نگاهی گذرا به آثار مجسمه سازان چوبی
نوشته: حمید بهجت
منبع: دو هفته نامه "دنیز"، شماره 13 ( مورخ 31/ 1/ 91) و شماره 14(مورخ 17/ 2/ 91) چاپ ارومیه
مقدمه : یکی از ویژگیهایی که هنرمندان را از یکدیگر متمایز می کند، داشتن زبان شخصی در کار است. به نظر می رسد در میان هنرها، مجسمه سازی بیشتر مبین قابلیت های هنرمندان برای ارائه این ویژگی است، چرا که کوچک ترین تاثیرپذیری ازمجسمه سازان دیگر به دلیل ویزگی ابعادی مجسمه خود را به رخ می کشد. بعضی از عوامل هنرمندان فعال این رشته را بیشتر در تأثیر پذیری از یکدیگر موثر می نماید که برخوردهای همسان با ماده یکی از این عوامل موثر است. اما این برخوردهای همسان بیشتر زاییده جذابیت های فرمالیستی و ظاهری بعضی از مواد است که موجب می شود بسیاری از مجسمه سازان به رغم ایده های شخصی، آثار مشابهی را به نمایش بگذارند. در این خصوص چوب به عنوان یکی از مواد طبیعی و سنتی نمونه ی بارزی است. تنوع بافت و رنگ موجود در سطوح چوب های مختلف اغلب باعث می شود تا بسیاری از مجسمه سازان درگیر نوعی نگاه فرمالیستی در کار با این مواد شوند و بدین ترتیب ایده های شخصی در زیر سایه ی جذابیت های صوری ماده کم رنگ می گردد. اما بخشی از این نتیجه ؛ریشه در عدم توجه مجسمه سازان به کیفیت های بصری چوب در بستر طبیعی آن است. در این نوشتار با تعدادی از مجسمه سازانی که چوب مواد اصلی آنها برای خلق آثارشان و بیان احساساتشان است، آشنا می شویم.
1- دیویدنش (مجسمه ساز انگلیسی )
مجسمه سازی که مجسمه هایش به نوعی با طبیعت در گیرند. هنرمندی که پیرو محیط زیست محسوب می شود. او برای خلق آثارش از در ختان خشک شده ؛ و بریده شده و افتاده استفاده می کند و بدین ترتیب علاوه بر به کار گیری قابلیت های متفاوت و غیر مرسوم و بیان ظرفیت های پنهان تصویری چوب به نوعی به محیط زیست نیز توجه دارد. وی تقریبا تمام قسمت های درخت از جمله شاخه های کوچک را نیز مورد استفاده قرار می دهد. او حتی زغال طراحی خود را نیز با استفاده از قسمت های کوچک خشک شده درخت ها می سازد. دیویدنش درمسیرمجسمه سازی خود با چوب برای رهایی ازیکنواختی کارباآن به خلق مجسمه هایی ازچوب پرداخت که سطوح آن به وسیله ی یک مشعل دستی سوزانده و سیاه می شد ،ایده ای که به او جرات می داد تا یک خط جدیدفکری را در مجسمه سازی با چوب به وجود باورد.
2 - هِنری مور (مجسمه ساز انگلیسی)
آثار تجسمی مور برگرفته از تمایلات وی به هنرغربی و در حکاکی مستقیم بر روی چوب و سنگ است. او پیش تر تحت تاثیر پیکره انسان بود،اما نگرش او به فرم های طبیعی و چشم اندازهاکاملا"مشهود بوده و پیوسته در دوره کاری اوماندگار مانده است. آثار او در طول دهه 1930میلادی تحت تاثیر گرایش به انتزاع و همچنین تمایلش به سورئالیسم قرار داشت و مفاهیم و نظرات خاص او در مجسمه سازی که در این دوره شکوفا شده بود؛در دهه های دیگر نیز مجددا"تکرارشدند. مور در سالهای پس از جنگ به تدریج که در مجامع مهمتری شرکت می کرد به کار حکاکی ا دامه داد،اما این بار بیشتر به قالب ریزی و ریخته گری در برنز روی آوردو در سال 1948شروع به ساخت اولین مجسمه برنزی خود در ابعاد واقعی کرد.این موضوع به این معناست که او نه تنها قادر به خلق کپی های بیشتری از یک اثر تجسمی بود،بلکه همانطور که در آثار یادبودی او در فضای باز با عنوان پیکر لمیده مشهور است،این امر به او توانایی درک بهتری از مقیاس اثر و انگیزش بیشتری در خلق آثارش می داد.
