهیات در زمین پاینده باد، همان گونه که در آسمانهاست
گناه ما را عفو کن
چنانکه ما گناهکاران را میبخشیم
ما را امتحان مکن
نان روزانه هر روزمان را برسان
مارا از شر شیاطین حفظ کن
مُلک تو همیشگی است
به نام پدر، پسر و روح القدس
آمین!»
از عبارت «نامت مبارک است» در این دعا، یاد آن جمله مشهور شاعر ایرانی احمد شاملو افتادم که میگوید: «متبرّک باد نامت!»
منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 59- تاریخ نشر: 29 آبان 93 – محل نشر: ارومیه
باکو 10
یادداشتهای سفر باکو
بخش دوم
مصطفی قلیزاده علیار
دومین روز همایش
دومین روز چهارمین همایش بشردوستانه باکو امروز جمعه 11 مهر ماه 93 برابر با 3 اکتبر 2014 با حضور مهمانان خارجی و میزبانان به صورت میزگردهای تخصصی در هتل هیلتون و هتل فِـیِـرمونت (Fairmont) و هتل فورسیزینس (four seasons) و آکادمی ملی علوم آذربایجان برگزار گردید. من در میزگرد تخصصی رسانه (مدیا) بودم که در سالن «سِئوگی» هتل هیلتون برگزار شد. برنامه سخنرانیهای امروز نیز مثل دیروز نوشته شده بود و به صورت مکتوب در کتابچهای به سه زبان آذربایجانی، انگلیسی و روسی روی میزها و جلو اسم هر کس قرار داشت. برای هر سخنران 7 الی 10 دقیقه وقت در نظر گرفته بودند و صندلی هر مهمان هم با اسم و رسمش تعیین شده بود. اجلاس طبق برنامه رأس ساعت 10 شروع شد. متصدی اداره این میزگرد تخصصی، خبرگزاری رسمی «آذرتاج» و مجری پانل اول (بخش نخست) برنامه جناب میکاییل عثمان دبیر خبرگزاریهای آسیا و اقیانوس آرام بود.
این نشست تخصصی اختصاص به بیان نقش رسانهها در جوامع معاصر و بازتاب رویدادهای ناگوار در رسانهها و مباحثی در این رابطه داشت. سخنران افتتاحیه جناب «اصلان اصلاناف» (Aslan Aslanov) مدیر عامل خبرگزاری «آذرتاج» بود که ضمن عرض خیر مقدم به مهمانان، در موضوعاتی مثل اهمیت همایش بشردوستانه باکو، نقش رسانهها در پیشرفت و توسعه ملتها، سیر تحول رسانهها از سنتی به مدرن ، ضرورت همگامی رسانهها با تحولات علمی و تکنولوژیک عصر حاضر و ... سخن گفت.
«پیتر کروپس» مدیر عامل سابق خبرگزاری اروپا و مدیر عامل فعلی خبرگزاری «APA» شعبه استرالیا، بعد از او مدیر عامل خبرگزاری مالزی، بعدش کسی از ایتالیا، حرفهایی زدند که چندان چنگی به دل نمیزد، بیشتر به سفارش و موعظه شبیه بود. بعدش جناب «آتیلا سِرتِل» رییس اتحادیه رسانههای ترکیه حرف زد در باب بیعدالتیها و نابرابریهای جوامع، و اینکه رسانه و مطبوعات از اصول اصلی دموکراسی است، روزنامهنگاران و خبرنگاران قربانی بیعدالتیها شده و چند نفرشان در چند سال اخیر در مصر و عراق و سوریه و پاکستان و ... کشته شدهاند و ...
نفر هفتم از لیست سخنرانها، جناب «تری مکارتی» از آمریکا و مسئول برپایی مناسبتهای بینالمللی در لُسآنجلس بود؛ او اعتراف کرد که ما در عراق اشتباه کردیم و هزاران نفر عراقی و آمریکایی را بیجهت به مسلخ کشاندیم و دو نفر خبرنگار آمریکایی اعدام شدند و فجایعی زشت رخ داد...
خانم «لامعه وزیراُوا» از آذربایجان در باب مناقشه روس و اوکراین مطالبی گفت و هر دو طرف را جنایتکار نامید که در رسانهها ملتهای همدیگر را تحقیر میکنند و استفاده ابزاری از رسانه...
من یکی خوب حالی نشدم و نتوانستم ته قضیه را دربیاورم که این خانم بالاخره به که تره خرد میکند! ...
ساعت 30/11 فاصلهای (Kofe fasil?si) میدهند برای استراحت و پذیرایی و تناول میوه و آب میوه و چایی و قهوه و ... و ساعت 12 پانل 2 و قسمت دوم برنامه شروع میشود. مجریاش «یونگ سو هونگ» مدیر عامل خبرگزاری مالزیایی «بِرناما» (تو بخوان: برنامه!) بود.
«نگویِن دوک لوئی» از ویتنام در باب فایل یوتوب و فیسبوک داد سخن میدهد... بعدش «اصلان اصلاناف» مدیر عامل خبرگزاری «آذرتاج» میگوید که رسانه و اهل رسانه مسئولیت اجتماعی دارند، چه نیاز و ضرورتی به ایجاد شبکههای فردی و وبلاگهای شخصی در فیسبوک هست!؟
حرف اصلان معلم قابل تحسین و شایسته تأمل بود. بعدش جناب «تاکه هارو تسوت سومی» مدیر مسئول روزنامه پرسابقه ژاپنی «the japan times» از سابقه 117 ساله مطبوعات در کشورش (از سال 1898) حرف میزند و اینکه امروز در ژاپن هر کس به طور میانگین 20 دقیقه روزنامه میخواند و در امارات متحده عربی 50 درصد کاربرد تلفن موبایل به خبرها اختصاص دارد...
خانم «آینور بشیرلی» مسئول بخش رسانههای نوین دانشگاه اسلاویون آذربایجان از شیوه مناقشه برانگیز مطبوعات و رسانهها انتقاد میکند که: « برخی رسانهها شتابزده عمل میکنند، به عمق اخبار و رویدادها نمیپردازند، به این دلیل هم نتایجی سطحی میگیرند و با ایجاد جنگ رسانهای مردم را به جان هم میاندازند و افکار عمومی را گمراه میکنند ...»
و این تعبیر رسا و زیبا را به کار میبرد: «Medya c?ng?llik deyil: مدیا جنگللیک دئییل» (رسانه قانون جنگل نیست!)
