غزل
علی همای پناه"ایلیاز"
پاسخ نمی دهی که جواب سلام را
از یاد برده ای نکند احترام را
روزی که دل شکستن من هم حرام بود
دل را شکسته ای وحلال وحرام را
تا کی میان ماندن و رفتن مرددی
با توست انتخاب کنی هر کدام را
ارباب من تویی به تو هی فکر میکنم
هرگزنمی کنی تو که فکرغلام را
روزی که بین من وتو دیوارچیده شد
بی شک گذاشتی تو- تو سنگ تمام را
غزل
علی همای پناه"ایلیاز"
چهره ی عاشقی که جان می داد
قدرت عشق را نشان می داد
تا به عشقش بهارمی بخشید
عشق هم، مزه ی خزان می داد
زندگی را از او تصاحب کرد
وعده ی مرگ جاودان می داد
داشت از ریشه قلب داغش را
حس طوفانی اش تکان می داد
عشق او گر چه از زمین رویید
طعم تلخی از آسمان می داد
عاشق خوشه های گندم بود
عشق او عطر و بوی نان می داد...
زبان شعر
علی همای پناه
«زبان نظامی از نشانه هاست که عقاید را بیان می کند و قابل قیاس
با نگارش، الفبا، مناسک نمادین، اشکال (قواعد) رفتار و...نیست» - فردینان دوسوسور
زبان در شعر چیزی است هدف خود و خارج از گستره ی معنا شناسی، فراترازاندیشه و گونه ای رهایی واستقلال از معنا؛ در واقع شکلی غیر ازکاربرد عادی ومتعارف زبان. ساکن وساده نیست چون دارای خود است وبرای ابراز خود نیاز به آفرینندگی مخاطب دارد، معنای نهایی درونش وجود ندارد یا در پشت تاویل های بی شمار پنهان شده و راه گشایی برای طرح و درک معناهای بی شمار است. راهی برای ویرانی سویه ی خودکار وسنتی ادراک وایجاد احساس تازه ای از چیزها به نحوی که آنها را نا آشنا ومبهم می کند. صورتهای فراموش شده ی زبان را یادآور می شود و میل به ابداع را درآفرینشهای ادبی تحریک می کند. به طور آگاهانه وسازمان یافته به زبان متعارف یورش می برد وقصد تحمیل خود وانعکاس دیگرگونگی را دارد. درسیرخود نیاز به کشف معنا را بنیان می نهد، مستقل از معنا از قاعده ها سرپیچی می کند و الگو های تازه ای را می آفریند. با ذهنی بودن ذاتی خود، آفات شعری همچون تصاویر صامت، بی جان وعینی را دور می ریزد و قصد جان بخشی به تصاویر و حرکت به جهان تصاویرزنده و ذهنی* دارد. رهایی از نظام تقلید و کلیشه را ممکن می کند و ناخودآگاه درک شالوده شکنی را نزدیک! بازی با زبان را پیش می کشد، چون رویا ظاهری آشکار و شفاف و درعین حال سخت تاویل می پذیرد، با خودش درک می شود نه از تحلیل جهان بیرون برای رسیدن به جهان درونش. امکانات ترک و تغییر عادات را فراهم و معانی چند گونه را ایجاد می کند ؛ باری که بر دوش واژه هاست، معناهای ضمنی یا تاثیرهای عاطفی و حسی برآمده از نحوه ی کاربرد قواعد که مخصوص هر زبان است را مدیریت کرده و امکان عدم انتقال این قواعد از زبانی به زبان دیگررا میسر کرده و باعث ترجمه ناپذیری شعر و برجستگی وسلطه ی زبان می شود. سویه ی آوایی شعررا می آفریند(موسیقی) معنا را به دنبال آواها می کشاند؛ تکه تکه می کند و در کوچه پس کوچه های آن گم و به مخاطب فرصتی برای کشف گم شده ها ودر پی اش احساس لذت ونشاط می دهد و معنا را به بازی دعوت می کند! خود را می زاید وچیزهای بیان نشده را ارایه می دهد وهمزمانی معنا و بی معنایی را رقم می زند. تخیل می کند به باز آفرینی می پردازد از واژه ها برای درهم شکستن زبان متعارف بهره می جوید و دلالت را از میان برمی دارد! به واژه ها می فهماند که بیش از یک شکل معنا می توانند داشته باشند وازاین گذر رابطه ی یک به یک واژه و جمله با معنا را از بین می برد و حداکثر بار را از کلمه می کشد و این یعنی جادو...