3 - باربارا هپورث (بانوی مجسمه ساز انگلیسی)
اشتیاق هپورث به حکاکی مستقیم از ابتدای کار هنری اش شکل گرفت...آثار اولیه او برگرفته از اندامهای انسانی بودند که بعدها به تحولی در انتزاع رسید و رابطه میان اندام و طبیعت را آشکار می ساخت. وجود حفره در آثار او رکنی اساسی در مجسمه هایش به شمار می رود . روشی است که او برای خلق فرم و فضایی انتزاعی اتخاذ می کند و بدین وسیله پشت و جلوی اثر را به هم مرتبط می سازد. از دیگر پیشرفتهای کاری او می توان از تبلور رنگ و نحوه استفاده او از ریسمان در مجسمه سازی نام برد.او از ریسمان به عنوان حس تنش میان خود و دریا ،باد و یا تپه هایاد می کند. حکاکی هپورث در مجسمه فرم موزون خصوصیت یک پیکره ایستاده و انتزاعی را به همراه حسی موزون در حال حرکت در حکاکی را القاء می کند.
4- یگناسیو باسلو (مجسمه ساز اسپانیائی)
تمام نقطه نظر های خاص دنیا به نحوی به دنیای تصاویر مربوط می شوند. برای ارزش گذاری المان های هر هنرمند در نظر گرفتن زمان تاثیر پذیری وی الزامی است .برای شناخت کارهای ایگناسیو باسالو و تلاش در ارزش گذاری آن به ترتیب دنبال کردن فضا و زمان وی اهمیت دارد.او تمام کودکی خود را به همراه خانواده اش که درآن سال هاهنوز از سختی های پس از جنگ رنج می بردندسپری کرد.پدرش درود گری می کرد ویکی از دلایل عمده گرایش هنرمندبه این رشته بود. خانه ای که در بالای کارگاه چوب بری واقع شده بود به او اجازه می داد تا برای اولین بار با تیرهای چوبی و فلزی ،قطعه های کوچک چوب وآهن آشنا شود . این آشنایی کودکانه بعدها در زندگی وی به گونه ای تاثیر گذار بود که خود او بارها کفته است که:تمام آن اطلاعات در ضمیر نا خود آگاه من ذخیره شده بود و بعدها خارج شد.باسلو از همان دوران کودکی شروع به ساختن اسباب بازی های متنوع برای خودش کرد که در طول زمان با یک نو آوری خاص به المانها و سمبلهای فراموش شده کشورش بدل کشت.باسلو در صحبتهایش بیان می کردکه من در جستجوی یافتن سمبلی از زندگی که برروی چوب سوخته بود هستم .درختان مرده عمومی و بلند و نازک به رنگ خاکستری که در ذهن هنرمند نشانشکر بازگشت همیشگی زندگی بود،لانه های کوچک و غذا که پرندگان بتوانند آشیانه های خود را در آن آماده کنند،فهم این مسئله که ذهنیت خلاق از درون تاریکی ، توانایی باسایز دنیا را داردکرد.او در کارهایش با استفاده از قطعه های چوبی،تکه های سربی ،مغتول،قلع و با صفحات مس در جستجوی یافتن رابطه کاذب میان بحران یافتن فرمها ی جدید و نیاز به ارتباط با دنیای خارج بود.