بعد نوبت ناهار میرسد در همان طبقه دوم هتل، بیرون از «تالار سِئوگی». سپس سری به اتاقها زدیم و بعد از مختصر استراحت و رتق و فتق امور، برگشتیم و سر ساعت 3 بعد از ظهر به وقت باکو (30/13 به وقت تهران) بخش سوم و پانل 3 شروع شد. در لیست برنامه بعد از ظهر، نام هشت نفر را نوشته بودند، نام چند نفر از جمله بنده هم اضافه شد و حدود 10- 11 نفر حرف زدیم. مجری برنامه جناب «وقار سیداف» نماینده خبرگزاری آذرتاج در آلمان بود.
چند نفر حرف زدند از جمله «آلکس واتانکا» مسئول علمی رسانههای خاور نزدیک در آمریکا. این شخص یا کارگزار به اصطلاح علمی، حدود چهل و چند سالگی را نشان میداد و حرفهایش بر محور سیاستهای خصمانه «سیا» در ممالک اسلامی و ضدیت با اسلام میچرخید و تأکید میکرد که: «تروریسم در ممالک اسلامی شگل میگیرد و از دین استفاده ابزاری میکند، اسلام کشتن انسانها را روا میدارد و حقوق زنان را ضایع میکند! هر چند اسلام جنبههای صلح هم دارد! .... امروز مناقشه شیعه و سنی دنیا را فراگرفته است در سوریه و عراق! و ... همه جا دعوای شیعه و سنی هست!»
آلکس این جمله اخیرش را چند بار به صورت هدفدار و تابلووار به عباراتهای گوناگون در فواصل حرفهایش تکرار کرد که: امروز در دنیا دعوای شیعه و سنی هست!
من تا آن لحظه برای سخنرانی اسمنویسی نکرده بودم، اما بعد از این آمریکایی که مأموریتش را با گفتن حرفهای بیربط در ضدیت با اسلام و مسلمانی انجام داد و با آن پرت و پلاها حسابی به جاده خاکی زد و جماعت را نمیدانم چه حساب کرد! تصمیم گرفتم حرفی بزنم. در فاصله پذیرایی از مجری برنامه «وقار سیداف» وقت گرفتم که حرف بزنم، او هم با گشادهرویی تمام اسمم را به لیست اضافه کرد و گفت: «حتماً، اما زود برگردید و در جلسه باشید که به موقع و به نوبت صداتان میکنم.»
خانم «ژانا گُلوبیتسکایا» سردبیر روزنامه روسی زبان «موسکوسکی کُمسومُولِتس» از روسیه، سخنران دیگری بود که به جای 10 دقیقه، نزدیک به نیم ساعت وراجی کرد و وقت اجلاس را با حرفهای بیاهمیت گرفت، کمی از خودش گفت: «من از پدری مسلمان و ترکمن و مادری روس زاده شدهام، فلان تعداد کتاب نوشتهام، هنرپیشه تئاترم، پدرم سختگیر بود! من هرگز در خانه برخی حرفهای بیرونی را نمیگفتم که مثلا در کوچه مرا چه کسی بوسید! ...». و از این قماش حرفها... خلاصه رودهدرازی این خاتون تقریباً حوصله همه را سر برد، اما جز تحمل چارهای نبود ...
البته این خانم «ژانا» دو سه جمله هم از سبک زندگی خوب و پایبندی آذربایجانیها به دین و معنویت و اصالت خانواده و اجتناب از مسایل سکسی گفت که بد نبود البته؛ خدا پدرش را بیامرزد.
نفرششم در لیست سخنرانها، خانم «جورجینا برناد» (Georgina Bernath) از مجارستان و مسئول واحد مطبوعات حزب «یوبیک» در آن کشور سخنران بعدی بود که بر عکس خانم «ژانا»، حوصله تنگ شده جماعت را با سخنانی منطقی و جدی به حق سر حال آورد. او از وجود قبور دستهجمعی در برخی کشورهای شرقی حرف زد که مطبوعات و رسانههای غربی از افشای آنها و بیان جنایتهای قدرتهای بزرگ اجنتاب و سکوت میکنند و در جنایت همان جانیان شریکند... این خانم صریحاً گفت که کار حزب یوبیک ما در مجارستان حمایت از مردم مظلوم فلسطین و غزه و جمعآوری کمکهای بشردوستانه به این ملت ستمدیده است؛ اما مورد اتهامات جدی قرار میگیریم و ما را به ضد یهود بودن متهم میکنند در حالی ما ضد یهود نیستیم، بلکه میگوییم چرا اسرائیل زنان و کودکان بیگناه فلسطینی را قتل عام میکند، چرا رسانهها و فعالان حقوق بشر و جمعیتهای اومانیستی و بشردوستانه غربی در مقابل فاجعه غزه و فلسطین سکوت میکنند؟! ما در بحث مناقشه قرهباغ هم همان موضع را گرفتهایم و معتقدیم که قرهباغ متعلق به آذربایجان است و تحت تجاوز ارامنه قرار دارد و باید آزاد شود...
بعد «راسم محموداف» از مسئولان انستیتوی رسانه آکادمی آذربایجان مقالهای پژوهشی و مفید در موضوع مشکلات پیش روی مطبوعات و رسانهها خواند که قابل توجه بود.
دکتر «آریل کوئین» آمریکایی از بودجه کلان یک میلیارد دلاری رسانهها در آمریکا و دو برابر آن در روسیه حرف زد و یادآور شد که امروز رسانهها در مقابل مناقشه روسیه و اوکراین و سوریه و عراق و داعش باید به وظیفه خود عمل کنند.
چند نفر دیگر هم حرفها زدند تا اینکه نوبت به من رسید و «وقار سیداف» دعوتم کرد: «از مصطفی قلیزاده علیار مدیر مسئول نشریه «دنیز» از جمهوری اسلامی ایران برای ایراد سخن دعوت میکنیم». من ابتدا از مسئولان آذربایجانی به خاطر برپایی چنین اجلاس بشردوستانه و آزاد و دموکراتیک تشکر کردم و موضع خود را نسبت به حرفهای بعضی از مهمانان سخنران اعلام کردم که حرفهایی مثبت و انتقاداتی سازنده داشتند و به تعهدات رسانهای خود عمل کردند.
