انجمن ادبی آراز – 20
این هفته ( چهار شنبه 4/12/89) کانون ادبی حوزه هنری درست ساعت 15/4 بعد از ظهر شروع می شود. مصطفی قلیزاده علیار مسئول واحد ادبیات و دبیر کانون ادبی در ابتدای جلسه پس از تعارفات طبق معمولی که همه می دانند چیست، به طنز می گوید:«این هفته هیچ مناسبتی نداریم! بنابر این یک راست می رویم سراغ شعر و شعرخوانی». آنگاه به معرفی کتاب تازه انتشار یافته « قهوه قند پهلو» ( برگزیده شعر طنز امروز فارسی ایران) که از سوی انتشارات سوره مهر و دفتر طنز حوزه هنری مرکز در سال جاری «به اصرار امید مهدی نژاد» در قطع بزرگ و 624 صفحه منتشر شده، می پردازد و می گوید:« این کتاب برگزیده خوبی از شعر معاصر طنز فارسی است و گردآورنده که خود شاعری طنز پرداز است، ابتکاراتی هم در این کتاب از جمله در شیوه نگارش پاورقی ها، طرز نوشتن زندگینامه شعرا و... به خرج داده و یکی از مهم ترین ابتکاراتش این است که از این 624 صفحه کتاب بزرگ، بیش از 150 صفحه اش در لابلای خالی خالی مانده و حتی یک حرف هم در آنها درج نشده است!!...»
شعرا با شنیدن این حرف لبخندی می زنند و یکی می گوید:« لابد برای حاشیه نویسی خال گذاشته اند!» قلیزاده علیار ادامه می دهد:«البته قهوه قند پهلو به تقلای آقای مهدی نژاد و به اصرار خودش، واقعاً کتاب خوبی است و از شهر ارومیه هم نام دوست شاعرمان سعید سلیمان پور و چند شعر خوبش زینت بخش اوراق این کتاب شده که جا دارد اهالی ارومیه کلاهشان را به آسمان هفتم بیندازند که لا اقل در این میدان کم نیاورده اند و میداندار جوان و ماهری دارند، زیرا سعید سلیمان پور (بوالفضول الشعراء) بحق شاعر طنز پرداز خوبی است و در میان شاعران عرصه طنز و لبخند کشوری شناخته شده است و حالا که او در این جلسه ما حضور ندارد، بهتر است بیشتر از این تعریفش نکنیم تا مجلس کاملاً بی ریا باشد! و چند بیت از شعر معروف زن ذلیلش رابخوانیم »
آنگاه از همان شعر سلیمان پور که پارسال خود شاعر در محضر بزرگی از بزرگان روزگار خوانده و در بلوتوث تلفن همراه اغلب اهل ذوق هم یافت می شود، ابیاتی را می خواند:
الهی به مردان در خانه ات/ به آن زن ذلیلان فرزانه ات/ به آنان که با امر روحی فداک/ نشینند و سبزی نمایند پاک/ به آنان که از بیخ و بن زی ذی اند/ شب و روز با امر زن می زیند.../ که ما را بر این عهد کن استوار/ به زی ذی جماعت نما لطف خاص/ نفرما از این یوغ ما را خلاص!
از شعرای حاضرعضو کانون به دعوت زهرا کریم زادگان مجری کانون – و البته با رعایت دقیق نوبت !- 16نفر اشعار خود را عرضه می کنند: اندیشی،اکبری، آیسان رضازاده، حسن حاتم اینانلو، علی آزاد قوشچو، حامد نیا حکمتی فر، سجاد آصفی، کریم گل اندام، علی محمدیان، علی شجاع، اتابک تیموری، محسن منصوری، ولی رضا زاده، علی رحمانی، بابا علی جوانمرد. توحید اصغرزاده (نویسنده عرصه دفاع مقدس و مؤلف 14 جلد کتاب) نیز ساعتی در کنار شعرا و گوشه ای از محفل کانون ساکت و تماشاگر حضور داشت. حسن حاتم اینانلو شعری طنز آمیز تقدیم می کند:
بیر حرام توخومدان عمله گلمیش/ دینه پورچوک قویور ایمانا گولور/ تانری نین خلقتین، ایشین به ینمیر/ چرخینه بوز باخیر، زمانا گولور. قسطی ایله آلیبدی بیر تزه ماشین/ باشینا رنگ قویور آلدیریر قاشین/ آلدادیر اؤز اؤزون کئچیردیر یاشین/ قوجا یا قیچ آتیر، جوانا گولور. بیر زماندا قوری بنده باغلی دیر/ آج – سوسوز کدرلی، سینه داغلی دیر/ بیر زمان گؤرورسن پایی یاغلی دیر/ آرپایا بوز باخیر، سامانا گولور/ الینده اولاندا بئش قیران پولو/ نو اولور گئیدیگی پالانی، چولو/ قاییداندا ائوه اللری دولو/ یاغلیا ناز ائدیر، یاوانا گولور.