5- میمو پالودینو (مجسمه ساز ایتالیایی)
آوانگارد و احیای جنبش اکپرسیو نیسم در ایتالیا که توجه به اسلوب های سنتی را شاخص آثار خود قرار داد.او اسلوب ها و روشهای نامتناجس را به عمد در آثارش به کار میگیرد و از این طریق دگرگونی عظیمی در تعاریف مدرنیستی از پیکره سازی به دست می دهد.با نگاهی به آثارش به مهارت مجسمه سازی و سازماندهی فضا و نور در اطراف یک هسته ی اولیه پی می بریم ،هسته ای که بیننده را به فکر واداشته او را دچار تاویل می کند ،هسته ای که در شعاع خود یک مجموعه را پدید می آورد و اگر مخاطب اثر،خود را با احساس درونی پالودنیو هماهنگ کندبه دیالوگ و گفتگویی دست می یابد که نوایی والا رامنعکس می کند.حتی بیش از آن و در هیبتی رازگونه بیننده را به کشف خویشتن خویش کمک می کند. پلادینو به جرات هنرمندی است که توانایی آفرینش نشانه ها را در هر متنی دارد، او در جستجوی زبانی تازه و کنکاش در نشانه ها و اکتشافات در عمق اشکال و احجام است.
6- ژیوسپه پنون (مجسمه سازایتالیایی)
اگر رسمیت یک کارگاه پیکر تراشی ،در ابعاد وسیع آن باشد،همچنین در میزهای کارگاهی طویل و دست وپاگیر،در تکه های بزرگ مرمرنتراشیده در مجموعه ای از ابزار آالت و جرثقیل سقفی متحرک که شرایط جابه جایی،بارها ی سنگین را به راحتی فراهم می کند،پس در کارگاه او هیچ شکی جایز نیست.کارگاهی به ارتفاع چهار طبقه که دو تنه درخت غول پیکر در میان آن خوابیده اند که بسیار حقیر به نظر می آیند.
شاعری که از بازدم سوزه، یک اثر ادبی را می سازد پنون پیکر تراش، نشانه های زمان را در تنه های درخت صد ساله سدر نمایان می کند.او معتقد است تمامی عناصری که ما می شناسیم سیال هستند.این عناصر و مواد ،این اشیا به اقتضای درجه حرارت سیال هستند نیروی ثقلی که به آهستگی لوح های مرمری پشت دیواررا خم می کند نیز به همین دلیل است و می توان در طی چند قرن قطعات شیشه ای را نیز تغییر شکل بدهد.جریان زمان هم باعث سیال بودن آنها می شودکه با فرسایش خود بر همه چیز نشان و نقش می گذارد.
رشد درختان هم حرکت و جابجایی است آنها سیال هستند.مطمعناً این مطلب که ناگهان خود را به پیکر تراشان آویزان می کند جالب نیست .وی در مورد کارهایش می گوید: بارها می شد ایده ای در ذهن داشتم و طراحی به من فرصت می داد تا قابلیت و توان این ایده را بررسی کنم و با موشکافی آن را خلاصه و ساده کنم. من همچنین از همان ابتدا به طور منظم می نوشتم ،یک نوع گفتگو .من نوشتن و طراحی را برای کمک به ایده هایم به خدمت می گیرم بنابراین هرگز این احساس را نداشتم که یک کار نوشتاری جایگاه یک پیکرتراشی را داشته باشد.آثار من نتیجه مشارکت ایده هایی است که به بهترین وجهی فرم را مشخص می کند. کار من بر اساس کنشی منطقی پایه ریزی شده ، در هر بار من بایستی منطق داخلی شیئی را در یابم و اگر آن را یافتم ، خودم را به مر حله اجرا می اندازم.
نتیجه گیری:
اگر یکی از وظایف هنر بازخوانی دائمی واقیت است. تغییر در ادراک و فهم زمان به ما امکان و توان باز بینی و باز آفرینی قراردادهای حقیقی را می دهد وبه ما اجازه می دهد تا فرم های جدیدی را باارزش های جدید در ذهن بیافرینیم و با اشیاء و متریالهای مختلف دست به خلق آثار هنری بزنیم.