بعد بیآنکه از آن آمریکایی (آلکس) نام ببرم، در مقام پاسخ به یاوههای وی گفتم: بعضی از شرکتکنندگان در این همایش و در همین سالن ادعا کردند که امروز در دنیا دعوای شیعه و سنی هست، اما همه ما میدانیم که هیچ وقت در تاریخ مناقشه شیعه و سنی نبوده و الان هم نیست و مردم دنیا امروز میبینند و خوب میدانند که اختلافافکنی و بروز اتفاقات تلخ در عالم اسلام کار قدرتهای بزرگ است که با نثار دلار و پول و سلاح، گروههای تروریستی را به جان شیعه و سنی انداختهاند... مگر نمیبینیم که داعش در عراق هم شیعه را میکشد هم سنی را، هم عرب و هم کُرد و هم ترک را و ... پس شیعه و سنی دعوایی باهم ندارند، این نیرهای ثالث هستند که تفرقه میاندازد و جریان ترور را در کشورهای اسلامی تقویت میکنند و ...
جماعت حاضر انگار که منتظر حرفهای من بودند، کفی محکم زدند و در واقع آنان هم با کف زدن موضع خود را نسبت به حرفهای من اعلام کردند.
بعد جناب اصلان اصلاناف مدیر عامل خبرگزاری آذرتاج به عنوان میزبان این نشست در باب نقش مطبوعات در جلوگیری از بروز مناقشات، یافتن راه حلهای جدید در عرصه رسانه و گسترش دوستیها و توسعه علمی و اقتصادی ملتها سخنانی گفت و از حضور مهمانان در این همایش تشکر کرد.
پایانبخش نشست رسانه همایش بینالمللی بشردوستانه باکو، اعلام موافقت با قطعنامه همایش از سوی حاضران بود که البته متنش را قبلاً چاپ کرده و روی میز قرار داده بودند تا حاضران ببینند، بنابر این نیازی به قرائت نبود؛ فقط اعلام کردند و در اینترنت هم گذاشتند. خلاصه قطعنامه این بود: اعلام عدالتخواهی جهانی و ارائه راه حل مبارزه با اجحاف و ستم، توسعه تکنولوژی و علم، طرفداری از تبادل نطر و دانشافزایی در بین کشورها و ملتها، گسترش صلح جهانی، مبارزه با فقر اقتصادی در دنیا، ایجاد صلح و دوستی در بین دولتها، توسعه ابزار نوین رسانهای، تلاش برای پایان دادن به مناقشات قومی و مذهبی، آزادی اراضی اشغالی ممالک، نشر آگاهیهای اجتماعی و... و تشکر از دولت آذربایجان به خاطر برگزاری سالانه همایش بینالمللی بشردوستانه در باکو.
شام همه مهمانان خارجی همایش را از هتلها به تالار معروف «گلستان» بردند، صرف شام همراه بود با شنیدن موسیقی زنده؛ دیشب هم همینطور بود البته موسیقی خارجی هم – با لحاظ مهمانان خارجی روسی زبان و انگلیسی زبان- اجرا میکردند که لااقل برای ما دلنشین نبود و چند هم گفتیم که بیشتر آذربایجانی را بیشتر بخوانید که دنیا شیفته موسیقی آذری است...
باری، امروز هم روز خوب و پرباری بود. فردا قرار است به تور دو روزه ببرندمان.
منبع: دو هفتهنامه «دنیز» شماره 58 – مورخ 7 آبان 93
باکو 10
یادداشتهای سفر باکو
بخش نخست
مصطفی قلیزاده علیار
اشارات:
یک- این سفر دهم من به شهر باکو پایتخت جمهوری آذربایجان است. بعضیها که برای امور مختلفی به شهرهای مختلف دنیا مدام سفر میکنند،شاید اهمیتی برایشان نداشته باشد که چند بار مثلاً به فلان شهر و مملکت سفر کردهاند، ولی من و امثال من که معمولاً در پی امور فرهنگی میروند، معمولاً حساب کار دستشان است که چند بار آمد و شد داشتهاند و برای چه رفتهاند و چه کسانی را دیدهاند و ... باری این یادداشتها مربوط به همین سفر اخیر یعنی سفر دَهُم من به باکوست. بنابر این نامش را «باکو 10» میگذارم. یادداشتهای این سفر هفت روزه، مفصل و متعدد و حاوی تجربههایی تازه برای من بود، بنابر این برای خود من لااقل ارزشمند است و باید در فرصتی دیگر تمامی آنها را تنظیم و به صورت مستقل منتشرکنم. آنچه در اینجا - نشریه دنیز - منتشر میشود شاید یک دهم کل آن یادداشتها باشد.
دو- در این سفر بنده افتخار همراهی دو نفر دیگر از دوستان فرزانه و فرهیخته از شهر ارومیه را داشتم، آقایان: عباس رمضانی و دکتر محمدامین رضازاده. اولی معاون اداره کل سیاسی استانداری آذربایجان غربی و دومی تحصیل کرده حقوق و عضو هیئت علمی دانشگاه علمی کاربردی ارومیه. ما از سوی وزارت امور خارجه آذربایجان با امضای شخص وزیر برای شرکت در چهارمین همایش بینالمللی بشردوستانه (Baku international humanitarian forum ) در باکو دعوت شده بودیم ... از جمله سفرهای خوب و قابل تأمل ما بود که بار فکری و اجتماعی بسیاری داشت. رویدادهای به یادماندی در متن و حاشیه این سفر اتفاق افتاد که در یادداشتهای سفر به تفصیل نوشتهام. ناگفته نماند که از ایران شش نفر دعوت شده بودند سه نفر ما از ارومیه و سه نفر از تبریز آقایان دکتر پورمحمدی رییس دانشگاه تبریز، علیاشرف مجتهد شبستری و سعید جلالی.