خواندن را در خواندن ها استحاله می دهد و ترتیب مکالمه های بی شمار را میان متن و مخاطب و درِ تاویل را می گشاید. به آفرینش ساختاری کلامی می پردازد چون در ذات خود گوهری نهان دارد ، خواه این آفرینش همخوان با تجربه باشد یا نه و به این اعتبار به دنیایی بسته به نام شعر تعلق می گیرد که واژه گان در آن ارزش در خود دارند و بدون اشاره به مدلول و بی دلالت معنایی واژه اند وبس، که ساختار مرکزی شعر را با فقدان دلالت معنایی می سازند؛ یعنی روی متن کار انجام می دهند چرا که زبان حکم ماده شکل پذیر ادبیات را دارد(رمان، شعر، نمایش نامه...) و چون ادبیات وجود دارد پس کاری از راه زبان و درباره ی زبان انجام می گیرد تا محصول آن اثرشود واین کار در مورد شعر به نحو ویژه انجام می گیرد یعنی کار واقعی بر روی زبان انجام می شود و آواها ومعناها در هم می شوند از راهی یکطرفه و چیزی در خود بسته همچون مجسمه ای که پس از ساخت غیر قابل برگشت است! وبه این صورت زبان ادبی شکل می گیرد وشعر را می تراشد و شعر بستری برای جولان و معرفت زبانش می شود
*اصطلاحی از نویسنده ی مقاله: و به تصاویری اطلاق می شود که با استفاده از نشانه ها قابل درک هستند ونه تجسم یا تصور با استفاده از پیش شناسه ها وپیش فهم ها یا پس فهم ها ... مثا لی از یکی از شعر هایم می آورم امید که بتواند حق مطلب را ادا کند:"خودم را در می آورم/ پرت می کنم"شما هر گز نمی توانید در آوردن خودتان را تجسم کنید اما می تواند آن را با در آوردن یک کت مقایسه کرده ودرک کنید
منابع مورد استفاده در نگارش مقاله:
- زندگی در دنیای متن/ پل ریکور
- کتاب آبی / ویتگنشتاین
- کتاب قهوه ای / ویتگنشتاین
منبع نشر مقاله: سایت: www.daniznews.ir مورخ 19/8/91
غزل
علی همای پناه
سن سیز دؤزوم باخیر یئنه بوم - بوش اوتاقلارا
سس سیز قارانقولوقدا کی سونسوز چیراقلارا
باشلا یاواش یاواش اوخو یام یاش کاغیذلاری
گؤ یاشلاریم یازان غزلی آغ واراقلارا
شأنلیک ده بوخجاسین ائله بیل باغلاییب گئدیر
یوخ بیر نفر گولوش وئره هردن دوداقلارا
یاددان چیخیب ایشیق دادی دیلسیزآغیزسیزیخ
بیزدن سالام یئتیر ساری ساچلی شافاق لارا
ساخلا یادیندا ساخلا کی دوشمز پاییزلارین
هئچ واخت آیاقی بارلی - باهارلی بوداقلارا
کؤچدون اوزاقلارا...هله لیک ایزلرین قالیب
چوخ پیس گیجیک چکیر اورییم او اوزاقلارا
منبع: دو هفته نامه «دنیز»، شماره 11- مورخ 22/ 12/90
ملاه پناه واقف از بزرگترین شاعران شیعی مذهب و تأثیرگذار در ادبیات آذربایجان (قرن 12 و 13 هـ.ق) است و این غزل زیبا در عرض ارادت به بزرگترین جوانمرد تاریخ بشر حضرت امیر مؤمنان علی (ع) از اوست:
ایگیتلرده
ریا و کبر و کذب و بخل اولور نایاب ایگیتلرده
تواضع دیر صفا و صدقیله اسباب ایگیتلرده
اوزون کیشی دئین کیمسه صداقت صنعتین ایشلر
ندن کیم، اولماییب دیر هیچ کس کذاب ایگیتلرده
هجوم لشکر تکلیف یاران وفاداره
مثال سدّ اسکندر گرکدیر تاب ایگیتلرده
ایگیتلیک ادعاسین ائده نه لایق دئییل یالان
وفاسیز لیق نسالرده، دگیل دیر باب اگیتلرده
علی المرتضی دن ایسته،«واقف» هر نه ایسترسن
اونو قیلمیش کرملی، حضرت وهاب ایگیتلرده.
ملا پناه واقف
راه عشق نثار آستان مقدس امام رضا (ع) ای آستان قدسی تو قبله گاه ما وای بارگاه امن تو پشت و پناه ما دل در هوای کوی تو گشته است بی قرار پیچیده است در گره اشک، آه ما ما وارث غریبی و تنهایی توایم ای آشنای غربت توحید خواه ما آماج فتنه های لجوج زمانه ایم ای سایه کریم نگاهت پناه ما ما را ز فیض تربت تو بازداشته است سنگینی ندامت و شرم گناه ما دل در طریق دوست به توفان سپرده ایم این است راه عشق، همین است راه ما. مصطفی قلیزاده علیار