منابع و ماخذ:
مجموعه مجله دو هفته نامه تندیس
سرگذشت وآثار هنری مور انتشارات فرهنگان
سرگذشت وآثار بارباراهپورث انتشارات فرهنگان
سایت هنری ایران مجسمه
نخلهای صبور (کتاب)- دنیز
کتاب ارزشمند و خواندنی "نخلهای صبور" از نویسنده متعهد اهوازی جناب عبد الصاحب رومزی پور شامل خاطرات رزمندگان گردان کربلا در 222 صفحه قطع رقعی با شمارگان 2000 نسخه در سال 1391 از سوی انتشارات معتبر در شهر اهواز چاپ و منتشر شده است. کتاب متأسفانه از بخش بندی و فصل بندی و تقسیم های متعارف و مشخص خالی است، اما در واقع دارای چندین بخش می باشد چرا که ابتدا یک مقدمه دو صفحه ای آمده که از سطر آخرش معلوم می شود آن را نویسنده کتاب نوشته است، بعد از آن تاریخ تشکیل گردان کربلا در یک مهد کودک شهر اهواز در دی ماه 1360 و سه گروهان آن و دیگر مسائل مرتبط با گردان مزبور طی سه صفحه مورد بحث قرار گرفته، از صفحه 15 تا 40 سیری کوتاه در زندگی سرداران شهید گردان کربلا (یازده شهید) و از صفحه 41 تا 174 مشتمل بر خاطرات شیرین رزمندگان گردان است، بعد از آن تا صفحه 197 اسامی و مشخصات 378 شهید گردان به صورت جدول بندی آمده، نام مجموع عملیات گردان در طی هشت سال دفاع مقدس در چهار صفحه و از صفحه 209 تا آخرکتاب تصاویری رنگی از شهدای گردان کربلا قرار گرفته است. کتاب نثری ساده دارد و علاوه بر عموم مردم و علاقمندان، می تواند برای نویسندگان موضوع دفاع مقدس در رشته های مختلف پژوهشی و هنری مفید باشد.
منبع: دو هقته نامه "دنیز" شماره 13 مورخ 31/1/ 91
شهید شمسعلی جبرئیلی
شهید شمسعلی جبرئیلی فرزند مرحوم میکائیل، در سال 1341 در روستای تاریخی "علیار" از توابع بخش ورزقان شهرستان اهر به دنیا آمد. شمسعلی در خانواده ای زحمتکش و کشاورز پرورش یافت و سالهای کودکی اش را در کنار پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده با کار و رنج و تلاش و محرومیت های زمانه سپری کرد. او ازخردسالی تا دوران جوانی یار و یاور خانواده بود و برای تأمین نیازهای خانواده به سختی کار می کرد. احترام و علاقه به خانواده، داشتن اخلاق نیک، خوش رویی، تواضع و پر حوصله بودن از ویژگی های اخلاقی این جوان پر تلاش بود. شمسعلی در سال 1360 از طریق ارتش جمهوری اسلامی به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و با عشق و علاقه در جبهه های جنگ به دفاع از مرزهای میهن اسلامی همت گماشت تا اینکه در جریان عملیات والفجر یک، که در منطقه شمال فکه اتفاق افتاد، روز 22 فروردین 1362 به مقام شامخ شهادت نائل آمد. او نخستین شهید از 15 شهید اهالی علیار است. پیکر پاک این سرباز رشید و شهید اسلام، مثل بسیاری از شهدای عزیز سالهای سال مفقود بود و به دست نیآمد، اما دوازده سال بعد از شهادتش، طی تفحص های مناطق جنگی، در سال 1374 به همت گروه تفحص ب. م از طریق پلاک شماره 10623 پیدا و شناسایی گردید و در آرامگاه باغ رضوان ارومیه به خاک سپرده شد.