حرکت
صبح روز سه شنبه 8 هشتم مهر ماه 93 / 30 سپتامبر 2014 با هواپیمای شرکت آزال آذربایجان از تبریز به باکو پرواز کردیم. بلیط رفت و برگشت از سوی میزبان (کمیته برگزاری همایش بشردوستانه باکو) تهیه و ارسال شده بود. استقبال نمایندگان کمیته اجرایی اجلاس در فرودگاه بینالمللی حیدر علییف باکو خوب و جالب بود، بی هیچ معطلی امور مربوط به ورود و مهر پاسپور و ثبت را انجام دادند. محل اقامت (هتل) از پیش تعیین شده بود که همانجا گفتند. البته از فردا چهارشنبه اول اکتبر یعنی یک روز قبل از آغاز اجلاس پذیرش رسمی از مدعوین در هتلها انجام میگرفت. ما طبق هماهنگی قبلی با سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو، یک شب در سوئیت سفارت اقامت کردیم و از فردا در هتل. من در هتل هیلتون hilton کنار ساحل بودم. آقای رمضانی در هتل فِـیِـرمونت Fairmont و آقای رضازاده در هتل فورسیزینس (four seasons) کنار ساحل. رفتار افراد جوان تیم کمیته اجلاس با مهمانان بسیار احترامآمیز بود و هر کدام در انجام وظیفه محوله خود و راهنمایی و کمک به مهمانان معمولاً با خوشرویی تمام احساس مسئولیت میکردند. معلوم میشد مسئولان و تصمیمگیران اجلاس در ردههای بالا، در انتخاب افراد همکار دقت لازم را معمول داشتهاند. ما در تمام یک هفته یک حرکت بیجا و سرد و رنجشآور از مسئولان و کادر اجرایی اجلاس بشردوستانه ندیدیم. معمولاً ویترین هر کنگره و همایشی رفتار مجریان آن است ... در باکو همه مهمانان خارجی - که گفته میشد 500 نفر فرهیخته و اهل نظر و اندیشه و متخصص از 60 کشور دنیا دعوت شدهاند و بر اساس آمار و لیست چاپ شده، 426 نفرشان آمده بودند - علاوه بر متن و شیوه اجرای اصل برنامههای همایش، از منش و رفتار خوب افراد اجرایی آن کاملاً احساس رضایت میکردند. تو میتوانستی ویترین این اجلاس بیناللملی را در برخورد حسابشده دستاندرکاران و مجریان آن آشکارا ببینی. به عبارت دیگر، چهارمین همایش بشردوستانه باکو 2014، قبل از همه چیز تابلویی روشن و منظم و جالب از رفتار و منش خوب و مهماننوازی خود آذربایجانی بود که به نظر من اگر آن همایش، هیچ هدف و نتیجهای جز این یک مورد نداشت، در معرفی فرهنگ و مردم و توسعه امروز کشور آذربایجان به دنیا کافی بود.
یادآور شوم که روز سه شنبه و چهارشنبه وقتمان آزاد بود با دوستان باکویی مخصوصاً اهل شعر و ادب دیدارهایی داشتیم و در اتحادیه نویسندگان در مجلس بادبود شاعر مرحوم حاج مایل شرکت کردیم و به زیارت امامزاده رحیمه خاتون در نارداران و آرامگاه فخری مشاهیر باکو رفتیم و سر قبر محمد آراز و بختیار وهابزاده (دو شاعر مشهور) و حسن بیگ زردابی (نخستین روزنامه نگار آذربایجانی، 120 سال پیش) و ...
نخستین روز همایش
چهارمین همایش بشردوستانه باکو 2014 روز پنجشنبه 2 اکتبر/ 10 مهر 93 به طور رسمی رأس ساعت 10 در مرکز فرهنگی حیدر علییف با حضور چند صد مهمان خارجی و داخلی و شخص «الهام علییف» رییس جمهور آذربایجان شروع شد. رییس جمهور الهام علییف پشت تریبون قرار گرفت و شروع کرد به سخنرانی بیهیچ کاغذ و یادداشتی. ابتدا خیر مقدم گفت به مهمانان. بعد مسایل مهم اجتماعی و سیاسی را از منظر بشردوستانه در ارتباط با کشورش آذربایجان و دنیا شفاف و آشکارا مورد توجه قرار داد. خلاصه بیانات الهام علییف که من در همان مراسم افتتاحیه یادداشت میکردم، بدون هیچ شرح و توضیحی، به قرار ذیل است:
«امروز در آذربایجان اقوام و پیروان ادیان مختلف در کمال آرامش و امنیت در کنار هم زندگی میکنند... کشور آذربایجان هم عضو اتحادیه اروپاست و هم عضو کنفرانس اسلامی. ما در موضوع مذاهب مختلف دینی با حضور رهبران آنها در آذربایجان نشستها و اجلاسهایی برگزار کردهایم. این همایش بشردوستانه همه ساله در باکو برگزار خواهد شد. امروز ملت و دولت آذربایجان درگیر موضوع اشغال 20 درصد از خاک کشورشان هستند که تحت اشغال ارامنه قرار دارد و بیش از یک میلیون آواره جنگی از مناطق اشغالی داریم. ما خاطره تلخ قتل عام صدها نفر از هموطنان خود در منطقه اشغالی خوجالی را بر دل داریم که به دست اشغالگران ارمنی کشته شدهاند و متأسفانه قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و کنفرانس اسلامی و دیگر سازمانهای بینالمللی در محکومیت ارمنستان و احقاق حقوق اراضی اشغالی ما در 20 سال گذشته اجرا نشده و نمیشود. در اراضی اشغال شده آذربایجان، آثار معماری ملی و دینی و تاریخی ما توسط اشغالگران ارمنی تخریب میشود ... اگر مناقشه آذربایجان و ارمنستان بر سر اشغال قرهباغ و دیگر اراضی، حل نشود، خطرش متوجه کل منطقه خواهد شد ... امروز در کشور ما به امر تحصیل دانش و ارتقای آن بسیار اهمیت داده میشود. امر بهداشت بیش از پیش در آذربایجان مورد نظر دولت بوده و در 10 سال اخیر بیش از 500 مرکز بهداشتی با استانداردهای قابل قبول به بهرهبرداری رسیده است. آثار تاریخی و معماری ترمیم و احیا میشود مخصوصاً آثار دینی و مساجد و کلیساها که برای نمونه مسجد جامع شهر «شَماخی» و کلیسای کاتولیک در شهر «شَکی» را میتوانم مثال بزنم. همچنین گفتمانهای دینی در کشور ما برپا میگردد که به نظر من این گفتمانها زمینهساز تقویت دولتها و تحقق خواست ملتهاست... در کشور ما حقوق و مستمری افراد افزایش یافته، خط فقر از 49 درصد به 5 درصد کاهش یافته و در آینده نزدیک به پایان خواهد رسید. بیکاری به کمتر از 5 درصد رسیده. پیشرفت اقتصادی در آذربایجان خیلی سریع است و در 10 سال اخیر جهش سه برابری داشته و درآمدهای مالیاتی چندین برابر شده است. ما طلای سیاه (نفت) را به سرمایه انسانی تبدیل کردهایم و به تکنولوژیهای نوین دست یافتهایم. اجرای طرحهای انرژی در کشور ما موفق بوده است ... عضو شورای امنیت سازمان ملل هستیم. سیاست خارجی ما مستقل است. در موضوع مناقشه قرهباغ بیش از 150 کشور دنیا در شورای امنیت سازمان ملل به ما رأی مثبت داده است ... امروز در جهان اسلام و در اروپا رادیکالیزم و افراطیگری آسایش و آرامش انسانها را به هم زده، تبعیض در جهان بیداد میکند، درگیریهای خونین دنیا را رنج میدهد، ما در برابر این پدیدهای ناملایم نمیتوانیم بی تفاوت باشیم ... ما پلی میان جهان اسلام و غرب هستیم و ثابت کردیم که میتوانیم از عهده این مسئولیت برآییم. دو سال پیش مسابقه موسیقی اروپا (یورو ویژن) را در آذربایجان برگزار کردیم، سال بعد المپیاد ورزشی جام ملتهای اروپا 2015 و در سال 2017 همایش عالم اسلام در باکو برگزار خواهد شد... ما عضو خانواده بزرگ اروپا و اسلام هستیم و اثبات کردیم که این دو میتواند در کنار هم باشد بی هیچ مشکلی ...»
