حالا چرا؟ (سرمقاله دو هفته نامه دنیز، شماره 26، مورخ 20.9/91 )
همایش رسمی دریاچه ارومیه با حضور مهمانانی از خارج و داخل بالاخره پس از کش و قوسهای چندین ساله در شهر ارومیه برگزار شد (18 الی 20 آذر 91) اما حالا که گزارشها از میزان خشک شدن این دریاچه وحشتناک است و سالهاست که فریاد وا دریاچه با اهداف مختلف از همه جا بلند شده، معلوم نیست این همایش چه محلی از اعراب دارد و یا چه نفعی به حال دریاچه داشته باشد. به گفته استاندار محترم در مراسم افتتاحیه همایش، کار گروه دریاچه ارومیه از سال 88 در هیئت دولت تشکیل شده و ریاست آن به معاون اول رئیس جمهور و دبیری اش به رئیس سازمان محیط زیست سپرده شده بود. خب، پس همایش دریاچه، چالش ها و راهکارهای آن چرا اینقدر دیر برگزار می شود؟ و حالا که آفتاب دولت دهم به لب بام رسیده، چنین اقدامی صورت می پذیرد، اگر مثلاً پارسال چنین اتفاقی می افتاد، بهتر نبود؟ ظاهراً در آیین افتتاحیه کسی به این سؤال پاسخ نداد. در سال 90 و در مقابل برخی اعتراضات نسبت به خشک شدن دریاچه ارومیه، مسئولان این دست و آن دست کردند و نمایندگان مجلس هم فرصت را مغتنم شمرده، خواستند با فریب مردم از آن آب گل آلود برای خود ماهی بگیرند، شعرا شعرها سرودند، پژوهشگران مقالات خنثی نوشتند، سرمقاله بافان مقولاتی به نرخ روز نگاشتند و همه یک صدا به مسئولان تاختند و متهم کردند که چرا در امر احیای دریاچه کوتاهی می کنند؟ و ... در این میان البته نه کاری اساسی برای احیای دریاچه صورت گرفت و نه حتی گزارشی برای مردم ارائه گردید که چه اقداماتی انجام می گیرد. حتی در برخی مطبوعات و محافل این مسأله مطرح شد که چرا به سمنان که از روز ازل کویر بود، آب کشی و آب رسانی انجام یافت، اما تدبیری به حال دریاچه ارومیه که دارد خشک می شود، نمی اندیشند؟ ... با تمام این قضایا دریاچه ارومیه مظلومانه خشک می شد و هر روز لشکر خشکی بی رحمانه به تن آن می تاخت و هر لحظه نمک کویر در سواحل دریاچه دامن می گسترد و دریاچه را عقب می راند و دایره اش را کوچک تر و کوچک تر می کرد و فاجعه دریاچه رفته رفته بدتر می شد و ... آیا این همایش دیرهنگام و خوانش مقالات علمی و ارائه راهکارهای آکادمیک، این مرده نیمه جان را نجات خواهد داد؟ یا هدف از همایش آن است که مسئولان محترم بگویند: دولت در راستای احیای دریاچه بی خیال نبوده، فلان اقدامات را انجام داده است؟ ... و چنین هم گفتند. اما ظاهراً خیلی دیر شده است.
انسان بی اختیار یاد این شعر معروف مرحوم شهریار می افتد:
آمدی جانم بقربانت، ولی حالا چرا؟
بی وفا، حالا که من افتاده ام از پا، چرا؟
بقیه شعر البته صدق نمی کند، چرا که به نظر می رسد این همایش نوشدارو نیست که بعد از مرگ سهراب دریاچه آمده باشد! بلکه بیشتر برای خالی نبودن عریضه است.
دیگر عرضی نیست جز اینکه از زبان شاعر دوره مشروطه که می گفت:»کار ایران با خداست» بگویم کار دریاچه با خداست!
مدیر مسئول