منبع: دو هقته نامه "دنیز" شماره 13 مورخ 31/1/ 91
شعری از: محمد عابدینی
جمعه ها فـاصله ام با تو فـقط یک قدم است
نـبـض شـیــدایـی مـن در نـوسـانِ قلم است
غـــزلــم بــــیــت نـــدارد غــزلـــم آواره است
غـزلم نـقطـه ی گـنگی ز وجود و عـدم است
بــر لــبـم آمـــده جــانـم گــلِ نـرگـس بـرگـرد
شاید این نـوحـه ی جاویدِ لـسانِ عجم است
و اگــر جــانِ مـــرا خــواســتـه بــاشـیـد آقـــا
بـا زبـانِ خـودتـان پـاسـخ مـن صـد نعم است
دلِ احــساس مـرا عــطرِ حـضورت بـُرده ست
عـددِ عـاشـقـیــم بــیـشـتـر از هر رقم است
عـشـقـت از ابــرِ غـزل بـر سـرِ قـلـبـم بـاریـد
شـاهـراهِ سـفــرِ قـرمـزِ عـشقت رگـم است
چهارده قرن جـهان بی تو به خود می پـیچد
چهارده ساعت اگر مانده بیایی نه کم است
حـــالِ دلـــدادگــی ام رو بــه وخـــامــت دارد
قـرصِ خـورشـیـدِ جـمـالِ تـو دوای دلم است
هیـچکـس چون تو سزاوارِ غزل گفتن نیست
شاعرِ عشق تو هستم غزلت بر لـبم است
روی خورشید تو گر پشتِ زمان پنهان است
نـائـبـت خـامـنـه ای مـاهِ تـمـامِ شبم است
کعبه و بتخانه یکی است -1
( یادداشتهای سفر عمره – تیر ماه 1390)
نوشته: مصطفی قلیزاده علیار
در فرودگاه ارومیه، منتظر پرواز
ساعت 12 جمعه شب 17 تیر ماه 1390 در فرودگاه ارومیه بودیم. ساعتی سرگردان و بلاتکلیف ... بعد همه را در یکی از سالنها جمع می کنند برای ارائه ی موعظه های امنیتی در باب حمل مواد مخدر به عربستان و عواقب ناگوار آن و خط و نشانها و ... بعد به سالن دیگری منتقل می شویم و باز هم علافی خسته کننده، نزدیک به یک ساعت؛ که مسؤلان محترم پاسپورتها را ظاهراً راست و ریس می کنند. بعد زائران را به صف می کنند تا پاسپورتها را تحویل بدهند.
مدیران کاروانها برای رعایت جوانب برخی قضایا، یا به قصد خوش خدمتی، یا به نیت هر چیز دیگری، پاسپورت برخی از مسؤلان شناخته شده را می آورند و جلو چشم همه زائران به صف ایستاده به دستشان می سپارند که مبادا مثل سایر آدمهای عادی، زحمت ایستادن در صف را متحمل شوند! حضرات ایشان هم که روی صندلی ها لم داده اند، بی تعارف می گیرند! انگاری حقشان این است که در سفر به خانه خدا هم از مردمان عادی ممتاز گردند به برکت خوش خدمتی مدیران کاروانها؛ التماس دعا از این قبیل زعمای قوم که به زیارت خانه خدای عدالت آفرین و حرم پیغمبر مبارزه با پارتی بازی و تبعیض می روند! آقایان هنوز در لاک «بت خود» و «بت ریاست» و «بت خود بینی» و «بت خود برتر از دیگران بینی» و از این گونه حماقتها گرفتارند. معلوم نیست چگونه به خانه خدای احد واحد بت شکن می روند؟!... در واقع برای این آدمهای خود پرست و ریاست پرست، کعبه رفتن هم نوعی اظهار خودپرستی و نفس پرستی و ریاست پرستی و قدرت طلبی و مانور خودی است در حریم حرم یکتاپرستی؛ اصلاً برای جانوران انسان نما کعبه و بتخانه یکی است.