بعد از الهام علییف، خانم «والنتینا ماتوینکوون» رییس مجلس فدراسیون روسیه و نماینده ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه پیام وی را برای جمع حاضر میخواند و از حفظ انرژی و بهره مندی انسان از طبیعت و اهمیت اومانیزم و بشردوستی حرف میزند و روابط آذربایجان و روسیه را الگویی برای دیگر کشورها معرفی میکند.
بعد خانم هلن نماینده سازمان ملل در امور توسعه طی سخنانی از امر پیشرفت در آذربایجان اظهار رضایت میکند و انعقاد قراردادهای کلان نفتی این کشور با شرکتهای بزرگ دنیا را موجب کاهش فقر و افزایش رفاه در این جامعه میداند و تأکید میکند که آذربایجان در امر توسعه و پیشرفت دوراندیشانه عمل میکند.
عبدالعزیز عثمان دبیر کنفرانس اسلامی (ظاهراً) هم پشت تریبون قرار میگیرد و ضمن سخنانی از ادامه اشغال فلسطین توسط صهیونیستها و خاک قرهباغ به دست ارامنه و عدم اجرای قطعنامههای شورای امنیت انتقاد میکند.
حدود نیم ساعت استراحت و پذیرایی است و بعد قسمت دوم برنامه شروع میشود و ده نفر از رییس جمهورها و نخست وزیرهای سابق (لیتوانی، کروواسی و ... و بعضی دیگر از سران مثل مشاور امارات متحده عربی، رییس شورای اجرایی سازمان یونسکو و ... که دعوت شدهاند، در جایگاه قرار میگیرند و به ترتیب سخنرانی میکنند. بعد ناهار با حضور شخص رییس جمهور الهام علییف و خانوادهاش در جمع مهمانان در رستوران مرکز حیدر علییف.
بعد از ناهار که عجیب کسالت بر جماعت حاکم شده، برنامه ادامه مییابد با حضور 14 نفر از برندگان جایزه نوبل (از سال 1991 تا 2013)، مجری رییس فرهنگستان علوم آذربایجان عاکف علیزاده است. یکی از نوبلیها حرفی از انیشتن نقل میکند که قابل تأمل است: «حکومت جهانی لازم است تا با همفکری و همگرایی، مناقشهها را کنار بزند.»
این 14 نفر دانشمند و مخترع و مکتشف و اندیشمند و نویسنده و فعال اجتماعی و اقتصادی که برنده نوبل شدهاند و امروز مهمان همایش بشردوستانه باکو هستند، در موضوعات گوناگونی صحبت میکنند از جمله: بحران آب در جهان، بهداشت، دانشافزایی، صلح جهانی، اقتصاد، امنیت، میراث فرهنگی، فقر، جنگ، مهاجران مجبوری، بیماریها، تغییرات جوی، بیمه، بیکاری، اشتغال. یکی از آنها (پیتر آرتور) متذکر میشود که در یک ماه اخیر دو میلیون نفر در آمریکا بیکار شدهاند!
فاصله و استراحت و پذیرایی نیم ساعته دیگر؛ بعد قسمت پایانی برنامه اجرا میشود با حضور وزیر آموزش و پرورش آذربایجان میکاییل جباراف و هشت نفر مهمان صاحب نظر خارجی آغاز میشود؛ وزیر انگلیسی را خوب حرف میزند. اما مهمانان حسابی خستهاند و خوابشان میگیرد. برنامه رأس ساعت مقرر یعنی 6 عصر و هنگام غروب تمام میشود.
روز خوبی بود امروز. بعضی از دوستان دانشور قدیمی را هم دیدم مثل شاهین مصطفییف و عیسی حبیببیگلی (از مسئولان فرهنگستان علوم آذربایجان). همچنین «آنار رضایف» رییس اتحادیه نویسندگان آذربایجان را در ساعت استراحت در حیاط مرکز حیدر علییف دیدم و احوالپرسی کردیم و سخنی در باب نشریه «دنیز» گفتیم. کارت عضویت افتخاری من در اتحادیه نویسندگان به امضای ایشان است از سال 1383 / 2005.
ضیافت شام را در رستوران هتل فِیِرمُونت، سالن نظامی گنجوی بودیم.... ادامه دارد
منبع: هفته نامه دنیز شماره 57، مورخ 30 مهر ماه 93 – و سایت دنیزنیوز – بخش مقالات
اینجا ترکیه است صدای جمهوری اسلامی ایر ان
یادداشت های سفر به ترکیه (بخش ششم و پایانی)
یکشنبه 28 آبان 91
بعد از صبحانه، همه ویلان بودیم در مهمانسرای پلیس. قرار بود آقای علی سعیدلو معاون بین المللی رئیس جمهور بیاید و بالاخره ایشان آمدند با یک لشکر در یمین و یسار از خبرنگار و عکاس و مترجم و الی آخر، همه از تهران. تعدادی آقا و خانم جوان؛ جز یکی – دو نفر میانسال.
یک کنفرانس خبری در سالن طبقه دوم مهمانسرا با حضور آقای سعیدلو و حسن ارسلان شهردار آغری برگزار گردید اما ما که هیچ، حتی بسیاری از همسفران ما را هم – که از مسئولان رده بالای استان بودند، به داخل راه ندادند! مخصوص تهرانی ها بود...