سجاد آصفی شعری کوتاه پر از تصاویر و احساس و روح اجتماعی از گروس عبد الملکیان ارائه می دهد و مورد تشویق و تحسین اساتید قرار می گیرد:
از ماه لکه ای بر پنجره مانده است/ از تمام آبهای جهان قطره ای بر گونه تو/ و مرزها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کردند/ که خون خشک شده، دیگر نام یک رنگ است/ از فیل ها گردنبندی بر گردنهایمان.../ و از نهنگها شامی مفصل بر میز.../ فردا صبح انسان به کوچه می آید/ و درختان از ترس/ پشت گنجشک ها پنهان می شوند!
سینا فرامرز شعری می خواند در حال و هوای قتل عام که از ویژگی های جهان معاصر است:
صدا/ ناگهان صدا/ صدایی که بوی سوختگی می داد/ وحشتی گرم/ که ازحنجره های آهنی برمی خواست/ پیغامی شوم/ که شتابان سمت کسی می رفت/ که مقصد اجباری مرگ بود/ ولمحه ای بعد/ سکوت بود و/ سقوط / وخطوط جاری سرخ/ علامتی بود ازرسیدن پیغام.
اتابک تیموری چند شعر کوتاه عاطفی می خواند:
آغلاییرام سئوگیده ن/ جور به جور چیچکلر/ گتیریره م سنین اوچون/ سئومه یی سنده ن اؤیره ندیم / سونوندا اؤزونه باغلادین منی/ یئرده گؤیده آختاریرام/ بلکه دییه م دوغوم گونون مبارک.
در اینجا یکی از شاعران گلایه ای انتقاد آمیز از اعلامیه دهندگان بزرگداشت مرحوم حاج عبد الرحمن، از رئیس فلان اداره کل که با نامه نگاری گل وگشاد به کلیه دستگاههای اجرایی استان! و دعوت از شاعران و علاقمند، از همگان خواسته بودند که در همان مراسم خیالی در زادگاه آن مرحوم حضور به رسانند و لابد کم و کیف قضایا را نسنجیده بودند و تصمیمی نسنجیده اتخاذ فرموده و شاعر جماعت را مثل همیشه سر کار گذاشته بودند ... بعضی ها هم بی خبر از سر کاری بودن این دعوت متصدیان محترم فرهنگی، پا شده 70 – 80 کیلو متر از ارومیه تا روستای قولنجی رفته بودند و در آنجا ازالکی بودن دعوت و مراسم باخبر شده، دست از پا درازتر و البته با کوله باری از کلی عصبانیت و خود خوری و دیگر تجربیات ارزشمند! به خانه و کاشانه برگشته ... و صد البته عبرتهای مفیدی از دست انداختن شاعران و اهل ادب توسط برخی از سرقفلی بگیران امور فرهنگی نصیبشان شده... و از این حرفها.
اما قلیزاده علیار این حرفها را جمع می کند و برای کاستن کدورت از خاطر حساس حاضران، باز هم کتاب« قهوه قند پهلو» را باز می کند و یکی دو رباعی طنز از خلیل جوادی می خواند و شاعران خنده ای، نیم خنده ای می زنند:
نسبت به تو حسّ کورمیلی دارم/ دور و بر خود هزار لیلی دارم/ من ناز نمی خرم، شما هم نفروش/ چون عاشق کشته مرده خیلی دارم!
با زیر مخالفی، بگو بم بشوم/ لبخند بزن، مقابلت خم بشوم/ تو یک کلمه بگو که حوّای منی/ من امضا می دهم که آدم بشوم!
راستی امروز حال و هوای کانون شعر حوزه هنری آذربایجان غربی طنز بود و جای «بوالفضول الشعرا» خالی، مثل انبوه صفحات خالی قهوه قند پهلو...
(منبع: هفته نامه آراز آذربایجان - ارومیه - شماره 201، شنبه 7 / 12 /89؛ و پایگاه اطلاع رسانی حوزه هنری آذربایجان غربی www.arturmia.ir)