خلاصه، پاسپورتها را می گیریم، ساعتی بعد، به سالن سوم می رویم و منتظر پرواز می مانیم. ساعت حدود 2 بامداد هواپیمای سعودی به زمین می نشیند. زائران اغلب خسته و ملولند. حاجیه خانمها از فرط خستگی یکی یکی می روند به نمازخانه، یعنی پناه می برند به آنجا و دراز می کشند. لابد دیروز در دیدارها و التماس دعاها حسابی خسته شده اند، عیال ما هم قاتی ایشان است و از فرط خستگی نای ایستادن ندارد. بانوان اهل سنت همه لباس سفید (احرام) پوشیده اند و از دور معلوم است که آهنگ خانه خدا کرده اند...
ساعت 30/3 سوار هواپیمای سعودی می شویم. من و عیال خانم در جای خودمان یعنی ردیف 8، صندلی D و E می نشینیم که بر روی بلیط تعیین شده بود، ولی اکثر زائران که پیرند و یا احتمالاً در عمرشان هواپیما سوار نشده اند، مثل اتوبوس خط واحد هر جا را خالی می بینند، خودشان را می اندازند! لابد بندگان خدا خیال می کنند که اگر معطل کنند، صندلی ها پر می شوند و جا برایشان نمی ماند! خدمه هم چندان سخت نمی گیرند.
برخی آقایان که در سالن انتظار بلیط هاشان را بدون ایستادن در صف دریافت کرده بودند به برکت خوش خدمتی برخی ها، یک راست می روند در قسمت جلو هواپیما که «جای ویژه آقایان» است و کمتر سر و صدا دارد، می نشینند، لابد این حضرات نیت کرده اند بدون حضور مردم عادی، با خدایشان از همین جا خلوت کنند!! ... اینان هنوز تو لاک خودپرستی خود محکم جا خوش کرده اند و در این سفر روحانی هم قرص و محکم در جسمانیت و خود بینی حماقت آمیز خود فرو رفته اند و هواپیمای عمومی راه کعبه هم را به منزله اتاق ریاست خود می پندارند و می خواهند از مردم عادی دور باشند گردند غافل از اینکه اینجا باید داخل خلایق شد، وحدت وجودی امت محمدی را باید دید، نباید در اینجا لااقل تابع شیطان تفرقه انداز شد تا رحمت حق تعالی شاید بیشتر شامل حال ایشان باشد ... شاید من هم گرفتاراین خیالات شد ه ام و عجیب گیر این جماعت غافل از خدا و گرفتار در لاک خودپرستی افتاده ام در قدم اول این سفر معنوی ... ول کن بابا، به جهنم، به تو چه ربطی دارد، از کجا معلوم که شیطان از این راه به سراغ تو نیامده باشد! هان؟ از کجا معلوم؟! ... مراقب نفس فریبکار خود باش ...
خدمه همه ترکند یعنی اهل ترکیه و خوش برخورد و سهل گیر و با تسامح. ساعت 4 هواپیما به پرواز درمی آید و حرکت از آسمان ارومیه یک راست به مقصد مدینه منوره. نیم ساعت بعد پذیرایی شروع می شود....
مدینه منوره، شنبه 18 تیر ماه 1390
صبح روز شنبه 18 تیر ماه 1390، ساعت 7 به وقت ایران و 30/5 به وقت عربستان در فرودگاه « ملک عبد الله» مدینه منوره هواپیما به زمین می نشیند. امروز برابر با هفتم شعبان 1432 و هفتم ژوئیه 2011 است. آفتاب کاملاً زده و نمازمان قضا شده!... جماعت حاجیان عمره گذار از دیروز که اغلب جلوس داشته اند و چند ساعت هم در فرودگاه ارومیه علاف بودند، کلی خسته اند.
پلیس سعودی حدود یک ساعت علافمان می کند برای انگشت نگاری و چشم نگاری الکترونیکی مسخره که آمریکایی ها این ادا و اصول ضدّ ایرانی را به حاکمان عربستان دیکته کرده اند... ادامه دارد