دومین روز سمینار
ساعتی بعد باز هم در ماشینی به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. روز دوم سمینار با حضور مقامات بالاتر و بیشتری در یک سالن دیگر و بزرگتری شروع شد از ساعت 12 به وقت ایران و 30/10 به وقت ترکیه. سعیدلو (معاون رئیس جمهور)، جلال زاده (استاندار آذربایجان غربی)، حسین پور (سفیر ایران)،آقایی (نماینده سلماس)، دکتر سید مؤید حسینی صدر (نماینده خوی در مجلس) و فرمانداران و دیگر مقامات ایرانی که دیروز هم بودند. از طرف ترکیه هم محمد تکین ارسلان استاندار آغری، حسن ارسلان (شهردار آغری) ییلماز وزیر صنایع،اکرم چلبی نماینده مجلس ترکیه و بیش از دویست نفر نفر دیگر تقریباً...
مسئولان دو طرف حرفها زدند و مترجمان ترجمه ها کردند!... یکی از مترجمان خانمی بود با لباس قرطی و وضع آنچنانی ، البته بی هیچ بهره ای از موهبت جمال هیچ! اما الحق و الانصاف نمره ترجمه اش بیست بود هم به ترکی استانبولی و هم به فارسی با لهجه کاملاً ایرانی از جنس تهرانی اش! به آقازاده گفتم: حاجی، این علیا مخدره پرورده ولایت نیست، یا ایرانی است و یا سالها در ایران بوده و فارسی را در آنجا از سرچشمه یاد گرفته! گفت آری خیلی مسلط است و طلاقت لسان دارد. بعد توسط سرکار خانم اسمی کاشف به عمل آمد که بلی، ایشان ایرانی است و به فلان دلایل – مثلاً تحصیل به اینجا آمده و ماندگار شده و تابعیت گرفته و الان در فلان وزارت خانه سمت مترجمی دو طرفه دارد ... کذا قیل!
باری، شهردارآغری خوش آمد گفت و در فضایل شهر آغری چیزهایی تحویل جماعت حاضر داد و تأکید کرد که باید روابط مان را گسترش دهیم.
بعد از او وزیر صنایع ترکیه مطالبی گفت و انتقادات و پیشنهادات خود را خیلی ساده و شفاف بیان کرد.
کیهانفر رئیس اتاق بازرگانی ارومیه مطالبی به فارسی می گفت اما یک دفعه برگشت به انگلیسیدن که حسابی جماعت را کلافه کرد. البته شاید هم در چشم طرفهای مقابل بد نبود بالاخره می شد پز داد که رئیس اتاق بازرگانی ارومیه چنین فضایلی دارد: تاجر است و دانای سه زبان زنده دنیا: ترکی، فارسی و انگلیسی. شما هم اگر حریفی دارید، بیندازید توی گود!
سید مؤید حسینی صدر هم پشت تریبون قرار گرفت و افاضات فرمود که: مردم ما از اوضاع و امور جاری در مرزها چندان راضی نیستند هر چند مسئولان خیلی فعالند.... آمریکا و اروپا با هم متحد می شوند، چرا ملتهای مسلمان متحد نشوند؟ ( کف زدن حضار)
ایشان در آخر بیانات خویش به شیوه مرسوم همشهریانش، در مناقب و فضایل زادگاهش داد سخن داد و از شمس تبریزی و مولانا و دیگر سوژه های آشنا در ترکیه هم به نفع شهرستان خوی هزینه فرمود! انگار که در ترکیه هم وکیل مدافع حوزه انتخابیه اش می باشد! غافل از اینکه باید در آنجا نماینده تمام ایران باشد نه مبلغ زادگاهش.
این جناب با تأکید از حرفهایش نتیجه گیری کرد که: سمینار مشترک بعدی حتماً در شهرستان «خوی» باشد! ... یادم نیست که در اینجا هم جماعت کف زدند یا نه!
البته شهر خوی از شهرهای مهم و تاریخی ایران و دنیاست و چند شخصیت کاملاً بزرگ علمی و فرهنگی مثل شهید آیت الله میرزا ابراهیم خوئی (از فقهای بزرگ و مراجع در عهد مشروطه که مشروطه چی ها در حوالی سلماس به ضرب گلوله شهیدش کردند، رضوان الله علیه)، علامه میرزا حبیب الله خوئی ( یکی از بزرگ ترین شارحان و مفسران نهج البلاغه)، مرحوم استاد عباس زریاب خوئی، دکتر محمد امین ریاحی، و ... از این دیار برخاسته اند و در سطح ملی و گاه جهانی مطرح هستند و شخصیت علمی و دینی و جهانی بی نظیری مثل آیت الله العظمی خوئی مرجع تقلید بزرگ تشیع، فرزند این شهرستان بود. این ستارگان درخشان علم و اندیشه و انسانیت موجب می شوند که شهر خوی از فرط افتخار سر به آسمان بساید.
اکرم چلبی هم طی سخنانی بر رعایت حقوق همسایگی و حفظ مرزها تأکید داشت و استاندار آغری نیز گفت: ما در طی عصرها همسایه بوده ایم و همکاری صمیمانه و روابط برادرانه خوبی داشته ایم!!...
من در اینجا خنده ام گرفت و یواشکی به آقازاده گفتم: ایشان مثل اینکه ما را گرفته ها! لابد زمانی که سلطان سلیم عثمانی متجاوز، تبریز را ویران می کرد و لشکر وحشی او مثل گرگهای گرسنه به جان مردم بی دفاع افتاده بودند و همه چیز را به غارت می بردند، همسایه نبوده ایم! و لابد سایر تجاوزات خصمانه دولت عثمانی به خاک ایران در طول پنج قرن گذشته تا جنگ جهانی اول نیز همه از باب رعایت حقوق همسایگی بوده!... الان هم که در مقابل ایران لنگ می اندازند، به پر و بال همسایه بی دفاع خود سوریه بد بخت می پیچند و همان معامله را می کنند که صد سال پیش و دویست سال پیش با ما می کردند...
سخنران بعدی استاندار آذربایجان غربی جناب جلال زاده بود. او مثل همیشه حواسش جمع بود. ابتدا جنایت صهیونیستها در غزه را محکوم کرد که همین دیروز و امروز خانه های مردم فلسطین در غزه را زیر بمب های ویرانگر گرفته اند و کشتار و ویرانی وحشیانه تازه ای را آغاز کرده اند.
خوب شد بالاخره صدای جمهوری اسلامی یک بار دیگر در ترکیه طنین انداخت.
جلال زاده تصریح کرد که این چهار نشست مرزی مشترک در دوره مسئولیت من و جناب سفیر ایران بوده و البته نمی توان تمام موانع و مشکلات را در یکی دو سمینار برطرف کرد، اما باید همت هر دو طرف بر این هدف استوار باشد.
استاندار از همه دست اندرکاران این سمینار و بخش خصوصی و مهمان نوازی میزبانان و حتی از رسانه ها تشکر کرد (اینکه گفتم: حواسش جمع بود، یعنی همین!)
ییلماز وزیر صنایع ترکیه هم تشکر کرد و تبریک گفت حلول ماه محرم را!... و در ادامه، فضایل اهل بیت پیامبر (ص) را یاد آوری کرد، به روح همه شهیدان به ویژه شهیدان فلسطین درود فرستاد و تأکید کرد که ترکیه و ایران دو کشور بزرگ و تأثیرگذار در عرصه های سیاسی و اقتصادی منطقه هستند، اما متأسفانه تا حال نتوانسته ایم بهره لازم را از ظرفیتهای واقعی همدیگر ببریم.
ییلماز افزود: ترکیه شانزدهمین جایگاه اقتصادی دنیا را دارد و در اروپا اقتصاد ششم است، ایران هم موقعیت بسیار بزرگ اقتصادی در منطقه و دنیا دارد و شاید امسال به خاطر تحریم ها نتواند قدرت واقعی اقتصادی خود را نشان دهد! ولی ما می دانیم و دنیا هم می داند که ایران قدرت بزرگی است.
بدینگونه این جناب خیلی استادانه بحث تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران را به رخ ما کشید و حتی تأثیر آن را هم گفت!... و در آخر بر گسترش همکاری ها خیلی تأکید کرد.
سخنان سعیدلو
علی سعیدلو معاون رئیس جمهور ایران بر پشت تریبون قرار گرفت و یک مترجم هم که با خود آورده بود، روی سن رفت و حرفهای وی را جمله به جمله به ترکی ترجمه کرد و چه ترجمه ای! باری به هر حال... سعیدلو ابتدا یکی به نعل و یکی به میخ زد و از دامنه های باصفای کوه آغری (همان آرارات) و شهر آغری و خونگرمی میزبانان تعریف کرد و کمی تشکر از مسئولان دو طرف ... و بعد تبریک حلول ماه جدید قمری با تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع) و ...تا رسید به تقبیح کشتار ملت فلسطین توسط صهیونیست ها در غزه؛ و گفت: ما مسلمانان اگر متحد بودیم، دشمنان نمی توانستند هم کیشان ما را بکشند، اکنون دشمنان اسلام نمی توانند اتحاد دو ملت و دو دولت ایران و ترکیه را تحمل کنند و سعی دارند روابط ما را به هم بزنند، اما هم ملت دو کشور دوست و برادر ایران و ترکیه و هم رهبران آن دو، همواره خواهان اتحاد و دوستی هستند.
سعیدلو گفت: ایران قدرت 17 اقتصادی دنیاست، در تکنولوژی، فضانوردی فضا و موشک، فناوری هسته ای و نانو در منطقه بی رقیب است! ترکیه هم در منطقه اثرگذار و قدرتمند است، ما می توانیم از امکانات همدیگر بیش از پیش استفاده کنیم، حجم مبادلات دو کشور طی امسال ( 1391 / 2012)، 18 میلیارد دلار است که در سال آینده به 20 میلیارد می رسد.
جناب سعیدلو به بهره مندی از دیگر ظرفیتهای دو کشور در راستای نزدیکی و دوستی دو ملت هم اشاراتی کرد: برپایی نمایشگاههایی از توانمندی علمی و فناوری، همایش های دانشمندان، جشنواره های هنری و شعر و شاعری و مطبوعات و ...
در پایان همه مسئولان دو طرف روی سن جمع شدند و پروتکل ها امضا شد و عکس یادگاری و اهدای هدایا به همدیگر و ... و ما هم نشسته بودیم و برایشان کف می زدیم!... و قصه سمینار تمام شد.
یک چیز در این سالن آزار دهنده و خسته کننده بود و آن عکسی از آتاترک بود با ژستی خاص و سیگاری در لای انگشتانش، انگار که سیگار کشیدن را برای پیروانش تبلیغ می کند! جالب اینکه در راهروها و داخل همان دانشگاه سیگار کشیدن قدغن اعلام شده بود!
اخبار امروز سمینار به شکل خبر همراه با تصاویر در سایت های ایران و ترکیه منتشر گردید، حتی به همت جناب مهندس هادی مختاری پر، در سایت »دنیزنیوز« نیز هم!
حدود ساعت 3 بعد از ظهر به رستوران دیروزی در دانشگاه رفتیم و نماز خواندیم. در نمازخانه چند دقیقه ای فرصت پیش آمد که جناب استاندار در باره کاری که قرار بود ابراهیم آقازاده در باب مطبوعات استانی انجام دهد، به من یادآوری و تأکید کرد که حتماً پیگیری کند و به سرانجامی برساند. بعد ناهار خوردیم. بعد از ناهار سعیدلو و هیئت همراه برای بازدید از مرزها رفتند. ما هم به مهمانسرا برگشتیم ، ساعت 4 بود.
آخرین حال گیری
در لابی مهمانسرا نشستیم. صحبت مسئولان محترم این بود که این هیئت را به ارض روم ببرند و شب را در آنجا بمانیم و فردا گشتی در آن شهر دیدنی داشته باشیم و بعد به وطن برگردیم. ما هم مشتاق بودیم و می گفتیم حالا که ما را همین طوری به روش »اجرکم عند الله!« به این سفر دعوت فرموده اند و توقعی در کار نیست، لااقل یک روز با اتوبوس استانداری و میزبانی ایشان یا کنسولگری ایران در ارض روم جاهای تازه ای را ببینیم، ولی معلوم شد نخیر، از این خیرات و خبرها نیست.
گفتیم بسیار خوب، لطف شما زیاد، حالا که نمی توانید سفر ارض روم را ترتیب دهید،خسته ایم، لااقل امشب را هم در همین مهمانسرا باشیم و فردا ببینیم این شهر آغری آخر چه رنگی است!...
اما خبر رسید که آب و برق مهمانسرا – هر دو همزمان – قطع شده! یعنی میزبان محترم خیلی محترمانه و کاربردی و عملی، عذرخواهی می کند که وقت شما همزمان با سمینار تمام شده و دیگر مهمان شهردار یا استاندار آغری نیستید و حتی برای قضای حاجت ضروری هم نمی توانید از امکانات داخل مهمانسرا استفاده کنید، بارتان را بردارید و خوش آمدید، اگر بمانید، باید خرج کنید ... ما کمی بخواهی نخواهی از این بی ادبی میزبان ناراحت و رنجیده خاطر شدیم. اما ترکها مثل ما ولخرج و اهل تعارف و رودر بایستی نیستند، اهل حساب و کتاب اند و در عمل نشان می دهند که حساب، حساب است و کاکا برادر. اگر اینگونه نبودند که نمی توانستند اقتصاد 16 دنیا باشند! نفت دارند؟ که ندارند، ذخایر طبیعی دیگری مثل مس و آهن و ... دارند که ندارند، پس چه دارند؟ هیچ، فقط مخ مدیریتی قوی و حسابگر دارند که در سایه آن اکنون برای خودشان در منطقه قدرتی محسوب می شوند...
القصه، کیف های خالی مان را برداشتیم و سوار اتوبوس شدیم و ساعت 4/30 الوداع آغری! ... و حرکت به سوی مرز بازرگان.
خاطرات خوب این سفر
قبل از حرکت در لابی مهمانسرا نشسته بودیم، مهمانسرا کتابخانه ای کوچک در لابی داشت، همه کتابها ترکی و با الفبای لاتین بود در موضوعات مختلف تاریخی و ادبی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی و ... که من در این دو روز در فرصتهای اندک ، کم با کتابها ور رفتم. دو کتاب خیلی توجه مرا جلب کرد: دیروز کتاب «زندگانی و خاطرات من» ( حیاتیم و حاطراتیم) نوشته دکتر رضا نور ( متولد 1294 قمری) از رجال دوره استقرار جمهوریت ترکیه و مردی ادیب و اهل قلم و فعال اجتماعی و انقلابی. او کتاب را به زبان ترکی با الفبای اصیل عثمانی (همان الفبای ما) نوشته، اما بعدها با الفبای وارداتی لاتین چاپش کرده اند. بعضی از صفحات دست نوشته رضا نور را در لابلای برخی صفحات ضمیمه کرده بودند. از آنها عکس برداشتم. کتاب در چهار بخش و سه مجلد بود.
دومی رمان معروف «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی بود که در 836 صفحه توسط »ارگین آلتای« به ترکی ترجمه و توسط نویسنده معروف » اورحان پاموک« (برنده نوبل) ویراستاری شده بود. اورحان پاموک در باره زندگی و آثار تولستوی در مقدمه کتاب مطالبی خواندنی نوشته بود. جالب این که تیراژ چاپ اول این کتاب مشهور در سال 2002 یک هزار نسخه، چاپ دومش در همان سال 500 نسخه و چاپ سومش در سال بعد نیز 500 نسخه؛ مجموع سه چاپ در مدت دو سال، 2000 نسخه بوده است، یعنی با حساب و کتاب و کارشناسی جامعه مخاطبان و محاسبه گستره خواننده کتاب، آن را منتشر کرده اند. الکی و به صورت فله ای در تیراژ بالایی به جامعه نریخته اند که بعدها بماند و در کتابفروشی ها باد کند و یا کنار خیابانها خاک بخورد. ترکها در همه چیز حسابگرند و یکی از رموز پیشرفت شان هم همین است.
در آخرین نیم ساعت اقامت بلا تکلیف مان در مهمانسرای پلیس آغری حتی یک استکان چایی هم ندادند... من با این کتاب سرم را مشغول کردم و شاید دیدن این دو کتاب برای من از دیگر قیل و قالها خوش تر بود و لحظات شیرین و خاطرات به یاد ماندنی سفر دو روزه هم دیدن این کتابها بود.
آرارات در تاریکی
ما از کنار شهر آغری گذشتیم و دو شب هم بر کرانه اش – خارج از بزرگ راه کمربندی اش – بیتوته کردیم. آن را خوب ندیدیم. مساجدش را که مناره هایش سر به آسمان کشیده اند و اغلب هم تازه تأسیس اند یا تعمیر، از همان راه گذر دیدیم. چه قدر آرزو می کردم در یکی از آنها مثل یک مسافر غریب، آرام می رفتم و نماز می خواندم! اما دریغ. این شهر خیلی مسجد دارد. برخی خانه ها تازه اند و آپارتمانی 4 – 5 طبقه ای، اما اغلب منازل کهنه و فرسوده و گاه مثل حلبی آبادها. اینها را از کنار شهر دیدیم البته.
بعد از غروب به شهر »دوغو بایزید« (بایزید شرقی) نزدیک مرز ایران رسیدیم. در رفتن هم شباهنگام از آن گذشته بودیم. همچنین به دامنه کوه سر به فلک کشیده آرارات رسیدیم که فقط بلندی بشکوه و هیبت شگفتی زایش کمی در تاریکی غروب به چشم می خورد آن هم به برکت برفی که بر سر و سینه اش داشت و به سفیدی می زد. حیف شد. این کوه را هم ندیدم. هم در رفتن در تاریکی از کنارش گذشتیم و هم در بازگشت. بی اختیار این شعر معروف ترکی از خاطرم گذشت:
افسوس کی یاریم گئجه گلدی گئجه گئتدی
هئچ بیلمدیم عمریم نئجه گلدی، نئجه گئتدی!
(افسوس که یارم شب آمد و شب هم رفت،
هیچ ندانستم که عمرم چسان گذشت)
دست اندرکاران محترم این سفر که ما اصحاب مطبوعات و رسانه را مثل عمله اجیر شده شب بردند و شب هم برگرداندند! لطفشان زیاد!
ساعت 30/6 به گمرک بازرگان رسیدیم و به خیر و سلامت و سبک بال گذشتیم چون چیزی دست و پا گیر نداشتیم!... نماز را در گمرک ایران خواندیم با چایی و پذیرایی مختصر رئیس گمرک جناب غلامی.
قورو – قورو قوربانیم اولوم!
شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.
تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!
منبع: دو هفته نامه دنیز شماره 30 مورخ 20 اسفند 91 و سایت www.daniznews.ir